< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان معنای « حرکت طبیعیه » و قیود آن/ فصل 9/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.
فانه قد تكون حركه عن الطبيعيه و لكن لا الي غايه طبيعيه[1]
بعد از اينكه مصنف طبيعي و اقسام طبيعي را توضيح دادند به بحث از حركت طبيعي برگشتند و آنچه كه در اين حركت باقي مانده بود را ذكر كردند و فرمودند در حركت طبيعي سه قيد لازم است.
بيان قيود در حركت طبيعي:
قيد اول: حركت طبيعي بايد به وسيله طبيعت انجام بگيرد نه اينكه از اراده يا قاسر باشد.
قيد دوم: به سمت غايتي كه طبيعت طلب مي كند حركت كند و انحرافي از غايت پيدا نكند.
قيد سوم: نحوه ي توجه به سمت غايت، طبيعي باشد يعني اگر قاسري وارد نمي شد هميشه به صورت خاص حركت مي كرد.
اگر اين سه قيد حاصل باشد حركتي كه تحقق پيدا مي كند حركت طبيعي خواهد بود. بيان شد كه در مقابل هر كدام از اين قيدها مصنف حركتي را ذكر مي كند كه آن حركت، طبيعي نيست وقتي گفته مي شود حركت از طريق طبيعت باشد مقابلش اين است كه حركت از طريق طبيعت شروع نشود. و وقتي گفته مي شود كه به سمت غايت طبيعي برود مقابلش اين است كهبه سمت غايت طبيعي نرود. بيان شد كه نحوه ي توجه اش به سمت غايت، نحوه ي طبيعي باشد مقابلش اين است كه نحوه ي توجه اش به سمت غايت، نحوه طبيعي نباشد. در هيچ يك از اين سه حالت، حركتِ حاصل، حركت طبيعي نخواهد بود.
در جلسه قبل بيان شد كه قيد اول را به خاطر وضوحش ذكر نمي كند اين مطلب كه بنده « استاد » گفتم اشتباه بود زيرا مصنف مقابل هر سه قيد را بيان مي كند ابتدا بيان مي كند كه اگر به سمت غايت طبيعي نرفت چه می شود سپس بيان مي كند كه اگر از طريق طبيعت شروع نشد چه می شود سپس بيان مي كند كه اگر نحوه ي توجه اش به سمت غايت، نحوه ي توجه حركت طبيعي نبود چه می شود. در هر سه حالت حكم مي كند كه اين حركت، حركت طبيعي نيست. فقط در حالت سوم بيان مي كند كه گاهي گفته مي شود اين حركت، طبيعي است اما در دو مورد ديگر به صورت جزم و بدون استثناء، حركت طبيعي را نفي مي كند.
در جايي كه حركت از طريق طبيعت شروع شده « يعني قيد اول را دارد » ولي توجه اش به سمت غايت طبيعي نيست « يعني قيد دوم را ندارد » در اينصورت قهراً‌ نحوه ي توجه اش هم طبيعي نخواهد بود « يعني قيد سوم را ندارد » چون اگر به سمت غايت نباشد حركت از طبيعي بودن مي افتد. مثال به انگشتي زده مي شود كه زائد است. ماده با تصرفي كه قوه متصرفه در آن انجام مي دهد به غايت طبيعي كه دستِ 5 انگشتي است مي رود اما گاهي به اين غايت منتهي نمي شود و به جاي اينكه اين دست داراي 5 انگشت شود 6 انگشت پيدا مي كند. در اينصورت معلوم است كه حركت، از طبيعت شروع شده و قوه مصوره كه از عساكر قوه ي نباتيه است اين اقدام را كرده و اين حركت را تحقق داده است اما اين حركت كه از طبيعت شروع شده به سمت غايت طبيعي نرفته است. اينچنين حركتي غير طبيعي مي شود.
مثال ديگر به دنداني زده مي شود كه كج بيرون مي آيد و به صورت مستقيم بيرون نيامده است. اينچنين دنداني اگر چه محركش طبيعي بوده است اما غايت، غايت طبيعي نبوده است پس اين حركت به سمت غايت طبيعي نيامده است و به غايت طبيعي منتهي نشده است لذا حركت طبيعيه ناميده نمي شود.
توضيح عبارت
فانه قد تكون حركه عن الطبيعه و لكن لا الي غايه طبيعيه مثل تكون الاصبع الزائد و السن الشاغيه
در حركت طبيعي سه شرط وجود دارد زيرا اگر يكي از اين سه شرط تخلف كند حركت، طبيعي نخواهد بود پس حركت در صورتي طبيعي است كه هر سه شرط موجود باشد. اما به چه علت، حركت با اين سه شرط طبيعي است؟ با عبارت « فانه قد تكون ... » جواب مي دهد كه اگر يكي از اين سه شرط منتفي شد حركت طبيعي منتفي مي شود از اينجا كشف مي شود كه حركت طبيعي مشروط به اين سه شرط است.
ترجمه: گاهي حركتي از طبيعت صادر مي شود « شرط اول كه صدور از طبيعت است را واجد است » اما اين حركت به سمت غايت طبيعي نمي رود « يعني شرط دوم را فاقد است » مثل تكوّن انگشت زائده و تكوّن دندان كج.
« الشاغيه »: يعني دنداني كه بر خلاف دندان هاي اطراف خودش بر آمده است.
و قد تكون حركه لا عن الطبيعه و لكن الي الغايه الطبيعيه
مورد ديگر اين است كه حركت به سمت غايت طبيعي است ولي با طبيعت شروع نشده است مثل سنگي كه در بالا قرار گرفته اگر اين سنگ رها شود با حركت طبيعي به سمت پايين مي آيد اما اين سنگ را رها نمي كنيم بلكه بر اين سنگ فشار وارد مي كنيم و آن را به سمت پايين هُل مي دهيم. اين سنگ وقتي به سمت پايين مي آيد به غايت طبيعي خودش منتهي مي شود اما اين حركت با فعاليت طبيعت، شروع نشده است بلكه با قاسر اين حركت را شروع كرده است پس اين حركت از طبيعت صادر نشده ولي به سمت غايت طبيعي رفته است.
ترجمه: گاهي حركت صادر شده ولي از طبيعت صادر نشده اما به سمت غايت طبيعي رفته است.
كما يُرمي حجرٌ الي اسفل علي خط مستقيم رميا لا تصدر مثل الحركه التي فيه عن الطبيعه التي في الحجر وحدها
نسخه صحيح « لا يصدر » است.
سنگي به سمت پايين انداخته مي شود آن هم به خط مستقيم انداخته مي شود چون به پايين آمدن در صورتي كه در خط مستقيم باشد حركت طبيعي خواهد بود.
ترجمه: همانطور كه انداخته مي شود سنگ به سمت پايين بر خط مستقيم، يك نوع پرتاب كردني كه منشاء حركتي مي شود كه مانند حركتِ صادر از طبيعت حجر نيست « حركتِ صادر از طبيعت حجر در يك سرعتِ مخصوصي تحقق پيدا مي كند ولي اين حركتي كه با قسر شروع شده سريعتر از آن حركتي است كه خود طبيعت سنگ به تنهايي و بدون اضافه نيروي قاسر انجام مي دهد ».
« رميا لا يصدر ... »: رمیي كه صادر نمي كند مثل حركتي را كه در حجر است آن حركتي كه از طبيعتِ موجود در حجر به تنهايي « و بدون اضافه شدن نيروي قاسر » حاصل مي شود.
« وحدها »: قيد براي « الطبيعه » است يعني اگر عامل، فقط طبيعت باشد يك حركتي انجام مي دهد.
نكته: مراد از مانع و قاسر در اينجا، مقاوم نيست زيرا هوا و آب در مقابل حركت مقاومت مي كنند. بلكه مراد از مانع مثل بادي است كه مي وزد و نمي گذارد اين سنگ از خط مستقيم پايين بيايد يا مانع عبارت از دست انسان است كه جلوي سنگ را مي گيرد و آن را به سمت راست يا چپ منحرف مي كند. اگر مراد از مانع مقاومت هوا و آب باشد در اينصورت هيچ حركتي خالي از مقاوم و مانع نخواهد بود و ديگر احتياج نيست كه مصنف شرط كند « اذا لم يكن عائق » چون اين شرط، لغو مي شود.
توجه كنيد كه بحث ما فقط در هوا نيست بلكه در آب هم هست مثلا ملاحظه کنید كه اين سنگ به چه مقدار طول مي كشد تا از آب عبور كند و به سمت پايين برود اگر كمتر از اين مدت طول بكشد معلوم مي شود كه حركتش غير طبيعي است توجه كنيد سنگي كه سنگي كه در آب حركت مي كند با سنگي كه در هوا حركت مي كند سنجيده نمي شود زيرا اين دو مسلماً با هم تفاوت دارند و تفاوتشان باعث نمي شود كه از طبيعي بودن خارج شوند بلكه هر كدام نسبت به خودشان طبيعي است.
و قد يتفق ان يكون من المبدأ الي الغايه و لكن مَعُوقا
الف و لام در « المبدا » و « الغايه » براي عهد است يعني همان مبدئي كه طبيعت هست و به سمت غايتي كه براي چنين حركت هايي به طور معمول و متداول يافت مي شود.
« معوقا »: از « عائق » گرفته شده و به معناي مانع است. سومين مورد كه حركت طبيعي در آن نفي مي شود حركتي است كه قيد سوم را نداشته باشد يعني نحوه ي توجه متحرك به سمت غايت همان نحوه اي باشد كه در حركات طبيعي ديگر ملاحظه مي شود. اگر نحوه ي حركت فرق كرد معلوم مي شود كه آن حركت، حركت طبيعي نيست ولو حركت از طبيعت شروع شده و به سمت غايت طبيعي انجام مي شود ولي چون نحوه ي توجه به سمت غايت با نحوه توجه هاي به سمت غايت طبيعي فرق كرده است اين حركت مخصوص كه نحوه ي حركتش تفاوت كرده حركت طبيعي ناميده نمي شود.
مثالي كه مصنف مي زند اين است كه همه حركت هايي كه از چنين سنگي و در چنين هوايي باشد با اين سرعت كذايي خواهد بود اما اين سنگ را در همان هوا پايين مي اندازيم مي بينيم با سرعت كمتري پايين مي آيد در اينصورت معلوم مي شود كه به مانع برخورد كرده است.
ترجمه: گاهي اتفاق مي افتد كه اين حركت از مبدء طبيعي به غايت طبيعي هست و لكن مبتلا به مانع شده است.
مثل ان تكون حركته ابطا من الواجب
آن مقدار حركتي كه واجب است براي چنين سنگي و با چنين مقاومي باشد انجام نشده بلكه كُندتر از مقدار واجب انجام شده در اينصورت معلوم مي شود كه مبتلا به مانع شده و حركت طبيعي نيست.
ترجمه: مثل اينكه حركت شيء، ابطلا باشد از آن حركت طبيعي كه واجب است انجام شود.
او ذات كيفيه غير موافقه للاستمرار الي الغايه
« ذات » عطف بر « ابطا » است.
اين حركت داراي كيفيتي است كه با استمرارِ الي الغايه سازگار نشده است و مانع مي شود از اينكه متحرك، استمرار الي الغايه پيدا كند.
فهذه قد يقال لها طبيعيه ولكن الحقيقي هو ما قلناه اولا
عبارت « و لكن الحقيقي » نبايد سر خط نوشته شود زيرا دنباله ي مطلب است.
« هذه »: مراد قسم آخر است. اگر كسي به هر سه مورد بر گرداند « يعني جايي كه حركت، از طبيعت نشأت نگرفته يا حركت به سمت غايت طبيعي نبوده يا حركت، مبتلا به مانع بوده » معنا اينگونه مي شود كه گاهي به اين سه مورد طبيعي گفته مي شود لكن طبيعیِ حقيقي همان است كه ما گفتيم و آن اين بود كه خالي از اراده باشد و آن سه شرط را دارا باشد.
و قد تكون الحركه طبيعيه لا بالقياس الي الطبيعه، الخاصه بالشيء بل بالقياس الي امور من خارج
بعد از لفظ « الطبيعه » ويرگول گذاشته شده که بايد پاك شود.
تا اينجا چيزي طبيعي داشته شد كه بالقياس به طبيعتِ داخلِ خود شيء باشد. يعني حركت در صورتي طبيعي است كه حاصل از طبيعتِ داخلِ خود متحرك باشد. اما گاهي به شيء، طبيعي گفته مي شود ولی بالقياس به امر خارج است يعني منشاء، طبيعتِ درونِ خود شيء نيست بلكه يك امر خارجي است مثلا گفته مي شود احتراق براي گوگرد طبيعي است اين به اين معنا نيست كه در درون خود گوگرد نيرویي هست كه آن را خود بخود محترق مي كند بلكه مراد اين است كه اگر از بيرون، آتشي بر گوگرد وارد شد اين گوگرد به طور طبيعي آتش مي گيرد. اين نيرويي كه باعث احتراق گوگرد مي شود در درون خود گوگرد نيست بلكه بيرون از آن است در عين حال گفته مي شود كه اين امر، امر طبيعي است. مثال ديگر به انجذاب زده مي شود مثلا ميخي جذب آهن ربا مي شود انجذاب براي ميخ، طبيعي است ولي عامل آن در خود ميخ نيست بلكه بيرون از ميخ مي باشد كه آهن ربا است.
نكته: مصنف در صفحه 304 سطر 6 فرموده « فالحركه الطبيعيه بحسب هذا الموضع هي التي تكون عن قوه في الجسم نفسه ». الان با عبارت « قد تكون الحركه طبیعیه لا بالقياس الي الطبيعه ...» مقابلش را مي گويد.
ترجمه: گاهي حركت طبيعيه نه به قياسِ طبيعتي كه در درون شيء است و اختصاص به خود شيء دارد بلكه به قياس به اموري از خارج طبيعي است.
فان الاحتراق طبيعي للكبريت عند ملاقاه النار و الانجذاب طبيعي للحديد عند مقاربه المغناطيس
مثال احتراق براي « فعل » است و مثال « انجذاب » براي « انفعال » است.
ترجمه: احتراق، براي كبريت « يعني گوگرد » طبيعي است « اما نه اينكه گوگرد خود بخود محترق شود بلكه » نزد ملاقات نار و انجذاب هم براي آهن طبيعي است « اما نه اينكه آهن خودبخود جذب شود بلكه » نزد نزديكي با مغناطيس.
نكته: حركت در احتراق و انجذاب طبيعي است چون اينگونه گفته مي شود كه طبيعت گوگرد اين است كه با برخورد به آتش، مشتعل شود و طبيعت آهن اين است كه با برخورد به مغناطيس، جذب شود. ملاحظه مي كنيد كه جذب شدن و محترق شدن به طبيعت نسبت داده مي شود ولي طبيعت شيء مقارن با شيء خارج شده است پس باز هم طبيعتِ خود اين شيء مطرح مي شود لذا اين حركت، حركت طبيعي است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo