< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دخالت کوه ها در تکون ابرها

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و كما أن أكثر العيون و الأودية من الجبال، فكذلك أكثر السحب تكون من الجبال، و تجتمع فى الجبال من الأسباب ما لا تجتمع فى مواضع أخرى. من ذلك أنه يعرض للبخارات بها من الاحتقان و التقوّى ما يفجّر العيون، فكيف حالها إذا تصعّدت و هى بعد أبخرة. فإنها لقوتها فى اندفاعها و لكثافة جرمها لا تتحلل بسرعة، بل يكون لها أن تندفع إلى الحيز المبرّد و العاقد للبخار من أحياز طبقات الهواء. و يعرض لهذا السبب عونان آخران: أحدهما: أن فى باطن الجبال من النداوات ما لا يكون فى باطن الأرضين الرخوة. و الثاني: أن الجبال يبقى على ظاهرها من الثلوج و الأنداء ما لا يبقى على ظاهر سائر الأرضين. و ذلك أن الجبال بسبب ارتفاعها تكون أبرد من أديم القرار، فقد علم أن‌ البعد من أديم الأرض هو من أحد أسباب البرد. فإنه‌ و إن‌ كان شعاع الشمس قد يقع أيضا على الجبل، فلا يكون تسخينه كتسخين ما يقع على الأرض، لعلل نذكرها فى موضع نؤخره عن‌ هذا الموضع، لئلا ينقطع الكلام.على أن جوهر الحجارة أشد قبولا للبرد من الأرض الرخوة، و إذا كانت‌ الأحوال على ما ذكرنا، فبالحرى أن تكون الأسباب التي تحتاج إليها السحب حتى تكثر هى فى الجبال أوفر. و ذلك لأن المادة فيها ظاهرا و باطنا أكثر، و الاحتقان أشد، و السبب المغشّى‌ بقوة و هو الحر أقل. فلذلك ما ترى أكثر السحب الماطرة إنما تتولد فى الجبال، و منها تتوجه إلى سائر البلاد.در منافع جبال بحث می کردیم. گفتیم سه چیزی که پر منفعت هستند به جبال ارتباط دارند بنابراین منافع آنها را می توان منافع جبال به حساب آورد. ابر، رودخانه ها و نهرهایی که از چشمه ها جاری می شوند و جواهر معدنیه. در مورد چشمه ها و تکون آنها بحث کردیم و بیان کردیم که چه ارتباطی با کوه دارند. بنابراین منفعت آنها منفعت کوه به حساب می آید. دو مورد دیگر باقی مانده اند. ابر را در اینجا می خواهد بیان کند و بگوید که جبال در تکون سحاب دخالت دارند.در جبال اسبابی جمع می شوند که در دشت ها نیستند. از جمله آن اسباب این است که جبال بخار را حبس می کنند. در تکون عیون درباره ی حبس بخار که اکثرا در کوه اتفاق می افتد بحث کردیم. پس جبال باعث می شود که این بخارها حبس بشوند و متحلل نشوند و فرار نکنند. بمانند تا آن عیونی که گفتیم بوجود بیاورند. ایشان می گوید اگر جبال بتواند بخارات را حبس کند و نگذارند بخارات تحلیل بروند و پراکنده بشوند، حتما بخاراتی که می خواهند تشکیل ابر بدهند نیز کوه ها در آنها همچین تاثیری می گذارند. پس یکی از اسبابی که در کوه است و در بعضی دیگر از قسمت های زمین نیست، حبس بخار و جلوگیری از پراکندگی بخار است. اگر کوه بتواند در درون خودش بخار را حبس کند و نگذارد تحلیل پیدا کند و پراکنده شود حتما می توواند بخاری را که صعود کرده و روی کوه قرار دارد از تحلل حفظ کند و آن را بگذارد منعقد بماند و با انعقادی که دارد وارد آن قسمت از هوا که سرد است بشود تا در آنجا سحاب متکون شوند. پس کوه مقدمه می شود برای تکوین سحاب. نه اینکه در غیر کوه اتفاق نمی افتد. کوه این کار را می کند و بعد باد ابرهایی که در کوه متکون شده اند را به اینور و آنور می برد. اما در دشت در اثر تابش آفتاب یا باد پراکنده می شوند. کوهی که حافظ بخار در درونش است می توان حافظ بخار در بیرون هم باشد. در بیرون زمانی که آن را از تحلیل و پراکندگی حفظ کرد، این بخار منعقد می شود. زمانی که در معرض هوای سرد قرار بگیرد منعقدتر می شود و سحاب تشکیل می شوند. نحوه ی ورود ابن سینا در بحث این بود که اسبابی در کوه ها هستند که در جاهای دیگر غالبا نیستند. یکی از اسباب حبس بخار و جلوگیری از تحلل بخار است که این را تکون چشمه ها توضیح دادیم. دوتا معین هم برای تشکیل ابر داریم که آن دو چیز وابسته به کوه هستند. یکی رطوبت هایی که از کوه وارد این ابر می شود. زمین سست، رطوبت را در باطن خودش نگه نمی دارد بلکه به صورت بخار آن را بیرون می کند. اما کوه به خاطر سخت بودن رطوبت را نگه می دارد. همین رطوبت ها کمک می کنند که ابر بارورتر و مفیدتر باشد. دوم اینکه کوه ها به خاطر اینکه از زمین مرتفع اند، بالاهای آنها سرد است و این سردی باعث می شود که آن برف هایی که در آن قسمت ها می بارد بزودی ذوب نشود. این موارد اهم به تکون ابر کمک می کنند. پس دوگونه رطوبت به ابر کمک می کنند. یکی رطوبت های محبوس در کوه و دیگر رطوبت هایی که در قله کوه هستند. پس در تکون ابر می توان گفت که کوه دخالت زیادی دارد. هم در اصل حفظ کردن بخارات و هم در فرستادن رطوبت به این بخارات از دو جهت. یکی از باطنش و یکی از قله و ظاهرش. از اینجا معلوم شد که کوه در تکون و باروری ابر دخالت می کند پس فوائد ابر را می توان به نحوی به کوه هم نسبت داد.متن خوانی:و كما أن أكثر العيون و الأودية من الجبال، فكذلك أكثر السحب تكون من الجبال، و تجتمع فى الجبال من الأسباب ما لا تجتمع فى مواضع أخرى.بیشتر چشمه ها و آن وادی هایی که محل عبور این چشمه ها هستند یعنی نهرها و رودخانه، از جبال حاصل می شوند. نه اینکه همه ی ابرها از جبال باشند بلکه اکثر ابرها تکونشان به جبال است. "من الاسباب" بیان "ما لاتجتمع" است. در جبال اسبابی جمع می شوند که در مواضع دیگر نیستند. اسباب را ذکر نمی کند. تنها موردی را که مورد نیازش است بیان می کند. این سبب همان حبس بخار است. می فرماید این سبب که در کوه است هم در تشکیل چشمه ها دخالت می کند هم در تشکیل ابرها. من ذلك أنه يعرض للبخارات بها من الاحتقان و التقوّى ما يفجّر العيون، فكيف حالها إذا تصعّدت و هى بعد أبخرة.برای بخارات بوسیله کوه حفظ شدنی و فوت پیدا کردنی عارض می شود. بخار وقتی قدرت دارد که متراکم باشد. اگر متلاشی و پراکنده باشد دیگر قوت ندارد. "احتقان" یعنی حفظ شدن. این حفظ شدن و تقویت می تواند کوه را منفجر کند و چشمه ها را خارج کند. کوه این ها را حفظ و متراکم می کند تا بعدا باد بیاید یا خودشان بر اثر سبکی بروند به سمت قسمت زمهریریه ی هوا و آنجا منعقد شوند و ابرها را تشکیل بدهند.

سوال: بخارهایی که از زمین به سمت بالا می آیند دو قسمت می شوند؟

جواب: اینکه می گوید "وهی بعد ابهرة" اشاره می کند به بخاراتی که می آیند به سمت قله کوه دو جور هستند. یکی اینکه قبل از اینکه به قله ی کوه برسد پراکنده می شود و می رود. اینها تشکیل ابر نمی دهند. در تابستان کثیرا این اتفاق می افتد. حرارت خورشید این بخارات را قبل از اینکه به قله برسند منحل می کند. اما در زمستان بخارات بالا می روند و به قله که می رسند همچنان بخار هستند و از حالتشان بیرون نیامده اند.اینچنین بخاراتی را کوه در آنها اثر می گذارد و آنها را حبس و متراکم می کند.

فإنها لقوتها فى اندفاعها و لكثافة جرمها لا تتحلل بسرعة، بل يكون لها أن تندفع إلى الحيز المبرّد و العاقد للبخار من أحياز طبقات الهواء."فانها" ضمیر برمی گردد به بخارات. بخارات چون قویا پرتاب می شوند منحل نمی شوند. اگر یکجا بمانند خورشید در آنها اثر می کند و خیلی زود آنها را پراکنده می کند. اما اینها سرعت اندفاع دارند یعنی پرتاب می شوند و سریع می روند لذا زیاد در اختیار گرمای خورشید یا بارها واقع نمی شوند. در اختیار باد هم که واقع شوند باد اینها را متلاشی نمی کند بلکه اجتماع انها را بالا می برد. همچنین به خاطر اینکه جرمشان انبوه و فشرده است به آسانی پراکنده نمی شوند و کوه در این پراکنده نشدن آنها را کمک می کند. بلکه این بخارات می توانند پرتاب بشوند به سمت آن جایگاه هوا که سردکننده است. یعنی طبقه ی دوم هوا که قبلا گفتیم طبقه ی زمهریریه است. این طبقه سرد است و سرد کننده. این انبوه بخار در آنجا منعقد می شوند و ابر را تشکیل می دهند. "العاقد" عطف به "المبرد" است. حیزی که اولا مبرد است، ثانیا به عبارت اخری عاقد للبخار است. "من احیاز" تبعیضیه است. حیز مبردی که یکی از احیاز طبقات هوا است. طبقات هوا چهارتا است. یکی از حیزهای آن حیز مبردی است که عاقد بخار است. و يعرض لهذا السبب عونان آخران: أحدهما: أن فى باطن الجبال من النداوات ما لا يكون فى باطن الأرضين الرخوة. "هذا السبب" یعنی همانی که بعد از من ذلک ذکر کردیم. سببی را برای تشکیل ابر ذکر کردیم که عبارت بود از اینکه کوه می تواند ابرهارا حفظ کند و قوت بدهد یعنی متراکم بکند. این یک سبب برای انعقاد ابر است. دو مورد دیگر هم هستند که معین هستند. دوتا نَم هستند که کوه داخل ابرها می فرستد و این ابرها بارور می شوند و تراکمشان هم بیشتر می شود. هم برای تشکیلشان که متراکم تر بشوند این دو رطوبت اعانت می کنند هم برای باران زا شدنشان. بر این سبب دوتا معین عارض می شوند که این سبب را کمک می کنند تا این سبب بتواند به راحتی ابر را تشکیل دهد. "من النداوات" بیان برای "مالایکون" است. نداوات جمع نداوه به معنای رطوبت است. در باطن کوه ها تری هایی است که این تری هادر باطن زمین وجود ندارد. علتش هم این است که این تری ها بعد از اینکه آفتاب بر زمین می تابد این تری ها آماده ی خشک شدن می شوند یعنی تبدیل به بخار می شوند. این بخارها به تدریج از منافذ زمین های سست بیرون می آیند. اما در کوه این اتفاق نمی افتد. خورشید هم که بتابد رطوبت ها وقتی بخار شوند از دل کوه بیرون نمی آیند و در دل کوه باقی می مانند. ممکن است سوال پیش بیاید این رطوبت ها اگر داخل کوه هستند چگونه بیرون می آیند تا خودشان را به ابرها برسانند و به آنها کمک کنند. باید همان طور عرض کرد که اینها بالاخره یک شکاف هایی هم در کوه ایجاد می کنند و یواش یواش بیرون می آیند. اما مثل زمین های سست نیستند که سریع بیرون بیایند. در کوه یک مقداری محبوس می مانند. نه حبس ابر. الان حبس بخارات ابر را نمی گوییم. حبس بخارات درون کوه که تولید رطوبت می کنند و یواش یواش از کوه بیرون می آیند و به ابر کمک می کنند.و الثاني: أن الجبال يبقى على ظاهرها من الثلوج و الأنداء ما لا يبقى على ظاهر سائر الأرضين."ثلوج" یعنی برف ها و "انداء" هم یعنی شبنم ها. روی کوه ها برف که می بارد مدتی باقی می ماند. چون کوه بلند و سرد است و خورشیدنمی تواند برف های آن را آب کند. باران هایی که می بارد آنها هم مدتی روی کوه باقی می مانند. در فصلی که باران بر کوه می بارد، در آن فصل کوه هم مرطوبه هم احتمال دارد در بعضی از گودال های آن آب جمع شود که این آبها به سرعت از بین نمی روندبرخلاف اینکه اگر در زمین هموار بودند سریعا بخار می شدند.و ذلك أن الجبال بسبب ارتفاعها تكون أبرد من أديم القرار، فقد علم أن‌ البعد من أديم الأرض هو من أحد أسباب البرد.چرا بر ظاهر کوه باقی می مانند به اندازه ای که بر ظاهر بقیه ی زمین ها باقی نمی مانند؟ نمی خواهد بگوید همیشه در ظاهر کوه باقی اند. می خواهد بگوید بیش از آن مقداری که بر ظاهر زمین های دیگر باقی هستند بر کوه ها باقی اند. وقتی تابستان گرم شود حتی بر روی قله ی دماوند هم برفی باقی نمی ماند. اما در تابستان های دیگر که گرم نباشد بر روی قله ها برف موجود است. ولی در هر صورت کوه ها بیش از دشت ها می توانند رطوبت ها را نگه دارند. سبب این موضوع چیست؟ سببش قسمت های مرتفع زمین است که در آنجا سرد یبیش تر حاکم است. "أدیم" پوست و ظاهر زمین است که همان دشت ها منظور است. به آن می گوید قرار چون قرارگاه موجودات زمینی است. آن قسمت جبل زمین از این قسمت ادیم القرار خنک تر است چون ارتفاعش بیشتر است. در آنجایی که ما طبقات هوا را ذکر می کردیم دانسته شد که هر چیزی که از پوسته ی زمین دورتر باشد خنک تر خواهد شد. هوای طبقه ی اول مجاور پوسته ی زمین است به همین دلیل خیلی سرد نیست. اما طبقه ی دوم چون با پوسته فاصله اش زیاد است سردتر است. البته دوری به سمت بالا نه به سمت عمق زمین. درست است که شعاع خورشید هم بر روی کوه می افتد هم بر روی دشت اما این شعاع تسخینی که نسبت به دشت دارد بیش از تسخینی است که نسبت به کوه دارد به همین دلیل کوه را آنچنان نمی تواند گرم کند تا رطوبت ها را از آن بگیرد. برف ها و رطوبت ها باقی می مانند.

سوال: تابش خورشید به قسمت های بالایی کوه که مستقیم تر و بدون و مانع انجام میگیرد پس چرا نباید بیشتر این قسمت ها بدون برف و رطوبت باشند؟

جواب: خود کسانی که ابن سینا طرفدار آنها است معتقد اند که خود شعاع خورشید گرما ندارد. وقتی شعاع به زمین می خورد منعکس که شد گرما تولید می کند. انعکاس شعاع در زمین دشت بیشتر است نسبت به کوه. بنا بر نظر جدیدی ها باز هم انعکاس دخالت دارد ولو اینکه تمام الموثر در ایجاد گرما نیست ولی به هر حال دخالت دارد. لذا میبینید که آب دریا که امروز در آن آفتاب تابیده شعاع خورشید را منعکس می کند و تا فردا صبح گرم است. برخلاف زمین که آخر شب خنک می شود. علتش این است که آن انعکاس خودش کمک می کند. انعکاس از دریا زیاد و ازدشت متوسط و از کوه کم است. به همین جهت در کوه سردی بیشتر است و در دشت متوسط است و در دریا گرما بیشتر است. پس ایشان می گوید درست است که شعاع در همه جا هست اما خود شعاع را گرم کننده نمی داند. خورشید و بقیه یا فلاک و کواکب این چهارتا کیفیت ملموسه ای را که در زمین می یابید ندارند.

فإنه‌ و إن‌ كان شعاع الشمس قد يقع أيضا على الجبل، فلا يكون تسخينه كتسخين ما يقع على الأرض، لعلل نذكرها فى موضع نؤخره عن‌ هذا الموضع، لئلا ينقطع الكلام.شعاع خورشید بر کوه هم می افتد همان طور که بر دشت می افتد و این انعکاس باید گرم کننده باشد اما انعکاس در شعاعی که بر کوه واقع می شود مانند انعکاس شعاعی که بر زمین می تابد نیست. علت هایی دارد این امر که ما آن علت ها را از این موضع بحث تاخیر می اندازیم و در جای دیگر از این ها بحث می کنیم. چرا تاخیر می اندازد؟ چرا همین جا بحث نمی کند؟ به این علت که کلام قطع نشود و از بحث بیرون می رویم. بحث ما در تکون سحب یا منافع جبال بود. اگر توضیح بدهیم گرما در زمین بیشتر است و در کوه کم تر، خروج از بحث است.على أن جوهر الحجارة أشد قبولا للبرد من الأرض الرخوة، و إذا كانت‌ الأحوال على ما ذكرنا، فبالحرى أن تكون الأسباب التي تحتاج إليها السحب حتى تكثر هى فى الجبال أوفر.در اینجا به نکته ای اشاره می کند. آن نکته این است که در کوه سنگ وجود دارد. در زمین های سست خاک موجود است. سنگ سرما را بهتر قبول می کند تا خاک. وقتی که هوا سرد می شود خاک هم سرد می شود سنگ هم سرد می شود. اما سنگ خیلی سرد می شود و چون کوه از سنگ ساخته شده است سرما را در خودش حفظ می کند لذا شعاع خورشید وقتی بر روی کوه می تابد آنچنان نمی تواند آن را گرم کند چون سرمای سنگ کوه یک مقدار از آن حرارت خورشید کم می کند. اما این کاستن و کم کردن حرارت در زمین دشت آنچنان اتفاق نمی افتد.تا اینجا ایشان بحث در ابر را تمام کرد حالا می خواهد نتیجه بگیرد. تا اینجا توضیح داد که کوه چه اثراتی در تشکیل بار دارد. خود کوه را موثر دید در احتقان ابر و دوتا معین هم اضافه کرد.همه ی اینها بیان گر این است که در تشکیل ابر کوه دخالت دارد. می فرماید وقتی که این احوال کوه و ابر این چنین بود که ما ذکر کردیم جا دارد که بگوییم اسبابی که برای تکون ابر در کوه هستند بیش از اسبابی است که برای تکون ابر در جای دیگر هستند. اسباب تکون ابر در کوه بیشتر اند. این نشان می دهد که منافع ابر را کثیرا می توان به کوه نسبت داد. " و اذا کانت الاحوال" مقدمه ی دوم بحث است. مقدمه ی اول این بود که کوه این تاثیرات را در تشکیل ابر دارد. مقدمه ی دوم این را می گوید که وقتی حال اینچنین باشد که گفتیم، یکی اینکه کوه بخارات را حبس می کند و دوم اینکه دوتا معین به سمت این بخارات می فرستد، پس اسباب تکون ابر در جبال بیشتر است و همین کافیست در فایده جبال. چون ابر در آنجا بیشتر متکون می شود و فواید ابر غالبا به کوه و نادرا به دشت نسبت داده می شود. و ذلك لأن المادة فيها ظاهرا و باطنا أكثر، و الاحتقان أشد، و السبب المغشّى‌ بقوة و هو الحر أقل. فلذلك ما ترى أكثر السحب الماطرة إنما تتولد فى الجبال، و منها تتوجه إلى سائر البلاد.این "و ذلک" همان اسباب قبلی را به صورت خلاصه ذکر می کند. ماده ی ابر که بخار است چه در ظاهر کوه ها چه در باطن کوه ها بیشتر است. برخلاف زمین های هموار که بخار در ظاهرشان دیده نمی شود در باطنشان هم بخارها یواش یواش از آنها خارج می شوند.این سبب اول. سبب دوم اینکه کوه بخار را بیشتر از دشت حبس می کند. سوم اینکه آن سبب فراگیری که به شدت فرامی گیرد و با قوت و شدت هم می پوشاند و فرا میگیرد و بخارها را منحل می کند و آنها را از تراکم خارج می کند، این سبب که حرارت است در کوه کم تر است. این سه سبب را در کوه داریم.لذا در کوه بخارها در کنار هم جمع می شوند و تشکیل ابر می دهند. بیشتر ابرهای باران زا در جبال متکون می شوند و از کوه ها متوجه سایر بلاد می شوند. تا اینجا مطلب دوم هم ثابت شد و گفته شد که جبال در تکون ابرها هم نقش دارند همان طور که در تکون چشمه ها دخالت داشتند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo