< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اقسام حركت / یك جسم نمی تواند هم مبد حركت مستقیم و هم مبدء حركت مستدیر داشته باشد/ فصل12/ مقاله4/ فن1/ طبیعیات شفا.

و یجتمع من هذا و مما قبله ان الجسم المحدد للجهات فیه مبدأ حركه مستدیره و لیس فیه مبدأ حركه مستقیمه[1]

تا اینجا ثابت شد كه در یك جسم به طور طبیعی ممكن نیست كه هم حركت مستدیر انجام شود و هم حركت مستقیم انجام شود « اگر چه به طور قسری ممكن است » یعنی ممكن نیست در یك جسم، مبدء هر دو حركت موجود باشد، هم مبدء حركت مستقیم كه طبیعت است و هم مبدء حركت مستدیر كه اراده است.

در گذشته یعنی در صفحه 317 سطر 5 « ان الجسم الذی لا یفارق مكانه الطبیعی ففیه مبدأ حركه وضعیه مستدیره » ثابت شد كه اگر جسمی از مكان طبیعی اش نتواند خارج شود این جسم دارای مبدء حركت مستدیر است. فلك محدد الجهات اینگونه است كه نمی تواند از مكان خودش خارج شود پس طبق آنچه كه آنجا گفته شد باید دارای مبدء حركت مستدیر باشد پس معلوم شد كه مراد از « مما قبله » یعنی آنچه در صفحه 317 سطر 5 بیان شد و مرد از « من هذا » یعنی آنچه كه الان در آن بحث می كنیم فهمیده شد كه یك جسم نمی تواند دو مبدء داشته باشد كه یكی مبدء حركت مستقیم باشد و یكی مبدء حركت مستدیر باشد.

اگر این دو مطلب با هم جمع شود این چنین گفته می شود:

مقدمه اول: فلك محدد الجهات دارای مبدء حركت مستدیر است.

مقدمه دوم: هر چیزی كه دارای مبدء حركت مستدیر است دارای مبدء حركت مستقیم نیست چون در یک جسم دو مبدء جمع نمی شود.

نتیجه: در فلک محدد، مبدء حرکت مستدیر هست و مبدء حرکت مستقیم نیست یعنی فلك محدد، به دور خودش حركت می كند و چنین نیست كه به سمت بالا یا به سمت پایین برود تا حركت مستقیم داشته باشد.

نكته: مصنف در بیان مطلب، ابتدا لفظ « هذا » را آورد یعنی ابتدا مقدمه دوم را گفت و بعداً لفظ « مما قبله » را آورد یعنی بعداً مقدمه اول را آورد ولی بنده ـ استاد ـ طبق بیانی كه كردم مطلب به راحتی فهمیده می شود.

نكته: بنده ـ استاد ـ مراد از « مما قبله » را، بحث جهات در مقاله سوم گرفتم كه این هم صحیح است. مصنف بعد از اینكه بیان می كند محدد الجهات به دور خودش می چرخد اشاره می كند كه اجسام عنصری آنهایی كه سنگین هستند به سمت پایین می آیند و آنهایی كه سبك هستند به سمت بالا می روند. این مطلب در مقاله سوم در بحث جهات گفته شده است.

اگر « ما قبله » اشاره به بحث جهات گرفته شود كه در مقاله 3 گفته شد مفاد بحث اینگونه می شود: از آنچه در اینجا گفته شد كه عبارت بود از اینكه جسمی كه خارج از مكانش نمی شود مبدء مستدیر دارد و یك جسم نمی تواند دو مبدء را با هم داشته باشد. لذا مراد از لفظ « هذا » مجموعه ی این دو بحث می شود و مراد از « ما قبله » این می شود كه عنصر سنگین به سمت پایین می آید و عنصر سبك به سمت بالا می رود مجموعه ی این دو مطلب به ما می فهماند كه سه نوع حركت داریم كه عبارتند از:

1ـ حركت شیء به دور خودش كه این برای فلك محدد الجهات و افلاك دیگر است كه مبدء حركت مستدیر دارند و دو مبدء را با هم ندارند.

2ـ حركت به سمت پایین.

3ـ حركت به سمت بالا.

نكته: طبق معنای اول، فاعل « یجتمع »، عبارتِ « ان الجسم المحدد ... » می شود اما طبق معنای دوم، فاعل « یجتمع » عبارتِ « ان الجسم المحدد ... » و عبارت « اما الاجسام الموضوعه فیه ... » مجموعاً فاعل می شود.

توضیح عبارت

و یجتمع من هذا و مما قبله ان الجسم المحدد للجهات فیه مبدأ حركه مستدیره و لیس فیه مبدأ حركه مستقیمه

مصنف در این عبارت دو مدعا بیان كرد. مدعای اول این بود « فیه مبدا حركه مستدیره » كه دلیل بر این را با عبارت « لان ذلك الجسم ... » بیان می كند و مدعای دوم « مبدأ حركه مستقیمه » است كه دلیل بر این را با عبارت « لان هذین المبدئین لا یجتمعان » بیان می كند. پس بین دو علت و دو مدعا لف و نشر نامرتب است.

لفظ « هذا » و « مما قبله » به طور كامل در ابتدای جلسه توضیح داده شد.

ترجمه: جسم محدد الجهات « كه همان فلك نهم است و تعیین كننده ی جهات علو و سفل است به اینصورت كه به محیطش علو را و به مركزش سفل را تعیین می كند » در آن مبدء حركت مستدیره است و در آن مبدء حركت مستقیمه نیست.

لان هذین المبدئین لا یجتمعان

این عبارت دلیل برای « لیس فیه مبدأ حركه مستقیمه » است. یعنی چرا در آن، مبدء حركت مستقیم نیست؟ چون این دو مبدء با هم جمع نمی شوند پس اگر در یك جسمی یكی از این دو مبدء موجود باشد دیگری موجود نخواهد بود و مصنف ثابت می كند در محدد الجهات مبدء حركت مستدیر است نتیجه گرفته می شود كه مبدء حركت مستقیم نیست.

و لان ذلك الجسم قد بان امره انه لا یصح علی كلیته و لا علی اجزائه مفارقه موضعه الطبیعی

« قد بان »: یعنی در صفحه 317 سطر 5 روشن شد كه اگر جسمی از مکان طبیعی خودش خارج نمی شود مبدأ حركت مستدیر دارد.

« ذلك الجسم »: یعنی محدد الجهات.

مصنف بیان می كند این جسم نه كلّش از موضع طبیعی خارج می شود نه جزئی از اجزائش از موضع طبیعی خارج می شود به عبارت دیگر مفارقت، نه بر كل این جسم جایز است و صحیح می باشد و نه بر اجزاء این جسم جایز است و صحیح می باشد.

ترجمه: بر كلیت این جسم و بر اجزانش، مفارقت از موضع طبیعی صحیح نیست.

و اما الاجسام الموضوعه فیه ففیها مبادی حركات مستقیمه عنه و الیه

ضمیر « فیها » به « اجسام » برمی گردد و ضمیر « عنه » و « الیه » به « محدد » برمی گردد.

مراد از اجسامی كه موضوع در فلك محدد می باشند عناصر است. عناصر آنطور كه در جای خودش بیان شده است چه مركباتش و چه بسیطش، موضوع در محدد نیستند بلكه موضوع در قمر هستند یعنی در جوف قمرند نه در جوف محدد الجهات. ولی چون قمر در جوف محدد است صدق می كند كه عناصر در جوف محدد الجهات هست.

ترجمه: اما اجسامی كه در « جوفِ » فلك محدد نهاده شدند « كه عبارت از عناصر است زیرا افلاك دیگر حكم محدد الجهات را دارند » پس در این اجسام مبدء حركت مستقیم است از محدد « یعنی به سمت پایین » و به سوی محدد « یعنی به سمت بالا » « و لذا حركت مستدیر ندارند ».

« عنه و الیه » : این حركت مستقیم بر دو نوع است یك نوع این است كه به سمت محدد است یعنی به سمت محدد، بالا می رود و آن برای عناصر سبک است و یک نوع این است كه از طرف محدد است یعنی به سمت مركز و زمین می رود و آن وقتی است كه عنصر، سنگین باشد.

نكته: بین جسم بسیط و مركب فرقی نیست در جسم مركب قبلا بیان شد كه جهتش را جزء غالب تعیین می كند اگر جزء غالبش از عناصر بسیطه ی سنگین « یعنی آب و خاک » است این عنصرِ مركب به سمت پایین می آید و اگر جز غالب یا اجزاء غالبش از عناصر بسیطه ی سبك « یعنی آتش و هوا » است به سمت بالا می رود. در عنصریاتِ مركب یك بحث مستقل نبود. حكم آن به عنصرِ غالب داده شد لذا بحث مستقلی درباره ی عنصر مركب نشد بلكه حكمش تابع عنصر بسیط است.

نكته: مصنف تعبیر به « الاجسام » كرده و تعبیر به « اجرام » نكرده زیرا لفظ « اجسام » بر عنصریات اطلاق می شود و لفظ « اجرام » بر فلكیات اطلاق می شود لذا مراد مصنف از « اجسام » عنصریات است.

فتكون حیث یكون جهه فی الطبع ثلاثه اصناف من الحركات واحده حول وسط و اخری عن الوسط و ثالثه الی الوسط

عبارت « حیث یكون جهه فی الطبع » خوب است كه داخل خط تیره باشد.

« تكون » و « یكون » هر دو تامه است.

حركت محدد و حركت عنصریات ملاحظه شد كه چگونه است. از مجموع اینها برمی آید كه در جهان سه نوع حركت طبیعی وجود دارد « توجه كند كه مراد از لفظ ـ طبیعی ـ معنای عام است و شامل ارادی هم می شود »:

1ـ حركت جسم به دور خودش. این چنین حركتی در افلاك است.

2ـ حركت جسم به سمت بالا. اینچنین حركتی در عناصر سبك است.

3ـ حركت جسم به سمت پایین. اینچنین حركتی در عناصر سنگین است.

نكته: این تقسیم به سه حركت، در صورتی است كه جهات، دو تا « یعنی علو و سفل » باشد اما جهات فرضی هم وجود دارد كه عبارتند از یمین و یسار و قدام و خلف و بین یمین و قدام و بین یمین و فوق و ... . اگر اینها را ضمیمه كنید حركت سه تا نخواهد بود بلكه خیلی بیش از اینها خواهد بود ولی آن حركت ها طبیعی نخواهند بود. ما الان حركت طبیعی را ملاحظه می كنیم و می گوییم سه تا اسا لذا مصنف تعبیر به « حیث یكون جهه فی الطبع » می كند یعنی اگر جهت طبعی ملاحظه شود كه علو و سفل می باشد.

ترجمه: آنجا كه جهت، فی الطبع است « یعنی جهت طبعی لحاظ می شود كه فقط علو سفل می باشد » سه صنف از حركت تحقق پیدا می كند. یكی حركتی است كه دور وسط می چرخد « مثل حركت افلاك » و دیگری حركتی است از وسط كه مركز است به سمت بالا می رود « مثل حركت اجسام عنصری سبك » و سوم حركتی است كه به سمت وسط می آید « یعنی از بالا به سمت مركز می آید و این در اجسام عنصری سنگین است ».

و اذ قد بالغنا فی تعریف حال الحركه الطبیعیه فحقیق بنا ان نتعرف حال الحركه غیر الطبیعیه

توضیح این عبارت را بعد از توضیحِ عبارت « و اما اذا اعتبرت الجهات بالعرض ... » بیان می كنیم.

واما اذا اُعتُبِرت الجهاتُ بالعرض و الوضع فتزید الحركات علی هذا العده و لكن لا تكون طبیعیه

نسخه صحیح به جای « بالعرض » باید « بالفرض » باشد.

این عبارت عطف بر « فتكون حیث یكون جهه... » است یعنی اگر جهاتِ طبعی را ملاحظه كردید حركات، سه تا هستند اما اگر جهاتِ فرضی و وضعی « و قراردادی » را هم ملاحظه كردید حركات بر این عِدّه « یعنی بر این سه تا » اضافه می شود و حركت طبیعی نخواهد بود.

ترجمه: اگر جهاتِ فرضی و قراردادی را هم اعتبار كنی علاوه بر جهات طبیعی، در اینصورت حركات بر این عِدّه « یعنی بر این سه تا » اضافه می شود لكن این حركات، طبیعی نخواهد بود « فقط همان سه تا طبیعی خواهد بود ».

اما توضیح عبارت « و اذ قد بالغنا ... » این می شود:

به نظر می رسد كه این عبارت خوب بود كه در آخر فصل قرار بگیرد چون این جمله مقدمه برای فصل بعدی است. در فصل بعدی می خواهد حركت بالعرض را معنا كند. به تعبیر مصنف‌، می خواهد حركت غیر طبیعی را بیان كند كه بعضی از آنها بالذاتند و بعضی العرض اند. مصنف الان مقدمه چینی می كند و می گوید تا اینجا درباره حركت طبیعی بحث كاملی كردیم الان سزاوار است كه در حركت غیر طبیعی هم بحث شود.

در تمام نسخ خطی این عبارت در آخر فصل نیامده لذا این عبارت را، هم باید زمینه برای فصل بعدی قرار داد هم مرتبط به معطوف و معطوفٌ علیه شود كه در این فصل است. معطوف علیه عبارت از این بود كه حركات طبیعی، سه صنف هستند. معطوف، عبارت « اما اذا اعتبرت الجهات بالفرض و الوضع » است كه حركات غیر طبیعی درست می شود و این حركات بیش از سه صنف است. مصنف در وسط این دو می گوید تا الان بحث در حركات طبیعی كردیم الان جا دارد كه در حركت غیر طبیعی بحث شود لذا می گوید « اما اذا اعتبرت الجهات بالفرض ... » كه حركات غیر طبیعی است. پس عبارت « اذ قد بالغنا ... »، هم زمینه برای فصل بعدی می شود هم معطوف و معطوف علیه را به هم می چسباند ولی به این صورت كه می فهماند در معطوف علیه، حركتِ طبیعی مطرح شد و در معطوف سزاوار است كه حركت غیر طبیعی مطرح شود كه در خط آخر همین فصل، حركت غیر طبیعی را مطرح می كند.

ترجمه: وقتی ما مبالغه كردیم در شناساندن حالِ حركت طبیعی « یعنی حال و احكام حركت طبیعی را كاملا شناساندیم » سزاوار است كه حال حركت غیر طبیعی را هم بشناسیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo