< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توجیه رگه های خاکی موجود در بین سنگ های تشکیل دهنده کوه ها

فن الخامس: المعادن و الآثار العلویة

و يجوز أن يعرض للبحر أيضا أن يفيض قليلا قليلا على بر مختلط من سهل و جبل، ثم ينضب عنه، فيعرض للسهل منه أن يستحيل طينا، و لا يعرض ذلك للجبل‌.و إذا استحال طينا، كان مستعدا لأن يتحجر عند الانكشاف، و يكون تحجره تحجرا سافيا قويا. و إذا وقع الانكشاف على ما تحجر، فربما يكون المتحجر القديم فى حد ما استعد للتفتت. و يجوز أن يكون ذلك‌ يعرض له عكس ما عرض للتربة، من أن هذا يرطب و يلين و يعود ترابا، و ذلك يستعد للحجرية. كما إذا نقعت‌ آجرة و ترابا و طينا فى الماء، ثم عرضت الآجرّة و الطين و التراب‌ على النار، عرض للآجرّة أن زادها الاستنقاع‌ استعدادا للتفتت بالنار ثانيا، و للتراب‌ و الطين‌ استعدادا لاستحجار قوى. و يجوز أن ينكشف البر عن البحر و كل بعد طبقة. و قد يرى بعض الجبال كأنه منضود سافا فسافا.

فن پنجم: معادن و آثار علویه

گفتیم کوه ها در زمان ما به دوران پیری خود رسیده اند، لذا شروع به تفتت و متلاشی شدن کرده اند. و این تفتت باعث شده است که ما رگه هایی از خاک یا سنگ له شده در این کوه ها مشاهده کنیم. در ادامه به توجیه رگه ها پرداختیم. علاوه بر این توجیهی که اشاره شد یعنی تفتت کوه ها و تشکیل این رگه ها، توجیهات دیگری هم داریم که در صدد بیان آنها هستیم. در مجموع پنج توجیه داریم. دو مورد آن گذشت و سومی نیز از خارج بیان شد اما تطبیق داده نشد. مورد سوم را تکرار می کنیم.زمینی را در نظر می گیریم که بعضی از قسمت های آن سهل است یعنی بیابان هموار است و بعضی از قسمت های آن جبل یعنی سنگ و مرتفع است. فرض می کنیم که آب روی این قسمت از زمین یا خشکی به تدریج جریان پیدا کرد. این آب می تواند آب دریا باشد، آب سیل هم می تواند باشد. منتها آب سیل چون دوام ندارد شاید آنچه را که ما می خواهیم بیان کنیم نتواند تامین کند. بر فرض هم بتواند تامین کند ما به آب دریا مثال می زنیم. آب دریا بر این قسمت از زمین وارد می شود، مدتی باقی می ماند و بعدا کنار می رود. و این در بعضی از مناطق اتفاق می افتد. آب دریا گاهی حالت مد پیدا می کند و بالا می آید و روی قسمتی را می گیرد. گاهی از اوقات دریا نیست، بلکه روخانه ی عظیمی است که طغیان می کند و آب آن جریان پیدا می کند. در رودخانه ی دجله در عراق این امر به طور کثیر اتفاق می افتد. از اوایل مهر تا اواخر فروردین بعضی از قسمت های اطراف دجله پر آب می شوند بگونه ای که گمان می رود این قسمت ها دریاست. این آبها روی زمین مدتی باقی می مانند. اگر از مهران به سمت عراق بروی، از مهران که کمی رد شوی در خاک عراق که وارد شوی میبینی جاده ایست که دو طرف آن حالت دریا دارد. اما در تابستان دو طرف آن خشک است. ایشان می فرماید اگر این اتفاق افتاد و دریا منکشف شد یعنی پس رفت و آن قسمت از خشکی از زیر آب درآمد، کاری که این دریا در وقت جریانش روی این قسمت از خشکی انجام می داد این بود که آن قسمت سهل این بیابان را تبدیل به گل لزج می کرد. آن قسمتی هم که کوه و سنگ بود فقط خیس میکرد. بعد آب دریا کنار می رفت و آفتاب بر آن قسمت می تابید. آن قسمتی که گل لزج شده بود آماده می شود تا سفت شود و تبدیل به سنگ جدید شود. آن قسمتی هم که سنگ بود و توسط آب خیس شده ولی به گل تبدیل نشده آماده ی تفتت و متلاشی شدن می شود. مثل آجری است که مدتی در آب باشد و بعد از آن، آن را روی اجاق یا در معرض حرارت بگذاری مشاهده می شود که متلاشی می شود. آب نتوانسته این آجر را گل کند اما آن را آماده کرده برای متلاشی شدن. این کار را با سنگ هم می کند. آن قسمت از زمین که سهل بود یعنی زمین هموار بود که تبدیل به گل شده بود سنگ می شود، آن قسمتی هم که سنگ بود تبدیل به سنگ ها ی از هم پاشیده یا خاک های خشک می شوند. آن رگه هایی که در کوه ها و در بین دو کوه هستند به این صورت بوجود می آیند. کوه جدید و سنگ جدید درست شده و کوه قبلی تبدیل به رگه هایی مابین اینها شده.متن خوانی:و يجوز أن يعرض للبحر أيضا أن يفيض قليلا قليلا على بر مختلط من سهل و جبل، ثم ينضب عنه، فيعرض للسهل منه أن يستحيل طينا، و لا يعرض ذلك للجبل‌.جایز است که دریا جریان پیدا کند به تدریج بر روی خشکی که آن خشکی بخشی از آن سهل یعنی بیابان هموار و بخش دیگر آن جبل است. "ثم ینضب عنه" عطف به " یفیض" است و ضمیر آن به بحر بر میگرد. سپس این دریا از خشکی قطع شود، یعنی مدتی روی آن را بپوشاند و بعد از آن کنار برود تا خورشید بر روی زمین بتابد. برای بخش بیابانی این خشکی این اتفاق می افتد که مبدل به گل لزج شود و آماده شود برای سنگ شدن اما گل شدن برای جبل عارض نمی شود چراکه جبل سنگ است و آب سنگ را تبدیل به گل نمی کند. ممکن است آن را برای تفتت و متلاشی آماده کند اما تبدیل به گل نمی کند. اگر آن قسمت از این خشکی که به صورت خاک است، اگر تبدیل به گل شد آماده می شود که در وقتی که دریا کنار می رود و آن قسمت از خشکی منکشف می شود تبدیل به سنگ شود. و إذا استحال طينا، كان مستعدا لأن يتحجر عند الانكشاف، و يكون تحجره تحجرا سافيا قويا.اینجا ظاهرا بهتر است به جای "سافیا" واژه ی "شافیا" بیاید. سافیا یعنی رج. دیوار رج به رج هست یعنی ردیف به ردیف روی هم چیده شده و بالا رفته. هرکدام از این رج ها را ساف می گویند. برای اینجا مناسب نیست. اینجا ایشان نمی خواهد بگوید سنگ هایی پیدا می کنیم که رگه رگه هستند، سنگ هایی که دیده می شود مثل اینکه سنگ بزرگی بر روی سنگ دیگه ای چیده شده و سنگ بعدی نیز همین طور طبقه طبقه بالا رفته اند. این در بعضی از کوه ها دیده می شود. بحث آن بعدا می آید که ایشان می فرماید "سافا فسافا" که این تعبیر آنجا درست است. اما در اینجا بحث ما در این نیست که کوه دارای رگه های مختلف به این صورت می شود بلکه ببحث ما در این است که بیابان تبدیل به سنگ می شود بنابراین شافیا ترجیح دارد. شافیا یعنی کافی و قوی. قویا نیز عطف بیان هست برای شافیا. متوحل می شود این گل لزج به سنگ، منظور سنگی محکم و قوی است نه سنگی که دوران پیری کوه فراهم شده باشد و شروع به خورد شدن و متلاشی شدن کرده باشد. سنگی دوران تکون و جوانی آن است و محکم است. مانند کوه ها زمانی که در ابتدا پدید می آمدند. و إذا وقع الانكشاف على ما تحجر، فربما يكون المتحجر القديم فى حد ما استعد للتفتت. اگر این آب از روی آن بیابانی که برای سنگ شدن آماده شده رد شد، از روی کوه هم رد می شود و کوهی که خیس شده آماده متلاشی شدن می شود. زمانی که آب کنار رفت اینگونه نیست که آن کوهی که قبلا بوده و خیس شده حتما متلاشی شود. گاهی این اتفاق می افتد. آن قسمتی که قبل از اینکه آب روی آن بیاید سنگ بود و الآن خیس شده است یعنی همان قسمت کوه مانند خشکی، زمانی که آب کنار می رود، گاهی پیش می آید که آماده می شود برای متلاشی شدن. بعد از اینکه در طول زمان آفتاب به آن خورد این امکان تبدیل به فعلیت می شود و کوه متفتت می شود. رگه هایی که پدید می آیند از طریق همان کوه قدیم است که متفتت شده است. کوه جدید سنگ شده و کوه قدیم هم متفتت شده. این ها با هم مخلوط شده اند و ما کوه ها را داری رگه های خاکی می بینیم. تا اینجا توجیه سوم به پایان رسید. توجیه چهارم با این توجیه تفاوتی ندارد لذا می گوییم شاید این تایید توجیه سوم باشد منتها با ذکر مثال. یعنی یک مثالی که ما تجربه کرده ایم ذکر می کند تا آن مطلبی را که در مورد کوه گفته بود و ما تجربه نکرده بودیم اثبات کند. می فرماید اگر درون آبی آجری قرار بدهی و خاک هم بریزی که تبدیل به گل شود. مدتی هم این آب بروی آجر و خاک مسلط شود. آب را برطرف کنید و آجر را در آفتاب قرار دهید. مشاهده می شود که خاک سفی می شود و آجر متلاشی. این مثالی است برای همین موردی که خواندیم. به جای سهل می گوید خاک و به جای جبل، آجر می آورد.و يجوز أن يكون ذلك‌ يعرض له عكس ما عرض للتربة، من أن هذا يرطب و يلين و يعود ترابا، و ذلك يستعد للحجرية.اگر "یکون" را تامه بگیریم معنا کامل می شود هرچند ظاهر آن تامه نیست. جایز است این موردی که بیان کردیم محقق شود. این طور نیست که یک چیزی باشد خلاف انتظار بلکه امری است که ما وقوع آن را در تجربیات خود دیده ایم. می توان ضمیر"له" را برگردانیم به جبل. "تربت" را هم اشاره به قسمت "سهل" بگیرید. جایز است که تفتت برای سنگ قدیم عکس آنچه عارض می شود برای قسمت سهل، عارض شود. برای سهل تبدیل شدن به سنگ اتفاق می افتاد. برای متحجر قدیم بیرون آمدن از سنگ اتفاق می افتد. "من" بیانیه است. هذا یعنی متحجر قدیم. متحجر قدیم تر و نرم می شود . به خاک تبدیل می شود اما آن خاک برای سنگ شدن آماده می شود. یعنی آن اتفاقی که تا الآن توضیح می داد در یک جمله خلاصه می کند. آن متحجر قدیم به خاک تبدیل می شود و خاک گل شده هم برای سنگ شدن آماده می شود.كما إذا نقعت‌ آجرة و ترابا و طينا فى الماء، ثم عرضت الآجرّة و الطين و التراب‌ على النار، عرض للآجرّة أن زادها الاستنقاع‌ استعدادا للتفتت بالنار ثانيا، و للتراب‌ و الطين‌ استعدادا لاستحجار قوى."نقعت" و "عرضت" هر دو با خظاب خوانده می شوند. خاکی و آجری و گلی را در آب خیس کنی. بعد هر سه را در معرض آفتاب قرار دهی. "استقناع" فاعل هست برای "زادها" و "استعدادا" مفعول به دوم است. خیس شدن برای این آجر استعداد تفتت و متلاشی شدن به وسیله ی آتش را اضافه می کند. طینی که در اینجا آورده منظور گل خشک شده که همان کلوخ است. ممکن است کلوخ هم نباشد بلکه گل چسبنده باشد. ثانیا را به چه منظور آورده؟ "ثانیا" تاکید برای "زادها" است. یعنی اگر این آجر را بعد از اینکه خیس شد درآوردی و کتار گذاشتی، در خود هوا این آجر شاید متلاشی شود، پس استعداد تفتت را پیدا کرده است. بعد مقابل آتش قرار می دهی، این استعدا تفتت برای بار دوم اضافه می شود. پس این آجر وقتی درون آب قرار گرفت و بیرون آورده شد و در هوای گرم قرار گرفت، آمادگی برای تفتت دارد. بعد از آن که روی چراغ یا مقابل آفتاب قرار گرفت، این آمادگی به آن اضافه می شود ثانیا، وقتی اضافه شد آمادگی آن شدید می شود و تقریبا منتهی به تفتت می شود. "للتراب" عطف بر آجر است. برای تراب و طین هم عارض می شود که برای تبدیل شدن به سنگ محکم آماده شوند. این مثالی که در قسمت چهارم آورد مثالی بود در تاکید توجیه سوم. چه "یکون" را تامه بگیرید چه ناقصه به نظر می رسد این قسمت تاکیدی باشد برای توجیه سوم.و يجوز أن ينكشف البر عن البحر و كل بعد طبقة.

وجه چهارم: در بعضی از کوه ها اینگونه اتفاق می افتد که آب دریا رسوب کرده و ته نشین شده ته دریا. اینها بعد مدتی متراکم می شوند. بعد از مدتی ته نشین های بعدی شروع می شوند. این ها نیز بعد از مدتی متراکم می شوند. این روند همان طور ادامه پیدا می کنند تا اینکه لایه های متراکم شده جدا جدا روی هم قرار می گیرند. چه بسا بین هر دو لایه هم یک چیزهایی ته شنین شود که آنها دیگر در آن متراکم ها داخل نشوند. یعنی فاصله باشد بین طبقه ی پایین و طبقه ی بالا. دریا کنار می رود و این لایه ها ی متراکم شده با آن اشایی که در وسط دارند در معرض آفتاب قرار می گیرند و همگی خشک می شوند. زمانی که خشک شدند لایه های متراکم شده تبدیل به سنگ می شوند. آن بخش هایی که لا یه لای این سنگ ها قرار گرفته اند چون داخل این متراکم ها نشده اند همچنان باقی می ماننند. وقتی کوه ها تشکیل می شوند شما کوه هایی را می بینید که طبقه طبقه هستند و لا به لای آن طبقات رگه های خاکی وجود دارند. پس این رگه های خاکی گاهی از اوقات اتفاق می افتد که از اولی که کوه متکون می شود درون کوه هست نه اینکه بر اثر تفتت و متلاشی شدن به وجود بیاید. از اول در این لایه های کوه موجود بوده اند. لایه ها ته نشین شده اند به طور مداوم و متراکم شده اند. زمانی که متراکم می شوند ته نشین بعدی را قبول نمی کنند. ته نشین بعدی باید یک لایه ی مستقل برای خود درست کند. آن لایه های جداجدا بینشان هم ممکن است چیزهایی که تبدیل به سنگ نمی شوند بوجود بیایند، آن وقت زمانی که دریا کنار رفت همه با هم خشک شوند. آن وقت ما کوهی میبینیم طبقه طبقه که لای هر طبقه ی آن هم خاک وجود دارد.

این عبارت نشان می دهد که ایشان می خواهد همان فرضی راکه در سومی داشت در اینجا به صورت دیگری مطرح کند. دنباله ی فرض سوم هم که باشد مطلب جدیدی است و می توان آن را توجیه چهارمی در نظر گرفت. جایز است که خشکی از زیر دریا منکشف شود. یعنی دریا کنار رود و خشکی معلوم شود. هر ضخامت و فاصله ای یک طبقه حساب می شود. به طور خلاصه دارد به نحوه ای که بعد قرار است توضیح دهد اشاره می کند. یعنی همین یک نصفه خط تمام توجیه چهارم را دربر دارد.و قد يرى بعض الجبال كأنه منضود سافا فسافابا این عبارت جمله ی قبل را توضیح می دهد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo