< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توجیه اینکه چرا گاهی در زمستان و تابستان زلزله می آید

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و قلما تكون الزلزلة فى الشتاء، لشدة إجماد برده للبخار الدخانى. فإن عرض دل على أن رطوبة ذلك الشتاء أشد من برودته، فيولد ببلته‌ و قلة برده بخارا كثيرا. و قلما تعرض الزلزلة أيضا فى الصيف، لشدة تحليله، فإن حدثت فى الصيف، دلت على أن السنة يابسة فيكثف‌ وجه الأرض باليبس، و تخصف مسامها فتحتبس فيها الرياح و لا تخرج، حتى تجتمع لها مادة كثيرة تقوى على الزلازل؛ و أكثر ما يكون، يكون ربيعا و خريفا. و الكسوفات ربما كانت سببا للزلازل، لفقدان الحرارة الكائنة عن الشعاع دفعة؛ و يعقب البرد الحاقن للرياح فى تجاويف‌ الأرض بالتخصيف بغتة. و البرد الذي يعرض دفعة يفعل‌ من‌ ذلك ما لا يفعله العارض بالتدريج. تأمل ذلك فى‌ الأبدان و فى جزئيات تجارب صناعة الطب و غيرها. بحثمان در تولید، اسباب، منافع و مضار زلزله بود. رسیدیم به اینکه در بین اسباب یک سبب ترجیح دارد و همان سبب را در احکام زلزله مورد نظر قرار دادیم. حال می خواهیم بعضی از احکام را با توجه به آن سبب ذکر کنیم. در زمستان و تابستان زلزله کم اتفاق می افتد. بیشتر در بهار و پاییز رخ می دهد. با توجه به اینکه سبب زلزله احتباس ریاح است، ما توجیه می کنیم که چرا در زمستان و تابستان زلزله کم اتفاق می افتد. اما توضیح نمی دهیم چرا در بهار و پاییز بیشتر رخ می دهد. معلوم است که آن دو سببی که ما در زمستان و تابستان ذکر می کنیم در بهار و پاییز نیست بنابراین به طور طبیعی زلزله باید بیشتر باشد. آنچه مورد بحث است کمبود زلزله در زمستان و تابستان است. چرا در زمستان زلزله کم اتفاق می افتد؟ سبب زلزله را آن بادها یا بخار دخانی می دانیم. البته گاهی از اوقات هم دخان خشک. علی ای حال بیشتر اوقات همراه با همین بخار است. دخان باعث تولید باد می شود. بخار هم بالاخره از خود فشار دارد و ریاح هم که از دخان تولید می شوند آنها هم فشار دارند در نتیجه زلزله تولید می شود. در زمستان این بخار دخان را منجمد می کند. منجمد می کند یعنی از آن فشار شدیدی که می تواند بیاورد ان را خارج می کند و دیگر نمی تواند فشار زیاد بیاورد. در این صورت نمی تواند زمین را بلرزاند و شکافی در آن ایجاد کند. علتش هم همین است که سرمای شدید بیرون بخار درون را منجمد می کند. این حرف ابن سینا است و این دوتا اشکال دارد. یک اشکال این است که شاید هم بتوان گفت یک اشکال، اشکال این است که شما گفتید سرما منافذ زمین را می بندد، اگر این طور باشد بخار موجود وقتی منفذی برای خروج پیدا نکند فشارش را بیشتر می کند و برخلاف آنچه گفتید زلزله در زمستان باید بیشتر باشد. اشکال دوم این است که شما موضوع تعاقب را مطرح کردید. اگر روی زمین سرد باشد داخل زمین گرم است. درحالی که الآن می گویید روی زمین سرد است پس داخل زمین بخار منجمد می شود. این خلاف حرف شما در باب تعاقب است. توجیه شما چگونه درست می شود. از عبارت ابن سینا اینگونه بر می آید که ایشان اساس علت را برای قلت زلزله در زمستان تولید نشدن بخار زیاد می داند. نه اینکه بخار هست و فشار ندارد. می گوید در زمستان بخار زیادی تولید نمی شود. یعنی سرما نمی گذارد. بخار از گرما تولید می شود. گرما باید با آب مرتبط بشود تا بتواند آن را به بخار تبدیل کند. وقتی سرما هست اجازه نمی دهد بخار زیاد تولید شود. وقتی بخاری نباشد حتی اگر سرما منافذ راهم بپوشاند چون از داخل فشاری نیست زلزله ای نیست. یا مثلا شدت سرما در بیرون زیاد باشد، در داخل بر سبیل تعاقب حرارت داشته باشد، این حرارت داخل باز به خاطر آن برودت بیرون اجازه نمی دهد بخار زیاد تولید شود. مهم تولید نشدن بخار زیاد است. در زمستان اینگونه است به همین جهت فشاری در درون زمین وجود ندارد تا زمین را بلرزاند. پس نظر ایشان درست است در ابتدا اینگونه است که بخار منجمد می شود و بر اثر آن فشارش کم می شود اما در ادامه از ظاهر عبارت اینگونه برداشت می شود که اصلا در زمستان بخار کم تولید می شود. اما خب گاهی از اوقات زلزله در زمستان اتفاق می افتد. آن را چگونه توجیه می کنید؟ آیا می گویید سرما بخار را جامد نکرده است؟ این را نمی توانید بگویید که سرما بخار را جامد کرده زیرا بخار فشار آورده است. می گویید این جا هم بخار جامد شده. جمود هم همان طور که اشاره شد به معنای بسته شدن نیست بلکه به معنای ممنوع شدن از تولید کثیر است. ایشان می گوید در این موارد زمستان مرطوب است. خشک نیست. این رطوبت کثیر می شود. وقتی اینگونه بشود تولید بخار بیشتر می شود. اگر بخار حالت معمولی داشته باشه اجمادی که از ناحیه سرما می آید این بخار را کنترل می کند. امااگر بخار زیادشد سرما نمی تواند منعش کند. چون رطوبت زیادشده بخار زیاد می شود و کار خودش را که تولید زلزله است انجام می دهد. توجه کنید که ایشان برای توجیه اینکه در زمستان زلزله حاصل شده به رطوبت هوا در زمستان اشاره دارد که موجب کثرت بخار می شود و کثرت بخار باعث فشار و در نتیجه باعث زلزله می شود. پس از اینجا متوجه می شویم اینکه قبلا گفت در زمستان بخار منجمد می شود منظور این است که تولید بخار زیاد نیست. یعنی اجماد به معنای بسته شدن بخار یا به معنای ممنوعیت بخار از تولید است. ولی زمانی که زمستان پر رطوبت است سرما نمی توانداز عهده ی بخار بربیاید و رطوبت بخار زیاد تولید می کند. پس در زمستان هایی که تقریبا خشک اند و رطوبت زیاد نیست در آن زمستان ها زلزله نیست. زلزله در زمستان هایی است که تر هستند و رطوبتشان زیاد است. توجیه کم بودن زلزله در زمستان ها و توجیه اینکه احیانا زلزله در زمستان واقع می شود هر دو را بیان کردیم. در ادامه بایدوارداین بحث بشویم که در تابستان هم زلزله کم واقع می شود.متن خوانی: و قلما تكون الزلزلة فى الشتاء، لشدة إجماد برده للبخار الدخانى.کم اتفاق می افتد که زلزله در زمستان اتفاق بیفتد. ضمیر "برده" به "شتاء" برمی گردد. زیرا سرمای زمستان بخار دخانی را شدیدا می بندد. می بندد یعنی غلیظش می کند. علاوه بر این از ازدیاد منعش می کند و این مهم است. عبارت این را نمی رساند بلکه عبارت بعدی کمک می کند تا اجماد را اینگونه معنا کنیم. اجماد یعنی سفت شدن و غلیظ شدن که فشار کم می شود. گذشته از این اجماد به معنای ممنوعیت از تولید بیشتر است. در چنین حالتی زلزله اتفاق نمی افتد. فإن عرض دل على أن رطوبة ذلك الشتاء أشد من برودته، فيولد ببلته‌ و قلة برده بخارا كثيرا.اگر زلزله عارض شد در زمستان دلالت بر این است که رطوبت این زمستان اشد بوده است از برودتش. این جمله همان جمله ایست که می توان از آن استفاده کرد که منظور از اجماد ممنوعیت از تولید بیشتر است. این زمستان تولید بخار زیاد می کند. هم به خاطر اینکه زمستان مرطوبی است و آن رطوبت ها تبدیل به بخار می شوند و هم اینکه آن زمستان سرد نخواهد بود. زمستانی سرد است که خشک یا نزدیک به خشک باشد. آنجا که تر باشد زمستان کم سرما است. چون رطوبت زمستان به صورت بخار درمی آید و بخار گرم است. دراین هنگام هوای آلوده به بخار می شود هوای تقریبا گرم. آن شدت سرما می رود. در جایی که هوا خشک باشد سرماش خیلی شدید می شود اما وقتی هوا تر باشد یعنی همراه با بخار باشد، بخارها یک ذره گرما دارند آن شدت سرما را از بین می برند. پس این زمستان به وسیله رطوبت و سرمای حاصل از رطوبتش بخار زیاد تولید می کند و در نتیجه فشار زیاد می شود و زلزله تولید می شود. این بحث به پایان رسید.و قلما تعرض الزلزلة أيضا فى الصيف، لشدة تحليله، فإن حدثت فى الصيف، دلت على أن السنة يابسة فيكثف‌ وجه الأرض باليبس، و تخصف مسامها فتحتبس فيها الرياح و لا تخرج، حتى تجتمع لها مادة كثيرة تقوى على الزلازل؛ و أكثر ما يكون، يكون ربيعا و خريفا.ایشان می فرماید در تابستان هم زلزله کم اتفاق می افتد. این هم باید توجیه کنیم چرا اینگونه است. در تابستان بخار تحلیل می رود. تحلیل رفتن یعنی تُنُک شدن. وقتی تنک بشود فشارش کم می شود. غلظتش کم و در نتیجه فشارش کم می شود. آنجا گفت وقتی غلیظ شود فشارش کم می شود. اینجا گفت وقتی تحلیل می رود و رقیق می شود فشارش کم می شود. این هم قرینه ایست که آن اجماد را نباید به معنای غلیظ شدن بگیریم بلکه باید به معنای ممنوعیت از تولید بیشتر بگیریم. والا بخار وقتی که غلظت پیدا کند فشارش شدید می شود. اما در تابستان بخار تحلیل می رود و تقریبا بر اثر تحلیل می توان گفت فشارش کم می شود. وقتی چنین شد تولید زلزله نمی کند. پس در تابستان تولید زلزله کم می شود. حالا اگر زمانی در تابستان زلزله اتفاق افتاد این را چگونه باید توجیه کرد؟ ایشان می گوید که سالی که در تابستان آن زلزله اتفاق می افتد باید بگوییم سال خشکی است به طوریکه روی زمین بر اثر خشکی بسته می شود. یعنی کانه وجه الارض مستحکم می شود. چون تری یک مقدار باعث شل شدن خاک ها می شود اما وقتی این خاک خشک می شود اجزایش به هم می چسبد و سفت می شود و بر اثر خشکی منافذ آن بسته می شود. در این هنگام بادهای درون زمین کاملا محبوس می شود. به خاطر اینکه تابستان خشک منافذ زمین را بسته است. وقتی بادها در جوف زمین زیاد می شوند و حبس می شوند تولید زلزله می کنند به توضیحی که قبلا گفته شد. پس اگر در تابستان بخارات داشته باشیم، چون تابستان تحلیل می برد بخار را، یعنی فشار آن را کم می کند لذا تولید زلزله خیلی کم داریم. در آنجا که زلزله متولد می شود در فصل تابستان باید این طوری توجیه کنیم که گرمای خشک تابستان منافذ زمین را بسته و بر اثر بسته شدن منافذ بخارات و بادها در جوف زمین محبوس شده اند و این حبس باعث فشار و تولید زلزله شده است. وقتی از فشار درآمدن، تولید زلزله نمی کنند. و این زمانی است که تابستان خشک است و نتیجه ی این خشکی این است که روی زمین بوسیله ی خشکی فشرده می شود. یعنی آن خاک ها حالت فشردگی پیدا می کنند. حالت سستی که بینشان منفذی بوجود بیاید این را از دست می دهند ولی حالت استحکام پیدا می کنند و منافذ آنها بسته می شود. ضمیر "مسامها" به ارض برمی گردد. مسام یعنی منافذ. "تخصف" به معنای پوسیده شدن منافذ یعنی بسته شدن منافذ است. در این وقت بادها در زمین حبس می شوند و نمی توانند به علت بسته شدن منافذ بر اثر گرما خارج شوند. حبس شدن ادامه پیدا می کند تا اینکه در زیر زمین بادهای زیادی جمع می شوند. ماده و منشا زیادی برای بادها ایجاد می شود. بادها چون نتوانستند خارج شوند چنان کثرت پیدا می کنند که می توانند زلزله تولید کنند. پس این هم توجیه شد که در تابستان غالبا زلزله اتفاق نمی افتد اما احیانا اتفاق می افتد. هر دو را توجیه کردیم. "یکون" تامه است و ضمیرش به زلزله بر می گردد. بیشتر اوقاتی که زلزله تحقق پیدا می کند بهار و پاییز است که نه آن مانعیت زمستان وجود دارد و نه مانعیت تابستان. چون هیچ کدام از این دو مانع ها نیستند بخارها به طور معمول زیاد می شوند و فشار می آورند و تولید زلزله می کنند. این بحث به پایان رسید.و الكسوفات ربما كانت سببا للزلازل، لفقدان الحرارة الكائنة عن الشعاع دفعة؛ و يعقب البرد الحاقن للرياح فى تجاويف‌ الأرض بالتخصيف بغتة.

ابن سینا یک سبب دیگری برای زلزله ذکر می کند. قبلا ایشان اسباب زلزله را گفت. جا داشت که این سبب را هم همان جا بگوید. چرا اینجا بیان کرده است؟ مطالبی که ما قبلا بیان کردیم زمینه ساز هستند برای فهم بهتر سببی که امروز قرار است ذکر شود. به این جهت است که بیان این سبب را ابن سینا تاخیر انداخته تا بهتر بتواندآن را تبیین کند. از اسباب زلزله کسوف است. کسوف در زمان ما به معنای خورشید گرفتگی است و خسوف به معنای ماه گرفتگی. در تعبیرات ابن سینا فرق گذاشته نمی شود. در آن زمان مثل اینکه این اصطلاح ها به این معنا نبوده. گاهی کسوف می گوید و ماه گرفتگی اراده می کند و گاهی کسوف می گوید و خورشید گرفتگی اراده می کند. هر دو قابل اراده است منتها تعلیلی که ابن سینا بیان می کند با خورشید گرفتگی سازگارتر است. ایشان می گوید در حین کسوف شعاعی که باعث گرمای روی زمین می شود این شعاع دفعتا قطع می شود. شعاع خورشید در روز باعث گرمای زمین است و شعاع ماه در شب. چون ماه هم اثر گرما بر روی زمین دارد. نور خورشید را به زمین منعکس می کند اگرچه نور مستقیم نیست و انعکاسی است اما نور انعکاسی هم تاثیر دارد در گرما. پس وقتی خورشید می تابد یا ماه می تابد گرمای خاصی روی زمین هست. وقتی شعاع این دو دفعتا قطع می شود آن گرمایی که بر اثر این شعاع تولید می شود آن گرما دفعتا از بین می رود و سرما به جای آن می آید. سرمایی به اندازه ی قطع شدن آن شعاع. وقتی سرما آمد کار آن همان طورکه بیان شدن حبس کردن بخارات در جوف زمین است چون سرما روی زمین را می پوشاند و می بندد و منافذ را سد می کند. وقتی منافذ بسته شد بخار در درون زمین حبس می شود و گفتیم وقتی زیاد باشد و حبس هم بشود تولید زلزله می کند. پس عامل زلزله قطع دفعی اشعه شد و به تبع قطع دفعی حرارت و به تبعِ تبع، حدوث دفعی برودت. و این حدوث دفعی برودت باعت بسته شدن منافذ زمین و باعث حبس بخار در جوف زمین می شود. این بخار اگر کثیر باشد منشاء زلزله است. از ابن سینا می پرسیم چرا قید دفعتا می آوری؟ درست است در خسوف و کسوف شعاع دفعتا قطع می شود اما این دفعتا قطع شدن چه تاثیری در زلزله دارد. ایشان می گوید به طب که مراجعه کنیم متوجه می شویم که امری که دفعتا اتفاق می افتد تاثیرش بیشتر از زمانی است که تدریجا اتفاق می افتد. در طب اگر بخواهیم بدنی را علاج کنیم اگر بتوانیم دفعتا علاج کنیم قوی تر از زمانی است که تدریجا علاج کنیم. بنابراین قطع شعاعی که در کسوفات واقع می شود چون دفعی است تاثیرش زیاد است یعنی باعث می شود که سرما دفعتا حادث شود و منافذ زمین دفعتا بسته شود و بخارات دفعتا حبس بشوند. اینگونه تاثیرش بیشتر است. تاثیر دفعی هم بیشتر نباشد بالاخره این اتفاق می افتد. لفقدان الحرارة الكائنة عن الشعاع دفعة. عن الشعاع متعلق به کائنه است و دفعتا قید فقدان است. حرارتی که از شعاع تولید می شود دفعتا قطع می شود چون شعاع قطع می شود حرارت متولد شده از شعاع هم قطع می شود. با قطع حرارت برودت می آید. همه ی اینها هم دفعتا رخ می دهد. کلمه ی "الکانة عن الشعاع" را توجه کنید. این آقایون معتقدند که خورشید گرم نیست. اصلا گرما مخصوص عناصر است نه افلاک. نه در فلک خورشید گرما داریم و نه در قرص خورشید. پس این گرما چگونه تولید می شود؟ می گویند از برخورد شعاع به زمین و فعل و انفعالات این دو گرما تولید می شود. پیداست وقتی شعاع قطع شود گرما هم قطع می شود به خاطر اینکه مولد این گرما این شعاع یا انعکاس شعاع بود. ابر هم چه غلیط چه رقیق وقتی جلوی خورشید می آید شعاع را قطع می کند مثل کسوف پس باید همین اتفاقی که در حین کسوف می افتد در حین ابری بودن هواهم بیفتد. پیداست که شعاع در هنگام ابری بودن هوا قطع نمی شود. وقتی که خورشید گرفتگی است زمین را تاریک میبینیم به خصوص اگر کامل گرفته باشد. زمین مثل شب تاریک می شود. یعنی اینطور شعاع قطع می شود. اما ابر شعاع را قطع می کند به صورتی که شعاع از لابه لای ابر می آید منتها به آن واضحی که قبلا بوده نیست. لذا هیچ وقت با حبس شدن هوا شب تولید نمی شود اما با گرفتن خورشید شب تولید می شود. این نشان می دهد ماه بالاخره یک جسم بسته است. به قول آقایون حتما منافذ هم ندارد که بگوییم از لای منافذش شعاع عبور می کند. این جسم بسته وقتی مقابل خورشید قرار می گیرد کاملا جلوی نور را می گیرد. بر خلاف ابر که تراکم بخارهاست و از لابه لای بخارها شعارها می آید. منتها همان شعاعی که در وقت صاف بودن هوا میبینیم نیست اما اصل شعاع است. گاهی از اوقات هم باد سیاه می وزد که این شاید کم اتفاق بیفتد اما اتفاق می افتد که یکدفعه می بینیم که تمام شهر شب شد. این قطع شعاع حتما است. چون میبینیم که همه جا شب شد. اینجا احتمال زلزله هست. یعنی درست همان علتی که ابن سینا ذکر کرده در این موضع هست و احتمال زلزله هم هست. یک روز بعد از ظهر ما در خانه ی خودمان زمان کودکی مشغول بازی بودیم، یکدفعه دیدم که مادرم با شتاب آمد دست ما را گرفت و کشید و اشاره کرد به طرف مغرب و هیچی هم نمی گفت. به طرف مغرب نگاه کردیم و دیدیم یک سیاهی در حال آمدن است و خیلی هم غلیظ بود. رفتیم داخل اتاق و دیگه نتوانستیم جایی را ببینیم و تمام برق ها قطع شد.باد شدیدی می آمد به گونه ای که باعث ریخته شدن سقف ها می شد. و بعد گفتند که خداروشکر که زلزله نیامد. این زلزله خیز هم بود. تقریبا حدود نیم ساعت طول کشید و بعد از آن تدریج هوا صاف شد. این اتفاق باعث قطع شدن شعاع می شود و احتمال آمدن زلزله است. اگر نیاید حتما به این دلیل است که اسباب دیگر فراهم نبوده اند. وگرنه به طور طبیعی طبق آنچه ابن سینا می گوید باید زلزله اتفاق بیفتد. و يعقب البرد الحاقن للرياح فى تجاويف‌ الأرض بالتخصيف بغتة. این عبارت خیلی مطلب دارد. "بغتة" قید یعقب است. "بالتخصیف" متعلق به الحاقن است و فی تجاویف هم همین طور. تجاویف یعنی فضاهای باطن یک عضو و در اینجا یعنی فضاهای باطنی زمین. یعنی همان روزنه ها. تخصیف یعنی بسته شدن. درواقع به معنای پوشاندن است اما لازمه اش بسته شدن است. به دنبال قطع شعاع دفعتا بردی می آید که باد را حبس می کند. در جوف زمین حبس می کند با بستند منافذ. وقتی دفعتااین اتفاق افتاد ریاح در جوف ارض حبس می شود و فشار می آورد و زلزله تولید می کند. پس زلزله را توضیح دادیم که با کسوف و خسوف هم گاهی زلزله تولید می شود.

و البرد الذي يعرض دفعة يفعل‌ من‌ ذلك ما لا يفعله العارض بالتدريج.چون ایشان قید بغتة آورد، یعنی بغتة این سرما حاصل می شود در ادامه توضیح می دهد که چرا کلمه ی بغتة آوردیم. زیرا آن بردی که دفعتا حاصل می شود تاثیرش بیشتر از بردی است که تدریجا حاصل می شود. هیچ کدام از دو نسخه ی خطی در دست ما کلمه "من ذلک" را ندارد و بهتر هم هست که نباشد. بردی که دفعتا عارض می شود کاری را که بردی که تدریجا عارض شده نمی تواند انجام دهد، انجام می دهد. یعنی برد دفعی بیشتر منافذ زمین رامی بندد تابرد تدریجی. هردو باعث بسته شدن منافذ می شوند اما برد دفعی بهتر منافذ را می بندد. وقتی منافذ بسته شد ریاح حبس می شوند و فشاری که وارد می کنند زلزله تولید می کند. به چه دلیل آن امر دفعی بیشتر از تدریجی تاثیر دارد؟ جوابش این است.تأمل ذلك فى‌ الأبدان و فى جزئيات تجارب صناعة الطب و غيرها.بیشتر بودن تاثیر دفعی از تاثیر تدریجی را در ابدان تامل کن. مثلا فرض کنید یک مریضی در بدن ما عارض شده باشدو تولید درد کند. این درد به تدریج خوب بشود. یک لذتی بر انسان عارض می شود زیرا بالاخره سلامت برمی گردد. اما این درد در حین شدت یکدفه قطع شود. لذتش بیسار بیشتر است. این مثالی است که خودابن سینا ظاهرا در نمط هشت اشارات می زند. می گوید ناگهانی اگر درد دائمی دفع شود لذت بسیاری به انسان دست می دهد بر خلاف زمانی که تدریجا دفع می شود. پس در ابدان تاثیری که یک شی دفعی می گذارد بیش از تاثیری است که یک شی تدریجی می گذارد. در بحث جزیات صناعت طب که مطرح می شود آنجا هم گفته شده که تاثیر دفعی بیش از تدریجی است. بعضی از داروها هستند که باعث انعقاد خون می شوند. بعضی از این داروها به تدریج و بعضی دفعتا تاثیر می کنند. آنی که دفعتا تاثیر می کند هم تاثیرش شدیدتر است هم خوب تاثیر می کند. مثلا زاج کبود که در آشپزخانه مورد استفاده قرار می گیرد اگر تر شود و بر قسمت زخم شده گذاشته بشود سوزشی تولید می کند و مدت این سوزش خیلی کم است کانه دفعتا زخم را می بندد و این زخم بسته شده دیگر احتیاجی به امتحان ندارد که ببینیم آیا دوباره باز شده یا نه. اما بعضی چیزها هستند که به تدریج باعث انعقاد می شوند و این تاثیر را ندارند. پس چه در بدن و چه جزئیاتی که در طب تجربه شده اند آنهایی که دفعتا تاثیر می کنند اثرشان بیشتر از آنهایی است که تدریجا اثر دارند. پس در مانحن فیه هم آن بردی که بر اثر کسوف دفعتا حاصل می شود تاثیرش بیشتر از بردی است که تدریجا حاصل می شود. بنابراین برد در حین کسوف راحت تر می تواند تولید زلزله کند تا برد حاصل از زمستان. در هرجا شما تدریج و دفعی را ملاحظه کنید مبینید تاثیر دفعی بیشتر است. هم بیشتر هست هم بادوام تر. البته چون این مطلب را اشاره کردم بد نیست که این تیکه را هم بگویم که این زاجی که می زنیم روی قسمت زخم شده ی بدن و انعقادخون به وجود می آید باعث سوزش بدن می شود بعد از این سوزش که زیاد هم طول نمی کشد معلوم می شود کارش انجام شده. منتها بدن ها مختلف هستند. بعضی ها این زاج را قبول نمی کنند یعنی شخصی که زاج روی زخمش گذاشته می شود تا نزدیک مرگ می رود و اگر زاج را بر ندارد معلوم نیست می میرد یا نه اما در هر صورت برایش خطر دارد. باید قبل از استفاده حتما امتحانش کرد و بی توجه استفاده نشود. این ساختن و نساختن در همان ابتدای کار مشخص می شود اگر زاج را بگذاری و حال فرد دگرگون شود یعنی به او نمی سازد. این بحث تمام شد. بحث بعدی که اختلاف زلزله در شدت و ضعف و اختلاف جهت زلزله است بعدا بیان خواهد شد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo