< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفن الخامس: من الطبيعيات المعادن و الآثار العلوية

فإن كثيرا من الأحجار يتكون من الجوهر الغالب فيه الأرضية، و كثير منها يتكوّن من الجوهر الغالب عليه‌ المائية. فكثير من الطين يجف و يستحيل أولا شيئا بين الحجر و الطين، و هو حجر رخو، ثم يستحيل حجرا. و أولى الطينات بذلك ما كان لزجا، فإن لم يكن لزجا فإنه يتفتت فى أكثر الأمر قبل أن يتحجر. و قد شاهدنا فى طفولتنا مواضع كان فيها الطين الذي يغسل به الرأس، و ذلك فى شط جيحون. ثم شاهدناه قد تحجر تحجرا رخوا، و المدة قريبة من ثلاث و عشرين سنة.و قد تتكون الحجارة من الماء السيال على وجهين: أحدهما أن يجمد الماء كما يقطر أو كما يسيل برمته. و الثاني يرسب منه فى سيلانه شى‌ء يلزم وجه مسيله و يتحجر.و قد شوهدت مياه تسيل، فما يقطر منها على موضع معلوم ينعقد حجرا أو حصى مختلفة الألوان.و قد شوهد ماء قاطر، إذا أخذ لم يجمد و إذا نصب على أرض حجرية تقرب من مسيله انعقد فى الحال حجرا. فعلمنا أيضا أن لتلك الأرض قوة معدنية، تحيل السيال إلى الجمود.فمبادئ تكوّن الحجارة، إما جوهر طينى لزج، و إما جوهر تغلب فيه المائية. و هذا القسم يجوز أن يكون جموده من قوة معدنية مجمدة، و يجوز أن يكون قد غلبت عليه الأرضية على الوجه الذي ينعقد به الملح، بأن غلبت الأرضية فيه بالقوة دون المقدار؛ و إن‌ لم يكن على نحو كيفية الأرض التي فى الملح، بل على كيفية أخرى، و لكن‌ مشاركة لها فى أنها تتغلب‌ بمعاونة الحرارة، فلما يصيبه‌ الحر يعقده، أو قوة أخرى مجهولة عندنا. و يجوز أن يكون بالضد، فتكون أرضيته تتغلب بقوة باردة يابسة تعينه.بیان کلی:

فرمودند برای اینکه بفهمیم که جبال چگونه متکون شده اند، لازم است 3 چیز را بدانیم.

    1. حجاره چگونه متکون می شوند؟

    2. حجاره صغیره و کبیره چگونه متکون می شوند؟

    3. اگر چیزی ارتفاع و بلندی دارد حالت تکونش چگونه است؟

 

در بخش اول فرمودند سنگ از دو روش به وجود می آیند؛

     تفجیر

     جمود

در روش تفجیر مرکبی از آب و خاک -که همان گل است و اجزاء ارضیه آن غلبه دارد- در مقابل نور خورشید یا هر حرارت دیگری قرار می گیرد تا خشک شود و تبدیل به سنگ شود، علی الخصوص اگر گل لزج هم باشد. این گل در مرحله ی اول تبدیل به گل سفت یا همان سنگ سست می شود و در مرحله ی بعدی بعد از اینکه حرارت دید به سنگ سخت و سلب تبدیل می شود.

بیان جمود: این است که اگر جسمی داشتیم که اجزاء مائیه آن غلبه داشت،آن هم تبدیل به سنگ می شود. البته آب خالص تبدیل به سنگ نمی شود. باید مرکبی داشته باشیم که اجزاء مائیه ی آن غلبه داشته باشد. مثلا آبی که درون آن محلولاتی باشد که میزان آنها ازآب کم تر است، اما همین ها باعث می شود که آب بعدا منعقد و منجمد شود و تبدیل به سنگ شود.

آبی که خالص است و محلولی در آن موجود نیست به هر میزان هم که حرارت به آن بدهیم، تبدیل به سنگ نمی شود. پس حتما باید جسمی باشد که اجزاء ترابیه آن غلبه داشته باشد تا بر اثر تفجیر تبدیل به سنگ شود یا جسمی باشد که اجزاء مائیه آن غلبه داشته باشد تا بر اثر جمود سنگ تشکیل شود.

اگر جسمی داشتیم که اجزاء ترابیه آن غلبه داشت ابتدا به صورت گل است، بعد تبدیل به گل سست می شود که چیزی مابین گل بودن و سنگ بودن است و آن را سنگ سست می نامیم. بعد از اینکه این سنگ حرارت دید، حجر سلب متکون می شود.

ایشان درجایی که با تفجیر سنگ بدست می آید شرط می کند، البته از نوع شرط اولویت نه شرط واجب، که گل باید لزج باشد. زیرا اگر لزج نباشد نه همیشه بلکه اکثر اوقات متلاشی می شود.

فإن کثر من الاحجار ... اشاره کردیم که این عبارت بیان دو فرضی (تفجیر-جمود) است که گفته شد. آنجا که از غلبه اجزاء ارضیه می گوید مرادش تفجیر و آنجا که از غلبه اجزاء مائیه می گوید مرادش جمود است.

بسیاری از سنگ ها از جوهری مرکب (نمی گوید عنصر) که اجزاء ترابیه دارد متکون می شوند. اجزاء دیگری هم دارد منتها اجزاء ترابیه در آن غلبه دارد. مثل گل. در روش دوم هم جوهر مرکبی نیاز است که در آن اجزاء مائیه غلبه داشته باشند.

سزاوارترین گل ها به سنگ شدن، گل لزج است. غالبا گل هایی که لزج نیستند بعد از خشک شدن متلاشی می شوند و سنگ نمی شوند. گاهی از اوقات ممکن است با اینکه گل است در اثر فشردگی یا طول زمان در زیر زمین بر اثر حرارت باطنی زمین به صورت تدریجی تبدیل به سنگ شود.

شیخ نمونه ای که خودش در کودکی مشاهده کرده ذکر می کند: گلی را در زمان طفولیتم در کنار شط جیحون یافتم، گل سرشوری[1] بود. این گل را بعد از 23 سال دیدم که تبدیل به سنگ شده است. این جوهری بوده که اجزاء ترابیه در آن غلبه داشته است.

و قد تکون الحجارة فی الماء السیال ...

تا اینجا از مواردی سخن گفتیم که در آنها اجزاء ترابیه غلبه داشت و تبدیل به سنگ می شدند از اینجا به بعد از جمود صحبت می کنیم یعنی جوهری که اجزاء مائیه ی آن غلبه دارد.

از آب سیال به دو طریق سنگ تشکیل می شود.

وجه اول: ان ینجمد الماء کما[2] یقطر او کما یسیل ...

گاهی مشاهده می شود که مثلا از سقف غاری آبی قطره قطره می چکد و به محض چکیدن یعنی زمانی که هنوز به زمین نرسیده است کاملا تبدیل به سنگ می شود. اگر به زمین می رسید و تبدیل به سنگ می شد بعدا اشاره خواهیم کرد که این به علت قوه ی محجره ای می باشد که در آن قسمت از زمین وجود دارد اما تا زمانی که هنوز به زمین نرسیده و مابین سقف و زمین است پیداست که زمین در آن تاثیر نداشته بلکه خود آب این قابلیت را داشته که تبدیل به سنگ شود.

گاهی اوقات هم آبی روی زمین جریان پیدا می کند و تبدیل به سنگ می شود. در اینجا می توان گفت در خود آب محلولی وجود داشته که آب را تبدیل به سنگ کرده یا می توانیم بگوییم زمینی که آب روی آن جریان داشته قوه ی محجره داشته است.

وجه دوم: روش رسوب است. آبی که بر روی مسیل در جریان هست، شیء راسب را همراه خود نمی برد. این شیء روی زمین ملازم می شود و از آن جدا نمی شود. بعد از مدتی شیء راسب تبدیل به سنگ می شود.

و قد شوهدت میاه تسیل ...

آب های زیادی مشاهده شده که روان هستند و اتفاق می افتد که در مسیر خود به یک مانع برخورد می کنند و چون می خواهند از آن مانع عبور کنند، قطراتی از آن آب به اطراف می پاشد. آنچه از این آب به یک موضع معلومی قطره قطره می پاشد، سنگ یا سنگ ریزه ها را منعقد می کند.

چرا می گوید موضع معلوم؟ بر موضع مجهول هم اگر بپاشد باز هم سنگ تشکیل می شود! به این دلیل است که ایشان چون قید مشاهده آورده حتما باید جایی که قطره پاشیده بر من معلوم باشد.

و قد شوهد ماءٌ قاطر ...

هنگامی که آب از سقف یا منفذی چکه و بر روی زمین یا سنگی که نزدیک به مسیل این آب است، می ریزد، به محض اینکه به زمین می رسد تبدیل به سنگ می شود. این نشان دهنده این است که خود زمین قوه ای دارد که سنگ ساز است.

فعلمنا ایضا لتلک الارض ...

همان طور که در آب ممکنه محلولاتی وجود داشته باشد که این آب را تبدیل به سنگ کند، همچنین ممکن است در زمین هم قوه ی معدنیه وجود داشته باشد که آب را تبدیل به سنگ کند. چرا می گوید: معدنیه؟ زیرا قوای ارضی یا معدنی هستند یا نباتی یا حیوانی. تعقل را جزو قوای ارضی نمی دانیم بلکه ملکوتی است. پیداست که قوه ی نباتی نیست زیرا زمین نبات نیست همچنین است قوه ی حیوانی. پس زمین دارای قوه ی معدنی است.

فمبادء التکون الحجارة ...

اجزاء اولیه که از آنها سنگ متکون می شود یا گل لزج[3] است یا آب کذائی یعنی جوهری که اجزاء مائیه در آن غلبه دارد. این قسم دو گونه است: یا گرفتار قوه ی معدنیه زمین می شود یا خودش دارای محلول هایی است که آن را تبدیل به سنگ می کند یعنی اجزاء ارضیه بر آن غلبه می کند. غلبه ی اجزاء ارضیه بر دو قسم است:

    1. مقدار اجزاء ارضیه زیاد باشد و جوهر تبدیل به گل شود (غلبه به معنای زیادی حجم خاک)

    2. اجزاء ترابیه آب کم هستند و آب، زلال به نظر می آید اما از نظر توانایی قدرت ارضیه ی زیادی دارند (غلبه در قدرت)

نوع اول مربوط به روش اول است. حال که می خواهد بگوید اجزاء ترابیه کثیرند نباید زیادی حجم را مطرح کند بلکه باید از زیادی قوه سخن بگوید لذا قید می کند: «إن غلبت الارضیه فیه بالقوة دون المقدار».

و يجوز أن يكون قد غلبت عليه الأرضية على الوجه الذي ينعقد به الملح ...

جایز است که در این جوهر که می خواهد تبدیل به سنگ شود اجزاء ارضیه غلبه پیداکند به همان صورتی که نمک منعقد می شود. یعنی گاهی مشاهده می شود آب بعد از اینکه حرارت داده شد، تبخیر شد و خشک شد از آن نمک باقی می ماند. انعقاد آب در یک مواردی نمک تحویل می دهد و در یک موارد دیگر سنگ اما در هر دو حال مابه الاشتراک این است که آب منعقد می شود منتها این چنین نیست که تبدیل آب به سنگ از لحاظ فعل و انفعال کاملا مشابه تبدیل آب به نمک باشد، اما در هر دو آب است که منعقد می شود، در هر دو جامدی تحویل داده می شود و در هر دو حرارت مراودت می کند.

 

اجزائی که در آب حل می شوند در عین اینکه هر دو جوهر ترابیه هستند اما کیفیت آنها فرق می کند و این همان مابه الامتیاز آنهاست. یکی کیفیتی دارد که حاصلش می شود نمک و دیگری سنگ. ممکن است ما از این کیفیت اطلاع داشته باشیم ممکن هم است ندانیم. این امر مهم نیست چون فرق این دو در اجزاء ترابی بودن نیست بلکه فرقشان در کیفیتی است که دارند و باعث می شود یک کدام تبدیل به سنگ و دیگری تبدیل به نمک شود.

وقتی که حرارت به این آب که اجزاء ارضیه ی قوی در آن موجود است اصابت می کند، باعث منجمد شدن آب و تبدیل آن به سنگ در اینجا و تبدیل به نمک در موارد دیگر می شود. قوه ای که به این آب می رسد تا آن را منعقد کند یا عبارت از حرارت است یا قوه ی دیگری که نزد ما مجهول است.

ما این معین را تعیین نمی کنیم. ممکن است حرارت باشد یا قوه ی دیگر. معین ها برای تبدیل به سنگ و نمک هر دو لازم هستند و مابه الاشتراک محسوب می شوند اما کیفیت ها مختلف هستند. کیفیت جسمی که محلول در آب است و تبدیل به سنگ می شود با کیفیت جسمی که محلول در آب است و تبدیل به نمک می شود تفاوت دارد.

تا این جا معین را حرارت گرفتیم. گاهی اوقات هم ضد حرارت یعنی برودت این کار را می کند. زمین یابس و بارد است. پس برودت درونی دارد. برودت خارجی اجزاء ترابیه را که وارد باطنی هستند، تقویت می کند. در این حالت برودتی برودت دیگر را تقویت می کند لذا انجماد حاصل می شود. در آنجایی که معین حرارت بود بر برودت زمین غلبه می کرد چرا که نمی تواند آن را تقویت کند، اما برودت خارجی برودت باطنی را تقویت می کند چرا که زمین خود برودت دارد. در چنین حالتی برودت معین برودت است و نتیجه اش تبدیل آب به سنگ یا نمک است.

 


[1] - گلی که هنگام شست و شو کف می کند.
[2] - "کما" در کلام ابن سینا به معنای "به محض اینکه" است.
[3] - چون حالتی را ذکر می کند که سنگ شدن حتمی است، این قید را به صورت متعین می آورد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo