< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان مساحت و اندازه ی خشکی در قطب شمال

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و لنفرض أن ما تحت مدار نقطة الجدى قد يشتد حره، فليس يبعد أن يكون الإمعان إلى ناحية القطب الجنوبى يتدارك ذلك، فيكون إمكان العمارة هناك أو غل‌ من إمكان العمارة فى القطب الشمالى. فهذا الربع يشبه أن يكون حده الجنوبى و هو خط الاستواء مختارا فى أكثر المواضع على البحر. و يشبه أن تكون العمارة التي تتعدى ذلك إلى الجنوب عمارة لا يعتد بها، و لا يكون أولئك الناس ناسا يعتد بهم و هم مع ذلك جزيريون ليسوا مقيمين على بر متصل بالبر الأعظم. ثم يشبه أن يكون حده الشمالى حيث ارتفاع القطب، مثل تمام الميل.در اواخر بحث گذشته این مطلب مطرح شد که آیا می توانیم بگوییم در جنوب زمین عمارتی نیست به خاطر اینکه خورشید در جنوب در حال حضیض است و به زمین نزدیک است و زمین را داغ می کند، داغی ای که موجودات نمی توانند آن داغی را تحمل کنند و در آن داغی زندگی کنند؟ آیا می توانیم بگوییم داغی خورشید نمی گذارد در جنوب زمین عمارتی باشد؟ خشکی باشد؟ سکونت حیوانات و نباتات باشد؟ گفتیم نه. خورشید انقدر به زمین نزدیک نمی شود که امکان زندگی را بگیرد. بنابراین نمی توانیم قرب خورشید به زمین را باعث عدم عمارت در قسمت جنوبی زمین بدانیم. ایشان می گوید فرض کن که حرف شما تمام است و خورشید خیلی به زمین نزدیک شده است و دارد زمین را داغ می کند، ولی می گوییم سرمای قطب جنوب، با این گرمای شدید خورشید مخلوط می شود در جنوب زمین یک هوای متعادل می سازد. بنابراین خورشید تنها نیست تا مانع از سکونت بشود. خورشید با سرمای قطب جنوب با هم همراه می شند و گرمای آن با سرمای این حالت تعادل درست می کند و موجودات می توانند در یک هوای متعادل زندگی کنند. پس در جنوب زمین شرائط برای زندگی فراهم تر است تا شمال چون شمال سرد است مثل قطب جنوب می ماند. اما خورشید در شمال در حال اوج است و نزدیک زمین نیست و گرمای شدید ایجاد نمی کند، سرمای قطب شمال رقیب پیدا نمی کند تا به تعادل منتهی شود. ولی در قطب جنوب گرمای خورشید نزدیک شده و سرمای قطب جنوب با هم همراه می شوند و تعادل درست می کنند. پس در قطب جنوب هوا متعادل تر است تا قطب شمال. اگر شما به خاطر هوا دارید منع می کنید وجود عمارت را در قطب جنوب باید بگوییم این مانع شما درست نیست. منع در شمال بیشتر است از جنوب. با وجود این می بینیم ما در شماب خشکی و منطقه ی مسکونی داریم. پس در جنوب به طریق اولی باید خشکی و منطقه ی مسکونی داشته باشیم. اگر علت عدم عمارت حرف شما باشد که داغی خورشید است، باید بگوییم برعکس در جنوب ما شرائط خشکی را آماده تر داریم تا در شمال.

سوال: خورشید در جنوب سرعت سیرش بیشتر از شمال است بنابراین گرمایی که تولید می کند خیلی دوام پیدا نمی کند چون سریع رد می شود آن گرما دوام پیدا نمی کند، پس گرما نمی تواند مزاحم سکونت و مزاحم وجود خشکی در جنوب باشد؟

جواب: شما با این بیان ابن سینا را تایید می کنید. البته شیخ این را مطرح نکرده. فقط سرمای قطب را مطرح کرده و با گرمای خورشید سنجیده. گفته در جنوب باید تعادل هوا داشته باشیم. در شمال آن تعادل را نداریم. با وجود این در شمال خشکی است پس در جنوب باید به طریق اولی خشکی باشد. اگر سبب منع خشکی حرف شما باشد، ما سببیت حرف شما را باطل می کنیم بلکه در مقابل حرف شما ثابت می کنیم شرایط در جنوب فراهم تر است.

در جنوب بعد از اینکه از خط استوا می آییم پایین به سمت قطب جنوب نیم کره ی جنوبی شروع می شود. بیست و سه درجه که طی می کنیم می رسیم به مدار راس الجدی. تا مدار راس الجدی هم حالا فرض کنید سرمای قطب جنوب نمی آید. یعنی در فاصله ی بین خط استوا و مدار راس الجدی فرض کنید که سرمای قطب نمی آید. آنجا فقط گرمای خورشید را داریم. اما زیر مدار راس الجدی تا قطب جنوب یعنی فاصله ی بین این مدار تا قطب جنوب، سرما شدید است. اگر گرمای خورشید را در ان فاصله مطرح کنید ما سرمای شدید قطب جنوب را هم همراه می کنیم که نتیجه اش می شود تعادل. پس من در قطب جنوب صحبت را مطرح کردم. ایشان در نیم کره ی جنوبی نمی گوید، در زیر مدار راس الجدی می گوید که انجا سرمای قطب جنوب است. حالا فرض کنید در بالای مدار راس الجدی سرمای قطب جنوب نیاید، در زیر این راس الجدی سرمای قطب جنوب هست.متن خوانی:و لنفرض أن ما تحت مدار نقطة الجدى قد يشتد حره، فليس يبعد أن يكون الإمعان إلى ناحية القطب الجنوبى يتدارك ذلك، فيكون إمكان العمارة هناك أو غل‌ من إمكان العمارة فى القطب الشمالى.فرض می کنیم که زیر مدار نقطة الجدی، نقطة الجدی نقطه ای است که اگر از آن نقطه خطی اخراج کنیم دورتادور زمین، آن خط را می گویند مدار راس الجدی. که این کار را هم کرده اند. با فاصله ی بیست و سه درجه و خورده ای از خط استوا به پایین خطی را رسم کرده اند و گفته اند این مدار راس الجدی است. از آنجا به پایین خطی را رسم کرده اند و گفته اند این قطب جنوب است. البته قطب جنوب یک نقطه است ولی یک دائره فرضش می کنند. و فرض کن زیر مدار نقطة الجدی، گاهی حرارت شدید می شود. این را قبول می کنیم. یعنی ایشان اول قبول نکرد حالا با این لحن می گوید فرض می کنیم حرفتان درست است و قسمت زیرین راس الجدی بسیار داغ است به خاطر اینکه خورشید آنجا در حضیض است و به زمین نزدیک است. اگر این را فرض کنیم، در جوابتان خواهیم گفت بعید نیست که فرو رفتن به سمت ناحیه ی قطب جنوبی یعنی نزدیک شدن به قطب جنوب این شدت حرّ را کم کند و سرما ایجاد کند. ممکن است آن سرمایی که بر اثر نزدیک شدن به قطب جنوب درست می شود این حرارت شدید خورشید را تدارک کند، یعنی حرارت شدید با برودت شدید مخلوط شود و یک هوای متعادل بسازد. آنوقت زندگی در زیر مدار راس السرطان آماده تر می شود. شرایطش فراهم تر می شود و وجود خشکی دیگر در انجا دیگر مزاحمت پیدا نمی کند. هناک یعنی زیر نقطه ی جدی. أوغل یعنی أوکد از امکان عمارت در قطب شمالی، چون در قطب شمالی سرما هست و با گرما جبران نمی شود. در قطب جنوب به قول شما گرما هست که با سرما جبران می شود. این بحثی که با خصم داشتیم تمام شد. حالا می آییم سراغ قطب شمال. ما در قطب شمال ربع زمین را خشکی قرار دادیم و گفتیم این خشکی در قطب شمال است. طولش را تعیین کردیم. گفتیم نصف این نیم کره ی شمالی خشکی است. عرضش را الان می خواهیم تعیین کنیم. یعنی از خط استوا که به سمت قطب می رویم کجا ربع مسکون تمام می شود؟ از خط استوا ربع مسکون شروع می شود. می رویم طرف قطب. کجا این تمام می شود که دیگر بعدش نمی شود سکونت کرد؟ در چه فاصله ای از قطب دیگر نمی شود سکونت کرد؟ عرض این خشکی چقدر است؟ این را میخواهیم بیان کنیم. ایشان می فرماید اولا از طرف خط استوا درستش کنیم بعد برویم سمت قطب شمال که عرض کاملا مشخص شود. اینور و آنور عرض هر دو مشخص شوند. اینور عرض خط استوا است، آنور عرض نیز باید تعیین کنیم کجاست. ایشان می گوید که اکثر این قسمت خشکی به خط استوا که می رسد مجاور دریا می شود. یعنی کانه اکثر این قسمت خشکی تو خط استوا به دریا وصل می شود. یعنی دیگر این خشکی از خط استوابه سمت جنوب ادامه پیدا نمی کند. بلکه روی خط استوا تمام می شود. اگر قسمتی هم آمد زیر خط استوا که بیاید توی نیم کره ی جنوبی، آن قسمت خیلی کم است و انسان هایی که در آنجا زندگی می کنند تعدادشان خیلی کم است. تازه ممکن است آنها را هم بگوییم در جزیره هستند نه خشکی که به ربع مسکون وصل است. پس ایشان می گوید اکثر قسمت های جنوبی ربع مسکون دریا است. اگر هم یکذره خشکی باشد خیلی در نیم کره ی جنوبی امتداد ندارد. پس از طرف جنوب ربع مسکون مشخص شد. از طرف جنوب از خط استوا به بعد به دریا وصل می شود اگر هم یک مقداری برود توی نیم کره ی جنوبی کم است. این عرض جنوبی بود. فهذا الربع يشبه أن يكون حده الجنوبى و هو خط الاستواء مختارا فى أكثر المواضع على البحر.هذا الربع یعنی همین ربع مسکون که در نیم کره ی شمالی قرار دارد. این بازگشت به مطلب قبل است. یعنی حالا که حرف ها را زدیم و حرف خصم را هم رد کردیم به اصل بحثمان بر می گردیم که در نیم کره ی شمالی نصفش خشکی است. در واقع ربع زمین خشکی است که نصف نیم کره ی شمالی می شود. این ربع مسکون به نظر می رسد که حد جنوبی اش که همان خط استوا است، مختارا خوب نیست، هر دو نسخه مشتازا دارد که همین درست است، حد جنوبی این ربع که خط استوا است در اکثر مواضع بر دریا عبور کند. یعنی این پایان جنوبی این خشکی اکثرش به دریا متصل باشد. یعنی در آن خط استوا نقطه ی اتصال دریا باشد با این خشکی به طوری که به محض اینکه خط استوا شروع می شود خشکی نصف شمالی تمام بشود و دریای نصف جنوبی شروع شود. گفت در اکثر مواضع خط استوا روی دریا است. این اکثر مواضع مفهوم دارد. یعنی قسمتی اش هم ممکن است روی خشکی باشد که ادامه ی خشکی شمال است. می گوید اگر این ادامه را داشته باشیم کم است. و يشبه أن تكون العمارة التي تتعدى ذلك إلى الجنوب عمارة لا يعتد بها، و لا يكون أولئك الناس ناسا يعتد بهم و هم مع ذلك جزيريون ليسوا مقيمين على بر متصل بالبر الأعظم.عمارتی که تعدی می کند ذلک، ذلک یعنی حد جنوبی را، یا خط استوا را، تعدی می کند به سمت جنوب یعنی از خط استوا می آید به سمت قطب جنوب می رود، آن خشکی و عمارتی که زیر خط استوا باشد و به طرف جنوب باشد، عمارتی باشد که از نظر کمی قابل اعتنا نیست و بهش توجه نمی شود از جهت کم بودنش. اولئک الناس یعنی انسان هایی که در آن قسمت کم که در نیمکره ی جنوبی است دارند زندگی می کنند آنها ناسی نباشند که قابل اعتنا باشند. یعنی انسان هایی که از نظر تعداد قابل اعتنا نیستند نه از نظر شوون. و هم مع ذلک، هم یعنی انسان هایی که در قسمت جنوبی زمین زندگی می کنند علاوه بر اینکه تعدادشان کم است ممکن هم هست اصلا ساکنان جزیره باشند. مقیم بر روی خشکی نیستند که آن خشکی متصل باشد به خشکی اعظم که همان ربع مسکون است که در نیم کره ی شمالی قرار دارد.این چنین نیست که این خشکی ای که این انسان ها در نیم کره ی جنوبی بر رویش زندگی می کنند خشکی متصل به آن ربع مسکون باشد. ایشان با یشبه می گوید. می گوید مممکن است این طور نباشد. یعنی خشکی های جدا جدا باشد به نام جزیره. تا اینجا ما تعیین کردیم بخش جنوبی و مسکونی را. قرار شدکه به خط استوا منتهی شود. دیگر نرود سمت قطب جنوب. اگر هم رفت مقدار کمی اش برود. این طرف جنوبی ربع مسکون تعیین شد. حالا می خواهیم برویم طرف شمالی ربع مسکون را تعیین کنیم. ما معتقد هستیم که این ربع مسکون از طرف شمال تا قطب شمال نرفته است. این وسط ها قطع شده. یعنی از خط استوا رفته به سمت قطب شمال ولی وصل به قطب شمال نشده، بلکه این وسطها قطع شده. کجا قطع شده؟ الآن شما به نقشه نگاه کنید می بینید قسمت سیبری تقریبا می شود گفت به قطب شمال وصل است اگر چه آنجا تیکه تیکه است و به نظر می رسد که جزایر باشد. و همین طور هم هست. اما شاید بشود پیدا کرد قسمت هایی را که وصل باشد. از طرف سیبری و شرق بیایند طرف غرب. طرف غرب جزیره ی اسکاندیناوی است که فنلاند و نروژ و سوئد توش هستند. تقریبا آنجا را شاید پایان خشکی به طرف قطب شمال بگیرید. ابن سینا هم حرف هایی که می زندنشان می دهد که در زمان خودش این مقدار را می دانستند. یعنی می دانستند که در پایان جزیره ی اسکاندیناوی در طرف غرب و در پایان سیبری خشکی و ربع مسکون تمام می شود.

سوال: این نقشه ها چقدر تمام است؟

جواب: دقیق هستند. فعلی ها که دقیق هستند. حالا قدما نقشه های دیگه ای داشتند از عبارات ابن سینا بدست می آید که تقریبا مثل همین نقشه های زمان ما بوده. حالا یک مقدار کم و زیاد به خاطر نبود ابزار است. همین مقدار هم که تشخیص داده اند خیلی مهم بوده. امروزه با عکس برداری هوایی خیلی راحت نقشه برداری می کنند.

توجه کنید من یک توضیحی اینجا عرض کنم که کلام ایشان روشن بشود. از خط استوا شصت و شش و نیم درجه بروید بالا خشکی تمام می شود. می دانیم که از خط استوا تا قطب نود درجه است. یعنی ربع یک کره. هر کره چهارتا نود درجه است. یعنی سیصد و شصت درجه است. شما این سیصد و شصت درجه را ربعش را بگیرید می شود نود درجه. از خط استوا تا قطب شمال این نصف زمین است، نصفی اینور هست و نصفی هم پشتش. پس این نصفی که این ور هست می شود ربع زمین، نصف دیگر هم ربع زمین. یعنی از خط استوا تا قطب می شود یک ربع. از قطب می روید تا خط استوا از پشت می شود یک ربع دیگر. ار خط استوا می روید تا قطب جنوب می شود ربع سوم. از قطب جنوب می آیید تا خط استوا می شود ربع چهارم. پس از خط استوا تا قطب شمال می شود یک ربع. یعنی ربع زمین. یعنی ربع سیصد و شصت درجه، یعنی نود درجه. پس از خط استوا تا قطب شمال می وشد نود درجه. از این نود درجه شصت و شش و نیم درجه اش خشکی است. بیست و سه و نیمش که به سمت قطب شمال است خشکی نیست. یعنی از خط استوا برویم بالا شصت و شش و نیم درجه برویم بالا، خشکی تمام می شود. بیست و سه درجه و نیم تا نود درجه باقی می ماند که این قسمت تا قطب شمال است و این قسمت دریا است. این حرف ابن سینا است.ثم يشبه أن يكون حده الشمالى حيث ارتفاع القطب، مثل تمام الميل. اما این حرف را جور دیگری بیان می کند. نمی گوید از قطب شمال بیست و سه نیم درجه بیایند به سمت استوا همچنین نمی گوید از خط استوا شصت و شش و نیم درجه بروید بالا، درحالی که منظورش همین است. این طور می گوید: حد شمالی این ربع مسکون، حد جنوبی اش که خط استوا شد، حد شمالی که به سمت قطب شمال می رود، حیث ارتفاع القطب، حیث مکانی است، حد شمالی این ربع آنجایی است که ارتفاع قطب به اندازه ی تمام المیل است. من هم باید ارتفاع القطب را توضیح دهم هم میل، تا این عبارت روشن شود. ستاره ای داریم که اگر خطی از آن ستاره بکشید میاید روی قطب شمال زمین، خطی از قطب شمال زمین مستقیم بکشید می خوره به آن ستاره. البته تقریبی. این ستاره را ستاره ی قطب شمال می گویند. ستاره ی جدی. که معتقدند در تمام طول سال کانه ثابت است روی قطب شمال. یعنی اگر شما زمین را به صورت توپی فرض کنید و این توپ را جلوی صورت خودتان قرار دهید در اتاق، ستاره ی قطبی روی سقف قرار داده می شود به طوری که از آن بیایید پایین عمود می شود روی قطب شمال. اینجوری تصور کنید که ستاره را درست روی قطب قرار بدهید به طوری که خود ما اگر توانستیم برویم روی نقطه ی قطب شمال بایستیم ستاره ی قطب روی سر ما هست. حالا اگر ما روی خط استوا بایستیم، این ستاره را کجا می بینیم؟ ستاره رو به روی ما دیده می شود. اگر روی خط استوا بایستیم، این ستاره ی قطب رو به روی ماست. اگر برویم روی قطب بایستیم این ستاره بالای سر ما است. اگر بین قطب و خط استوا باشیم، ستاره می آید بالاتر. یعنی وقتی تو خط استوا هستیم کانه ستاره از اون طرف زمین دارد طلوع می کند. رو به روی ماست و به نظر می رسد از آن سمت زمین که قطب شمال است ستاره دارد طلوع می کند. دارد ارتفاع می گیرد. وقتی من تو قطب شمال ایستادم ارتفاع ستاره صفر است. یعنی ستاره هیچ بالاتر از زمین نیست و رو به روی من است. یک مقدار بروم جلوتر این ستاره ارتفاع می گیرد تا وقتی بروم رو قطب جنوب بایستم ارتفاعش می شود نود. کجا ارتفاعش می شود شصت و شش و نیم؟ وقتی که ما از خط استوا شصت و شش و نیم درجه بروید جلو، از ستاره ی قطبی هم بیست و سه و نیم درجه می آید بالا. که از نود کمش کنیم می شود شصت و شش و نیم. یعنی از خط استوا که می رویم جلو شصت و شش و نیم برویم جلو، ما الآن می بینیم که ستاره ی قطب نود منهای بیست و سه و نیم درجه آمد بالا. یعنی شصت و شش و نیم درجه ارتفاع پیدا کرد. خودتان را تصور کنید که در آن نیم کره ی شمالی هستید، روی خط استوا ایستادید، ارتفاع این ستاره ی قطب صفر است. بعد یک درجه می آیید جلو به سمت قطب شمال، ارتفاع ستاره می شود یک درجه. یعنی نود منهای یک. یعنی از این طرف حساب کنید هشتاد و نه و از آن طرف یک است. اگر دو درجه آمدم بالا، دوی منهای نود می شود. یعنی الآن ستاره ی قطب دو درجه ارتفاع پیدا کرده بعد با منی که دو درجه از خط استوا امده ام بالا هشتاد و هشت درجه فاصله دارد. یعنی شما از خط استوا تا قطب را نود درجه می گیرید. هر درجه که من از خط استوا به سمت قطب بیایم به آن اندازه از نود درجه کم شده است. یعنی من الآن تا قطب هشتاد و نه درجه فاصله دارم. ستاره ی قطب هم یک درجه ارتفاع پیدا کرده. باز من دو درجه می آیم به سمت قطب، من هشتاد و هشت درجه تا قطب فاصله دارم و ستاره ی قطب هم دو درجه ارتفاع پیدا کرده. همین طور بیایید جلو تا وقتی که من شصت و شش و نیم درجه را به سمت قطب طی کنم. در آنجا فاصله ی من تا قطب می شود بیست و سه و نیم درجه. یعنی من شصت و شش و نیم درجه از خط استوا فاصله گرفته ام و بیست و سه نیم درجه مانده تا برسم به قطب. آنجا ارتفاع ستاره ی قطب چقدر است؟ ارتفاع ستاره ی قطب بیست و سه و نیم منهای نود است. من هم از خط استوا تا قطب شصت و شش و نیم درجه فاصله گرفته ام. ارتفاع ستاره قطب در آنجا شصت و شش و نیم درجه است و مسافتی هم که من از خط استوا تا قطب رفته ام شصت و شش و نیم درجه است. پس ارتفاع با شصت و شش و نیم درجه مساوی شده است. آنجا پایان خشکی زمین است از جهت عرض. بعد از این دیگر دریا است. آنجا هم ارتفاع قطب به شصت و شش و نیم رسیده و هم میل خورشید که میل اعظم است شصت و شش و نیم است. ارتفاع قطب با میل اعظم مساوی شده و در همین جا خشکی تمام می شود. تمام در اینجا به معنای متمم است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo