< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: رد ادعای کیمیا گران مبنی بر انقلاب جواهر فلزات و تغییر حقیقتی به حقیقت دیگر

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و أما ما يدعيه أصحاب الكيمياء، فيجب أن تعلم أنه ليس فى أيديهم أن يقلبوا الأنواع قلبا حقيقيا، لكن فى أيديهم تشبيهات حسية، حتى يصبغوا الأحمر صبغا أبيض شديد الشبه بالفضة، و يصبغوه صبغا أصفر شديد الشبه‌ بالذهب؛ و أن يصبغوا الأبيض أيضا أى صبغ شاءوا، حتى يشتد شبهه بالذهب أو النحاس؛ و أن يسلبوا الرصاصات أكثر ما فيها من النقص و العيوب، إلا أن جواهرها تكون محفوظة، و إنما يغلب عليها كيفيات مستفادة بحيث يغلط فى أمرها، كما أن للناس أن يتخذوا الملح و القلقند و النوشادر و غيره. و لا أمنع أن يبلغ فى التدقيق مبلغا يخفى الأمر فيه على الفرهة. و أما أن يكون الفصل المنوع يسلب أو يكسى، فلم يتبين‌ لى إمكانه؛ بل بعيد عندى جوازه، إذ لا سبيل إلى حل المزاج إلى المزاج الآخر.در پایان بحث قبل این مطلب مطرح شد که اصحاب حیل یعنی صاحبان آزمایشگاه و شیمیدان ها می توانند فلزات را به طور صنعتی بسازند و ما از نحوه ی فعل و انفعالاتی که در صنعت انجام می گیرد حدس می زنیم که در طبیعت هم چه اتفاقی افتاده تا این فلز به وجود آمده. ما آنچه در طبیعت حاصل شده مشاهده نکردیم بلکه نتیجه را دیدیم. فعل و انفعالات وقتی انجام شد که ما موجود نبودیم. حالا به این معدن برخورد می کنیم، حاصل آن فعل و انفعالات را می بینیم و نمی دانیم چه شده که به این صورت درآمده اما اگر در صنعت بخواهیم فلزی را بسازیم، فعل و انفعالاتش را می بینیم. حدس می زنیم که در طبیعت هم همین فعل و انفعالات منتها مترقی تر اتفاق افتاد. این مطلبی بود که در پایان بحث قبل گفتیم. حالا ابن سینا می گوید که راه دیگری هم اعلام شده است برای پدید آمدن فلزات. راهی که ما اعلام کردیم ترکیب از جیوه و کبریت بود منتها نحوه اش را با حدس گفتیم و بعدهم گفتیم در صنعت مراجعه کن شاید این حدس تقویت شود. اما اصحاب کیمیا جور دیگه ای حرف می زنند. آنها می گویند نه تنها می توانیم از ترکیب اجزاء فلزات را بدست بیاوریم بلکه می توانیم فلزی را به فلزی دیگر منقلب کنیم. مثلا مس را با روشی تبدیل کنیم به طلا بدون اینکه ترکیب را به هم بریزیم. ترکیب، ترکیب مس است. ما کاری می کنیم که بشود طلا. آیا این شدنی است یا نه؟ این روش دیگری است. روش قبلی که گفتیم این بود که در صنعت جیوه و کبریت را می آوریم و با هم ترکیب می کنیم و فعل و انفعالی کنند و فلان فلز درست می شود. این شدنی هست و ما هم قبول داریم و اصحاب حیل هم انجام داده اند و این هم دلالت می کند و بر کیفیت فعل و انفعالاتی که در طبیعت انجام شده است. تا اینجا را قبول داریم. اما اینکه بیاید ترکیب را درست نکنید، همان مرکب را بیایید متحول کنید، تبدیلش کنید به یک فلز دیگر، به تعبیر ما جوهرش را به جوهر دیگر منقلب کنید، ابن سینا می گوید این نمی شود. در دست کیمیا دان ها این قانون نیست که بتوانن انقلابی در جوهر یک فلز تولید کنند. بله تشبیهات را می توانند. یعنی این جوهر را به جوهر دیگر شبیه کنند. اما انقلاب را نمی توانند. اگر بخواهد منقلب کند این شبیه باطنی می شود. این جسم شبیه باطنی طلا می شود مثلا. اما اگر رنگش را عوض کند این جسم یعنی مس تبدیل به طلا می شود از نوع شبیه حسی نه شبیه باطنی و واقعی. شبیه باطنی این است که منقلب شود. این از عهده ی کیمیا دان ها برنمی آید. فقط می توانند فلز را به فلزی دیگر شبیه کنند به طوری که حس من شهادت بدهد این فلز شد آن فلز اما واقعیت این شهادت را نمی دهد. ابن سینا این تشبیهات حسیه را توضیح می دهد. مثلا جسمی رنگش سرخ باشد مثل مس. کاری بکنند رنگ آن سفید شود تا شبیه نقره شود. در باطن مس است و در حس نقره است. این را می توانند. یامثلا مس را زرد خوشرنگش کنند تا مثلا در ظاهر شبیه طلا شود. این را فقط حس شهادت می دهد اما باطن و واقعیت این را شهادت نمی دهد. واقعیت فقط در صورت انقلاب این شهادت را می دهد. بعد توضیح می دهد که چه کارهایی می توانند انجام بدهند. یکی تغییر رنگ آمیزی بود. کار دیگری که می توانند انجام دهند این است که مثلا سربی که دارای عیب است، چون قبلا گفتیم سرب را از جیوه و کبریتی می سازیم که هر دو معیوب اند، می توانند این عیب را برطرف کنند. تا اینجا را می توانند. هم رنگ را عوض کنند و هم عیب را تا جایی که برایشان مقدور است عوض کنند اما باید توجه داشته باشند که جوهر آن فلز همچنان به حال اولش باقی است. جوهر فلز را نمی توانند عوض کنند. این نظری است که ایشاندر مورد کیمیا دارد.

سوال: آیا کیمیادان ها می توانند بر عکس ترکیب جیوه و کبریت را انجام دهند و از طلا این دو را بگیرند؟

جواب: بله. البته کبریت را نمی توانند بگیرند. چون کبریت بخار می شود. یعنی شما می فرمایید طلا را ذوب کند و کبریت و جیوه را ازآن دربیاورد؟ بالاخره منحل کردن یک مرکب باعث این می شود که اجزاء خود را ظاهر کند. طلا هم مرکب از جیوه و کبریت شده است. وقتی منحلش می شود باید جیوه و کبریت دربیاید. خود ایشان قبلا گفت وقتی اجساد را یعنی فلزات را ذوب می کنیم جیوه در می آید. کبریت به دلیل تبخیر می رود اما جیوه اش باقی می ماند. ایشان این مطلب را ادعا داشت. گفت وقتی فلز را ذوب می کنیم از آن جیوه در می آید و از اینجا می فهمیم که اصل آن جیوه بوده. کبریت را نگفت چون باقی نمی ماند اما جیوه باقی می ماند. البته امروزه همه ی این حرف ها کنار رفته و گفته اند طلا بسیط است نه مرکب. اعتراض شما بر این ها وارد است که اگر ترکیب نیست باید در وقت ذوب آن ترکیب منحل شود و اجزائش را ظاهر کند.

ابن سینا بحث را ادامه می دهد. می گوید اینکه اصحاب کیمیا بتوانند ظاهر جسم را عوض کنند که حتی هوشمندها را به اشتباه بیندازند این شدنی است. کسانی که اهل فن هستند. متخصص هستند، ممکن است به اشتباه بیفتند. مثلا یک زرگر بیاید عیار مسی که در ظاهر طلا است را نگاه کند و اشتباه کندو فکر کند واقعا طلا است. ممکن است این کیمیادان ها بتوانند تصرفی درمس بکنند و ظاهر آن را طلا کنند به طوری که صاحبان تخصص را هم به اشتباه بیندازند اما اینکه فصل جدیدی بر این جوهر بپوشانند یا فصل قدیم را از آن بگیرند، این کار را نمی توانند انجام دهند. گفتیم که شیخ بهایی در کشکول می گوید که ابن سینا کیمیا را در شفا باطل می کند اما بعدها کتابی در تایید آن می نویسد به نام حقایق الاشهاد. خود ابن سینا در پایان این فصل می گوید و لنا فی هذا کلام طویل. پیداست که وقت نوشتن شفا هم در ذهنش یک چیزهایی درباره کیمیا بوده. بعد می گوید لوشئنا لقلنا. بخواهیم آنها را می نویسیم که شیخ بهایی می گوید نوشت. بعد هم می گوید فایده ای ندارد و بهتر است وقتمان را صرف آن نکنیم. اینکه وقتش را صرف این کار کرده ممکن است به این دلیل باشد که از ایشان تقاضا شده باشد چون ایشان روششان این بود که ازشان تقاضا می کردند رسالی ای بنویسد آن را می نوشت. یکی از مشکلاتی که رساله نویسی های ایشان داشت این بود که رساله را بدون اینکه نسخه ی مجدد ازش داشته باشد به درخواست کننده می داد. درخواست کننده هم رساله ی تک را می برد و می توانست به کسی هم ندهد و این رساله از بین برود. خود ابن سینا به این رساله ها احتیاجی نداشت به خاطر همین از روی آن یادداشت برداری نمی شد. شاید هم علت تغییر رایش این بوده که بعدها کیمیادان ها آمده اند و برایش توضیح داده اند که ما انقلاب در جوهر را هم می توانیم انجام دهیم و فقط تشبیهات حسیه نیست. این هم می تواند باشد. متن خوانی:و أما ما يدعيه أصحاب الكيمياء، فيجب أن تعلم أنه ليس فى أيديهم أن يقلبوا الأنواع قلبا حقيقيا، لكن فى أيديهم تشبيهات حسية، حتى يصبغوا الأحمر صبغا أبيض شديد الشبه بالفضة، و يصبغوه صبغا أصفر شديد الشبه‌ بالذهبادعا می کنند که ما جوهری را به جوهر دیگر منقلب می کنیم. فلزی را به فلز دیگر مبدل می کنیم و حقیقتش را عوض می کنیم نه فقط ظاهرش را. این حقیقت دارد یا نه؟ شان این است که در قدرتشان نیست که انواع جواهر و فلزات را منقلب کنند به انقلاب حقیقی که حقیقت را عوض کنند. بله می توانند ظاهر را عوض کنند که یک تشبیهات حسی باشد یعنی شبیه کنند فلزی را به فلزی دیگر به طوری که حس شهادت بدهد به شباهت. واقعیت شهادت ندهد ولی حس شهادت بدهد که بله این منقلب شد. در یک نسخه دارد تشبیهاتٌ حسنه به جای حسیه.این هم بد نیست. حسیه خوبه ولی حسنه هم بد نیست. این "حتی یصبغ" دو خط هست و توضیح همین تشبیهات حسیه است. همین را دارد به تقصیل بیان می کند. قدرت این را دارند به طوری که می توانند یک فلز سرخ را سفیدش کنند. درحالی که بعد از رنگ کردن و سفید کردن این فلز شباهتش به فضه زیاد می شود. این شباهت را می توانند درست کنند آن هم شباهت شدید. اما اینکه بخواهند جوهر را منقلب کنند نه. کلمه ی شبه یعنی می توانند مس را مثل طلا کنند. فلان فلز را مثل نقره کنند ولی نمی توانند خود نقره یا طلا کنند.و أن يصبغوا الأبيض أيضا أى صبغ شاءوا، حتى يشتد شبهه بالذهب أو النحاساین أن یصبغوا هم عطف بر یصبغوا سابق است منتها با اظهار أن. آنجا بعد از "حتی"، "أن" در تقدیر گرفته می شد لذا "نون" هم افتاد. اما اینجا یصبغوا را عطف گرفته و أن که در تقدیر بوده ظاهر کرده. احمر را می توانند تبدیل کنند به ابیض و اسود. ابیض چون رنگ تقریبا سازگار با همه رنگ ها است می توانند به هر رنگی تبدیلش کنند. زردش کنند یا سرخش کنند. می توانند رنگ ابیض را هم همچنین می توانند به هر رنگی که می خواهند تبدیل کنند. زردش کنند چنان زردخوشرنگی که با طلا اشتباه گرفته شود یا سرخش کنند. مس سرخ است و گاهی اوقات با قلع سفیدش می کنند درحالی که رنگ اصلیش سرخ است. می توانند همین ابیض را سرخ کنند تا طرف در حسش فکر کند که این مس است. این کارها را می توانند بکند.و أن يسلبوا الرصاصات أكثر ما فيها من النقص و العيوب، إلا أن جواهرها تكون محفوظة، و إنما يغلب عليها كيفيات مستفادة بحيث يغلط فى أمرها، كما أن للناس أن يتخذوا الملح و القلقند و النوشادر و غيره.در قدرتشان هست که سلب کنند از رصاصات، از سرب ها و قلع ها که گفتیم مرکبات ناقصی هستند، می توانند سلب کنند از این ها بیشترین نقص و عیبی را که در این رصاصات هست. بله، کامل نمی توانند بی عیبش کنند ولی بسیاری از عیوب و نقایصی که در رصاصات هست را می توانند بردارند. اما این را باید توجه داشته باشند که جواهر و حقیقت این فلزات محفوظ است. آن را نمی توانند دست بزنند. اگر عیب را بکنند، اگر رنگ را عوض کنند، جوهر همچنان که بوده الآن هم محفوظ است. تنها کاری که این اصحاب کیمیا بکنند این است که می توانند غلبه بدهند بر این فلزات یا بر این جواهر کیفیاتی را که استفاده می کنند. اگر به جای مستفاده، مستعاره هم بود،خوب بود. یعنی کیفیات عاریه ای. هرچند مستفاده درست است. کیفیاتی که از آن کارهای کیمیادان ها استفاده می شود و حاصل می شود بعد از تصرف آنها در جواهر. به گونه ای که در امر آن جواهر اشتباه پیش می آید. امر در اینجا یعنی درباره. اشتباه پیش می آید به این معنا که ما گمان می کنیم واقعا طلا است درحالی که واقعا طلا نیست. در جواهر توانستند تصرف کنند. آن هم تصرفاتی اینچنینی که گفت. کما اینکه مردم حق دارند که ملح و قلقند و نوشادر و امثال ذلک را اتخاذ کنند. البته عبارت در اینجا باید با قرینه ی حرف قبل روشن شود. وگرنه اتخاذ کردند یعنی بگیرند که این معنا مورد نظر ابن سینا نیست. اتخاذ کنند یعنی تصرف کنند و تحولی در آن ایجاد کنند. اما تحول ذاتی نمی توانند بلکه تحول کیفی می توانند ایجاد کنند. عبارت اینطوری معنا می شود. والا اگر از قبلش ببرید و آن چه که از قبل استفاده می کردیم در این عبارت نیاورید یک عبارت بی معنایی می شود. مردم می توانند ملح و قلقند و نوشادر را در دست بگیرند. این بی معناست. حتما باید با حرف های قبل مرتبتش کنید و بگویید که همان طور که مردم می توانند تصرفی بکنند حالا یا با تصرف رنگی عوض کنند یا عیبی برطرف کنند، اما نمی توانند حقیقت را از بین ببرند. قلقند یک نوع زاج است. نوشادور هم که قبلا بیان شد. بعد ایشان دومرتبه مطلب را تکرار می کند.و لا أمنع أن يبلغ فى التدقيق مبلغا يخفى الأمر فيه على الفرهة.مطلب را تاکیید می کند می گوید من منع نمی کنم از این مطلب که کیمیادان ها بتوانند چنان دقیق عمل کنند که امر را مخفی کنند حتی بر هوشمندان و بر صاحبان صنعت و بر متخصصین. اما این را قبول ندارم که بتوانند فصل جوهری را عوض کنند. فصل گوهری را یا فلزی را عوض کنند. آن گوهر در دقت به حدی برسد یا آن صاحب کیمیا در دقت به حدی برسانداین جوهر را که امر در این جوهر و فلز بر فرهه مخفی بماند. فرهه را به دو معنا آورده. الحاذق بشیء مناسب بحث ما است. یعنی کسی که ماهر و متخصص است. حتی بر متخصص و هوشمندان می شود مطلب را مخفی کرد. البته در نسخه تهران و همچنین در یکی از نسخه های دیگر به جای فرهه، فریقه دارد. این هم خوب است. یعنی انقد می توانند دقت کنند تا بر یک گروه هم حتی مطلب را مخفی کنند. یک نفر ممکن است تشخیص ندهد اما در گروه ممکن است یک نفر باشد که تشخیص دهد. اینها انقدر دقیق می توانند عمل کنند که یک گروه را هم می توانند به اشتباه بیندازند تا هیچ کس به مطلب نرسد.و أما أن يكون الفصل المنوع يسلب أو يكسى، فلم يتبين‌ لى إمكانه؛ بل بعيد عندى جوازه، إذ لا سبيل إلى حل المزاج إلى المزاج الآخراما اینکه فصل نوع ساز را بتوانند بکنند یا بتوانند بر یک جوهری بپوشانند که با یک فصلی، فصل را از جوهر بکنند تا این جوهر عوض شود یا فصل جدیدی بر این جوهر بپوشانند تا این جوهر عوض شود، برای من امکانش روشن نیست بلکه جوازش بر من بعید است. مزاج در اینجا معنای لغوی اش مراد است نه اصطلاحی. معنای اصطلاحی آن کیفیت متوسطه است. معنای لغوی یعنی ممزوج و مرکب. ایشان می فرماید هیچ وقت مرکب را با انحلال نمی شود به یک حقیقت دیگر برگرداند. شما با انحلال تنها کاری که می توانید بکنید این است که اجزاء مرکب را ظاهر کنید اما این که منقلبش کنید به یک چیز دیگر این شدنی نیست. یکی از کارهای کیمیادان ها هم این است که مرکب را منحل می کنند یا یک ظاهری را می پوشانند. اما اینکه بخواهند مزاج یا مرکب دیگر درست کنند این شدنی نیست. راهی نیست که مزاج را به مزاجی دیگر منحل کنیم. می توانیم این مزاج را به اجزائش منحل کنیم اما به مزاج دیگر نمی توانیم و این شدنی نیست.

سوال: بحث ما چون تبدیل مزاج معدنیات به همدیگر است چه ایرادی دارد معنای اصطلاحی را بگیریم؟ چون کیفیت اقتضا می کنده آن صورت نوعیه بر آن افاضه شود.

جواب: هیچ عیبی ندارد. ولی اگر انقلاب اول در مرکب حاصل می شود و بالتبع در آن مزاج اصطلاحی و کیفیت حاصل می شود شما انقلاب را اول باید به آنی که اولا منقلب می شود نسبت بدهید. یعنی بگویید این مرکب دارد عوض می شود و به تبع مزاجش. چرا انقلاب را در تابع که مزاج باشد می برید؟ انقلاب را بیاورید در متبوع. این مرکب منقلب می شود به مرکب دیگر و به تبع کیفیت این هم منقلب می شود به کیفیت آن. اشکالی ندارد که شما مزاج را به معنای اصطلاحی بگیرید. اما مزاج به معنای اصطلاحی تابع است. اول آن متبوع که خود فلز است منقلب می شود و بعداین کیفیت منقلب می شود. چه لزومی دارد که بگویید که اینها نمی توانند تابع را به تابع عوض کنند؟ بگویید چرا نمی توانند متبوع را به متبوع عوض کنند. این بهتر است. مرکب وقتی عوض می شود صورت نوعیه اش عوض می شود نه ماده اش. و الا هیولای آن عوض نمی شود و صورت جسمیه هم در همه مساوی است که اینها عوض نمی شوند. ایشان وقتی می گوید مرکبی را نمی توانیم به مرکب دیگر تبدیل کنیم یعنی انقلاب صورت نمی توانیم درست کنیم و به تبع آن انقلاب کیفی هم نمی توانیم درست کنیم که آن تابع می شود. مزاج را به معنای لغوی بگیریم به نظر بهتر می آید.

بعد دلیل می آورد. می گوید شما می بینید که این فلز یک چیزیش عوض شد. و به جاش چیز دیگری آمد اما از کجا تشخیص می دهید که آن چیزی که عوض شد فصل بود. شاید یکی از عوارش بود. شما اگر قبول کنید که فصل یا به قول شما صورت نوعیه عوض شد، اگر بتوانید ثابت کنید این را، می توانید بگویید انقلاب حقیقت شد. اما شاید آنی که عوض شده عرض بوده. در این صورت حقیقت همان طوری که بوده باقی است و فقط یک انقلاب عرض شده. ما انقلاب عرض را قبول داریم اما انقلاب فصل و صورت نوعیه را قبول نداریم. عوض شدن فصل را نمی توانید ثابت کنید شاید عرض عوض شده است.

سوال: با این بحث ابن سینا حرکت جوهری را قبول ندارد چون انقلاب در جوهر را نمی پذیرد؟

جواب: در حرکت جوهری هم ما انقلاب نداریم. در حرکت جوهری همان حقیقت دارد تکامل پیدا می کند. حقیقت به حقیقت دیگری مبدل نمی شود. همین حقیقت با محفوط بودنش کامل می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo