< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان فرق معنای دوم و معنای اول ثقیل نسبی/ بیان معنای ثقیل نسبی/ بیان حرکت الی الوسط و عن الوسط/ بیان حرکات بسیطه ی اُوَل/ فصل 2/ فن 2/ طبیعات شفا.

و هذا الوجه یقرب من الاول و لیس به[1]

بحث در ثقیل بالاضافه بود بیان شد که ثقیل مضاف دارای دو معناست:

معنای اول: جسمی که بتواند اکثر مسافت بین علو و سفل را حل کند ولی به وسط نرسد ثقیل مضاف گفته می شود مثلاً آب اگر در کره ی نار و کره ی هوا قرار بگیرد به قسمت وسط یعنی مرکز عالم نزول و هبوط می کند و اکثر مسافتی که بین بالا و پایین است را طی می کند اما به وسط می رسد و قبل از وسط که مکان طبیعی اش می باشد ساکن می گردد.

معنای دوم: دو جسم که هر دو به سمت پایین می آیند و یکی زودتر پایین می آید و دیگری دیرتر می آید. آن که زودتر آمده، پایین را اشغال می کند و اجازه نمی دهد به آن که دیرتر آمده، پایین را اشغال کند مثل زمین و آب که اگر با هم از بالا رها شوند تا به سمت پایین بیایند هر دو با هم مشارکاً به سمت پایین می آیند ولی زمین سبقت بر آب می گیرد و زودتر مرکز عالم را پُر می کند و نوبت به آب نمی دهد. در چنین دو جسمی، آن جسم که زودتر به سمت مرکز رفته است ثقیل بالاضافه می باشد یعنی زمین نسبت به آب، سنگین است. ملاحظه می کنید که زمین، هم ثقلِ مطلق داشت هم ثقل مضاف داشت.

مصنف می فرماید این دو وجه « که در یکی مثال به آب زده شد و در دیگری مثال به زمین زده شد » با هم نزدیک هستند ولی یکی نیستند و بین اینها فرق است. سپس شروع به بیان فرق می کند.

بیان فرق معنای اول و معنای دوم: مصنف می فرماید در هر دو وجه، آب را اعتبار می کنیم ولی در وجه دوم اینچنین اعتبار می شود که با زمین مشارک شود در پایین آمدن ولی نسبت به زمین تأخیر داشته باشد و از زمین تخلف داشته باشد یعنی زمین را رها کند که برود و خودش همراهی نکند. پس آب، تخلف می کند و کندتر از زمین حرکت می کند و نتیجتاً به زمین نمی رسد. در معنای اول، آب به سمت پایین حرکت می کند و به مرکز نمی رسد. طبق این بیان، آب به هر دو معنا به مرکز نمی رسد و قبل از مرکز متوقف می شود. اما بین این دو تغایر و تعدد است زیرا در معنای اول آب اصلاً اراده زمین را ندارد زیرا آب اکثر مسافتی که بین علو سفل است را طی می کند و مرکز را اصلاً اراده نمی کند. اما در معنای دوم آب با زمین مقایسه می شود « ولی در معنای اول آب به تنهایی لحاظ می شد » و آب تخلف می کند و نسبت به زمین کُند می شود. نمی گوییم وسط را اراده ندارد. اگر زمین، وسط را پُر نمی کرد آب آنجا را پُر می کرد چون خلأ جایز نیست پس اینطور نبود که اراده ی وسط نکند پس اراده ی وسط می کند ولو قسراً.

توضیح عبارت

و هذا الوجه یقرب من الاول و لیس به

ترجمه: این وجه « یعنی وجه دوم که آب و زمین با هم به سمت پایین می آمدند و آب کُندتر حرکت می کرد به طوری که زمین در مرکز قرار می گرفت » نزدیک به وجه اول است ولی همان وجه اول نیست « بلکه تفاوت دارند ».

فان هذا باعتباره و هو یشارک الارض فی حرکتها الی الوسط

« هذا »: یعنی وجه دوم.

ضمیر « اعتباره » به « آب » و ضمیر « حرکتها » به « ارض » برمی گردد.

ترجمه: این وجه دوم به اعتبار آب است « یعنی وجه دوم به این است که آب، لحاظ شود » در حالی که این آب، در حرکتی که به سمت وسط دارد، با زمین مشارکت می کند « یعنی هر دو حرکت به سمت وسط می کنند از این جهت آب در حرکت به سمت زمین، مشارکت با آب دارد ».

و لکنه یبطیء و یتخلف عنها

لکن آب در این وجه دوم کُند می شود « یعنی سرعت نمی گیرد تا مرکز را پُر کند » و از زمین عقب می ماند.

و اما ذلک فباعتباره من حیث لا یرید من الوسط الحدَ الذی تریده الارض بعینه

« ذلک » یعنی وجه اول.

ضمیر « فباعتباره » به « آب » بر می گردد.

ترجمه: اما در وجه اول پس به اعتبار آب، از این جهت آب اراده نمی کند معیناً از وسط آن حدی را که زمین می خواهد « یعنی آب به سمت وسط می رود و لانه آن جایی را که زمین می خواهد آب هم بخواهد ».

توجه کنید که در هر دو وجه، آب اراده مافوق زمین را دارد و در هر دو، اگر زمین سبقت نگیرد و مرکز را پُر نکند و خلأ حاصل شود آب، به ناچار در مرکز قرار می گیرد ولی در وجه اول، عدم اراده ی آب، اعتبار می شود و در وجه دوم، عقب افتادن آب، اعتبار می شود و با همین اعتبار، بین این دو وجه فرق شد.

و هذا الاعتبار غیر ذلک

این اعتبار اول غیر از اعتبار دوم است یا اعتبار دوم غیر از اعتبار اول است. چون مصنف در ابتدا که این دو اعتبار را توضیح می داد اعتبار اول را اول و اعتبار دوم را دوم بیان کرد اما در ادامه اعتبار دوم را اول و اعتبار اول را دوم بیان کرد.

و کیف لا، و ربما شارک البطیءُ السریعَ فی الغایه اذا کان اختلاف ما بینها للصغر و الکبر

نسخه صحیح « بینهما » است.

مصنف می خواهد تغایر بین این دو وجه را ذکر کند.

دو سنگ را ملاحظه کنید در وجه اول، دو سنگ ملاحظه نشد بلکه سنگ با آب ملاحظه شد یعنی دو جسمی که هم جنس و هم نوع نبودند ملاحظه شدند که یکی تخلف کرد و یکی ادامه داد. الان دو جسمی که هم نوع باشند را از بالا رها کنید مثل سنگ بزرگ و سنگ کوچک. هر دو یک غایت را طلب می کنند زیرا هر دو به سمت پایین می آیند ولی به خاطر اینکه یک جسم سنگین تر است سرعت دارد و جسم دیگر که سبک تر است بطؤ دارد به همین خاطر می بینید سنگ بزرگ، مرکز را پُر می کند و سنگ کوچک نمی تواند مرکز را پُر کند لذا تخلف می کند و عقب می ماند و مجاور سنگ بزرگ می ایستد. همان اتفاقی که در آب و خاک افتاد بین این دو خاک و سنگ هم می افتد ولی در آب و ارض، غایت آب با غایت ارض یکی نبود اما در دو سنگ، غایتشان یکی است ولی تخلف حاصل می شود.

در اینجا سؤال می شود: در این مثالی که گفته شد « که سنگ بزرگ و سنگ کوچک حرکت می کرد » آیا می توان گفت که سنگ کوچک، وسط را اراده نکرد و سنگ بزرگ، وسط را اراده کرد؟ خیر زیرا غایت هر دو واحد است چون هر دو، مرکز و وسط را اراده کردند. پس دراین مثال، وجه دوم اتفاق افتاد اما وجه اول اتفاق نیفتاد یعنی بین دو وجه انفکاک حاصل شد پس این دو وجه، یکی نیست و باهم فرق دارند. « اما در آب چون هر دو وجه اجرا می شد نمی توانستیم تفاوت این دو وجه را به خوبی بفهمیم ».

ترجمه: چگونه این اعتبار با آن اعتبار تفاوت نند در حالی که بطیء «که در مثال ما سنگریزه بود اما در اصل بحث، آب بود » و سریع « که سنگ بزرگ است » شریک در غایت هستند « یعنی هر دو به سمت مرکز می روند » زمانی که اختلاف بین آنها به خاطر صِغَر و کِبَر باشد نه به خاطر اختلاف در نوع « اما در مثال ما یکی سنگ و یکی آب است که اختلاف نوعی دارند ».

و هکذا یحب ان یتحقق فی جنبه، الخفیف المضاف ایضا

در نسخه خطی « جنبة » دارد و ویرگول هم باید حذف شد یعنی در مقابل ثقیل مضاف، خفیف مضاف را هم مثل ثقیل مضاف تحقیق کن. یعنی ثقیل مضاف بر دو قسم بود خفیف مضاف هم دو قسم است. یک خفیف مضاف که در عین مضاف بودن، خفیف مطلق هم هست مثل آتش. و یک خفیف مضافِ خالی داریم که هوا است. هوا اگر پایین بیاید و بر روی زمین و مرکز قرار بگیرد اکثر مسافت را طی می کند ولی به محیط و علو مطلق نمی رسد « این وجه اول بود » اما وقتی آتش را با هوا از پایین رها کنید هر دو به سمت بالا می روند ولی آتش سبقت می گیرد و به سمت محیط می رود و جا را پُر می کند و هوا را راه نمی دهد پس هوا نسبت به آتش ثقیل است و آتش نسبت به هوا، خفیف مضاف می شود.

خلاصه: برای ثقیل بالاضافه دو معنا بیان شد:

1 ـ جسمی که بتواند اکثر مسافت بین علو و سفل را طی کند ولی به وسط نرسد.

2 ـ دو جسم که هر دو به سمت پایین می آیند یکی زودتر پایین بیاید و دیگری دیرتر پایین بیاید. آنکه زودتر می آید را ثقیل اضافی می گویند.

اما وجه اشتراک این دو معنا این است که آب طبق هر دو معنا به مرکز نمی رسد و قبل از مرکز متوقف می شود ولی فرق این دو معنا این است که در معنای اول، آب اصلاً اراده ی مکان زمین را ندارد ولی در معنای دوم اگر زمین نبود آب، مرکز را پُر می کرد. برای فرق این دو معنا و این دو وجه می توان مثال به دو سنگ زد که یکی بزرگ و یکی کوچک است. در این دو سنگ وجه دوم جاری می شود زیرا سنگ بزرگ مرکز را پُر می کند و سنگ کوچک پُر نمی کند اما وجه اول جاری نمی شود. پس این دو وجه مثل هم نیستند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo