< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1- آیا ممکن است یک شیء دارای دو مکان طبیعی باشد 2- آیا دو جسم می توانند در یک مکان، بالطبع ساکن باشند 3- مکانِ طبیعی اجزاء جسم بسیط کجا است؟ 4- مکان جسم مرکب چگونه تعیین می شود/ برای هر جسمی، حیّز واحد طبیعی است/ فصل 11/ مقاله4/ فن1/ طبیعیات شفا.
و نقول: انه یخلق بنا ان نعرف انه هل یجوز ان یکون جسم من الاجسام له مکانان طبیعیان او مکان واحد[1]
مصنف در اینجا 4 سؤال بیان می کند که باید جواب داده شوند. در جلسه قبل اشاره به سؤالات شد.
سؤال اول: آیا می توان برای یک جسم، دو مکان طبیعی قائل شد به طوری که این جسم به طبیعت خودش بتواند از مکانی خارج شود و در مکان دوم باز هم به طبیعت خودش وارد شود بدون اینکه قاسری آن را از مکان اول خارج کند و بدون اینکه قاسر آن را در مکان دوم داخل کند؟
سؤال دوم: آیا دو جسم می توانند در یک مکان، بالطبع ساکن شوند؟ جواب سؤال دوم واضح است که خیر می باشد. توجه کنید که این سؤال به دو صورت می تواند مطرح شود که در یک صورت، جواب آن واضح است اما در دیگری باید بحث شود. یک سؤال این است که آیا دو جسم می توانند در یک مکانِ شخصی جمع شوند. سوال دوم این است که آیا دو جسم می توانند در یک مکانِ نوعی جمع شوند؟ مثلاً دو سنگ هستند که بر روی زمین قرار می گیرند،، زمین، مکانِ واحد است اما مکان واحد نوعی است که دارای اشخاصی است که در یک شخص، مکان سنگ واقع شده و در شخص دیگر، فردِ دیگر سنگ واقع شده است. وقتی دقت کنید می بینید جواب سؤال اول واضح است که خیر می باشد و جواب سؤال دوم هم واضح است که بله می باشد ولی نباید سؤال به این صورت مطرح شود بلکه باید اینگونه گفته شود: یک مکان طبیعی، مکانِ طبیعی برای دو جسم باشد « اما نه به اینصورت که آن دو جسم بخواهند در مکان واحد جمع شوند بلکه » به اینصورت که مکان، محلِ طبیعی آن دو جسم است و آن دو جسم بتوانند در این مکان، آرام بگیرند ولی به صورت نوبتی و جدا جدا. این سؤال در اینجا جا دارد که مطرح شود.
سؤال سوم: جسم بسیط دارای اجزاء متشابه است مثلاً آبی داخل کاسه قرار گرفته، این را می توان تفسیر به اجزائی کرد و هر جزء را در یک استکان قرار داد اجزاء با هم متشابه اند و اختلافی ندارند. اما مکان طبیعی این اجزاء و مکان کل، کجا می باشد؟
جواب این سؤال واضح است زیرا مکانِ اجزاء، اجزاءِ مکان کل است مکانِ کل هم، مجموعِ امکنه‌ی اجزاء است.
سؤال چهارم: مکان جسم مرکب چگونه تعیین می شود؟ این مطلب در جلسه قبل اشاره شد. این جسم آیا به سمت جزء غالب می رود یا جزء نادر می شود اگر به سمت جزء غالب رفت مکانِ اجزاء دیگر چه می باشد؟
توضیح عبارت
و نقول انه یخلق بنا ان نعرف انه هل یجوز ان یکون جسم من الاجسام له مکانان طبیعیان او مکان واحد و له جسمان یسکنانه بالطبع
می توان « ان نَعرِف » و می توان « ان نُعَرِّف » خواند.
سؤال اول این است که آیا جایز است برای جسمی از اجسام دو مکانِ طبیعی باشد؟ سؤال دوم این است که آیا جایز است مکان واحد وجود داشته باشد و برای این مکان واحد، دو جسم باشد که این دو جسم در آن مکانِ واحد، سکونِ بالطبع پیدا کنند « یعنی مکانِ طبیعی آنها باشد به طوری که اگر در آن مکان قرار بگیرند سکون پیدا کنند »؟
نکته: این عبارت، مطلق است و با دو جسمِ همجنس یا دو جسم غیر همجنس می سازد. البته اگر دو جسم، همجنس نباشند سؤال بهتر جا می افتد و الا آن که همجنس باشد جوابش واضح است. ولی عبارت مطلق است و خوب است که وطلق قرار داده شود ولی یک فرضش که دو جسم، همجنس نباشند فرضی است که قابلیت سوال در آن بیشتر است. مثلاً زمین آیا می تواند هم محلِ جسم سنگین و هم محل جسم سبک باشد یا نه؟
و ان نعرف حال الاجسام البسیطه التی لها اجزاء متمایزه
می توان « ان نعرِف » و می توان « ان نعرِّف » خواند.
توجه کنید که لفظ « ان نعرف » سه بار تکرار شده است. که یکی در سطر 6 و یکی همین عبارت است و یکی در سطر 9 آمده است. یعنی مصنف 4 سؤال مطرح نکرده است بلکه سه سؤال مطرح کرده است اما چون سؤال اول مشتمل بر دو سؤال است و نزدیک به هم می باشند لذا آنها را جدا نکرده است.
سؤال سوم این است که حال اجسام بسیطه ای که اجزاء متمایز دارند را بشناسیم.
« اجزاء متمایزه »: اگر اجزاء متمایز دارند یعنی واحدِ متصل نیستند که اجزائشان فرضی باشد بلکه اجزاء، جدا شدند و به صورتی هستند که می توان گفت هر کدام بالفعل غیر از دیگری است. و الا اینکه اگر اجزاء فرضی داشته باشد واضح است که مکانش چه می باشد زیرا هم مکانِ کل و هم مکان اجزاء معلوم است. مصنف اجزاء را متمایز قرار می دهد. در وقتِ جواب دادن از سؤال هم اینطور وارد جواب می شود که اشکال ندارد این اجزا متمایز به یکدیگر بچسبند و کلّ را تشکیل دهند.
و لکل واحد منها مکانٌ آخر بالعدد یخصه لا محاله
« مکان آخر »: یعنی مکانی جدا باشد.
« بالعدد »: یعنی بالشخص لا بالنوع. به عبارت دیگر شخصِ این مکان جدا از شخصِ آن مکان است. چون اجزاء متشابه اند و مکانهایی که نوعشان مختلف باشد ندارند بلکه فقط شخص آنها مختلف است مثلاً همه آنها بر روی زمین قرار می گیرند ولی یکی در این نقطه زمین قرار می گیرد و یکی در آن نقطه زمین قرار می گیرد و این دو نقطه از زمین، شخصاً متفاوت اند نه نوعاً. در اینجا جسمی وجود دارد که دارای اجزاء متمایز است هر کدام از این اجزاء مکانِ خاصِ شخصیِ مخصوص به خودشان را دارند که جدای از مکانِ شخص دیگری است.
« یخصه لا محاله »: مکانِ جدایی که اختصاص به این جزء دارد.
فیکون لکل واحد منها مکان طبیعی غیر الذی للآخر
ترجمه: پس برای هر یک از اجزاء، مکانِ طبیعی است غیر از مکانی که برای جزء دیگر است « یعنی مکان ها شخصاً مغایر هم هستند ولی نوعاً مغایر نیستند ».
انه کیف یصیر مکان هذا غیر مکان ذلک و یختص به دون الآخر
این عبارت مربوط به « ان نعرف » در سطر قبلی است یعنی « ان نعرف انه کیف یصیر... ».
ترجمه: « حالِ اجسام را بشناسیم » که چگونه مکان این جزء با مکان آن جزء فرق می کند و چگونه این مکان اختصاص به این جزء دارد نه به جزء دیگر « با اینکه نوعِ مکان واحد است مثلاً دو سنگ وجود دارد که می خواهند به روی زمین بیفتند یک سنگ در این مکان می افتد و سنگ دیگر در مکان دیگر می افتد. چرا با اینکه نوع مکان، یکی است و این دو سنگ طالب زمین هستند یکی در اینجای از زمین فرود می آید و یکی در جای دیگر فرود می آید؟ جواب به اینصورت داده می شود که چون این جسم در اینجا متکون شد لذا اینجا را انتخاب کرد و چون آن جسم در آنجا متکون شد لذا آنجا را انتخاب کرد یا وقتی این سنگ پرتاب شد چون این نقطه از زمین به این سنگ نزدیک بود در اینجا آمد و چون آن نقطه از زمین به آن سنگ نزدیک بود در آنجا آمد. یعنی اختلافِ شخصی مکانها به یکی از این دو صورت توجیه می شود ».
و کیف تشبه تلک الامکنه الی المکان الذی للکل
در نسخه خطی به جای « تشبه »، لفظ « نسبه » بود که بهتر معنا می شود یعنی امکنه ای که برای اجزاء است چه نسبتی با کل دارند؟ بیان می کند که نسبت اجزاء به مجموع دارند به عبارت دیگر نسبت امکنه ی این اجزاء به مکانِ کل مانند نسبت اجزاء به مجموع است.
وان نعرف حال الجسم المرکب فی انیه الطبیعی
نسخه صحیح « أینه » است.
« ان نعرف » را می توان به صورت « ان نَعرِف » و می توان به صورت « ان نُعرِّف » خواند.
سزاوار است که بشناسیم حالِ جسم مرکب را در آن أین طبیعی که برایش است.
« اینه الطبیعی »: یعنی مرکبی که از 4 عنصر ترکیب شده به سمت کدام یک از عناصر می رود و کدام یک از عناصر را مکانِ طبیعی خودش می داند. اگر یک مکان را انتخاب می کند برای سه جزء دیگرش حالتِ قسر پیدا می شود.
فان له مکانا طبیعیا لا محاله فما ذلک المکان
ضمیر « له » به « جسم مرکب » برمی گردد.
برای جسم مرکب، مکان طبیعی خواهد بود و نمی تواند مکان طبیعی نداشته باشد بلکه حتماً مکان طبیعی دارد چون بحث قبلی بیان می کرد که هر جسمی دارای مکان طبیعی است اما بحث این است « فما ذلک المکان » یعنی این مکان طبیعی که برای جسم مرکب است چه مکانی می باشد؟
فانه ان کان مکانَ جزء واحد کانت الاجزاء الاخری فی غیر مکانها
ضمیر « فانه » و « کان » به « مکان طبیعی » برمی گردد. « مکان جزء واحد » خبر « کان » است.
ترجمه: اگر این مکانِ طبیعی، مکانِ یکی از چهار جزء این مرکب باشد لازم می آید اجزاء دیگر این مرکب « که سه عنصرِ دیگر می باشند » در غیر مکان خودشان باشند و تحمیلاً در مکانِ جزء غالب بیایند.
صفحه 311 سطر 12 قوله « فنقول »
مصنف از اینجا وارد جواب از سؤال اول می شود.
سؤال اول: آیا یک جسم می تواند دو مکان طبیعی داشته باشد؟
جواب: دو مکانِ نوعی طبیعی، ممکن نیست ولی دو مکانِ شخصی ممکن است اما نه دو مکانِ شخصی که این جسم آن دو مکان را بالفعل پُر کنند بلکه یکی را بالفعل پُر می کند و دیگری را می تواند بالقوه در آن وارد شود یعنی الآن در یک مکانِ شخصی قرار گرفته، می توان آن را از این مکانِ شخصی در آورد و در شخصِ دیگری از همین نوع مکان قرار داد مثلاً سنگی که در این جای خاص از زمین افتاده را می توان برداشت و در جای دیگر قرار داد. این سنگ دارای یک نوع مکانِ بالفعل است و دارای یک شخصِ مکانِ بالفعل است و دارای بی نهایت شخص مکانِ بالقوه « یا دارای شخصِ مکانِ بالقوه ی متناهی » است یعنی اگر سنگ در این قسمت از زمین قرار بگیرد این قسمت، مکانِ طبیعی سنگ است و اگر در آن قسمت از زمین قرار بگیرد آن قسمت، مکان طبیعی سنگ است. اما دو مکانی که متباینِ نوعی باشند برای جسم، طبیعی نیستند بله یکی می تواند طبیعی باشد ولی دیگری قسری است و یا شاید هر دو قسری باشند.
توضیح عبارت
فنقول: انه لا یجوز ان یکون لجسم واحد مکانان طبیعیان الا علی جهه ان فی جمله مکان الکل احیازا بالقوه
جایز نیست برای یک جسم، دو مکان طبیعی باشد مگر به این صورت که مکانهای طبیعی متعدد داشته باشد ولی اختلافشان، اختلاف شخصی است.
نکته: عامل در سنگ فقط میل سنگ نیست که این شخص از مکان را انتخاب می کند و شخص دیگر را انتخاب نمی کند بلکه عامل در انتخابِ نوع، میلِ خود سنگ است اما عامل در انتخاب شخص، میل خود سنگ به تنهایی نیست بلکه میل سنگ به همراه نزدیک بودن یا تکوّن در این مکان پیدا کردن است.
سؤال: چاهی را فرض کنید که پُر از هوا است سپس سنگی را بر حفره چاه قرار می دهیم نه در دهانه چاه، در اینصورت باید این سنگ در همان بالای چاه بماند و سقوط به سمت پایین نکند.
جواب: هوا نسبت به اینجا غریب است. خودِ هوا اگر ضرورتِ خلأ نباشد از اینجا می گریزد و احتیاجی ندارد که سنگ به داخل چاه فرستاده شود تا آن سنگ، هوا را بیرون کند. اگر ضرورت خلأ نبود هوا در داخل چاه قرار نمی گرفت و به جای خودش می رفت. الآن که موقعیت فراهم شده و سنگ به هوا فشار وارد می کند و خلأ به توسط سنگ پُر می شود هوایی که جایش در اینجا نیست خارج می شود و سنگ آنجا پُر می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo