< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان و توضیح حركت من تلقاءِ المتحرك/ فصل 14/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.

فقد اتضح ان الحركه القسریه كیف هی و علی كم قسم هی[1]

مصنف با این عبارت می خواهد خلاصه گیری كند از مطالبی كه در این فصل گذشت. دو مطلب در این فصل بیان شد:

مطلب اول: حركت قسری چیست و چند قسم دارد؟ بیان شد حركتی كه مقتضای متحرك نیست و بر متحرك، تحمیل می شود را حركت قسری می گویند. اقسامِ حركت قسری به این صورت بود كه بر دو قسم تقسیم می شد:

الف: قاسر همراه مقسور و متحرك باشد مثل اینكه شخص، یك سنگی را بدست بگیرد و راه برود. یا سنگی را هُل بدهد. مصنف مثال اول « كه سنگ را داخل دست بگذارد و راه برود » را مایل نبود كه حركت قسری بنامد بلكه فرمود اگر آن را حركت بالعرض بنامید بهتر است.

فرق این دو مثال این است كه در وقتی كه سنگ را هُل می دهید نقل مكان می كند اما در وقتی كه سنگ را بغل می كنید و راه می روید این سنگ نقل مكان نمی كند اگرچه هوای اطرافش عوض می شود ولی نمی توان گفت كاملاً نقل مكان كرده است.

ب: قاسر همراه مقصور و متحرك نباشد مثل اینكه شخص، سنگ را پرتاب كند. بیشتر بحث مصنف در قسم دوم بود.

این یك تقسیم برای حركت قسری بود ولی به یك تقسیم دیگر، حركت قسری به چهار قسم تقسیم شد چون حركت قسری می تواند در كمّ باشد و می تواند در كیف باشد و می تواند در أین باشد و می تواند در وضع باشد. بعداً بحث در حركت مرمی شد كه عامل حركتش چیست؟ چهار قول هم در این باب مطرح شد كه عبارت بودند از:

1ـ قول به جذب.

2ـ قول به دفع.

3ـ قول به قوه كه در مرمی ذخیره می شود.

4ـ قول به تولد.

مطلب دوم: بحث دیگری مطرح گردید كه در این فصل به طور اشاره بیان شد و بحث بیشتری در فصول قبل و به طور صریح اشاره شد و آن این بود كه ثابت شد هر حركتی باید از قوه ای حاصل شود كه این قوه در محرك وجود دارد و متحرك به توسط همین قوه حركت می كند. گاهی قوه، قوه ی طبیعی بود لذا آن حركت، حركت طبیعی می شد. گاهی قوه، قوه ی قسری بود لذا آن حركت، حركت قسری می شد. گاهی قوه، بالعرض در متحرك موجود بود آن حركت، حركت عرضی می شد ولی در تمام این حركات توجه داشتید كه باید نیرویی از محرك به متحرك داده شود. حتی در حركت قسری قولی كه تقویت شد همین بود.

مصنف وقتی این خلاصه گیری می كند وارد دومین عنوان همین فصل می شود چون در فصل 14 دو عنوان وجود داشت:

1ـ بحث در حركت بالقسر.

2ـ بحث در حركت من تلقاء ذات المتحرك است یعنی حركتی كه از ناحیه ی خود متحرك باشد و این حركت، قسری نیست.

توضیح عبارت

فقد اتضح ان الحركه القسریه كیف هی و علی كم قسم هی

مطلب اول این بود كه روشن است حركت قسری چگونه است و چند قسم دارد.

و ان كل حركه ففی قوه تكون فی المحرك بها یندفع اما قسریه و اما عرضیه و اما طبیعیه

« ان » عطف بر « ان الحركه » است.

مطلب دوم این بود كه روشن شد هر حركتی كه در متحركی واقع می شود صادر از قوه ای می شود كه این قوه در متحرك است و منتقل به متحرك می شود « مصنف، منتقل شدن قوه به متحرك را با عبارت ـ بها یندفع ـ بیان می كند یعنی متحرك به همین قوه، اندفاع پیدا می كند و حركت را شروع می كند » و آن قوه یا قسری است یا عرضی است یا طبیعی است « در نتیجه حركت هم یا قسری است یا عرضی است یا طبیعی است ».

صفحه 328 سطر 11 قوله « فلنتکلم »

مصنف از اینجا وارد بحث در عنوان دوم این فصل می شود چون عنوان فصل اینگونه بود « فی الحركه القسریه و فی الحركه التی من تلقاء المتحرك ».

مصنف می فرماید در تفسیر این حركت، اختلاف است. سه قول در تفسیر آن بیان می كند. سپس می فرماید اینجا جای نزاع نیست ما یك اسمی داریم كه عبارت است از « الحركه من تلقاء المتحرك » و این اسم برای یك نوع حركت قرار داده شده است. مسمای این حركت به سه صورت معنا شده و ما هیچ نرامی داریم هر كسی می تواند برای لفظ، مسمایی تعیین كند. اینكه ما بحث كنیم كدام یك از این سه قول صحیح است و كدام غلط است كار عبثی است. اگر استدلال می شد باید داوری می كردیم كه این استدلال صحیح است یا غلط می باشد. ولی الان بحث استدلال نیست بلكه بحث نامگذاری است. ممكن است یك اصطلاح رایجی وجود داشته باشد و شخصی بگوید در كتابی كه نوشتم از آن اصطلاحی كه در بین مردم معنایش اینگونه بود به معنای دیگری می باشد. ما هم قبول می كنیم و نمی گوییم چرا عوض كردی. ما سعی می كنیم در طول كتاب با همین اصطلاح حرف شما را بفهمیم. مگر اینكه شخصی ادعا كند معنایی كه در لغت وضع شده این معنا است. ما بررسی می كنیم كه اصطلاح، طور دیگر است و آن را رد می كنیم. در پایان تكرار می كند كه هیچ مُجبری نیست كه یكی از این سه را انتخاب كنید. هر كدام را كه می خواهید، می توانید انتخاب كنید.

توضیح عبارت

فلنتكلم علی الحركه التی یقال انها من تلقاء المتحرك

الان باید تكلم كنیم بر حركتی كه گفته می شود از جانب متحرك است. بعضی پیشنهاد كردند كه اسم این حركت را حركت غریزی بنامیم. این پیشنهاد، پیشنهادِ بدی نیست زیرا این هم یك نوع نامگذاری و جعل اصطلاح است.

فقد وقع فی امرها بین اهل النظر تخالفٌ و تشاح

« تشاح » به معنای « نزاع » است.

در امر چنین حركتی، بین اهل نظر مخالفت و نزاع واقع شده است.

« اهل نظر »: مراد فلاسفه ی طبیعی است و به لغت كاری ندارد زیرا این معنا، معنای اصطلاحی است نه لغوی.

ما كان من حق هذا المعنی ان یقع من التفتیش عنه و المناقشه فیه ما وقع بین طبقات اهل النظر

این عبارت را به اینصورت بخواهید « ما كان من حق هذا المعنی ان یقع ما وقع بین طبقات اهل النظر من التفتیش عنه و المناقشه فیه ». عبارت « من التفتیش و المناقشه » بیان برای « ما » در « ما وقع » است. لفظ « ما » در « ما كان » نافیه است.

ترجمه: حقِ این معنا این نیست كه واقع شود آنچه كه واقع شده بین طبقات اهل نظر كه عبارتست از تفتیش و جستجو در این معنا « كه كدام یك از این سه معنا درست است » و مناقشه در این معنا « كه گفتند این معنا درست است و آن معنا درست نیست. شخص دیگری گفته آن معنا درست است و این معنا درست نیست. این تفتیش و مناقشه كه در این معنا اتفاق افتاده است حق نبود كه اتفاق بیفتد زیرا در جعل اصطلاح كسی نزاع نمی كند ».

فان معوَّل ذلك علی الاسم

اعتمادِ اینچنین بحث هایی بر اسم است یعنی باید اسم را ملاحظه كرد كه بر چه معنایی وضع شده است.

فقد جعله بعضهم لمعنی و بعضهم لمعنی آخر

ترجمه: بعضی از اهل نظر این اسم را برای معنایی قرار دادند و بع ضی دیگرِ اهل نظر این اسم را برای معنای دیگر قرار دادند.

و لكلٍّ منهم ان یجعل ما یجعله

برای هر كدام از اهل نظر این حق است كه قرار بدهد آنچه را كه قرار می دهد آن چیز را، یعنی جعل در اینجا حق هر كسی است.

و لیس لأحدٍ منهم ان یشاح فی غیرَه

ضمیر « یشاح » به « احد » برمی گردد كه فاعل است و « غیره » مفعول است.

ترجمه: هیچكدام از اهل نظر حق ندارند كه نزاع كنند در « ما یجعله » غیرِ خودشان را « یعین با غیر خودشان به نزاع برخیزند و بگویند این حرفی كه زدید صحیح نیست و این معنای كه جعل كردید درست نمی باشد ».

فمنهم من جعل المتحرك من تلقائه ما لموضوعه ان یتحرك بطبعه حركه غیر تلك الحركه

ضمیر « تلقائه » به « المتحرك » برمی گردد. لفظِ « المتحرك من تلقائه » را به صورت « تلقاء المتحرك » و « تلقاء ذاته » نیز می گویند. « ما » در « ما لموضوعه » مفعول دوم « جعل » است و مراد از آن حركت است. ضمیر « لموضوعه » به « ما » برمی گردد ولی چون مراد از « ما » را لكنه از حركت قرار داده و « ما » هم مذكر است لذا ضمیر « لموضوعه » مذكر آمده است.

مصنف از اینجا شروع به بیان اصطلاحاتی می كند كه در این لفظ وجود دارد.

اصطلاح اول را از اینجا شروع می كند و اصطلاح دوم را در سطر 16 « و منهم من شرط » بحث می كند و اصطلاح سوم را در صفحه 329 سطر اول می گوید « و منهم من لم یشترط ... ».

بیان معنای « من تلقاء المتحرك » طبق قول اول: یعنی موضوعش علاوه بر داشتن یك حركت بتواند حركت دیگر هم داشته باشد. یعنی متحركِ من تلقاء نفسه، امری است كه از آن، حركات مختلف صادر می شود. حیوان، حركات مختلف انجام می دهد زیرا گاهی به راست و گاهی به چپ و گاهی به سمت بالا و پایین می رود. گاهی هم می بینید كه چون حركتش ارادی است حركت های دیگری كه از سنخ حركت مستیقیمه است انجام نمی دهد بلكه حركت دورانی انجام می دهد كه حركت وضعی می شود. این حركت، من تلقاء المتحرك است زیرا مختلف می باشد. نبات هم به همین صورت است كه یك حركت انجام می دهد و اسم آن را تغذیه می نامند و حركت دیگر انجام می دهد كه اسم آن را تنمیه می نامند و حركت سوم انجام می دهد كه اسم آن را تولید می نامند.

اما حركت فلك « هر كدام را جداگانه ملاحظه كنید نه اینكه مجموع فلك ها را با هم بسنجید » را ملاحظه كنید كه هر فلكی از اول تا آخر یك حركت دارد یعنی حركت فلان فلك از مشرق به مغرب است و عوض نمی شود یا از مغرب به مشرق است و عوض نمی شود. پس هر فلك را ملاحظه كنید از اول خلقتش تا آخر، یك حركتِ یكنواخت دارد پس حركتش من تلقاء المتحرك نیست.

ترجمه: متحرك من تلقائه را قرار داده حركتی كه برای موضوع آن حركت « یعنی متحرك » این است كه به طبعش حركت می كند « نه به حركت تحمیلی » غیر از آن حركتی كه از ذاتش دیده می شود « یعنی غیر از آن حركتی كه من تلقاء المتحرك است حركت دیگری هم داشته باشد. در اینصورت، اسمِ حركت را من تلقاء المتحرك می نامند » مثلا می بینید این حیوان حركت به سمت مشرق می كند این حركت به سمت مشرق را می گوییم از تلقاء ذات این حیوان است به شرطی كه ببینیم حركت به سمت مغرب هم دارد. یعنی وقتی حركات مختلف از آن دیده می شود هر كدام از حركتها را می توان گفت كه من تلقاء المتحرك است.

مع ذلك لیس عن سبب من خارج

مصنف قیدی می آورد و می گوید این معنا دارای شرطی است كه به آن اشاره شد ولی مصنف به خاطر اهمیت، به آن اشاره می كند و می گوید.

« مع ذلك »: علاوه بر این كه حركتِ گوناگون دارد « یعنی غیر از حركت من تلقاء النفس »، حركت دیگر دارد.

ضمیر « لیس » مذكر آمده به اعتبار همان « ما » است كه بیان شد.

ترجمه: علاوه بر آن، این حركت از سببِ خارج نیست « یعنی حركت تحمیلی نیست اگر تحمیلی باشد من تلقاء النفس نامیده نمی شود ».

فعلی وضع هؤلا یدخل النبات فی جمله المتحرك من تلقائه

« فعلی وضع هولاء »: بنابر وضعی كه اینها كردند كه لفظی را برای این معنا وضع كردند. مراد از « وضع » یعنی وضع كردن اسم برای معنا یا به معنای « فرض » هم می توان گرفت.

ترجمه: بنابر معنایی كه این گروه اول برای متحرك من تلقاء ذات المتحرك می آورند، نبات داخل می شود در جمله ی متحرك های من تلقائه « یعنی به نبات می توان گفت كه متحرك به حركتی است كه من تلقاء المتحرك است ».

و یخرج الفلك من ان یكون متحركا من تلقائه

فلك خارج می شود از اینکه متحرك من تلقائه باشد. زیرا فلك، حركات مختلف ندارد.

و هم مع ذلك یمنعون ان یخرج الفلك من ذلك

تا اینجا قول این گروه را نقل كرد و اصطلاحشان را بیان كرد. الان می خواهد بر آنها اشكال كند در حالی كه نباید اشكال كند. مصنف می فرماید این حرف با مبنای خودتان سازگاری ندارد. شما حركت فلك را من تلقاء نفسه می دانید پس چرا حركت من تلقاء نفسه را طوری تعریف می كنید كه شامل حركت فلك نشود.

ترجمه: و این گروه اول علاوه بر آن « كه متحرك من تلقائه را اینگونه معنا می كند » منع می كنند كه فلك از من تلقائه بودن خارج شود‌ « یعنی قبول دارند كه فلك، متحرك من تلقائه است ولی این تفسیری كه كردند فلك را متحرك من تلقائه نمی داند پس تفسیرشان با مبنای خودشان ناسازگار است لذا می توان بر آنها اشكال كرد ».

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo