< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان اصناف حرکت علی الوسط/ بیان حرکات بسیطه ی اُوَل/ فصل 2/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و اذا کان المتحرک متحرکا حول هذا الوسط و لیس هو مرکزه، فیعرض له تاره ان یکون اقرب منه و تاره ان یکون ابعد منه[1]

قبل از توضیح بحث امروز، سه مطلب توضیح داده می شود.

مطلب اول: این مطلب مربوط به جلسه قبل است. عبارت « لیس مرکزه وسط حرکه المتحرک الی الوسط و عن الوسط » که در سطر 2 صفحه 7 آمده را توجه کنید این عبارت در جلسه قبل توضیح داده شد. الان می خواهیم معنای دیگری برای این عبارت بیان کنیم. بنده ـ استاد ـ در جلسه قبل اینگونه بیان کردم که یک خطی از محیط تا مرکز رسم کنید و آن را امتداد دهید تا به آن طرف محیط برسد. وسط این خط، وسط عالم می شود. الان اینگونه معنا می کنیم: متحرکی که علی الوسط حرکت می کند یعنی به دور وسط می گردد ولی وسط مرکزش نیست، چنین متحرکی مرکزش عبارت از آن نقطه ای که متحرکِ الی الوسط به آن ختم می کند نمی باشد و مرکزش آن وسطی نیست که شروعِ حرکتِ عن الوسط می باشد یعنی متحرک الی الوسط، قصد طبیعی دارد که به وسط منتهی شود و متحرک عن الوسط قصد طبیعی دارد که از وسط شروع کند. مرکز این متحرک علی الوسط که مورد بحث ما می باشد آن وسطی است که متحرک الی الوسط و متحرک عن الوسط آن را قصد دارد.

این که معنایی بود که گفته شده اما عبارت کتاب با معنایی که در جلسه قبل گفته شده سازگارتر است.

مطلب دوم: زمانی سنگ از بالا به سمت پایین می آید وقتی به زمین می رسد آرام می گیرد سوال می شود که اگر زمین نبود این سنگ تا کجا ادامه پیدا می کرد؟ آیا تا مرکز زمین می رفت یا در همین سطح زمین باقی می ماند؟ طبق قول قدما، آب پایین نمی رود و بر روی زمین باقی می ماند. در مورد آب هم همین سوال مطرح می شود که اگر دریا، گودتر از این بود آیا آب، پایین تر می رفت؟ ظاهراً گفته می شود که پایین تر می رفت. اگر عمق دریا مرکز زمین بود آب تا مرکز زمین هم می رفت. این را چگونه می توان توجیه کرد که موضع طبیعی آب، کره ی آب است ولی وقتی زیر آن را خالی کنیم می بینیم آب پایین تر می رود؟ این، نشان می دهد جاهایی که ما برای آب و خاک تعیین کردیم صحیح نیست. این مطلب در جلد اول هم مطرح شد و جواب داده شد اما در اینجا خود مصنف مطرح می کند و جواب می دهد. می گوید دو قاعده داریم اگر این دو قاعده نبودند و زیر آب را خالی می کردیم آب در کره ی خودش باقی می ماند و پایین نمی رفت. یکی از آن دو قاعده، استحاله خلا است یعنی اگر زیر آب که خاک است را خالی کنید و آب بخواهد در جای خودش باقی بماند در آن بخش، نه خاک و نه آب قرار دارد در اینصورت خلأ لازم می آید. ضرورت استحاله ی خلا ایجاب می کند که آب به خاطر اینکه خلائی در جهان اتفاق نیفتد آنجا را پُر کند نه اینکه آب به طبع خودش در آنجا وارد شود بلکه بالقسر وارد می شود. قانون دیگر این است که تلازم صفائح داریم یعنی صفحات اجسام ملازم همدیگرند و به هم چسبیدند. یک صفحه ی خاک است و اطراف آن، صفحه ی آب است و اطراف هر دو، صفحه ی هوا است بعد از آن صفحه نار است و سپس صفحات افلاک شروع می شود. صفحه ی مقعر بالایی با صفحه ی محدب پایینی تلازم و چسبندگی دارند نباید وسط آنها خالی بماند. این تلازم صفائح باعث می شود که اگر مرکز عالم از خاک خالی شد آب آن را پُر کند و الا قانون تلازم صفائح از بین می رود. مصنف در صفحه 13 سطر 3 به این اشاره می کند. البته قانون تلازم صفائح و خلأ به یک چیز برمی گردد.

نکته: نوع خاک مکانش بین مرکز و سطح زمین است اما شخص خاک به توسط چیزهای دیگر تعیین می شود ولی هر چه آن را تعیین کرد از طبیعتش بیرون نیست مثلا کندنِ گودال عامل باشد یا انداختن از این اتاق به سمت پایین عامل باشد یا باد عامل باشد. بالاخره عامل خارجی جایگاه این شخص را تعیین می کند ولی جایگاه طبیعی اش است که حرکتش قسری است و مکانش طبیعی است بر خلاف آب که جایگاه طبیعی آن در کره آب است اگر در این کره بیاید حرکتش قسری است و مکانش هم طبیعی نیست.

مطلب سوم: مباحثی درباره علم هیئت بیان شد که به عنوان مقدمه بود تا فن دوم که فن سماع و عالم است روشن تر فهمیده شود. اگر اصطلاحات هَیَوی دانسته نشود این عبارات خیلی مبهم می ماند. بنده ـ استاد ـ آن مطالب را دو جلسه قبل توضیح دادم تا عبارت، راحت تر حل شود. به بنده ـ استاد ـ گفته شد که این مطالب برای هیئت قدیم بود و الان باطل شده آنچه که باطل شده را توضیح بدهید. لازم نیست این مطلب را بدانیم چون این عبارات بر اساس هیئت قدیم بیان شده و اگر ما هیئت قدیم را بدانیم این عبارات حل می شود ولی چون این مطلب درخواست شده توضیح می دهم.

جواب سوال این است که محاسبات هیئت قدیم تماماً به قوت خودش باقی است و هیچ چیز از آن باطل نشده است. تقویم نویسانِ امروز از همان زیج هایی که قدیم نوشته بودند استفاده می کنند علی الخصوص زیج بهادری که حدود 200 سال قبل نوشته شده است مثل اینکه امروزه جدول لگاریتم محاسبه شده و هر کسی به این جدول مراجعه می کند دیگر محاسبه ی جدایی نمی کند.

علت اینکه محاسبه قدیم و جدید عوض نشده یک مساله است؟ چگونه با اینکه بخشی از هیئت قدیم باطل شده محاسبه اش باطل نشده با اینکه به نظر می رسد که محاسبه هم باید باطل شود؟ یک نکته در کتب هیئت قدیم دیده می شود که می گویند رصد با قاعده سازگاری ندارد مثلا حکم رصد یک چیز است اما قواعد، چیز دیگری می گوید در اینجا نمی گویند قاعده معتبر است و باید به قاعده عمل کرد بلکه می گویند به رصد عمل می کنیم لذا در اینجا تعبیر می کنند به این عبارت « این از مشکلات این فن است ». اما در فلسفه این کار را نمی کنند در همین جا بحث می شود که آیا آب پایین می رود تا به مرکز عالم برسد یا در بالا می ایستد؟ به تجربه توجه نمی کنند و می گویند آب باید بالا بایستد اگر پایین رفت به خاطر خلأ است. نمی گویند چون سنگین است پایین می رود. در اینجا چون به قاعده عمل می کنند وقتی خراب می شود از بنیان خراب می شود. اگر در مساله ی آب به تجربه نظر می کردیم و می دیدیم پایین می رفت دیگر حرفی نمی زدیم.

در خطبه اول نهج البلاغه آمده که خداوند ـ تبارک ـ آب را آفرید و می خواست افلاک را بیافریند « هنوز زمین و فلک آفریده نشدند » در آن خطبه آمده که خداوند ـ تبارک ـ در زیر این آب، باد را آفرید. اگر باد را نمی آفرید آب پایین می رفت اما تا کجا می رفت؟ تا بی نهایت ادامه می داد « اینکه گفته شود تا مرکز عالم برود و دیگر ادامه ندهد گفته نمی شود ». اما باد را آفرید تا زیر آن پُر شود و نتواند پایین برود. البته شاید پایین هم وجود نداشته باشد و عالمی هنوز خلق نشده که اگر باد نبود آب به سمت آن حرکت کند.

این یک جهت است که محاسبات نجومی قدیم صحیح است جهت دیگر این است که امروزه کسانی که می خواهند محاسبات فلکی انجام دهند زمین را ساکن فرض می کنند و محاسبه می کنند چون ما بر روی زمین هستیم.

اما اشتباهی که رخ داده در چند مطلب است یکی اینکه قدیمیها زمین را مرکز عالم قرار می دادند. امروزه شاید برای عالم، مرکزی پیدا نشود چون ظاهرا عالم بی نهایت است و برای بی نهایت مرکز نیست. قدما برای تناهی ابعاد دلیل آوردند ولی مرحوم خواجه فرموده این براهین، ضعیف هستند.

دومین مطلب این است که قدما برای زمین حرکت وضعی قائل نبودند اگر قائل بودند شبانه روز را طوری توجیه می کردند که احتیاج به فلک نهم نباشد. اما اگر زمین را متحرک به دور خودش بدانیم شبانه روز توجیه می شود یعنی زمین دور می زند و هر لحظه ای قسمتی از خودش را به سمت خورشید نگه می دارد. آن قسمت که پشت قرار می گیرد تاریک می شود و شب به وجود می آید.

نکته دیگر اینکه زمین را به دور خورشید متحرک نمی دیدند هکذا مریخ و مشتری. اما امروزه معلوم شده که همه اینها به دور خورشید می چرخند.

مطلب مهمی که اساس بطلان در اینجاست و فکر می کنند همه ی هیئت قدیم باطل شده این است که افلاک باطل شدند. در حالی که این حرف صحیح نیست زیرا افلاک باطل نشدند بلکه جسم بودن افلاک باطل شده. افلاک هنوز موجودند و امروزه به صورت مدار می باشند. قبلا افلاک، جسم بودند و می چرخیدند و کوکب درون آنها کوبیده شده بود و حرکت بالعرض می کرد نه بالذات اما الان معلوم شده که خود کوکب حرکت بالذات می کند و فلکی به این معنا که جسمی داشته باشد و کوکب در آن کوبیده شده باشد وجود ندارد. فلک همان مدار است. قبل از ارسطو مثل ابرخس قائل به مدار بودند.

توجه کنید در قدیم کسانی به طور نادر به مطالب امروزه قائل بودند مثلا ابوریحان بیرونی اسطرلابی را که سجزی براساس حرکت وضعی زمین ساخته بود تمجید کرد و مرحوم خواجه محاسباتش به اینجا رسیده که حکم کند به اینکه زمین می چرخد اما چه شده که این حکم را نکرده معلوم نیست. همین محاسبه را کوپرنیک گرفته و پیش برده و جایی که مرحوم خواجه نرفته او رفته است. و اتفاقا جالب این است که آن شکلی را که مرحوم خواجه کشیده کوپرنیک کشیده حتی حروفی که مرحوم خواجه کشیده کوپرنیک کشیده است معلوم است که از مرحوم خواجه گرفته است.

مساله دیگر خرق و التیام است که فلاسفه می گفتند در افلاک نیست اما متکلمین قائل به آن بودند.

نکته: هر علمی باید با معیار خودش اثبات شود مثلا طبیعیات باید با تجربه ثابت شود. هیئت باید با رصد ثابت شود و الهیات باید با عقل ثابت شود در الهیات جای تجربه نیست.

خلاصه: فرق هیئت قدیم و جدید این است که محاسبات هیئت قدیم تماماً به قوت خودش باقی است و هیچ چیز از آن باطل نشده است. تقویم نویسانِ امروز از همان زیج هایی که قدیم نوشته بودند استفاده می کنند.

علت اینکه محاسبه قدیم و جدید عوض نشده این است: در کتب هیئت قدیم دیده می شود که می گویند رصد با قاعده سازگاری ندارد مثلا حکم رصد یک چیز است اما قواعد، چیز دیگری می گوید در اینجا نمی گویند قاعده معتبر است و باید به قاعده عمل کرد بلکه می گویند به رصد عمل می کنیم لذا در اینجا تعبیر می کنند به این عبارت « این از مشکلات این فن است ». امروزه کسانی که می خواهند محاسبات فلکی انجام دهند زمین را ساکن فرض می کنند و محاسبه می کنند چون ما بر روی زمین هستیم. اما اشتباهی که رخ داده در چند مطلب است یکی اینکه قدیمیها زمین را مرکز عالم قرار می دادند. امروزه شاید برای عالم، مرکزی پیدا نشود چون ظاهرا عالم بی نهایت است و برای بی نهایت مرکز نیست.

دومین مطلب این است که قدما برای زمین حرکت وضعی قائل نبودند اگر قائل بودند شبانه روز را طوری توجیه می کردند که احتیاج به فلک نهم نباشد. اما اگر زمین را متحرک به دور خودش بدانیم شبانه روز توجیه می شود یعنی زمین دور خودش می چرخد. نکته دیگر اینکه زمین را به دور خورشید متحرک نمی دیدند هکذا مریخ و مشتری. اما امروزه معلوم شده که همه اینها به دور خورشید می چرخند.

مطلب مهمی که اساس بطلان در اینجاست و فکر می کنند همه ی هیئت قدیم باطل شده این است که افلاک باطل شدند. در حالی که این حرف صحیح نیست زیرا افلاک باطل نشدند بلکه جسم بودن افلاک باطل شده. افلاک هنوز موجودند و امروزه به صورت مدار می باشند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo