< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه نظر مصنف در اينكه اگر جسمي از حيز خودش بيرون رفت وقتي به حيز خودش مي آيد چه چيزي را طلب مي كند؟/ فصل 10/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
و حال الماء مثلا في ان طبيعته تحدث ميلا في جوهره[1]
بحث در اين بود كه عامل حركت، میل يعني طلب است نه هرب لذا دو بحث در اينجا هست:
1 ـ عامل حركت، طلب است.
2 ـ عامل حركت هرب نيست.
در ابتدا بيان شد كه عامل حركت، هرب نيست. سپس به اين بحث پرداخته شد كه عامل حركت، طلب يعني ميل هست. توضيح مطالب و ربط آنها به يكديگر در جلسه قبل بيان شد. مصنف مي فرمايد همانطور كه آب سرماي خودش را به مجاورش منتقل مي كند و از اينجا كشف مي شود كه خود آب، سرد است كه توانسته سرما را منتقل كند همچنين آبي كه در غير محل طبيعي خودش قرار گرفته ميل را به مجاورش عطا مي كند و از اينجا كشف مي شد كه خودش داراي ميل است يعني وقتي از حالت غير طبيعي به طبيعي برمي گردد كشف مي شود كه او داراي ميل شده است زيرا در غير خودش ميل ايجاد كرده است. مصنف به اين صورت ثابت مي كند آبي كه در محل طبيعي خودش نيست و به سمت محل طبيعي خودش مي آيد ميل وجود دارد. پس عامل حركت ميل است.
توجه كنيد بنده « استاد » به اينصورت گفتم: همانطور كه آب دمجاورش، برودت احداث مي كند و نتيجتاً خودش بارد است همچنين در مجاور خودش ميل ايجاد مي كند پس خودش صاحب ميل است. مصنف بر عكس مي گويد. او مي گويد: حالت آب كه در مجاورش ميل ايجاد مي كند. از اينجا نتيجه گرفته مي شود كه آب داراي ميل است مانند حالت آبي است كه در مجاورش سرما ايجاد مي كند و از اينجا معلوم مي شود كه طبيعت آب داراي برودت است.
توضيح عبارت
و حال الماء مثلا في ان طبيعته تُحدث ميلا في جوهره
« و حال الماء » مبتدي است و خبر آن دو خط بعد با عبارت « كحال الماء » مي آيد.
حالت آب در احداث ميل، مثل حالت آب در احداث برودت است. پس همانطور كه نتيجه گرفته مي شود آب، بارد است و لذا مي تواند احداث برودت كند نتيجه گرفته مي شود آبِ خارج از محل طبيعي داراي ميل است كه مي تواند ايجاد ميل كند.
ترجمه: و حال آب مثلا « يعني در بين اجسام، آب به عنوان مثال انتخاب شده سنگ و بقيه اجسام هم همينطور است » طبيعتش ميلي را در ذاتش ايجاد مي كند « مراد از طبيعت، صورت طبيعي آب است. مراد از جوهر، مجموعه ي ماده و صورت است كه همان جسم آب است. اين طبيعت در جسم خودش احداث ميل مي كند‌».
و ذلك الميل يُحدِث ميلا و اندفاعاً فيما يلاقيه
اين ميلي كه در طبيعت آب است احداث ميل و پَرِش مي كند در آنچه كه اين آب با آن چيز ملاقات مي كند. مثلا قطره ي آبي بر روي بالكن قرار گرفته و اين بالكن مانع حركتش است ولي وقتي باران از بالا مي آيد و با اين قطره همراه مي شود اين قطره را هم به حركت مي اندازد و هر با هم به سمت پايين مي آيند پس ايجاد ميل در مجاور خودش مي كند.
لولا انه اَحدَثَه في نفسه لم يَحدُث الميلُ عنه في غيره
مصنف از اينجا نتيجه مي گيرد كه خود آب داراي ميل است. ایشان مي گويد وقتي در مجاورش احداث ميل مي كند معلوم مي شود خودش داراي ميل است كه مي تواند احداث ميل كند. نتيجه گرفته مي شود اين آب در وقتي كه حركت مي كند داراي ميل و طلب است. از اينجا بدست مي آيد كه متحرك به خاطر طلبش « يعني ميلش » حركت مي كند.
ترجمه: اگر اين آب احداث ميل در خودش و جوهرش نكرده بود ميل، از آب در غير آب حادث نمي شد « ولي مي بينيم ميل از اين آب در غير آب حادث شده از اينجا نتيجه گرفته مي شود كه خودش اولا در جوهر خودش ايجاد ميل كرده و چون در جوهر خودش ميل ايجاد كرد مي تواند در غير خودش ميل ايجاد كند ».
كحال الماء في انه انما تفعل صورته الطبيعيه التبريدَ في غيره
ضمير « انه » به « الماء » بر مي گردد.
حالت آب در اين امري كه گفته شد مثل حالت آب است در اينكه صورت طبيعي آب ايجاد تبريد در غير خودش مي كند.
مما يفيض عنها من برد في جسمها التي هي فيه
نسخه صحيح « بما يفيض » است. « من برد » بيان براي « ما » است.
ترجمه: از صورت طبيعي آب، بردي در جسم آب حادث مي شود و به توسط همان برد مي تواند غير را تبريد كند.
« التي هي فيه »: اين عبارت صفت براي « صوره » است و ضمير « هي » به « صوره » بر مي گردد و ضمير « فيه » به « جسم » بر مي گردد. يعني صورتي كه آن صورت در اين جسم است.
لو لم يَفِض ذلك اولاً فيها لم يُبَرِّد غيره و ان بقيت الصوره
مي توان « لم يبرّد » را به صورت « لم يبرد » خواند.
ترجمه: اگر برودت افاضه نمي شد اولا در خود صورت طبيعيه و جسم، نمي توانست غير خودش را سرد كند ولو صورت باقي بماند « اما اگر در خودش ايجاد برودت نمي كرد نمي توانست در غير ايجاد برودت كند ».
« ان بقيت الصوره »: اگر برودت از آب گرفته شود و فقط صورت در آب باقي بماند. آب داراي ماده و صورت طبيعي بود. اين آب نمي توانست ايجاد برودت در غير كند. صورتِ تنها كه نتوانسته در جسم خودش ايجاد برودت كند ولو باقي بماند نمي تواند در مجاور ايجاد برودت كند.
مصنف تا اينجا هم بخش اثباتي « كه حركت به واسطه طلب است » و هم بخش سلبي « كه به واسطه هرب حركت نمي كند » اثبات شد.
صفحه 307 سطر 11 قوله و اذا استفاد
مصنف براي اينكه اين مطلب « كه صورتِ آب به تنهايي موثر نيست. بلكه صورت آب كه در جسم خودش برودت احداث كرده است در غير هم مي تواند برودت احداث كند. همينطور صورت جسمِ متحركي كه در بدنه ي خودش ايجاد ميل كرده مي تواند در بدنه ي مجاور خودش ميل ايجاد كند » مصنف مثالِ دیگر می زند.
در این مثال كيفيتي كه مي خواهد منتقل شد كيفيت طبيعي نيست مصنف مثال به آب مي زند اما نه اينكه با كيفيت برودت كه براي آب، طبيعي است بلكه با كيفيت سخونت كه براي آب كسبي است اثر مي گذارد. آبي كه گرم شده مي تواند مجاور خودش را گرم كند و اين نشاد مي دهد كه اين آب با آن گرمايي كه پيدا كرده مجاور خودش را گرم مي كند نه با صورت خودش. زيرا صورت آب، گرما توليد نمي كند. پس ابتدا گرما در آن توليد شده « اما نه از طريق صورت بلكه از طريق اجنبي » سپس اين آب با صورتي كه گرما پذيرفته است مي خواهد در مجاور خودش تاثير بگذارد « توجه كنيدك ه مصنف تعبير به ـ صورتي كه گرما پذيرفته ـ مي كند تعبير به ـ گرما ـ نمي كند چون گرما، كيف است و موثر نيست. آنچه تاثير مي گذارد صورت است. صورت هم بدون حرارت نمي تواند اثر حرارت بگذارد چون حرارت، اثر طبيعي آب نيست. پس صورت بايد يا حرارت كسبي باشد تا بتواند اثر بگذارد. به اين جهت است كه مصنف اين مثال را مطرح مي كند ».
اين مثال داراي سه فايده ي ديگر هم هست:
1 ـ اين آب در ضمن اينكه سخونت پيدا مي كند مثل آتش ميل به صعود پيدا مي كند. يعني نه تنها عرض سخونت را مي پذيرد بلكه عرض ميل را هم مي پذيرد و به صورت بخار صعود مي كند همانطور كه آتش صعود مي كند پس آب وقتي خيلي داغ مي شود نه تنها داغ كننده ي مجاورش است و خودش عارض سخونت را پذيرفته است بلكه عارضِ ميل را هم پذيرفته است به اين جهت است كه مانند آتش به سمت بالا مي رود چون به وسيله سخونت متحوّل شده لذا حكم سخونت را پيدا كرده است. سخونت آتش را به آب داده و حكم آتش براي آب پيدا شده است و لذا آب مانند آتش گرم شده و مانند آتش ميل به صعود پيدا كرده است.
2 ـ در اين مثال، ممثّل هم موجود است اما در مثال آب و برودت، ممثّل كه ميل بود موجود نبود.
3 ـ مصنف مي خواهد بعضي از مباحثي كه ارتباط با بحث دارند را مطرح كند. بايد مقدماتي براي آن مباحث بیان كند. اين مثال، حكم مقدمه را پيدا مي كند. مصنف مي خواهد بگويد اينطور نيست كه صورت، اثري داشته باشد و ميلي كه در جسم از طريق اين صورت حاصل شده، اثر دیگر داشته باشد و ميلي كه در جسم از طريق اين صورت حاصل شده، اثر ديگر داشته باشد. يعني در اين آبي كه به سمت پايين مي آيد دو موثّر وجود ندارد. اينچنين نيست كه اين آب، پايين بيايد و صورت هم تاثير داشته باشد ميل هم تاثير داشته باشد. بلكه ميلِ عارض شده بر صورت تاثير دارد. به عبارت ديگر صورتِ معروض شده براي اين ميل تاثير دارد. پس دو موثر در اينجا نيست. همانطور كه در مثال اول، برودت به تنهايي تاثير گذار نيست صورتِ تنها هم تاثير گذار نيست. آنچه تاثير مي گذارد صورتي است كه در جسم خودش برودت ايجاد كرده است. يا برودت همراه اين صورت اثر گذار است. در مثال سخونت هم يك چيز اثر مي گذارد نه دو چيز. زيرا آنچه كه موثر است همان عارض است كه سخونت مي باشد اما نه اينكه عارض، موثر باشد بلكه عارض به كمك صورت، موثر است.
مصنف از اين مباحث منتقل به قانون ديگري مي شود و آن قانون اين است كه آيا سخونتي كه در اين آب آمده بر اثر تاثيري است كه نار بيروني در اين آب گذاشته است يا خود ماء مشتمل بر نار است چنانچه اصحاب كمون مي گويند نار در آب موجود است ولي كامن مي باشد. اگر شرائط فراهم شد اين كامن، ظاهر مي شود. مصنف با اين مثال، اين قول را هم رد مي كند.
پس فايده سوم اين شد كه مصنف راه را براي ذكر دو قانون باز مي كند قانون اول اين است كه دو موثر داشتن را رد مي كند و قانون دوم اين است كه قول به كمون را رد مي كند.
توضيح عبارت
و اذا استفاد حراره غريبه فَعَل ضد فعله فأحرق
ضمير « استفاد » به « ماء » بر مي گردد.
مصنف در مثال برودت تعبير به « غريبه » نكرد چون صورت آب، ذاتاً ايجاد برودت در جسم مي كرد ولي در حرارت تعبير به « غريب » مي كند چون صورت ماء نمي تواند در جسم خودش حرارت ايجاد كند. حرارت، بيگانه است و بايد از بيرون بيايد.
ترجمه: اگر آب، حرارتِ غريبه اي را استفاده كند ضد فعل خودش را انجام مي دهد « فعل آب، برودت بود. اما از وقتي كه گرم شد ضد فعل خودش يعني حرارت را انجام مي دهد ».
« فاحرق »: اين عبارت تفسير براي « فعل ضد فعله » است و به معناي اين است كه مجاور را گرم مي كند و مي سوزاند.
و كذلك اذا صوره الناريه اشتدت سخونته عرض فيه العرضُ الذي توجبه
مصنف فرض مي كند حرارت غريبه تشديد شود تا جايي كه آب تبديل به بخار شود. در اينصورت تعبير به « فاحرق » نمي كند بلكه تعبير به « فاحرق و صعد » مي كند يعني هم احراق مي كند و هم بالا مي رود يعني حكم نار را پيدا مي كند.
ترجمه: همانطور كه سخونت « كه عرض است » در آب بر اثر حرارت غريبه ايجاد مي شود همچنين در آن ميل به صعود پيدا مي شود كه عرض ديگر است كه اين عرض را صورت ناريه اقتضا مي كند.
فيفعل فعل النار من الاحراق و الصعود فأحرق و صعد
ترجمه: آب فعل نار را انجام مي دهد كه عبارت از احراق و صعود است هم پس هم مجاور خودش را احراق مي كند هم به صورت بخار بالا مي رود.
فلا يوجب ذلك ان يكون في هذا الجسم قوتان يتضاد مقتضاهما احداهما تلك الصوره و الاخري هذا العارض
« فلا يوجب »: تفريع بر « عرض فيه العرض » است.
آب، هم احراق پيدا مي كند هم صعود پيدا مي كند اما نه با دو قوه، بلكه با همان صورتي كه مقسور شده و برودت را از دست داده و حرارت را گرفته است. چون اين صورت، دو عارض گرفته كه يكي عارض حرارت است و ديگري عارض ميل است.
ترجمه: عروضِ عارض ناريت اقتضا نمی كند در اين جسم كه آب است دو قوه « يعني دو موثر » وجود داشته باشد « يك موثر، جوهر است كه همان صورت نوعيه است و ايجاد برودت مي كند و موثر ديگر عرض است كه همان سخونت است و ايجاد حرارت مي كند » كه مقتضاي آنها تضاد دارد يكي از آن دو قوه، همين صورتي است كه صورت مائيه نام دارد و اقتضاي برودت مي كرد و ديگري، عارض است.
« هذا العارض »: در بعضي حواشي نسخه خطي آمده « هو السخونه » و در بعضي حواشي نسخه خطي آمده « اي الميل ». هر دو صحيح است. يك صورت نوعيه وجود دارد كه مقتضايش برودت است. اگر عارض، سخونت باشد مقتضاي سخونت، حرارت است و مقتضاي صورت نوعيه كه صورت نوعيه آب است برودت مي باشد و مقتضاي اين عارض كه سخونت است حرارت است. مقتضاها كه حرارت و برودتند با هم تضاد دارند.
اما اگر مراد از « عارض »، ميل باشد در اينصورت يك قوه، صورت نوعيه مي شود كه اقتضاي نزول يا ميل به آن را مي كند. قوه ديگر، سخونت است كه اقتضاي ميل به صعود مي كند.
نكته: اگر مراد از « هذا العارض »، سخونت باشد مراد از « قوتان » صورت نوعيه آب و سخونت می شود و مراد از « مقتضاهما »، برودت و سخونت مي شود كه اين دو با هم تضاد دارند. اما اگر مراد از « هذا العارض »، ميل باشد مراد از « قوتان » يكي عبارت از صورت نوعيه است و ديگري هم قوه اي است كه نار در آن فرستاده است در اين صورت « مقتضا » عبارت از ميل به صعود و ميل به نزول است.
و ذلك لان تلك الصوره لا تقتضي الحركه و الاحراق اقتضاء اولیا بل بوساطه عارض و هو الذي بطل و حصل ضده
« ذلك»: اينكه گفته مي شود در اين جسم دو قوه نيست.
ترجمه: اينكه گفته مي شود آب موجب وجود دو قوه نمي شود به خاطر اين است كه آن صورت « يعني مائيه اي كه مقسور شده » اقتضاي صعود و احراق نمي كند اقتضاي اولي « يعني بدون واسطه عروض سخونت » بلكه به واسطه عارض است. « مصنف نمي گويد آن عارض، سخونت است بلكه مي گويد آن عارض عبارتست از برودتِ باطل شده و سخونتِ حادث شده، مصنف اين را به اين خاطر مي آورد چون در ضمن بيان، تاكيد بر مدعا مي كند ».
مدعا اين است كه دو قوه وجود ندارد كه يكي ايجاد حرارت و يكي ايجاد برودت كند. الان هم مي گويد آن صورت، عارضي پيدا كرد كه آن عارض باطل شد يعني الان برودتي نيست پس چيزي كه بخواهد برودت را كه ضد حرارت است ايجاد كند وجود ندارد مصنف مي توانست عبارت « هو الذي بطل » را نياورد ولي اين را آورده تا به مدعا اشاره كند و آن را تاكيد كند.
و هو الذي بطل و حصل ضده
آن عارض « يعني برودت » عارضي است كه باطل شده و ضدش « كه سخونت است » وجود گرفته يعني در واقع سخونت هم باعث احراق و هم صعوده مي شود ولي مصنف مي گويد « برودتِ باطل شده و سخونتِ حادث شده تاثير مي گذارند ». در حالي كه معلوم است برودتِ باطل شده نمي تواند تاثير بگذارد پس روشن است كه مصنف مي خواهد مدعاي خودش را تاكيد كند.
الذي هذا الفعل يصدر عنه صدورا اوليا
« الذي » صفت « ضد » است و آن ضدّ، سخونت است.
« هذا الفعل »: يعني هر يك از احراق و صعود.
« صدورا اوليا »: يعني بلا واسطه.
ترجمه: اين فعل از اين ضد صادر مي شود صدور اوّلي و بلاواسطه « از صورت مائيه، ضد صادر شد اما نه صدور اولي بلكه به واسطه سخونت صادر شد اما از خود ضد كه سخونت است احراق و صعود بلا واسطه صادر مي شود.
نكته: بنده « استاد » مراد از « هذا الفعل » را اشاره به سخونت و ميل با هم گرفتم ولي ظاهر عبارت بعدي نشان مي دهد كه مراد از « هذا الفعل »، ميل به صعودِ تنها را مي گويد و « سخونت » اراده نشده.
فان الصوره ايضا انما هي مبدأ للحركه الي فوق بوساطه عارض يشبه ان يكون بالقياس اليها ملكه و قتيه و هو الميل
نسخه صحيح « قنيه » است.
« الصوره »: يعني صورت مقسوره آب.
« ايضا »: يعني همانطور كه مبدأ احراق شده به خاطر سخونتي كه پيدا كرده، همچنين مبدء حركت به فوق شده به خاطر ميلي كه پيدا كرده است.
از اين عبارت معلوم شد كه مراد از « هذا الفعل »، ميل است. نه ميل و سخونت با هم مراد باشد.
ترجمه: صورت مائيه « كه مقسور شده نه اينكه باطل شده » همانطور كه مبدء حرارت است به واسطه ي سخونتِ كسب شده، مبدء صعود هم هست به خاطر عارض ديگري « كه ميل است » كه آن عارض نسبت به صورت مائي، ملكه و قنيه است « يعني يك عارض ثبوتي باشد نه سلبي » و آن عارض، ميل است.
و لا يجب ان نظن
مصنف از اينجا وارد اين بحث مي شود كه فكر نكن سخونت در آب نيامده بلكه نارِ موجودِ در آب تاثير مي كند زيرا نار در آب وجود ندارد بلكه سخونت در آب وارد شده به همين بياني كه توضيح داده شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo