< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان معنای کلمه « طبیعی »/ فصل 9/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.
و یجب ان یعرف ههنا ان الطبیعی علی کم اوجه یقال بحسب ما ینتفع به فی الموضع الذی نحن فیه[1]
تا اینجا حرکت طبیعیه بیان شد. عامل این حرکت هم بیان شد سپس وارد حرکت ارادی شد الان دوباره به بحث در حرکت طبیعی می پردازد. مصنف می فرماید واجب است که ابتدا کلمه طبیعی معنا شود سپس به بحث در حرکت طبیعی پرداخته شود. « طبیعی » اصطلاحات مختلفی دارد هم در بخش طبیعیات فلسفه و هم در طب مطرح است. مصنف تمام معانی طبیعی را در اینجا بیان نمی کند بلکه آن طبیعی هایی که می توانند در باب حرکت طبیعی به ما کمک کنند معنا می کند و اقسام آنها ذکر می کند.
مصنف دو معنا برای طبیعی ذکر می کند سپس با توجه به این دو معنا حرکت طبیعی را توضیح می دهند. ایشان وقتی دو معنا برای « طبیعی » ذکر کرد دو معنا برای « طبیعت » ذکر می کند تا با توجه به آن دو معنا هم بتوانند حرکت طبیعی را توضیح بدهد پس در مجموع 4 معنا ذکر می شود.
بیان معنای طبیعی:
معنای اول: گاهی گفته می شود فلان حکم برای فلان شیء، طبیعی است توجه کنید که آن شیء به تنهایی ملاحظه می شود در اینصورت این حکم، مطلقا برای آن شیء طبیعی است و حالِ غیر طبیعی ندارد.
معنای دوم: گاهی شیء به تنهایی ملاحظه نمی شود بلکه آن شیء در یک مجموعه ای ملاحظه می شود و گفته می شود که این حکم برای این شیء که در جمع ملاحظه شده طبیعی است ولو این حکم برای خود آن شیء به تنهایی طبیعی نباشد. در اینصورت این حکم برای خود شیء به تنهایی غیر طبیعی است و برای شیء در حالی که در جمع است طبیعی است پس در این صورت برای شیء حالت غیر طبیعی هم هست.
بیان مثال اول برای معنای دوم: مصنف مثال به زمین می زند که کره ی تامّ است. کره عبارت از جسمی است که به وسیله یک سطح پوشیده شده به طوری که فاصله این سطح تا نقطه وسط از همه طرف یکسان است. اما آیا خود زمین اینگونه است؟ نوک کوه تا مرکز زمین را اندازه گیری کنید. قعر دریا هم تا مرکز زمین را اندازه گیری کنید فاصله اینها یکسان نیست پس زمین کره نیست. از طرف دیگر اگر از خط استوا تا مرکز زمین اندازه بگیرد. سپس از قطب تا مرکز زمین اندازه بگیرد باز هم فاصله اینها یکسان نیست چون قطب زمین تو رفتگی دارد و مانند استوا، برآمده نیست. به عبارت دیگر کره زمین را تشبیه به شلغم می کنند که دو قسمت آن فرو رفته است. پس حکمی که برای زمین بیان می شود غیر کرویت است اما این حکم آیا برای زمین طبیعی است یا نه؟ می فرماید اگر زمین به تنهایی ملاحظه شود این حکم که غیر کرویت است برای زمین، طبیعی نیست و غیر طبیعی می باشد اما اگر زمین در ضمن مجموعه منظومه شمسی ملاحظه شود این شکلِ غیر کروی برای زمین طبیعی است. پس حکم عبارت از « کروی نبودن » شد. موضوع هم زمین است. زمین اگر تنها ملاحظه شود این حکم برایش طبیعی نیست اما اگر در جمع ملاحظه شود این حکم برایش طبیعی است. اما چرا در وقتی که تنها ملاحظه شود این حکم برایش طبیعی نیست؟ و چرا در وقتی که در جمع ملاحظه شود این حکم برایش طبیعی هست؟
توضیح: زمین، جسمی بسیط است « مرکباتِ روی زمین را ملاحظه نکنید » و هر بسیطی به شکل کره است نتیجه این می شود که شکل زمین، کره است. اگر غیر کروی شده حکمی غیر طبیعی است اینکه زمین بسیط است در جای خودش ثابت شده است اما اینکه هر جسم بسیطی به شکل کره است به این دلیل می باشد که جسم بسیط مقتضایش بسیط است اگر بخواهد شکل آن اقتضای مکعب کند مکعب، هم دارای سطح و هم دارای خط و هم دارای نقطه است و هر سه بالفعل موجودند زیرا گوشه های مکعب، نقطه هست. محل اتصال سطوح، خط هست و خود سطوح هم سطح می باشند. جسم بسیط نمی تواند سه مقتضای جدا داشته باشد. مقتضای جسم بسیط، بسیط است و شکل بسط، کره است که نه نقطه و نه خط دارد بلکه فقط یک سطح دارد. پس اگر زمین به تنهایی ملاحظه شود شکل غیر کروی برای آن طبیعی نیست.
اما اگر زمین در جمع ملاحظه شود می بینیم زمین دارای این استعداد است که پستی و بلندی پیدا کند. « ولی فلک استعداد پستی و بلندی ندارد یعنی هیچ عاملی نمی تواند در آن ایجاد فرو رفتگی یا برآمدگی ایجاد کند » از طرف دیگر زمین مانند آب نیست زیرا فعل آب، پر کردن گودی ها است یعنی اگر آب، بالقسر « مثلا به وسیله دست » گود شود و سپس آن وسیله برداشته شود آب دوباره آن قسمت گودی را پر می کند. اما زمین به خاطر یبوستی که دارد اگر فشار داده شود و در آن فرورفتگی ایجاد شود فعلش این است که آن فرورفتگی را حفظ می کند پس استعداد زمین این است که پستی و بلندی پیدا کند. و فعل زمین این است که این پستی و بلندی را حفظ کند. تا اینجا خود زمین ملاحظه شد. اما اگر خورشید هم ملاحظه شود اگر به زمین بتابد قسمتهایی که از زمین برآمده است را خشک می کند و صلابت زمین را بیشتر می کند و مانع می شود از اینکه زمین بتواند آن تورفتگی را پُر کند. اگر این فرورفتگی و برآمدگی نباشد آب، به طوری سطح زمین را می پوشاند که متصل به تمام بخش های زمین می شود و جا برای زندگی حیواناتِ خشکی نیست فقط حیوانات دریایی می توانند بر روی زمین زندگی کنند. نه پرندگان و نه موجودات زمین قدرت زندگی دارند. پس باید قسمتی از زمین برآمده باشد.
توجه کنید مصنف در ابتدا بحث می فرماید ما می خواهیم مواردی که کلمه « طبیعی » صدق می کند و به عبارت دیگر معانی کلمه « طبیعی » را ذکر کنیم اما معانی کلمه « طبیعی » در علوم مختلف زیاد است. مصنف می خواهد معنای کلمه « طبیعی » را در علم طبیعی آن هم در باب حرکت معنا کند.
توضیح عبارت
و یجب ان یعرف ههنا ان الطبیعی علی کم اوجه یقال
واجب است بر ما که بدانیم طبیعی به چه وجوهی گفته می شود « و بر چه معنایی اطلاق می شود ».
بحسب ما ینتفع به فی الموضع الذی نحن فیه
مصنف با این عبارت بیان می کند که همه ی معانی طبیعی ذکر نمی شود بلکه به حسب آن معانی که به آن معانی در همین موضعی که در آن هستیم استفاده برده می شود.
ثم نتمم الکلام فی الحرکه الطبیعیه
مصنف بعد از اینکه معانی « طبیعی » بیان شد به بحث در حرکت طبیعیه می پردازد.
فنقول: ان الطبیعی قد یقال بالقیاس الی الشیء الذی له لامر الطبیعی وحده
نسخه صحیح « الامر الطبیعی » است.
ضمیر « له » به « شیء » بر می گردد.
« وحده »: قید « الشیء » است یعنی به شرطی که آن شیء، تنها باشد نه اینکه در جمع ملاحظه شود.
پس در معانی طبیعی اینگونه می گوییم که گاهی گفته می شود این حکم بالقیاس به این شیء، طبیعی است یعنی این حکم برای این شیء طبیعی است.
و قد یقال لا بالقیاس الیه وحده بل بالقیاس الی طباع الکل بالشرکه
ضمیر « الیه » به « شیء » بر می گردد و لفظ « وحده » قید برای ضمیر « الیه » است.
گاهی گفته می شود این حکم نه بالقیاس به این شیء طبیعی است بلکه وقتی این شیء با کل ملاحظه می شود حکمی که برای این فرد قائل شویم طبیعی می باشد با اینکه این حکم برایش به تنهایی طبیعی نبود.
نکته: حرکت شاخه درخت به سمت بالا طبیعی است. اما اگر به تنهایی ملاحظه شود طبیعی نیست چون باید به سمت پایین برود. حتی حرکت سنگ که به توسط قاسر انجام شده اگر حرکت سنگ با توجه به نیروی قاسر ملاحظه شود طبیعی می باشد اما طبیعی است که طبیعتِ سنگ تنها را محکوم و مغلوب می کند.
مثال هذا القسم هو ان کون الارض غیر حقیقه التدویر و انکشافها عن الماء لیس طبیعیا بالقیاس الی طبیعه الارض نفسها
« التدویر » یعنی مدور بودن و کروی بودن.
مصنف ابتدا مثال برای قسم دوم بیان می کند بعداً مثال برای قسم اول ذکر می کند یعنی در مثال، لف و نشر نامرتب را رعایت کرده است.
ترجمه: مثال این قسم « که حکمی برای شیئی طبیعی باشد در صورتی که آن شیء، در جمع ملاحظه شود » این است که زمین، کره ی حقیقی « ممکن است بر اثر اینکه زمین خیلی بزرگ است پستی و بلندی های آن ندیده گرفته شود و گفته شود کره است ولی حقیقتا و عقلاً کره نیست » و مدوّر نیست و انکشاف زمین از آب و بیرون آمدنش از آب، برای زمین طبیعی نیست اگر این حکم نسبت به طبیعت ارض داده شود.
فان طبیعه کل بسیط لا تقتضی اختلافا فیه بل تقتضی التشابه فیجب ان یکون الشکل الطبیعی البسیط کریا
علت اینکه این شکل برای زمین طبیعی نیست این است که زمین، بسیط است و هر بسیطی به شکل کره است پس شکل طبیعی زمین هم باید کروی باشد. مصنف صغری « که زمین بسیط است » را ذکر نمی کند فقط کبری « که شکل بسیط، کروی است » را ذکر می کند.
ترجمه: « زمین، بسیط است و » طبیعت هر بسیطی اختلافِ در آن بسیط را اقتضا نمی کند بلکه تشابه و یکنواختی را اقتضا می کند پس واجب است که شکل طبیعی بسیط، کروی باشد « در نتیجه زمین باید کروی باشد ».
و لکن الامر الذی تقتضیه طبیعه الارض من استعدادها و فعلها معا اذا قُرِن به طبیعه الکل کان وجود هذا الشکل له طبیعیا
« استعداد ها »: استعداد زمین این است که تو رفتگی و برآمدگی را می پذیرد و مانند فلک نیست.
« فعلها »: فعل زمین، حفظ کردن است که بر اثر یبوستش دارد. چون یابس است آن شکلی که به آن تحمیل می شود را حفظ می کند.
« من » در « من استعدادها » بیان برای « امر » است.
ضمیر « به » به « امر » برمی گردد.
« کان » جواب « اذا » یا خبر « لکن » است.
تا اینجا بحث در صورتی بود که زمین به تنهایی ملاحظه شود که این حکم برایش غیر طبیعی بود اما اگر زمین در جمع ملاحظه شود این حکم برایش طبیعی می شود.
وقتی استعداد و فعل زمین ملاحظه شود همچنین طبیعت کل هم ضمیمه شود « یعنی خورشید و ماه لحاظ شود و موجوداتی که بر روی زمین زندگی می کنند هم ملاحظه شوند » در اینصورت شکل غیر کروی برای زمین، طبیعی می شود.
ترجمه: لکن امری که طبیعت زمین آن را اقتضاء کند که عبارت است از استعداد ارض و فعل زمین با هم، زمانی که طبیعت کل « یعنی خورشید و ماه و ... » مقارن با آن امر « که استعداد زمین و فعل زمین است » شود وجود شکل برای زمینِ « موجود در کل »، طبیعی می شود « یعنی امری است که واجب است ».
ای امرا یجب عن طباعه و طباع الکل و ما علیه مجری الامر الجزئی فی الکل علی ما سنوضح هذا فی موضعه
این عبارت، توضیح « طبیعیا » است.
مصنف ضمیرها را مذکر می آورد اگر چه به « زمین » بر می گردد اما به اعتبار « امر » که مقتضای زمین و فعل زمین است مذکر آورده است.
« ما علیه » عطف بر « طباع » است.
ترجمه: امری که واجب است از طباع آن امر « یعنی استعداد و فعل » و طباع کل « یعنی موجوداتی مثل خورشید و ماه ... » و امور جزئی که می خواهند در کل به وجود بیایند « یعنی نه تنها طبیعت زمین و طبیعت منظومه شمسی ملاحظه شود بلکه آن امور جزئی که می خواهند در زمین اجرا شوند ملاحظه شود ».
و کذلک تصرف الغذاء بحسب تدبیر القوه الغاذیه هو لنفس الغذاء غیر طبیعی و لکن اذا قیس الی الطبیعه المشترکه للکل کان طبیعیا
« بحسب » متعلق به « تصرف » و بیان از آن است.
تا اینجا یک مثال بیان شد از اینجا مثال دوم را بیان می کند.
بیان مثال دوم برای معنای دوم: غذایی که انسان یا حیوان آن را می خورد. خود این غذا اگر ملاحظه شود تصرف قوه غاذیه در آن، طبیعی است و با این تصرف، غذا را فاسد می کند یعنی گوشت حیوانی که خورده شده دیگر گوشت نیست یا گیاهی که خورده شده دیگر گیاه نیست. این چیزی که خورده شده اگر چه برای بدن، فاسد نیست اما خود آن چیز، فاسد شده است. بنابراین تصرف قوه غاذیه برای غذا، طبیعی نیست اما اگر در جمع ملاحظه شود به اینصورت است که این غذا، بدل ما یتحلل از بدن حیوان قرار می گیرد و این حیوان به وسیله آن ما یتحلل زنده می ماند و رشد می کند و تکثیر مثل می کند وقتی اینها ملاحظه شود معلوم می گردد که تصرف غاذیه در غذا برای خود غذا هم طبیعی است.
ترجمه: تصرف در غذا که به حسب تدبیر قوه غاذیه در غذا می شود، این تصرف برای غذا طبیعی نیست لکن زمانی که این تصرف با طبیعت مشترکه ی کل « یعنی طبیعت غذا و طبیعت بدن انسان یا حیوان که تحلیل رفته و کار قوه غاذیه » ملاحظه شود طبیعی می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo