< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي اين حالت كه حركت جسمِ مركب، از امتزاج قوي حادث نمي شود/ ادامه دليل اول بر اين مطلب كه حركات طبيعيه بسيطه واجب است كه براي اجسام بسيطه باشد/ دليل دوم بر اينكه جسمي كه بالطبع علي سبيل الاستداره حركت مي كند «يعني فلك الافلاك » تقدم بر اجسام مستقيمه الحركات دارد/ بيان حركات بسيطه ي اُوَل/ فصل 2/ فن 2/ طبيعيات شفا.

و اما ان لا يكون من قوه ممتزجه من قواها[1]

بحث در اين بود كه اگر جسمي مركب شد آيا قوه ي بسيط مي تواند آن را حركت دهد يا قوه ي بسيط براي جسم بسيط است؟ ما معتقد شديم كه قوه ي بسيط براي جسم بسيط است مصنف شروع به بيان دليل بر اين مدعا كرد و گفت اگر جسمي مركب از اجسام بسیطه باشد چون هر جسم بسیطی خودش قوه دارد وقتی اجسام، مركب شدند قوه ها هم مركب مي شوند به تعبير مصنف قوه ها ممتزج مي شوند. بعد از اينكه قوه ها ممتزج شوند بيان شد كه اين قوه هاي ممزوج شده يا يك قوه ي واحد را تشكيل مي دهند يا اين قوه هاي ممزوج شده از كارآيي مي افتند و يك قوه ي جدیدی متولد می شود و آن قوه ی جدید در این جسم مرکب تاثیر می گذارد. فرضی که قوه ها ممتزج شوند و ممزوج شده ي آنها در اين جسم مركب باشد، سه حالت پيدا كرد هر سه حالت توضيح داده شد و تمام گرديد الان وارد فرض بعدي مي شود كه عبارت از اين بود كه وقتي جسم، مركب از اجسام و اجزائي شود که قوه ي جديدي توليد گردد و اين قوه ي جديد در اين جسم تاثير بگذارد و قوه های قبلي از فعاليت بيفتد.

مصنف مي فرمايد حركتي كه از اين قوه ي جديد التولد پديد مي آيد حركت طبيعي نيست اما به چه دليل حركت طبيعي نيست؟ چون اين قوه ي جديد، قوه هاي قبلي را مغلوب و مقهور مي كند سپس خواسته و مقتضاي خودش را بر جسم وارد مي كند. چون قوه هاي طبيعي كه قوه هاي قبلي اين جسم هستند را مغلوب مي كند معلوم مي شود كه خودش قوه ي طبيعي نيست بلكه قسري است كه مقتضاي خودش را بر اين جسم تحميل مي كند. شاهد بر اينكه اين قوه ي جديد، قوه ي قاهره است و قوه ي طبيعي نيست اين مي باشد كه مانعِ مقتضاي قواي قبلي مي شود و نمي گذارد آن قواي قبلي، اقتضاي خودشان را ظاهر كنند.

در جلسه قبل بيان شد كه اگر آب و هوا با هم تركيب شوند مقتضاي آب حركت به سمت پايين است و مقتضاي هوا حركت به سمت بالا است اين دو قوه اگر تمانع كنند حركت را قطع مي كنند و سكون پيدا مي كنند اما الان مي بينيم اين قوه ي جديد همين جسم را به حركت وا مي دارد يعني آن مقتضاي دو قوه ي قبل كه سكون «بر اثر تمانع» بود را از بين مي برد و بر آن دو قوه ي قبل غلبه مي كند « توجه كنيد اگر آن دو قوه ي قبلي تمانع كردند و باعث شد اين جسم ساكن شود در اينصورت اين قوه ي جديد، جسم را به سمت بالا يا پايين حركت مي دهد باز هم قواي قبلي را مقهور كرد. اگر قوه ي جديد، جسم را به سمت راست يا چپ حركت بدهد مسلماً معلوم است كه مقهور كرده است ».

نكته: توجه كنيد كه ممكن است دو گاز مثل اكسيژن و نيتروژن با هم تركيب شوند اين دو قبل از تركيب به سمت بالا مي روند چون هر دو گاز بودند اما بعد از تركيب به سمت پايين مي آيند.

مصنف ادعا كرد كه قوه ي بسيط، مركب را حركت نمي كند اما الان مي بينيم هيدروژن و اكسيژن تركيب شدند و آب به وجود آمد و قوه ي بسيطي كه در آب حاصل است آب را به سمت پايين حركت مي دهد. پس قوه ي بسيط، مركب را حركت مي دهد. مصنف جواب مي دهد و مي گويد ما اينچنين گفتيم: قوه ي بسيطِ طبيعي جسم مركب را حركت نمي دهد اما اين قوه ي بسيط كه شما فكر مي كرديد، طبيعي نيست بلكه قسري است و از محل بحث بيرون است. عبارت مصنف در صفحه 9 سطر 17 اين بود « و ذلك لان الحركات الطبيعيه البسيطه يجب ان تكون للاجسام البسيطه » سپس در تعليل آن فرمود «‌ فان المركب ان كان لها مبدأ حركه بسيطه طبيعيه» كه در همه جا قيد « طبيعي» بود. پس اين فرضي كه مي شود قوه ي بسيط، مركب را حركت مي دهد ولي آن قوه ي بسيط، طبيعي نيست تا نقض بر مصنف وارد شود.

توضيح عبارت

و اما ان لا يكون من قوه ممتزجه من قواها

اين عبارت عطف بر « اما ان يكون » در صفحه 9 سطر 18 است.

ضمير « قواها » به « اجسام مركبه » برمي گردد.

ترجمه: حركت جسم مركب نيست از ناحيه ي قوه اي كه ممتزج از قواي جسم مركب است.

بل يكون المزاج يلزمه استعداد ان يقبل قوه يصدر عنها نوع من التحريك آخر

لفظ «المزاج » مي تواند به معناي اصطلاحي باشد و مي تواند به معناي لغوي باشد يعني يا به معناي حاصل امتزاج است يا به معناي ممزوج شدن است.

ترجمه: ممزوج شدن اين دو جسم لازمه اش اين است كه اين مجموعه، استعداد پيدا كند براي اينكه قبول كند قوه اي را كه از آن قوه نوعي از تحريك ديگر حاصل مي شود « يعني غير از تحريكي است كه قواي ممتزجه مي كردند يا غير از تحريكي است كه هر يك از قواي موجود در اين جسم دارند بلكه تحريك ديگر است ».

فلا تكون هذه الحركه بالحقيقه طبيعيه

اين حركتي كه الان بحث آن مي شود، حقيقتاً طبيعي نيست. پس از محل بحث بيرون مي رود.

« بالحقيقه طبيعيه »: شخصي ممكن است فكر كند اين قوه چون از مزاج متولد شده پس طبيعي است اما مصنف مي فرمايد حقيقتا طبيعي نيست. ممكن است با اين گمان، فكر شود كه طبيعي است ولي چون با مقتضاي قواي قبلي نمي سازد حتما بايد تحميلي و قسري قرار داد. پس بالحقيقه، طبيعي نيست و لو به ظاهر به نظر برسد كه طبيعي است.

و ذلك لانها قاهره لمقتضي القوي الطبيعيه الاوليه في الجسم

« ذلك »: علت اينكه اين حركت طبيعي نيست.

ضمير « لانها » به اين حركت كه طبيعي نيست يا به قوه ي جديدي كه اين حركت را درست كرده، برمي گردد.

ترجمه: و آن « كه حركت، طبيعي نيست » به خاطر اين است كه مقتضاي قواي طبيعيه ي اوليه ي در جسم را مقهور مي كند « قواي طبيعيه همان قوايي است كه الان از كار افتادند مثلا مبتلي به تمانع شدند. اين قوه ي جديد با مقتضاي آنها مخالفت مي كند و بر مقتضاي آنها غلبه مي كند پس معلوم مي شود قسري است ».

فان تلك القوي تقتضي جهه او تقتضي تمانعا و سكونا كما بينا الان

« سكونا » عطف بر « تمانع » است كه عطف حاصل بر محصل است يعني سكون، حاصل تمانع است نه اينكه تمانع يا سكون را اقتضا كرده باشد.

آن قواي طبيعيه اوليه كه در جسم بودند اقتضاي جهتي داشتند يا اقتضاي تمانع و سكون داشتند چنانكه الان بيان كرديم « البته ما در جلسه قبل بيان كرديم چون در چند خط قبل بود که در جلسه قبل خوانده شد ».

و هذا انما يصدر عن ذلك و يصرف عنه قسراً

« هذا »: اشاره به «‌نوع من التحريك آخر » در سطر 8 دارد.

در يكي از نسخه خطي به جاي « يصدر » لفظ « يصدّ » دارد و تشديد هم گذاشته اما در نسخه ديگر « يصدر » است ولي در زير آن نوشته خوب است كه « يصد » خوانده شود كه به معناي « يمنع » باشد.

ترجمه: اين نوع ديگر تحريك منع مي كند از آن « يعني از مقتضيای قواي طبيعيه منع مي كند و نمي گذارد قواي طبيعيه، مقتضاي خودشان را عمل كنند » و منصرف مي كند جسم را از مقتضاي قواي طبيعيه، قسراً.

فتكون هذه القوه دخيلةٌ علي القوي الطبيعيه كما تدخل الحراره علي الارض و الماء فتصعدهما

« دخيله » يعني اين قوه از بيرون وارد بر قواي طبيعيه شده و خودش قوه ي طبيعيه نيست پس قوه ي قسريه مي شود.

ترجمه: اين قوه از بيرون وارد بر قواي طبيعيه مي شود چنانچه قوه ي حرارت بر زمين و آب وارد مي شود و اينها را بالا مي برد « يعني آب، حرارت داده مي شود و تبديل به بخار مي شود و بالا مي رود. همچنين ارض هم به وسيله حرارت تبديل به آب مي شود بعداً تبديل به بخار مي شود و صعود مي كند. مي دانيد كه حرارت به طور مستقيم ارض را نمي تواند بالا ببرد مگر اينكه به صورت غبار در آتش قرار بگيرد و به سمت بالا برود. شايد نظر مصنف به اين حالت باشد. مصنف با اين عبارت مي خواهد مثال را به اينصورت بيان كند كه آتش را در زير آب روشن كنيد اين آتش نفوذ در آب مي كند الان يك جسم مركبي است كه مركب از آب و آتش است اين جسم مركب، قوه ي جديدي دارد كه مقتضايش صعود است و اين آب را بالا مي برد يا مثلا فرض كنيد آتشي روشن مي شود و خاك در اين آتش مخلوط مي شود و با اين مخلوط شدن خاك و آتش، يك جسم مركبي درست مي شود كه آن جسم مركب قوه ی جدیدی دارد که مقتضایش صعود است. اين قوه از بيرون بر ارض و آب وارد شده و آنها را صعود مي دهد.

و هناك قوةٌ يرجَحِنُّ بها لكنها تُغلب

« يرجحن »: مانند « يَقشَعِرُّ » است. ضمير مستتر در آن به « كل واحد من الارض و الماء » برمي گردد. معناي آن اين است: به احتزاز در مي آيد و جنبش مي كند و حركت مي كند.

ترجمه: در آنها قوه اي است كه به توسط آن قوه، هر يك از ارض و ماه حركت مي كنند لكن آن قوه اي كه در زمين و آب بود مغلوب واقع شد.

كما ان الاراده ايضا توجب خلاف مقتضي الجسم من الحركه

« من الحركه »: بيان براي « مقتضي الجسم » است.

ترجمه: همانطور كه اراده موجب مي شود خلاف حركتي كه جسم انجام مي دهد « مثلا فرض كنيد جسمِ بدن ما مي خواهد به سمت پايين بيايد ولي ما با اراده خودمان از پله به سمت بالا مي رويم يعني بدن را حركت مي دهيم بر خلاف حركتي كه خود جسم تقاضا مي كند. اين حركتِ ما به سمت بالا را مي توان ارادي و مي توان قسري گفت چون به اعتبار اينكه از اراده ناشي مي شود به آن ارادي گفته مي شود و به اعتبار اينكه تحميلي بر جسم است به آن قسري گفته مي شود. حركت به سمت بالا رفتن به این دلیل قسري است که وقتي مقداري حركت كند خسته مي شود اما اگر طبيعي باشد خستگي ندارد.

و اذا كان كذلك فتكون هذه القوه الطارئه لا تفعل حركه طبيعيه بل تفعل حركه مضادة للطبيعيه

اين عبارت نبايد سر خط نوشته شود.

وقتي حركت، حركت قسري شد نقضي بر حرف ما نيست چون فرض ما اين بود كه قوه ي بسيطه طبيعي، جسم مركب را حركت نمي دهد و در اينجا قوه ي بسيط است اما طبيعي نيست.

ترجمه: وقتي چنين است «‌كه اين قوه اي كه از خارج آمده، به طور قسري حركت مي دهد » پس اين قوه ي عارضه « كه از بيرون آمده » حركت طبيعي انجام نمي دهد بلكه حركت مضادِ طبيعي انجام مي دهد « و وقتي حركت ضد طبيعي انجام مي دهد داخل در بحث ما نيست چگونه آن را ناقض حرف ما قرار مي دهيد ».

خلاصه: بحث در اين بود كه حركات طبيعي بسيط واجب است براي اجسام بسيطه باشد اما اجسام مركبهِ محرك بسيط ندارند اگر داشته باشد دو فرض است يا قوه اي محرك است كه ممتزج از قواي اجزاء مركب است. بحث اين فرض گذشت يا قوه اي محرك است كه ممتزج از قواي اجزاء مركب نيست بلكه يك قوه ي جديدي در جسم مركب متولد مي شود و تاثير مي گذارد. مصنف مي فرمايد حركتي كه از اين قوه ي جديد التولد پديد آيد حركت طبيعي نيست چون اين قوه ي جديد قوه هاي قبلي را مغلوب و مقهور مي كند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo