< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان علت فاعلی دوم در تشکیل خشکی های زمین

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

فيشبه أن تكون هذه‌ أسبابا عظاما فى إحداث المائية فى جهة أو نقلها إليها، و إبطال المائية من جهة أو نقلها عنها إذ نقل المائية من جهة إلى جهة إنما يكون بتوسط إحداث المائية فى جهة و إفنائها من جهة، و إحداثها إنما يكون بتبخير الرطوبة و تصعيدها بالتبخير إلى جهة خاصة من‌ الأرض، و إن كان كل واحد منهما يعظم و يكثر على الدهر حتى يؤثر فى هيئة شكل الماء لسيلان الماء إلى الغور و كشفه للنجد.بحثمان در این بود که قسمتی از زمین بر است و قسمتی از زمین بحر است. و زمین خشکی خالی و دریای خالی نیست. گفتیم که البته حالا خشکی خالی را مطرح نکردیم گفتیم دریای خالی نیست، بلکه دریا و خشکی با هم است. حالا می خواهیم همین را توجیه کتیم که دریا هست، خشکی هم هست و مهم برای ما خشکی است که توجیه بشود. گفتیم که دوتا سبب فاعلی داریم و یک سبب غایی. ولی من دقت کردم ابن سینا سه تا سبب فاعلی ذکر می کند و یک سبب غایی. مجموعا چهارتا سبب ذکر می کند برای پیدایش خشکی که سه تا از آنها فاعلی است و یکی غائی. فاعلی اول را خواندیم. احتیاجی به توضیح ندارد. بیان کردیم که عناصر به هم تبدیل می شوند و این تبدیل در خاک با باقی عاصر هم رخ می دهد. بر اثر این تبدیل گودال برای زمین بوجود می آید و بلندی. گودی ها را آب پر می کند و بلندی ها از آب بیرون می آیند، آنوقت خشکی و دریا درست می شود. وارد عامل دوم شدیم که تمام نشد. عامل دوم تاثیر کواکب بود. اینها فاعل می شوند برای اینکه دریا و خشکی بر روی زمین بوجود بیاید. البته در این عامل دوم کانه گودال هست که دریا در آن گودال واقع شده است. می خواهد بیان کند که دریا جا به جا می شود و آنجایی که دریا بوده خشک می شود و خشکی بوجود می آید. حالا فرض کنید اگر زمین همش زیر آب بود، قسمتی از این آب ها جا به جا می شوند و زیر آن آب زمین بیرون می آید و خشک می شود. مثلا گودی هایی که در زمین است، کاملا پر نشده از آب. آب از جایی دیگر می آید داخل این گودال ها را کامل پر می کند. آن قسمتی که آب بوده و الان منتقل شده آفتاب می خورد و خشک می شود. البته یک مقدار برجستگی هم از اول دارد. لذا گفتم این عامل دوم می شود تتمه ی عامل اول حساب شود. آن قسمتی که از زیر آب درآمد خشک می شود و خشکی درست می شود. اما آب ها چطور جا به جا می شوند؟ ایشان می گوید که آب از جایی منتقل می شود به جایی دیگر این یک بیان است، یک بیان دیگر این است که آب از این جا منتفی می شود و در جای دیگر حادث می شود. دوجور است. یکی انتقال است و دیگری زوال و حدوث. انتقال روشن است. با رودخانه های عظیم آب از جایی به جای دیگر منتقل می شود. زوال و احداث هم به این صورت است که خورشید می تابد، ستاره ها و ماه که اینها را حالا خورشید را کامل تر می دانیم و آنها را ناقص تر. آب تبخیر می شود. این آب به تدریج خشک می شود. مثلا دریاچه بر اثر اینکه آب رودخانه واردش نمی شود کم کم بخار می شود و خشک می شود. بعد این بخار بلند می شود و به وسیله ی باد می رود جای دیگر و ابر متکون می شود و می بارد. آب اینجا رفته جای دیگر. بدون انتقال بلکه با زوال و حدوث. اینجا زائل شد یعنی تبدیل شد به بخار و هوا ئ دیگر آبی نیست، جای دیگر رفت و احداث شد. پس انتقال آب دوجور است. یکوقت به صورت انتقال معمولی است و یک بار هم به این صورت است که در یک جا آب زائل می شود و در جای دیگر حادث می شود. در هر دو صورت آن قسمت زمینی که قبلا در آن آب بوده و آبش منتقل شده یا زائل شده آفتاب می خورد و خشک می شود. خشکی اینجوری بوجود می آید. و در بوجود آمدن این خشکی کواکب دخالت دارند. نمی گوییم دخالت تام دارند چون گودال ها و برجستگی ها وجود داشته. اما این ها همین اندازه دخالت دارند که آب را جابه جا می کنند و با جا به جا شدن آب آن مقدار زمینی که آبش رفته خشک می شود و خشکی درست می کند. خورشید و کواکب دیگر فقط در انتقال آب دخالت دارند نه در احداث گودی و احداث ارتفاع. البته احتمال دارد در آنها هم دخالت بکنند. شاید آب را که تبدل دارند این آب یک جوری تبدیل به خاک شود با عواملی که هست و این خاک روی هم انبار شود و تپه درست شود. همانی که قبلا در عامل اول می گفتیم. ممکن است آنها در این جور امور هم دخالت کنند ولی دخالتشان در انتقال آب و دخالتشان در اینکه آب را زائل کنند و جای دیگر احداث کنند این دخالت نمودارتر و روشن تر است. علی ای حال این هم عامل دوم بود. بعد در این عامل دوم در پایانش توجه به یک اتفاقی می کند که مناسب بحث ما است ولی عین بحث ما نیست. بحث ما این بود که چطور شد که خشکی درست شد؟ بحث ما این نیست که دریا چرا این شکل را به خود گرفت؟ اما شکل گرفتن دریا با درست شدن خشکی با هم تلازم دارند. لذا ایشان بحث را می برد روی دریا که گودالی شکل گرفت که باید پر شود. عالم وجود دید گودال هست با آب پرش کرد. یک جاهایی ارتفاعات وجود داشت آب را برد دور این ارتفاعات قرار داد و روی ارتفاع قرار نداد. آن ارتفاعات خشکی های زمین شدند. توجه می کنید ایشان در این قسمت اخیر بحث آب را سامان می دهد تا خشکی درست شود. یعنی نمی گوید تپه ها آمدند و خشک شدند. در ابتداری حرف این را می گوید. می گوید آب منتقل شد و زمین خشک شد. اما در انتها می گوید آب هایی که حالا جا به جا شدند نیاز به مکان داشتند و لازم بود سامان داده شوند. عالم وجود قسمتی را برد در گودال و قسمتی را دور این برجسته های زمین دور داد. آب را به این صورت سامان داد و نتیجه ی سامان گرفتن این بود که قسمت هایی از زمین خشک شد و خشکی دریا درست شد. همان مطلبی که مورد بحث ما است را ذکر می کند منتها از این طرف. از طرف آب. در ابتدا نه. در ابتدا درست است آب را منتقل می کند و می گوید آب جا به جا شد ولی به شکل آب کاری ندارد. همان طور که اشاره کردم می خواهد بگوید قسمتی از زمین از آب بیرون امد و خشکی شد. اما در انتها آب را مطرح می کند که آب سرو سامان پیدا کرد به این صورت و نتیجه اش این شد که قسمت هایی از زمین خشک بماند.

سوال: یعنی طبق حرف ایشان قبل از اینکه حتی آب ها جا به جا بشوند بخشی از زمین گود بوده و بیرون از زمین بوده؟

جواب: بله. بنابر حرف ایشان قبل از اینکه آب ها جا به جا بشوند، قبل از اینکه این عامل دوم بخواهد اثر کند قسمتی از زمین گود بوده. و قسمتی هم برجسته. حالا اگر همه ی زمین هم زیر آب بوده آن قسمت های برجسته اگر آبش منتقل می شد خیلی زود می آمد بیرون و خشک می شد. این عامل دوم در صورتی کامل می شود که گودال و ارتفاعاتی در زمین باشد، به همین جهت گفتم احتمال دارد که عامل دوم تتمه ی عامل اول باشد. چون در عامل اول گودال و تپه درزمین بجود می آمد. حالا عامل دوم می گویدکه بر فرض که تپه های زیر آب نتوانستند بیرون بیایند. با انتقال آب و جا به جا شدن آب راحت بیرون می آیند و خشک می شوند و خشکی های زمین را تشکیل می دهند. در عامل دوم گودال ها و تپه ها مفروغ عنه هستند نه اینکه انتقال آب گودال و تپه درست کند. مگر اینکه این طور بگوییم که انتقال آب قسمت هایی را می شورد. شما می بینید که آب هاگاهی از بالامی ریزند و گود را گودتر می کنند. آن هم ممکن است که انتقال آب سبب شود برای گود شدن قسمتی از زمین و مرتفع ماندن قسمت دیگری از زمین. باز هم این باعث بوجود آمدن خشکی می شود. ولی خب اول باید یک گودالی باشد که آب از بالا بریزد و گودترش کند.

سوال: چرا ایشان نیامده حرف امروزی ها را بزند و عامل قبلی که زلزله بود را علت ایجاد خشکی ها بداند؟ زلزله هاکه رخ می داده بخشی از خشکی ها را منتقل می کرده به بخشی دیگر از آب در نتیجه آن قسمتی که گود می شده آب می رفته آنجا و آن قسمت ها به مرور پر می شده و برجسته می شده و خشکی ها و ارتفاعات ایجاد می شدند؟

جواب: ایشان انتقال آب را توضیح می دهد و انتقال آب را به کواکب نسبت می دهد. شما هم با این بیانتان انتقال آب را می گویید منتها از طریق زلزله یا آتشفشان. پس اصل مطلب شما با مطلب ایشان موافق است. شما هم انتقال آب را قبول می کنید منتها ایشان این انتقال را انداخت گردن کواکب و تغییر اوجات و حضیضات.

سوال: فرق می کند اینکه کل زمین زیر آب باشد. در این فرض بحث کنیم. ولو اینکه داخلش گودال هایی و برجستگی هایی وجود داشته باشد، آن غورها هم در این حالت پر از آب است.در این صورت ما چجوری باید آب را ازاین طورف بایدببریم بریزیم آن طرفف با توجه به این که آب قرار است دوباره حالت خودش را بگیرید تغییری نخواهد کرد؟

جواب: فرض کنید قسمتی از کف دریا بالاست. اگر کواکب بتابند و آن قسمتی که گودی اش کم است را خشک کنند راحت تر خشک می شود. منتقل کنند آبش را به آن گودی هایی که خیلی گود هستند. اگر پر باشد. حتما پر نیست والا جا برای آب نمی ماند.

سوال: اگر مسطح فرض می کردند می توانستیم بگوییم اینجا پر نیست و آنجا پر نیست اما چون گفتند زمین در آب است و کروی هم فرض شده پس همه جا پر از آب است. مگر اینکه منظورشان این باشد که این اوج و حضیضات سبب باشند و بخشی از آب بخار بشوند و همیشه مقداری از بخار در هوا باشد و دیگه این مقدار ملحق به آب نشود. در نتیجه بعضی از قسمت هایی که برجسته است از آب سریع تر بیرون می آید و آنجاها خشک می شود.حالا کم کم به جای اینکه برود بالاتر می رود پایین تر.

جواب: البته اینکه بر اثر کواکب بخاراتی بوجود آمده اند و همیشه هم مقداری از این آب به صورت بخار در هوا معلق هستند درست است. ولی حالا شما این طوری می فرمایید که این مقدار بخار رفت بالا و دیگر هم پایین برنگشت یا اگر هم برگشت بخارات دیگر هم آمدند و جانشین شدند و بخار اولی تبدیل به ابر شد آمد پایین. ابن سنا برگشت به زمین را نگفته ولی احداث مائیة را گفته. آنکه فرمودید بخار در بالا باشد این خوب است. بخار در بالا معلق می شود. اول نبوده و بعد معلق می شود. مقداری از آب کم می شود و دیگر در جایی نمی ریزد. و همان مقدار کم شده باعث می شود که زمین بیررون بیاید. البته مقدار کم شده هم زیاد است. چون این زمین به این پهناوری و هوای به این بزرگی باعث می شود که بخارات پخش شده در هوا خیلی باشند و آب تبخیر شده خیلی باشد. قهرا می توانیم بگوییم آبی که تبخیر شد زیرش زمین ظاهر شد و خشک شد ولی این در صورتی است که همان طور که شما اشاره کردید بخارات در بالا بمانند و اگر بخواهند بریزند پایین بخارات بعدی بروند و جانشین بشوند. اما ایشان احداث را هم ذکر می کند. چون احداث را ذکر می کند معلوم می شود به صرف بخارات معلق در هوا اکتفا نکرده. شاید هم در ضمن حرفش این هم باشدکه شما دارید استخراج می کنید . اگر این باشد یک مقدار مشکل راحت تر حل می شود. اما حرف خود ایشان هم با توضیحاتی که بیان شد این بود که گفته شد از ظاهر کلامشان چیز دیگری برداشت نمی شود.

سوال: می توانیم بگوییم عامل اول علت حدوث پستی و بلندی ها و عامل دوم علت بقای آن ها را بیان می کند؟

جواب: علت بقا یعنی منظورتان این است که گودال باقی می ماند؟ شما اگر بقا را بگویید من بر شما اشکال می کنم. اشکال این است که باقی ماندن گودال یا تپه به خاطر تاثیر کواکب نیست. به خاطر سفتی زمین است. خود ایشان هم گفت چون زمین سفت است این گودال باقی می ماند. گودال و ارتفاعات به واسطه ی تبدلات حاصل می شوند و به خاطر سفتی زمین باقی می مانند. اما اگر بگوییم بیشتر می شوند می توان گفت اشکالی ندارد چون عامل دوم دارد همین کار را می کند. ایشان در این عامل دوم همین را می گوید که گودال ها و ارتفاعات بیشتر می شوند. ممکن هم هست همان طوری که گفتیم گودالی احداث می شود نه اینکه احداث می شود، خشک می شود و آبش خالی می شود. همه ی اینها از عبارات ابن سینا در می آید. ممکن هم هست همه ی اتفاقات هم بیفتد. در بعضی جاها این اتفاق و دربعضی جاها اتفاق دیگر. منتها گفته می شود ابن سینا دو عامل زلزله و آتشفشان را نگفته ولی آنچه گفته است را درست گفته. در تبدلات عنصری هم که ما در عامل اول خواندیم شاید امروزه تبدل عنصری را قبول نکند که آب تبدیل به خاک شود. امروز اصلا این چهار عنصر را عنصر نمی داند. استحاله و تبدل آنها را شاید اصلا قبول نکند. عامل اول را بگوییم مثلا امروزه یک مقدار ضعیف می دانندش ولی خب با مبانی قدیم سازگار است.

متن خوانی:فيشبه أن تكون هذه‌ أسبابا عظاما فى إحداث المائية فى جهة أو نقلها إليها، و إبطال المائية من جهة أو نقلها عنها إذ نقل المائية من جهة إلى جهة إنما يكون بتوسط إحداث المائية فى جهة و إفنائها من جهةقطعی هم حرف نمی زند. هذه یعنی تاثیر کواکبی که منتقل می شوند، تاثیر اوجات و حضیضاتی که تغییر پیدا می کنند این تاثیر اشیائی که منتقل می شوند اسباب بزرگی باشد در احداث اجزاء مائیه در طرفی از زمین یا نقل اجزاء مائیه به آن طرف. بین احداث و نقل فرق هست. احداث این بود که آب در جایی نبود، ابر می آمد و آب در آنجا می بارید. یعنی ابر می بارید و آب درست می شد. این می شد احداث آب در یک جهت. نقل آب به آن جهت گفتیم با رودخانه و چشمه ها هم درست می شود.

سوال: اسباب را این دو قرار ندهیم که تاثیر کواکب و تثیر اوجات و حضیضات باشد. تبدل عنصر را که در عامل اول هم گفتیم به این اضافه کنیم؟

جواب: اشکالی ندارد و با این کار بیشتر تایید می شود که عامل دوم تتمه عامل اول است.

سوال: اوجات را عطف بر کواکب می گیریم؟

جواب: بله. خصوصا کواکب تاثیر دارند و انتقال دارند و اوجات و حضیضات هم که در مکانشان جا به جا می شوند آنها هم تاثیر دارند.

فيشبه أن تكون هذه‌ أسبابا در احداث مائیة فی جهت من الارض. و همچنین تاثیر دارند در ابطال مائیة من جهت که آب را در جهتی باطل کنند یعنی تبدیلش کنند به بخار و ببرندش جای دیگر. وقتی رودخانه از اینجا آب را منتقل می کند این جا آب کم می شود و جای دیگر زیاد می شود. پس نقل آب به سمتی گاهی مستلزم این است که آب از سمتی کنده شود و به سمت دیگر برود. البته این در آبی است که ماده ندارد و الا آبی که ماده داشته باشد هر چه قدر هم منتقل شود به جای دیگر آن ماده باعث می شود که جانشین برای آن آب منتقله درست کند. اگر ماده نداشت و آب از اینجا رفت آن طرف، این جا خشک می شود و آن طرف تر. اذ نقل المائیة دارد توضیح می دهد که نقل هم باعث می شود که آب در یک جا حادث شود و در یک جا زائل شود. این در صورتی است که آب ماده ی جوشان نداشته باشد و الا اگر آب منتقل شد به جایی این ماده ی جوشان جانشینی برای آن آب می فرستد. اما اگر این ماده ی جوشان نبود آب وقتی منتقل می شود به سمتی در سمت منتقل عنه آب فانی می شود. در سمتی که منتقل عنه است آب فانی می شود. در سمت منتقل الیه آب حادث می شود. پس نقل هم مستلزم افنا و احداث است. مستلزم این است که آب در منتقل عنه فانی شود و در منتقل الیه حادث شود. من برعکس ایشان گفتم. من گفتم نقل باعث می شود. ایشان می گوید احداث مائیة از جهتی و افناء آن از جهتی واسطه می شود برای این نقل. ایشان افناء و احداث را سبب نقل می گیرد و من نقل را سبب این دو. شاید هر دو اتفاق بیفتد.

و إحداثها إنما يكون بتبخير الرطوبة و تصعيدها بالتبخير إلى جهة خاصة من‌ الأرض، و إن كان كل واحد منهما يعظم و يكثر على الدهر حتى يؤثر فى هيئة شكل الماء لسيلان الماء إلى الغور و كشفه للنجد.

 

حالا احداث چگونه است؟ از این عبارت اخیر ایشان درآمد که ایشان بین احداث و نقل تقریبا فرقی نگذاشته. اینی که من از خارج گفتم که نقل با رودخانه است و احداث و افناء با تبخیر و باران است، این را من گفتم. از عبارت اول ایشان در می آمد ولی در عبارت اخیر کاری کرد که این دو را با هم یکی کند. پس آن تفاوتی که من از خارج گفتم در صدر عبارت ایشان است اما در ذیلش نیست. احداث چگونه است؟ احداثی که به قول شما مناشء نقل می شود چگونه احداث می شود و چگونه افناء می شود؟ ایشان می گوید با همان تبخیر آب. بخارات معلق در هوا که بوسیله ی تاثیر کواکب به وجود آمده اند منتقل می شوند به جای دیگر و به صورت ابر در می آیند و بعد هم می بارندو آب را در اینجایی که نبود احداث می کنند و احداث مائیة منحصرا تحقق پیدا می کند با تبخیر رطوبت که کواکب بتابند و رطوبت یعنی آب را تبخیر کنند و این بخارات را بالا ببرند به وسیله ی تبخیر و بادهم بیاید منتقل کند این بخارات را به طرف خاصی از زمین و در آن طرف خاص زمین این ابر ببارد و آب احداث شود. و ان کان کل واحد منهما یا در نسخه ای دارد منها، و به جای یکثر دارد یکبر که بهتر است، این عبارت دارد حاصل بر نتیجه را بیان می کند. اگر ضمیر منهما باشد یعنی هر یک از این گودی و برجستگی، اگر هم منها باشد یعنی هر یک از این اسباب عظام. هر دو عبارت درست است. توجه کنید دهر در اینجا به معنای آن دهری که میرداماد می گوید نیست. میرداماد معتقد است که ما یک عالمی داریم که بهش می گوییم عالم دهر. تمام موجوداتی که در این عالم زمان قرار است به تدریج بیایند همه در عالم دهر دفعتا و درلازمان، معا موجود می شوند در ازل. و تا ابد هم باقی هستند. یعنی تمام ماها که در اینجا به نوبت به وجود آمده ایم تمام در عالم دهر بدون نوبت بلکه همه با هم چون آنجا زمانی نبود، همه با هم به وجود دهری نه به وجود مادی و عنصری موجود شدیم و همگی در ازل موجود شدیم و تا ابدهم باقی هستیم. یک چنین عالمی را میرداماد قائل است. معتقد است اشیاء حدوث دهری دارند و بعد دارای حدوث زمانی شده اند. حدوث دهری را با هم می داندو حدوث زمانی را نوبتی و تدریجی. مراد از دهری که ابن سینا در اینجا می گوید آن دهر نیست. مرادش از دهر عالم وجود است منتها بخش طبیعی اش. گویا مرادش از دهر در اینجا سرپرست عالم طبیعت است. سرپرست عالم طبیعت یعظم و یکبر یعنی اهمیتم ی دهد و توجه می کند و بی توجه از این اتفاق نمی گذرد، قسمتی گود شده و قسمتی برآمده است. به این قسمت ها توجه می کند و این قسمت گود را پر می کند و قسمت برآمده را دور تا دورش را آب قرار می دهد تا این قسمت برآمده بالا بماند. یعنی آن مدیر طبیعت که اسمش دهر است یعنی عالم وجود منتها وجود طبیعی، من این را بهمدیر طبیعت تعبیر کردم، مدیر طبیعت از این اتفاقی که افتاده همین طوری نمی گذرد و بی توجه نیست. برایش عظیم و مهم است. یا آن منها را اگر برگردانیم به اسباب این طور می گوییم که این مدیر عالم طبیعت نسبت به آن اسباب بی تفاوت نیست. یعنی اگر اسباب آمدند و تاثیر گذاشتند، تاثیر این اسباب برای عالم طبیعت مهم و عظیم است و طوری عمل می کند که در شکل ماء تاثیر گذارد. یعنی این گودال و ارتفاع در شکل آب اثر بگذارد. در شکل آب به زمین کاری ندارد چون زمین شکل خودش را گرفته. در شکل آب اثر بگذارد یعنی آب برود در گودال و بیاید دورتا دور برجستگی ها. همین شکل آب را تامین کردن باعث می شود که قسمتی از زمین دریا شود و قسمتی دیگر خشکی. که ما هم اصلا منظورمان همین است که بیان کنیم زمین دارای خشکی و دارای دریا است.

سوال: دهر همان است که در قرآن میگوید ما را می میراند؟

جواب: بله. همین لفظ مدیر طبیعت که برای آن انتخاب کردم خوب است. ملحدین می گوید دهر ما را می میراند و خدایی نیست که این کار را بکند وگرنه دهر مدیری است که خداوند در طبیعت گذاشته و دارد آن را اداره می کند. از نظر عرفا عقل کلی و نفس کلیه و طبیعت کلیه داریم. عقل کلی عقلی است که تمام عقول تنزل آن هستند و نفس کلی نفسی است که تمام نفوس تنزل آن هستند و طبیعت کلی هم طبیعتی است که طبیعت های شخصی را دارد احداث و اداره می کند. ابن سینا عقل کلی نمی گوید بلکه می گوید عقل کل. عقل کل هم عبارت است از عقل فلک نهم یا مجموعه ی عقول افلاک. نفس کل هم نفس فلک نهم است یا مجموعه ی نفوس افلاک. این ها اصطلاحات فلسفی است. عقل کلی و نفس کلی اصطلاحات عرفانی است. عقل کلی همان عقل اول است که منشاء عقول بعدی است. بهش می گویند عقل کلی، روح اعظم که می گویند از جبرئیل بالاتر است. از حضرت علی ع نقل می شود که روح اعظم یک ملکی است که هفتادهزار صورت دارد. در هر صورتی هفتادهزار زبان است و با هر زبانی به هفتادهزار لغت حرف می زند و با هر لغتی که حرف می زند ملکی ایجاد می شود. این همان عقل کلی است که منشاء عقول بعدی است. عرفا هم از همین روایات عقل کلی و امثال این را بدست آورده اند. صدرا در رسالات حدوث همین روایت را نقل می کند. آنجایی که روح اعظم را توضیح می دهد و می گوید روح اعظم منشاء عقول کثیره است و این عقول کثیره جنود رب هستند. و ان کان کل واحد منهما،هما یعنی هر کدام از این گودی و ارتفاع، یا منها یعنی هر یک از این اسباب عظام، بزرگ است و کبیر است بر دهر، یعنی دهر به آن توجه دارد. امر کوچکی نیست که بی اعتنا از کنارش رد بشود. بهش توجه دارد و طبقش مدیریت می کند. طبق این اسباب یا طبق آن گودال و ارتفاع مدیریت می کند آب را و نمی گذارد که آن گودال ها همین جور هرز بمانند. این اسباب بی نتیجه و بی تاثیر باشند. به طوری بر دهر این مطلب بزرگ و عظیم است و مورد توجه دهر است که به طوری که هر یک از این دو یا هر یک از این اسباب، یوثر به کل واحد بر می گردد، هر یک از این اسباب یا هر یک از این گودال تاثیر می کند در هیئت شکل آب. چگونه؟ به این صورت لسیلان بعضی از نسخه ها دارد بسیلان یعنی تاثیرش به این صورت است که آب سیلان پیدا کند به گودی ها و آن هارا پر کند و کشفه یعنی برطرف کند،کنار رود، کنار رود واضح تر است، کنار رود به خاطر وجود برآمدگی ها. آب به خاطر وجود برآمدگی ها کنار رود و به خاطر وجود گودال تو گودال سیلان پیدا کند. به این ترتیب آب شکل پیدا می کند و این شکل را هم دهر به آن می دهد و علت این هم که دهر بهش می دهد این است که گودال ها بوده. ارتفاعات بوده. یا آن اسبابی که گفتیم دخالت کرده اند. ان کان کل واحد را نتیجه ی حرف های قبل گرفتم و با در نظر گرفتن اختلافات تمام نسخ مطلب را توضیح دادم. عامل دوم تمام شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo