< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

97/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

الفن الخامس: من الطبيعيات المعادن و الآثار العلوية

هذا الفن يشتمل على علل أكوان الكائنات التي لا نفس لها من المعادن و الآثار العلوية و ما يشبهها و هو مقالتان‌ المقالة الأولى‌ فيما يحدث من ذلك بناحية الأرض و هى ستة فصول‌ [الفصل الأول‌] فى الجبال و تكوّنها لنبتدئ أولا و لنحقق حال تكوّن الجبال.و المباحث التي يجب أن تعلم فى ذلك:أولها حال تكون الحجارة.و الثاني حال تكوّن الحجارة الكبيرة أو الكثيرة. و الثالث‌ حال تكوّن ما يكون له ارتفاع و سمو.فنقول: أما فى الأكثر فإن الأرض الخالصة لا تتحجر لأن استيلاء أليس‌ عليها لا يفيدها استمساكا، بل تفتتا و إنما تتكون الحجارة فى الأكثر على وجهين من التكوّن:أحدهما على سبيل التفجر، و الثاني على سبيل الجمود. فإن كثيرا من الأحجار يتكون من الجوهر الغالب فيه الأرضية، و كثير منها يتكوّن من الجوهر الغالب عليه‌ المائية.

 

فن پنجم: معادن و آثار علویه، ص1 سطر اول

فن پنجم از هشت فن طبیعیات دارای 2 بحث یا از نظری دیگر دارای 3 بحث است:

     بحث اول: درباره ی چگونگی تکون معادن و احوال آنان است.

     بحث دوم: به بحث درباره آثار علویه می پردازد، این آثار مربوط به سماوات هستند مانند: باران، برف، تگرگ و قوس قزح[1] .

     بحث سوم: که ایشان آن را با مایشبهها شروع می کند، در مورد آثاری است که در آسمان منعقد نمی شود بلکه در زمین حصول پیدا می کند مانند: زلزله، فرورفتن زمین و... .

ممکن است قوای آسمانی به عنوان جزء العلة در تکوّن این گونه امور دخالت داشته باشند ولی اینگونه نیست که ما این امور را جزء آثار سماوی به حساب بیاوریم، بلکه این ها را به آثار علویه ملحق می نماییم.

گاهی آثار علویه به صورت عام به کار می رود و شامل آثار سماوی و ارضی هردو می شود که در این صورت زلزله و امثال ذلک هم از آن اراده می شود. گاهی هم بینشان جدایی می اندازیم. شیخ در اینجا ظاهرا هر دو را جداگانه حساب کرده، زیرا ابتدا بحث از معادن را مطرح کرده و در ادامه آثار علویه را گفته است، بعد با کلمه ی یشبهها به آثاری که شبیه آثار علویه هستند اشاره نموده است.

ایشان می فرماید این مباحث را در ظرف 2 مقاله مطرح می نماییم؛

     مقاله ی اول مربوط است به اموری که در زمین حادث می شوند، اعم از معادن و آن آثاری که ما شبیه آثارعلویه قرارشان دادیم. همگی این ها در زمین متکون می شوند.

     در مقاله ی دوم هم به سماوی ها می پردازیم.

مقاله ی اول: شامل 6 فصل است که فصل اول به بحث درباره تکون جبال می پردازد منتها قبل از بحث از تکون کوه ها باید درباره ی نحوه ی تکون سنگ ها صحبت کرد چرا که بسیاری از کوه ها از سنگ تشکیل شده اند.

هذا الفن یشتمل علی علل اکوان الکائنات ..

غالبا از اکوان[2] وجود مادی اراده می شود، در این جا نیز همین وجود مادی مد نظراست. کائنات به تمام وجودات مادی گفته می شود، گاهی اوقات هم به تمام موجودات اعم از مادی و غیر مادی گفته می شود که البته اطلاق خیلی رایجی نمی باشد. رایج همین است که کائنات بر مادیات استعمال گردد، چه مادیات از نوع بدون نفس و چه مادیاتی که همراه نفس اند چه حیوان و چه انسان.

در فن پنچم فقط در مورد اکوان کائناتی که بدون نفس هستند یعنی جمادات نه حیوان و انسان، صحبت می کنیم. هم درباره ی وجود این ها بحث می کنیم هم علل وجودی اینها.

وجودشان تقریبا بی نیاز از اثبات می باشد. مثلا کوه را می بینیم که موجود است و یا بعضی از معادن را مشاهده می کنیم و می فهمیم که موجودند، اما علل وجودی این ها قابل بحث است.

 

فصل اول: فی الجبال و تکونها ...

بحث درباره ی کوه ها و نحوه ی تکون آنهاست. از کجا سنگ تولید شد؟ از ابتدا خداوند یکباره سنگ را آفرید یا این سنگ ها بر اثر عامل یا عواملی بر روی زمین پدید آمدند و این کوه ها را ساختند؟

در این فصل چند بحث مطرح می شود؛

    1. سنگ چگونه متکون می شود؟

    2. به بحث فرق میان تکون سنگ های بزرگ و کوچک می پردازد

    3. آنچه که دارای دارای ارتفاع[3] است چگونه به وجود آمده است؟

برای پیدایش سنگ 2 راه وجود دارد. البته ایشان یک راه سومی هم در لابه لای این 2 راه بیان می کند، بنابراین می توان گفت برای تکون سنگ ها 3 راه وجود دارد؛

البته ما به این صورت بیان می کنیم؛ دو راه وجود دارد وراه دوم به دو روش تقسیم می شود و در مجموع 3 راه می شود؛

     ابتدا به راهی که مسدود است وسنگ ممکن نیست از طریق آن تشکیل شود اشاره می فرماید.

غالبا این گونه است که زمینی که خالص باشد و مخلوطی از آب و خاک نباشد، تبدیل به سنگ نمی شود. اینگونه نیست که اگر بر خاک زمین حرارتی بتابد آن خاک تبدیل به سنگ می شود. همچنین اگر بر خاک زمین یبوستی وارد شود باز هم تبدیل به سنگ نمی شود چرا که استیلا و تسلط یبوست بر زمین، به زمین استمساک و چسبندگی نمی دهد در حالی که در سنگ چسبندگی لازم است، حداکثر این است که تبدیل به کلوخ می شود که سنگ محسوب نمی شود چرا که آماده ی متلاشی شدن است. بنابراین نه تشدید یبوست می تواند خاک را تبدیل به سنگ کند نه حرارت. خاک چون متفرق است وقتی حرارت بر آن تابیده می شود، تفرقش را حفظ می کند و استمساک و چسبندگی پیدا نمی کند تا تبدیل به سنگ شود.

البته در اینجا لفظ "فی الاکثر" آورده شده است به این معنا که گاهی هم ممکن است خاک به این نحو تبدیل به سنگ شود.

 

2راهی که ممکن است از طریق آنها سنگ تولید شود:

روش اول:

تشکیل گل: آب اگر بر خاک وارد شود، گل تشکیل می شود. در صورتی که حرارتی بر این گل بتابد و این گل را خشک کند، سنگ تشکیل می شود. اما این راه در همه جا نتیجه اش تشکیل سنگ نیست لذا ایشان یک شرطی را اضافه می کنند، البته نه به عنوان شرط متعین بلکه به عنوان شرط اولی. آن شرط لزج بودن و چسبنده بودن گل است. خاک لزج در معرض خورشید منفجر می شود یعنی در این حالت اگر بوسیله هر حرارتی خشک شود تبدیل به سنگ می شود. پس سنگ از تفجر خاک لزج به وجود می آید.

تولید سنگ توسط آب: زمین با اینکه با سنگ نزدیکی دارد، نمی تواند سنگ را تولید کند اما آب که از آن خیلی دور است می تواند آن را تولید کند و این از عجایب است. از آب به دو طریق سنگ تولید می شود. یکی اینکه آب وقتی می چکد یا بر روی زمین روان می شود با همان چکیدن یا روان شدن تبدیل به سنگ می شود.

 

این آب ها؛

     گاهی حاوی یک محلولی هستند که آن محلول بعد از اینکه با هوا مجاورت پیدا کرد، آن محلول ظاهر می شود و آب تبدیل به سنگ می شود.

     گاهی هم محلولی در آب وجود ندارد اما آب بر روی زمینی جاری می شود که آن زمین در بعضی از مناطق به دلیل خاصیتی که دارد اقتضا می کند که این آب تبدیل به سنگ شود. هر دوی این مراحل یک روش محسوب می شوند.

روش دوم:

رسوب محلولات آب در زیر آب روی زمین. ایشان اصرار دارد که بسیاری از کوه ها از همین قسم دوم متولد شده اند. مثلا قسمتی از زمین قبلا دریا بوده، با گذشت زمان محلولات آب دریا رسوب کرده و به کف دریا واصل شده، روی هم انباشته می شوند. اتفاق افتاده که این آب کنار رفته و خورشید توانسته به این قسمت ها بتابد و آن محلولات رسوب شده را تبدیل به سنگ کند.

بنابرین 3 قسم راه برای تکوّن سنگ گفته شد؛

    1. گل درست شود خصوصا اگر گل لزج باشد و در اثر حرارت خشک شود.

    2. آبی جریان پیدا کند و بچکد وتبدیل به سنگ شود.

    3. محلولات آب رسوب کند و در کف و در آن قسمت از زمین که آب هست جمع شوند و بعد که خشک شدند تبدیل سنگ شوند.

در اینجا هم شیخ قید "فی الاکثر" را آورده به این معنا که اکثرا سنگ از 3 راهی که بیان کردیم تشکیل می شود منتها ممکن است راه های دیگری هم برای تشکیل سنگ وجود داشته باشد که چون نادر هستند فعلا ما از آن ها بی خبر هستیم.

ظاهرا این قید روشن است زیرا در آنجا که سنگ تولید می شود، به این دلیل که همه ی عوامل را نمی دانیم و تنها عواملی که رایج هستند برای ما روشن هستند و از آنها اطلاع داریم باید قید فی الاکثر را بیاوریم. یعنی اکثرا این چنین اتفاق می افتد و ممکن است نادرا به نحو دیگری نیز اتفاق بیفتد که یا ما آن نادر را می دانیم یا نمی دانیم. علی ای حال اینکه حتما همین 3 وضع باشد و راه دیگری نداشته باشد برای ما خیلی روشن نیست و به همین دلیل باید قید فی الاکثر آورده شود.

در جایی که می خواهد بیان کند که سنگ از آب متکون می شود آوردن قید فی الاکثر ضروری است، اما در آنجایی که قید فی الاکثر را برای عدم تکون سنگ می آورد یعنی جایی که می گوید از ارض خالص سنگ تولید نمی شود، در اینجا هم قید روشن است زیرا که اطلاعات ما در همین اندازه است که ارض خالص نمی تواند تبدیل به سنگ شود ولی ممکن هم است از یک راه هایی که نمی شناسیم خاک خالص تبدیل به سنگ شود.

سوال: از کجا می دانیم عواملی که برای ما ناشناخته هستند قلیل اند؟ شاید آنها کثیر باشند؟

جواب: چیزی که اکثرا اتفاق می افتد آشکار است. موارد نادرو استثنایی مخفی می مانند. لذا در مواردی که ما آنها را بررسی کردیم به این دلیل است که می بینیم عموما تشکیل سنگ یا به دلیل رسوبات است یا گل چسبنده خشک یا بر اثر تقاطر آب بنابراین متوجه می شویم که اکثرا این عوامل هستند که باعث تشکیل سنگ می شوند. عوامل ناشناخته اگر اکثر بودند خودشان را نشان می دادند. اکثریت عاملی است برای ظهور. پس عدم آگاهی در اینگونه موارد نشان دهنده ی قلّت و آگاهی نشان دهنده ی کثرت است.

سوال: سنگ مرکب است یا بسیط؟

جواب: سنگ مرکب تام است. اگر گل با حرارت مجاورت پیدا کند تبدیل به سنگ می شود. گل عبارت است از ترکیب آب و خاک که قهرا هوا هم در آن است. حرارت یا همان نار هم به آن اضافه می شود و چهار عنصر با هم سنگ را تشکیل می دهند.

خاک اگر خشک شود، کلوخ می شود. رد این حالت شاید بتوان گفت بسیط است اما تا وقتی گل است باز هم مرکب است منتها از نوع ناقص. مرکب تام آن است که از چهار عنصر تشکیل می شود و فعل و انفعال هم دارد. صرف اینکه چهار عنصر را کنار هم بگذاریم مرکل تام تشکیل نمی شود، باید حتما فعل و انفعال هم داشته باشد.

 

متن خوانیفنقول: أما فى الأكثر فإن الأرض الخالصة لا تتحجر …غالبا اینگونه است که زمینی که فقط خاک باشد و مخلوطی از آب و خاک نداشته باشد، تبدیل به سنگ نمی شود.

لأن استيلاء أليس‌ عليها لا يفيدها استمساكا... ضمیر علیها به ارض برمی گردد. استیلاء و تسلط یبوست بر زمین به آن استمساک و چسبندگی نمی دهد درحالی که در سنگ چسبندگی لازم است. اگر یبوست شدید نتواند به ارض چسبندگی بدهد نمی تواند سنگ را تولید کند. پس از ارض خالص، حتی اگر یبوست و حرارت بر آن مسلط شود، سنگ تشکیل نمی شود.

بل تفتتا ... بلکه یبوست هرچه بیشتر باشد، متلاشی شدن و پراکندگی راحت تر صورت می گیرد. شیء اگر ذره ای مرطوب شود، استمساک اجزاء آن بیشتر می شود. اما در صورت عدم رطوبت و وجود یبوست خالص جسم به متلاشی شدن نزدیک تر است تا استمساک.

پس روشن است که سنگ از ارض خالص تشکیل نمی شود. سوال می شود که پس سنگ از چه چیزی تشکیل می شود؟

و إنما تتكون الحجارة فى الأكثر على وجهين ... به دو نوع تکون سنگ تشکیل می شود.

أحدهما على سبيل التفجر ... تفجیر معانی مختلفی دارد. آب منفجر شد یعنی از منفذ و سرچشمه اش خارج و روی زمین جاری شد. یا زمین شکاف برداشت و آب بر روی آن جاری شد. یک معنی دیگر آن هم این است که بین ما رایج است که همان انفجار مواد محترقه است.طین لزج در معرض شمس منفجر شود یعنی روان شود. در این صورت است که طین لزج بعد از خشک شدن تبدیل به سنگ می شود. پس سنگ از تفجر طین به وجود آمد. ایشان به اختصار می فرماید احدهما علی سبیل تفجیر یا علی سبیل تفجر.

و الثاني على سبيل الجمود... یعنی آب باشد و این آب جامد شود. آب سیال است و جامد نیست. اما گاهی اوقات اتفاق می افتدبه همان روشی که توضیح داده شد آب جامد می شود.جمودش یا به این است که خود آب جامد می شود یا محلولاتی که در آب هستند رسوب می کنند و آن رسوبات جامد می شوند. در هر دو حال ما جامدی را از این آب بدست می آوریم.

فإن كثيرا من الأحجار يتكون من الجوهر الغالب فيه الأرضية، و كثير منها يتكوّن من الجوهر الغالب عليه‌ المائية... این عبارت تعلیل و توضیح است برای این دو وجه. یک وجه آن است که زمین در آن غلبه دارد و تبدیل به سنگ می شود مثل طین لزج که اجزاء ارضیه آن غلبه دارد. قسم دوم آن است که اجزاء مائیه آن غلبه دارد و تبدیل به سنگ می شود که اشاره به جمود دارد.

 

 


[1] - گرچه در زمین منعقد می شود ولی حامل اصلی آن شعاع خورشید است و مربوط می شود به سماء.
[2] - وجودی که مربوط به مادیات است "کُن" نامیده می شود و جمع بسته می شود بر اکون.
[3] - با توجه به اینکه نفسی ندارد که ضامن رشد او باشد، باید از چگونگیِ ارتفاع گرفتن آن بحث شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo