< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان علت زودتر شنیدن صوت زلزله نسبت به حس کردن لرزش آن

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و لأن المنافذ التي تنفذ فيها الرياح الفاعلة للصوت عند الزلزلة مختلفة، فكذلك‌ الأصوات الحادثة منها تسمع مختلفة. و كما أن البصر يستبق‌ السمع، فإنه إذا اتفق أن قرع إنسان من بعد جسما على جسم، رأيت القرع قبل أن تسمع الصوت. لأن الإبصار ليس فى زمان، و الاستماع يحتاج فيه إلى أن يتأدى تموج الهواء الكائن إلى السمع، و ذلك فى زمان. كذلك‌ الصوت فى الزلازل يسمع قبل الزلزلة، و ذلك لأن تموج الهواء أسرع و أسبق من تموج الأرض الكثيفة. و من منافع الزلازل تفتيح‌ مسام الأرض للعيون، و إشعار قلوب‌ فسقة العامة رعب‌ اللّه تعالى.[الفصل الخامس‌] (ه) فصل فى تكوين‌ المعدنيات‌و قد حان لنا أن نتكلم فى أحوال الجواهر المعدنية، فنقول: إن الأجسام المعدنية تكاد أن‌ تكون أقسامها أربعة: الأحجار، و الذائبات، و الكباريت، و الأملاح. و ذلك أن‌ من الأجسام المعدنية ما هو سخيف الجوهر، ضعيف التركيب و المزاج. و منها ما هو قوى الجوهر؛ و ما هو قوى الجوهر، فمنه ما ينطرق، و منه ما لا ينطرق.بعد از اینکه بیان کردیم که زلزله ها از دو جهت اختلاف دارند، یکی شدت و ضعف و دیگری کیفیت لرزاندن، به اینجا منتهی شدیم که علت اینکه کیفیت لرزاندشان فرق می کند وجود منافذ زیرزمینی هست. چون زیرزمین منفاذ مختلف می شوند، لرزاندن زلزله هم مختلف می شود. اگر ما زیر زمین منافذ عرضیداشته باشیم، زلزله عرضی می شود. اگر منافذ عمودی داشته باشیم، زلزله عمودی می شود. پس منافذ می توانند تعیین کننده ی نحوه ی زلزله باشند. این بحثی بود که ما در اختلاف کیفیت زلزله گفتیم. بعضی زلزله ها همراه با صوت هستند.این صوت هامختلف هستند. می خواهیم اختلاف صوت ها را توجیه کنیم. می فرماید اختلاف صوت ها هم به همین جهت است. زیرا منافذی که صوت می خواهد از آنها خارج شود، مختلف هستند، صوتی هم که حادث می شود به صورت مختلف حادث می شود. منظور از منافذی که زلزله را مختلف می کرد، منافذ زیرزمینی بود. اما منظور از منافذی که صوت را مختلف می کند منافذ زیرزمینی نیست. زیرا بخار تا زمانی که زیر زمین است صوت ندارد. آنجا که می خواهد خارج شودصوت تولید می کند. پس باید محل خروج مختلف باشد. منافذ به لحاظ محل خروجشان مختلف هستند. گاهی از اوقات تنگ و گاهی وسیع هستند. گاهی ممکن است به طرف مشرق باشد و صدا از طرق مشرق شنیده شود و گاهی نیز ممکن است از طرف مغرب باشد و صدا از آن طرف شنیده شود. هم تنگی و وسیع بودن این منافذ تاثیرگذارند در اختلاف صوت حادث شده و هم قرار گرفتن این منافذ که به کدام سمت قرار گرفته اند. صوت را هم در همان سمت تولید می کنند. این بحثی است مختصر که در ذیل زلزله آورده شده و خیلی توضیحی ندارد.

سوال: در زیر زمین صوتی تولید نمی شود؟ بر فرض بیرون هم باشد معمولا ما صوتی نمی شنویم.

جواب: صوت زیر زمین تولید نمی شود. اما بر فرض در جوف زمین صوتی تولید شود، برای ما فایده ای ندارد زیرا شنیده نمی شود. از کجا می گویید زیر زمین صوت تولید می شود؟

اگر منفذی باشد داخل زمین که این بخار بخواهد از آن منفذ خارج شود تو منفذ زیرزمینی دیگری داخل شود، بله صوتی تولید می کند که ما نمی شنویم اما اگر فقط یک منفذ روی زمین داشته باشد، صوت بیرون می آید و ما می شنویم. بله ممکنه همین منفذی که روی زمین هست در جوف باشد به طوریکه در جوف زمین ما دوتا خزینه داشته باشیم برای اختزان بخارها و از این خزینه بخار وارد خزینه ی دیگر بشود و یک منفذ باریکی وجود داشته باشد که باعث شود صوت تولید شود. در این حالت می توان گفت داخل زمین هم صوت تولید می شود.

سوال: معمولا حتی روی زمین هم کسی بیان نکرده که موقع زلزله ما صوتی شنیده این. یا این صوت واقعا خیلی انعکاسش بالا است یا خیلی پایین است که قابل شنیدن برای ما نیست. حتی پس لرزه های مختلفی که نزدیک به خود زلزله هم اتفاق می افتد کسی ادعا نکرده صوتی می شنود.

جواب: ابن سینا یا خودش این را تجربه کرده یا از تجربه ی دیگران نقل می کند. اینکه من و شما نشنیده ایم، شاید. من و شما کنار زلزله نبودیم که بشنویم. در آنجایی که شکاف زمین اتفاق می افتد صوت تولید می شود زیرا بخار خارج می شود.

سوال: برخی از حیوانات قبل از اینکه زلزله بیاید متوجه می شوند، شاید فرکانس صوت خیلی بالاست و فقط برای انها قابل شنیدن است؟

جواب: ابن سینا گفت تا زلزله حادث نشود صوت ایجاد نمی شود. حیوانات لرزش زمین را متوجه می شوند. لرزشی که در عمق اتفاق می افتد. زیرا لامسه ی آنها قوی تر است. بعد از حدوث زلزله زمین می شکافد آنوقت صوت ایجاد می شود. حیوان نمی تواند صوتی که بعدا ایجاد می شود را قبل از آن بشنود.

متن خوانی:و لأن المنافذ التي تنفذ فيها الرياح الفاعلة للصوت عند الزلزلة مختلفة، فكذلك‌ الأصوات الحادثة منها تسمع مختلفة.این و "لأن" مربوط به بعد هست. تعلیل برای قبل نیست. "مختلفة" هم خبر "لأن" است. چون منافذی که نفوذ می کند در آن منافذ ریاحی که ایجاد صوت می کنندحین زلزله، نه قبل از زلزله، چون این منافذ مختلف هستند، پس اصواتی که از این ریاح حاصل می شوند مختلف شنیده می شوند. این بحث تمام شد.بحث بعدی، آیا ما لرزش زمین را زودتر حس می کنیم یا صوت حاصل از زلزله را زودتر حس می کنیم؟ قرار شدکه این صوت و زلزله با هم اتفاق بیفتند. ایشان گفت الفاعلة للصوت عند الزلزله. کدام را زودتر حس می کنیم؟ ایشان می گوید صوت موجی بر روی هوا است. زلزله موجی روی خاک است و موج روی هوا سریع تر به ما می رسد. موج روی خاک به خاطر اینکه خاک ضخیم تر و بسته تر است دیرتر به ما می رسد. پس ما صوت را زودتر می شنویم نه اینکه صوت زودتر تولید شود. صوت با زلزله تولید می شود ولی چون فرستنده ی آن که هوا است آن را سریع تر می فرستدو ما زودتر صوت را می شنویم. پس روشن شد که این صوتی که با زلزله به وجود می آید زودتر از زلزله شنیده می شد. هوا چون لطیف تر است زودتر صوت را به گوش ما می رساند تا لرزش زمین که توسط خاک انتقال داده می شود. حسوانات صوت را زودتر می شنوند ما نیز همین طور منتها آن طور که من در ذهنم است برای ما باید قابلیت شنیده شدن داشته باشد گفته می شود بین یک حداقل و حداکثری باید باشد. اما حیوانات از ما حداقل تر و حداکثرتر را هم می شنوند. به همین جهت شاید حیوانات زودتر صوت را بشنوند. ممکن هم هست لرزه را زودتر احساس کنند. اسب را می گویند قبل از زلزله خیلی شیهه می کشد. علتش را می گویند لامسه ی حیوان انقدر قوی هست که لرزش های درون زمین را قبل از اینکه به بیرون انتقال پیدا کنند و ماآنها را حس کنیم، او آنها را می فهمد. شما می گویید شاید لرزش نباشد و صوت باشد، این هم ایرادی ندارد. بالاخره انها زودتر از ما عکس العمل نشان می دهند پیداست که زودتر از ما زلزله را فهمیده اند. ایشان یک مثالی می زند که این مثال طابقا نعل به نعل مطابق بحث ما نیست اما می توان از آن استفاده کرد. مثال می زند به دیده شدن و شنیده شدن. الآن بحث ما در شنیده شدن و لمس کردن است. بحث ما مقایسه سامعه با لامسه است. ایشان سامعه را با لامسه درمثال مقایسه نمی کند بلکه باصره و سامعه را مقایسه می کند. وقتی که شخصی را از دور میبینی که تیشه را به درخت می زند تا آن را بشکند، فرود آمدن تبر را زودتر می بینید از اینکه صدای شکستن درخت را بشنوید. صدای شکستن درخت را بعدا می شنوید. اول میبینید که این تبر آمد پایین بعدا صدایی می شنوید که درخت شکست. علت این است که نور سریع تر می آید. احتیاج به این ندارد که در هوا موج تولید کند. اما صدا بایددر هوا موج تولید کند و این موج یواش یواش حرکت کند و بیاید در هوای محصور در گوش من که مماس با پرده ی گوش من است وارد شود تامن بتوانم صدارا بشنوم. پس این مسیر باید بوسیله ی موجی که تولید صدا می کند طی شود. نور این مسیر را سریع تر طی می کند به گونه ای که ایشان می گوید نیازی به طی کردن ندارد. پس باصره ی ما چیزی را که با آنچه که شنیده می شود و در یک آن اتفاق می افتد را زودتر می بیند. یعنی تولید صوت با کوبیدن این تبر روی درخت این هردو در یک زمان اتفاق می افتد منتها ما کوبیدن را زودتر میبینیم و صوت درخت را بعدا می شنویم. دوچیزی که باهم اتفاق می افتند، یک حاسه ی ما یکی از این دورا زودتر می گیرد و حاسه ی دیگر دیرتر. در مانحن فیه صوت و لرزش با هم اتفاق می افتد، سامعه ی من صوت را زودتر می گیرد و لامسه ی من لرزش را دیرتر می گیرد. پس ممکن است دو چیز با هم اتفاق بیفتند اما به نحو مختلف واردحاسه های مختلف ما بشوند. مثال و ممثل از این جهت که منظور ما است طابقا نعل به نعل موافق اند اما اصلشان موافق نیست. نظر ما این بود که دوچیز باهم اتفاق می افتد اما با اختلاف وارد حاسه های ما می شوند. در مثال و ممثل همین بیان شد.و كما أن البصر يستبق‌ السمع، فإنه إذا اتفق أن قرع إنسان من بعد جسما على جسم، رأيت القرع قبل أن تسمع الصوت.عدل "کما" کذلکی است که در خط بعدی می آید. اول مثل را آورده و بعد ممثل را. همان طور که بصر از سمع جلو می افتد. "قرع" یعنی بکوبد. همان طوری که انسان جسمی را بر جسمی بکوبد. مثلا تبر را بر تنه ی درخت بکوبد. تو آن کوبیدن را قبل از صوت می شنوی به این دلیل که ابصار خیلی تند است. حرکت نور سریع است. نوری که به این تبر و درخت خورده منعکس می شود و سریعا به ما می رسد. در این نور من کوبیدن را میبینم. پس این ابصار لیس فی زمان است. یعنی آن نور مبصر که به من می رسد در لازمان به من می رسد. یعنی انقدر سریع است که مثل اینکه دفعتا پیش من می آید. بیان نمی کنند که نور سریع است بلکه می گویند ابصار لافی زمان است. امروز ثابت شده دیروز هم مطرح بوده که نوری به این مبصر برخورد می کند و منعکس می شود به چشم من و من در امتداد نور آن مبصر را میبینم. این انعکاس خیلی سریع به من می رسد. پس ابصار تقریبا در لازمان واقع می وشد. اما سمع اینگونه نیست. آن کوبیدنی که واقع شده باید موجی در هوا ایجاد کند و این موج سوار بر هوا بشود و بیاید بر اثر حرکت هوا به گوش من برسد. این طول می کشد و زمان می برد. به همین جهت است که دیدن قبل از شنیده رخ می دهد با اینکه مسموع و مبصر هر دو در یک زمان واقع شده اند. این را هم می توان گفت که لفظ ابصار را به کار برده و نفوذ نور یا جریان نور را نگفته چون همه ی مذاهب در ابصار این نیست که نور نفوذ می کند. بعضی می گویند صورت می آید. بعضی می گویند نور از چشم می آید. بعضی می گویند نور از مبصر منعکس می شود. کلمه ی ابصار را آورده تا شامل تمام مذاهب بشود. شما در ابصار هر مذهبی داشته باشی می دونی که ابصار از اسماع زودتر رخ می دهد.لأن الإبصار ليس فى زمان، و الاستماع يحتاج فيه إلى أن يتأدى تموج الهواء الكائن إلى السمع، و ذلك فى زمان."فیه" به استماع بر می گردد. الی السمع هم متعلق به یتعدی است. آن تموجی هوا که حاصل شده باید تعدی کند و به گوش برسد تاسمع حاصل شود. پس استماع به این تعدی احتیاج دارد و این زمان بر است. "ذلک" به مصدری که از ان یتعدی گرفته می شود، بر می گردد. تعدی موج در زمان است پس استماع هم در زمان اتفاق می افتد. برخلاف ابصار که کانه لافی زمان اتفاق می افتد. بهاین جهت ابصار زودتر از اسماع رخ می دهد. پس این طور شد که دربین قوای حاسه ما، بصر از سمع جلو می افتد. كذلك‌ الصوت فى الزلازل يسمع قبل الزلزلة، و ذلك لأن تموج الهواء أسرع و أسبق من تموج الأرض الكثيفة.کذلک یعنی در بین قوای احساسی ما سمع هم از لامسه جلو می افتد. بنابراین ما صوت حاصل از زلزله را زودتر از لرزش زمین یعنی زلزله می یابیم. علت این است که سمع ما زودتر گرفته و لامسه ما دیرتر. اینکه صوت در زلازل قبل از زلزله لرزش شنیده می شود به این جهت است که تموج هوا که صوت را به ما می رساند، اسرع و اسبق است از تموج ارض کثیفه که لرزش زمین را به ما می رساند. تموج ارض فشرده به ما زلزله را می رساند و تموج هوا به ما صوت زلزله را می رساند. چون تموج هوا بر اثر لطافت هوا سریع تر است ما صوت را سریع تر می شنویم قبل از اینکه لرزش زمین را حس و لمس کنیم. این بحث هم تمام شد.و من منافع الزلازل تفتيح‌ مسام الأرض للعيون، و إشعار قلوب‌ فسقة العامة رعب‌ اللّه تعالى.چندتا منفعت برای زلزله مطرح می کند. یکی ظاهری و دیگری معنوی. و این جالبه چون ابن سینا سراغ این مطالب کم تر می رود. ایشان می گوید دو منفعت برای زلزله داریم. یکی اینکه منافع زمین باز می شوند و چشمه هایی که عبارت از آب های حبس شده در زمین است روی زمین جاری می شود و ما می توانیم از منافذ و چشمه ها بهره مند بشویم. مطلب دیگر اینکه موردم عوامی که مبتلا به فسق اند شاید به وسیله این زلزله عبرت بگیرند و گناهانشان را ترک بکنند. غالبا وقتی زلزله می آید در هان وقت زلزله ارتکازا همه توبه می کنند و این جالب است. حتی اهل فسق. ممکن است این ارتکازی دوام هم داشته باشد بعد از زلزله. پس یک اعلامی به قلب فسقه می شود که حواست را جمع کن. خیلی راحت می توانی به دار آخرت منتقل بشوی و نسبت به فسق هایی که انجام داده ای مواخذه بشوی. این زلزله یک نوع اعلام به قلب این فاسق هاست و این برای فرد و جامعه مفید است. برای فردمفید است که گناه را ترک می کند و جامعه نیز با گناه های این آلوده نمی شود. پس زلزله منافع فراوانی دارد. "تفتیح" یعنی گشودن و "مسام" یعنی روزنه ها. "للعیون" یعنی برای جریان چشمه ها. شکافتن منافذ منشاء می شود برای جریان یافتن آبهای زیرزمینی. "اشعار" یعنی اعلام. برای عامه. خاصه نیازی به تجربه زلزله ندارد. معلوماتش دائما دارد به او اعلام می کند. او عالم است و خاصه. معلوماتش بهش اعلام می کندکه آینده و مواخذه در پیش داری. او خیلی احتیاجی به زلزله ندارد. شاید قوی تر از زلزله دارد به او اعلام می کند. اما عوام اگر گرفتار فسق بشوند خیلی ندای درونی آنها را آگاه نمی کند چون علم چندانی ندارند. توجه چندانی ندارند. اینها با یک چیز دیگری باید اعلام بشوند. لذا ایشان می گوید که اشعار قلوب فسقه عامه. ترس از خدا به قلوب این ها اعلام می شود. البته ترس از مواخذه خدواند. بحث ما در زلزله به پایان رسید. [الفصل الخامس‌] (ه) فصل فى تكوين‌ المعدنيات‌هر دو نسخه ای که در دست من است فی تکون معدنیات دارد. تکون به ظاهر بهتر به نظر می رسد. تکوین کار خداوند است. ما در مورد تکون بحث می کنیم نه در تکوین. و قد حان لنا أن نتكلم فى أحوال الجواهر المعدنية، فنقول: إن الأجسام المعدنية تكاد أن‌ تكون أقسامها أربعة: الأحجار، و الذائبات، و الكباريت، و الأملاح."حان" از ماده ی "حین" است. وقتش رسیده است که در احوال جواهر معدنیه تکلم کنیم. ایشان ابتدائا اجسام معدنیه را به چهارقسم تقسیم می کند و بعد وارد تفصیل می شود که همین چهار قسم را از همین تفصیل نتیجه بگیرد. در تفصیل می گوید بعضی از اقسام معدنیه قوی الجوهر و بعضی سخیف الجوهر هستند. هر دو را در لابه لای حرف هایش توضیح می دهد. آنجایی که ترکیب در اجسام معدنیه ضعیف باشد، می گوید سخیف الجوهر و آنجا که ترکیب قوی باشد می گوید قوی الجوهر. اگر ترکیب قوی بود، حرارت را مسلط کردیم بر این مرکب، حرارت نمی تواند اجزاء را از هم جدا کند. در آنجا ما حرارت را تعریف کردیم و گفتیم کارش اجتماع متماثلات و تفریق مختلفات است. فرض کنید یک سنگ آهن داریم. این سنگ آهن مرکب شده از دوچیز مختلف. یکی سنگ و دیگری آهن. حرارت را بر این سنگ آهن مسلط می کنیم. میبینیم که سنگ ها کنار هم جمع شدند و آهن ها هم از لابه لای سنگ ها ذوب شدن و کنار هم جریان پیدا کرده و جمع شده اند. حرارت مختلفات را متفرق کرد یعنی سنگ و آهن را از هم جدا کرد. متماثلات را هم کنار هم جمع کرد. یعنی آهن ذوب شده را کنار هم و سنگ هایی که به صورت تفاله هست را هم کنار هم جمع کرد. اگر ترکیب ضعیف بود حرارت این کار را می تواندانجام بدهد. مثل ترکیب ضعیفی که بین سنگ و آهن در سنگ آهن است. اما در بعضی از مرکبات ترکیب قوی است. حرارت می آید مسلط بشود رو یک جزء که آن جزئ را از جزء دیگر جدا کند، نمی تواند. جزء دیگر همراه آن جزء اولی قرار می گیرد. مثال می زند به نشادر. نشادر یک جسم جامد است ولی وقتی حرارت می بیند همه ی آن به صورت بخار بالا می رود. نه قسمت سبک آن و قسمت سنگین آن باقی بماند. بلکه قسمت سنگینش هم به خاطر اینکه التزام و چسبندگی شدید با آن جزء دیگر دارد همراه آن بالا می رود. لذا گفته می شود نشادر تمامش حل می شود و تبدیل به گاز می شود. با اینکه قسمت های خاکی و زمینی دارد و نباید بالا برود. چون ترکیب شدید است این اتفاق می افتد. حرارت در چنین حالتی تفریق مختلفات نمی کند چون ترکیب شدید است. پس در معادن دو قسم ترکیب داریم. بعضی شدید و بعضی ضعیف هستند. ضعیف را تقسیم نمی کنند ولی قوی را تقسیم می کنند. آن معدنی که قوی الجوهر است، یعنی ترکیبش قوی است، این به دو قسم تقسیم می شود. یکی معدنی که متطرق است و دیگری معدنی که متطرق نیست. متطرق یعنی جسم معدنی که چکش پذیر است. وقتی چکش بر روی آن می زنی پهن می شود. مثلا آهن متطرق است. آهن وقتی چکش می خورد نمی شکند فقط پخش می شود برخلاف یاقوت. پس آنی که چکش پذیر است متطرق است. فلزات ظاهرا همشان متطرق هستند و آنی که چکش پذیر نیست غیر متطرق است. هر دو هم قوی الترکیب هستند. پس الآن سه قسم معدن توضیح دادیم. یکی آن که ضعیف الترکیب باشد و دوتا آن که قوی التریکب باشد. متطرق و غیر متطرق. غیرمتطرق یا به خاطر اینکه رطوبتش خیلی زیاد است مثل جیوه غیر متطرق است یا به این خاطر که رطوبش کم است. مثل یاقوت. آنی که رطوبتش متعادل است مثل آهن چکش پذیر است و متطرق است. پس چندین قسم معدن درست شد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo