< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا حیز و شکل می تواند به خاطر قسر قاسر برای جسم باشد/ برای هر جسمی حیّز واحد طبیعی است/ فصل 11/ مقاله4/ فن 1/ طبیعیات شفا
فنقول: ان الجسم تعرض له الاعراض التی لیست بلازمه علی وجهین[1]
مدعا: بیان شد که جسم دارای حیز طبیعی است و شاید بعضی از حالات دیگر هم باشد که برای او طبیعی باشد. بر این دلیل اشکال شد.
اشکال: ممکن است امری همیشه همراه جسم باشد ولی این امر به توسط قاسری بر این جسم وارد شده باشد و سپس به توسط قاسر دیگر ادامه پیدا کرده باشد و سپس به توسط قاسر سوم ادامه پیدا کرده شود و هیچ گاه این امر، مقتضای طبیعتِ خود جسم نباشد بلکه همیشه خواسته ی قاسرهای مختلف و پی در پی باشد که نسبت به این جسم اعمال می شود. از اینکه یک صفتی برای جسم هست نتیجه گرفته شد که این صفت می تواند فرد طبیعی داشته باشد. همیشه بودنِ این صفت را می توان از طریق دیگر توجیه کرد و به اینصورت گفت: قاسرها پی در پی می آیند و خواسته ی خودشان را بر این جسم تحمیل می کنند و این جسم در حیز قرار می گیرد ولی با خواسته ی قاسرها نه با طبیعت خودش. این اشکال قبلاً بیان شد الان می خواهد جواب بدهد. فخررازی یک جوابی نقل می کند و مصنف جوابی می دهد. جواب فخر با جوابِ مصنف تفاوتِ مختصری دارد. ابتدا جواب فخر بیان می شود البته فخر نمی گوید این جواب از خودم هست بلکه ادعا می کند که دیگران این جواب را گفتند. فخر می گوید: در بعضی از اجسام که دارای صفتی شدند « و این صفت یا به نحو متفق یا به نحو مختلف ادامه پیدا می کند » این احتمال هست که قاسری دائماً این صفت را تحمیل کند. این قاسر وقتی می رود صفتِ خودش را با خود شئ می برد، قاسر دیگر می آید و همان صفت یا یک صفتِ مخالفی را وارد می کند. اما اگر جسمی از ابتدا خالی از صفت بود و بعداً بخواهد آن صفت را بگیرد در اینجا نمی توان طبیعت را نفی کرد. زیرا وقتی جسمی خالی از صفت حاصل شد می فهمیم که این جسم می تواند بدون آن صفت هم باشد ولو بعداً صفت را از طریق قاسر « طبق نظر مستشکل » می گیرد ولی بالاخره معلوم می شود که این جسم می توانسته بدون این صفت باشد زیرا در ابتدا خالی بوده. این صفت، صفتی است که وجودش برای جسم واجب است اما حیز را اگر ملاحظه کنید وجودش برای جسم واجب است زیرا جسم از ابتدا که حاصل است حیّز دارد و تا آخر هم حیّز دارد. در اینجا نمی توان گفت علتِ این حیّزی که ثبوتش برای جسم واجب است، چیزی است که وجودش برای جسم واجب نیست. چون یک امر ضروری را نمی توان معلَّل به یک امر مفارق کرد زیرا آن امر مفارق، زائل می شود و ضروری، زائل نمی شود. در حینِ زوالِ امر مفارق، این امر ضروری، بدون علت می ماند.
این مطالب به این نحوه مربوط به مانحن فیه می شود که جسم وقتی از ابتدا متکوِّن می شود قاسر همراه آن نیست یعنی یک امر بیرونی است و امر بیرونی لازم نیست که همراه جسم باشد بر فرض هم اگر همراه باشد، همراه بودنش لازم نیست. قاسر از این قبیل است زیرا صفتی است که برای جسم ثابت نیست. ابتدا که جسم می آید با ذاتیات و لوازمش می آید و این قاسر نه ذاتیِ جسم است و نه لازمِ ذاتِ جسم است. بنابراین نمی توان این صفت لازم « مثل حیز » را معلَّل به قاسر کرد همانطور که نمی شود به یک امرِ مفارق معلَّل کرد زیرا قاسر هم مفارق است. اگر بخواهید به قاسر معلَّل کنید در آن مرتبه که قاسر نیست این لازم و صفت برای جسم است در اینصورت لازم می آید که این صفت در آن مرتبه بدون علت باشد.این حرفِ فخر است که حرف خوبی است. الان حرفِ مصنف هم مطرح می شود شاید بتوان هر دو را یکی دانست شاید هم تفاوت مختصری بین این دو گذاشته شود.
مصنف در ابتدا یک قانون کلی با قطع نظر از قاسر بیان می کند. سپس قاسر را مطرح می کند و موضع بحث را صغری برای آن قانون کلی قرار می دهد. آن قانون کلی درباره عوارض بحث می کند که لازم معروض نیستند. مصنف این قانون را به این خاطر بیان می کند که می خواهد به بحثِ قاسر بپردازد و قاسر هم لازم معروض نیست.
چون مصنف در این مورد که قسر است می خواهد بحث کند لذا اعراضی را که لازم نیستند مطرح می کند که از سنخ قسر قاسر باشند. مصنف علاوه بر اینکه بحث درباره صفاتی کرد که لازم نیستند می خواهد بگوید حیز و شکل لازم هستند تا به مطلوب خودش برسد.
پس مصنف بحث را در اعراضِ غیر لازم بحث می کند و آنها را به دو قسم تقسیم می کند بعضی را می گوید ذاتی اند و بعضی را می گوید اضافی اند. توجه کنید که « ذاتی » به معنای ذاتی باب ایساغوجی نیست بلکه ذاتی در مقابل اضافی است یعنی اگر خود شئ ملاحظه شود می تواند این صفت را بگیرد مثلاً اگر دیوار را ملاحظه کنید صفت سواد و بیاض را می گیرد. لازم نیست دیوار با چیزی مقایسه شود و در مقایسه گفته شود که دیوار، این صفت را گرفته است. برخلاف محاذات و مجاورت که دیوار متصف به محاذات می شود به شرطی که دیوارِ دیگری مقابلش با مجاورش باشد.
پس شیء، وقتی با شئ دیگر مقایسه شد صفاتِ اضافی را می گیرد اما صفاتِ ذاتی را بدون مقایسه می گیرد. به عبارت دیگر صفاتی که در داشتنِ آن صفات، خود ذات کافی است، صفاتی ذاتی می گویند و صفاتی که در داشتنِ آن صفات، ذات کافی نیست، صفات اضافی می گویند.
مصنف، صفت و عرضی که لازم نباشد را دو قسم می کند و می گوید:
1ـ ذاتی باشد.
2ـ اضافی باشد.
مصنف بیان می کند اضافی، لازم شئ نیست و شئ می تواند از این لازمِ شئ خالی باشد چون همیشه باید مقایسه شود تا این صفت را پیدا کند ممکن است گاهی خودش تنها باشد و مقایسه نشود قهراً آن صفت را پیدا نکند مثلاً دیواری در یک بیابان گذاشته شده باشد که صفتِ محاذات را پیدا نمی کند.
نکته: اینکه بیان شد « تا این شئ توسط شخصی مقایسه نشود صفت پیدا نمی کند » بنابر قول فخر است که فخر، صفات اضافی را در خارج موجود نمی داند بلکه می گوید شخص باید اقدام کند تا صفات اضافی موجود شوند. اما مثل مصنف و مرحوم صدر می گوید چه مقایسه شود چه نشود محاذات هست. لذا مثالی که بیان شد با مبنای فخر سازگار بود.
در مورد صفات ذاتی، مصنف می گوید آنها طوری هستند که ممکن است شیء از آنها خالی بشود اما صفتی که موصوف نمی تواند از آن خالی بشود و هیچ وقت عدمِ آن صفت برای موصوف نخواهد بود چنین صفتی مورد بحث است که یا باید ذاتی باشد یا باید لازمِ ذات باشد و آن که در ابتدا مقسم قرار داده شد صفتی بود که لازم نباشد. یعنی صفتی که لازم نباشد دو قسم است:
1ـ ذاتی است.
2ـ اضافی است.
شیء ممکن است از هر دو قسم خالی باشد زیرا آن ذاتی که شئ از آن خالی نمی شود یا ذاتی باب ایساغوجی است یا لازم ذاتی است که این صفت فعلاً مورد بحث نیست. آنچه که مورد بحث می باشد صفتی است که لازم نباشد.
مصنف می فرماید « فرض کنیم قاسری را که برای این جسم لازم نیست » در حالی که حیّز برای جسم لازم هست پس نمی توان گفت حیّز را قاسر داده است. آن که خودش لازم نبوده است چگونه توانسته این لازم را تأمین کند. اینجا همان حرفِ فخر می شود ولی مصنف بحث را به اینصورت مطرح نمی کند بلکه می گوید: می توان جسم را خالی از قسر قاسر ملاحظه کرد ولی نمی توان جسم را خالی از حیّز ملاحظه کرد پس نمی توان حیّز را به قسر قاسر نسبت داد. توجه کنید که کلام مصنف به ظاهر با کلام فخر فرق دارد ولی باطنِ کلام مصنف همان کلام فخر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo