< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/04/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي دليل اول مانعين اتصال حركتين ورد آن توسط مصنف/ در حركات مركبه آيا اتصال حركتين است يا بين حركتين، سكون است/ فصل 8/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
ثم لاولئك ان يعودوا و ينقضوا حجج هولاء اما الاولي فلانها سوفسطائيه[1]
بحث در اين بود كه آیا بين الحركتيني كه مختلف باشد لازم است سكون، فاصله شود يا جايز است كه اين دو حركت به هم متصل باشند بدون اينكه سكوني بين آنها فاصله باشد؟ بيان شد هر كدام از اين دو احتمال، قائل دارد. ارسطو و پيروانش و همچنين از بين معتزله، جبّائي قائل شده به اينكه بين الحركتين باید سکون فاصله شود و اتصال جایز نیست اما افلاطون و اکثر معتزله قائلند به اینکه بین الحرکتین جايز است كه اتصال برقرار شود. انتساب دو قول را بنده در جلسه قبل از ترجمه كتاب شفا نقل كردم بعداً ملاحظه كردم كه در كتاب شرح مواقف[2] و شوارق الالهام هم آمده است. عبارت شوارق الالهام این است: اقول قد اختلفوا في انه هل يجب بين الحركات المستقيمه سكون ام لا؟ قال بعض ان المتحرك بين الحركتين متصف بالسكون كما هو راي ارسطو و اتباعه و الجبائي من المعتزله خلافا لافلاطون و اكثر المعتزله. [3]
در ترجمه كتاب شفا فقط افلاطون و ارسطو بيان شده بود اما در شرح مواقف و شوارق الالهام هم ارسطو و افلاطون مطرح شده هم جبائي از بين معتزله مطرح شده كه طرفدار ارسطو است اما اكثر معتزله طرفدار افلاطون هستند.
بيان شد كه مجوزين اتصال سه دليل دارند دلايل آنها نقل شد و رد گرديد. در ادامه بيان شد كه مانعین از اتصال كه تخلل سكون را واجب مي دانند 4 دليل دارند. مصنف مي خواهد دلايل آنها را بررسي كند.
دليل اول مانعین: وقتي متحركي از مبتدا به منتها حركت مي كند با منتها مماس مي شود و اين مماس شدنش با منتها در يك « آن » اتفاق مي افتد كه اسمِ آن « آن » را « آنِ » مماسه مي گذارند يا به تعبير ديگر اسمِ آن « آن » را « آنِ » وصول مي گذارند كه در كتاب اشارات آن « آن » را « آن » وصول مي نامد يعني متحرك، واصل به منتهاي حركت مي شود و اين وصولش در يك « آن » اتفاق مي افتد كه آن « آن » را « آنِ » وصول يا مماسه مي گويد سپس متحرك مي خواهد حركتِ خلاف را شروع كند و برگردد بايد از منتها مباينت پيدا كند و جدا شود. مباينت در يك « آن » اتفاق مي افتد كه اسم آن « آن » را « آنِ » لا مماسه يا « آنِ » لا وصول مي گذارند.
الان يك « آنِ » مماسه و يك « آنِ » مباينت داريم. اين دو نمي توانند كنار يكديگر واقع شوند چون دو « آن » كنار هم واقع نمي شوند پس بايد بين آنها زمان فاصله شود كه در آن زمان نه مماسه است نه مباينت. نه حركتِ به اين سمت است نه حركت به آن سمت است قهراً زمانِ سكون است.
بررسي دليل اول توسط مصنف: مصنف اين دليل را سوفسطائيه مي نامد يعني در اين دليل از مقدماتي استفاده شده كه آن مقدمات به ظاهر يقيني ديده شدند و فكر شده كه با اين مقدمات برهان ساخته می شود. در حالي كه اين مقدمات، وهمي و باطل اند و در واقع مقدماتِ سفسطي هستند و قياسش قياسي سفسطي است نه قياس برهاني.
مصنف، « آنِ » مماسه كه « آن‌ِ » وصول است را كاري ندارد و قبول مي كند چون متحرك وقتي از مبدأ حركت كرد و به منتها رسيد، رسيدن به منتها در يك « آن » اتفاق مي افتد. اما مصنف « آنِ » بعدي كه « آنِ » مباينت و لا وصول و لا مماسه است را بررسي مي كند و مي گويد در آن، مغالطه راه پيدا كرده است و مي گويد مراد شما از « آنِ » مباينت چيست؟ « آنِ » مباينت را مي توان به دو نحوه فرض كرد. به محض اينكه « آن » مماسه تمام مي شود مباينت شروع مي شود « چون فرض اين است كه متحرك وقتي به منتها مي رسد نمي ايستد ـ اگر بايستد همه مي گويند ساكن شد ـ و بلافاصله برمي گردد و حركت بعدي را شروع مي كند در اين صورت ـ آنِ ـ مماسه تمام شده و بلافاصله مباينت شروع شده است » وقتي كه از منتها تا به مبتدا برگردد مباينت صادق است. از ابتدا كه اين متحرك از « آنِ » مماسه بيرون مي آيد صدقِ مباينت مي كند، در وسط مسير هم كه برمي گردد صدق مباينت مي كند تا اينكه به مبدأ مي رسد باز هم گفته مي شود كه با منتها مباينت دارد تا اينكه دوباره برگردد و وارد منتها شود در اينصورت مباينت تمام مي شود. در اين مسافت طولاني، مباينت صادق است. منظور شما از « آنِ » مباينت كدام « آن » است آيا همان « آن »ي است كه بلافاصله بعد از « آنِ » مماسه شروع مي شود يا يكي از آنات وسطي را اراده كرديد؟ اگر مراد شما از « آن » مباينت، همان « آنِ » شروع مباينت باشد مي گوييم بلافاصله بعد از مماسه، مباينت شروع شد و شروعش با يك « آن » بود. هر حركتي اين گونه است كه شروعش با يك « آن » است و اين « آن » كه « آنِ » مباينت است عين همان « آنِ » مماسه است و « آنِ » دوم نيست. يعني همان « آنِ » مماسه، ابتداي مباينت است نه اينكه ابتداي « آنِ » مباينت است. و ابتداي مباينت در « آن » انجام مي گيرد پس همان « آنِ » مماسه كه ابتداي مباينت است « آنِ » مباينت هم هست لذا دو « آن » وجود ندارد بلكه يك « آن » است كه دو اسم دارد زیرا به آن « آن »، « آنِ » مماسه گفته مي شود به اين اعتبار كه به آن رسيده شده و به آن « آن »، « آنِ » مباينت گفته مي شود به اين اعتبار كه از آن « آن »، « آنِ » مباينت شروع شده است. پس در اينجا مغالطه به اين صورت واقع شده كه « آن » را دو تا قرار داديد چون به محض اينكه « آنِ » مماسه انجام شد مباينت شروع شد و مباينت در زمان انجام مي گيرد ولي شروع مباينت در « آن » انجام مي گيرد و اين « آن »، همان « آنِ » مماسه است و دو « آن » وجود ندارد تا ناچار شويد بين آنين زمان قرار داده شود و گفته شود اين زمان، زمان سكون است. تنها مشكلي كه پيش مي آيد اين است كه اگر در طول مباينت، حركت و زمان هست چرا در شروعش، حركت و زمان نيست؟
مصنف جواب مي دهد كه همه جا اينگونه است كه طرفِ شئ، سنخِ شئ نيست. طرف مباينت، مباينت نيست. مباينت، در زمان اتفاق مي افتد. طرف اين زمان، زمان نيست بلكه « آن » است. اما اگر مراد شما از « آنِ » مباينت، يكي از « آن » هاي وسطي باشد و آن را « آنِ » مباينت بناميد و با « آنِ » مماسه ملاحظه اش مي كنيد و مي گوييد بايد بين اين دو « آن » زمان فاصله شود مصنف مي گويد حرف شما صحيح است كه بايد زمان فاصله شود ولي اين زمان، زمان مباينت بوده و زمان سكون نبوده است. در اينجا هم مغالطه كرديد چون اينكه دو « آن » درست كرديد حرف صححي است و بين الآنين، زمان فاصله كرديد حرف صحيحي است اما اينكه اين زمان را زمان سكون قرار داديد مغالطه است زيرا به محض اينكه مماسه تمام شد مباينت شروع شد و تا به اين « آن » مباينت وسطي رسيد. در فاصله بين اين « آنِ » مباينت و « آنِ » مماسه، مباينت انجام مي شد نه سكون. پس اين زمان، زمان مباينت است نه زمان سكون.
بنابراين چه مراد شما از « آنِ » مباينت، « آنِ » اول باشد چه « آنِ » وسط باشد به مراد خودتان « كه سكون را فاصله كنيد » نمي رسيد.
نكته: اين « آنِ » مماسه، حكم زمان قبل را ندارد در زمان قبل، حركت انجام مي شد و اين « آن »، « آنِ » حركت نيست. در زمان بعد هم حركتِ مباينت شروع مي شود و اين « آنِ » تماس، « آنِ » حركت بعدي هم نیست. بر اين « آنِ » تماس، نه حركت قبلي صدق مي كند نه حركت بعدي صدق مي كند بلكه فصل مشترك بين حركتين است و لذا از هر دو جدا است. اما اينكه به اين « آن »، « آنِ » مماسه گفته مي شود به اين مناسبت است كه شروعِ مباينت مي باشد.
توضيح عبارت
ثم لاولئك اين يعودوا و ينقضوا حجج هولاء
ترجمه: اين حق براي مجوزين اتصال است كه برگردند و حجج قائلين به سكون « كه مانع از اتصال بودند » را نقض كنند « يعني وقتي مانعين، استدلال و ادله ي مجوزين را نقض كردند براي مجوزين هم اين حق است كه برگردند و حجت مانعين را نقض كنند ».
اما الاولي فلانها سوفسطائيه
ترجمه: اما حجتِ اُولي كه مجوزون اقامه كردند نقضش اين است كه اين حجت، سوفسطائي است « يعني منسوب به سفسطه است و لذا برهان نيست بلكه مغالطه است. مغالطه در دو جا بود: يكي اين بود كه ـ آنِ ـ دوم قائل شد و يكي اينكه بين آنين، زمان قرار داد ولي آن زمان را زمانِ سكون قرار داد در حالي كه زمان سكون نبود بلكه زمان مباينت بود ».
و ذلك لانه اما ان يُعني بالآن الذي يكون فيه مباينا طرفُ الزمان الذي يكون فيه مباينا
« ذلك »: بيان اين مطلب كه اين حجت، حجت سوفسطائي مي باشد به اين صورت است.
« طرف الزمان » نائب فاعل « يعني » است و ضمير « يكون » به « متحرك » برمي گردد. عِدل « اما ان يعني » در سطر 7 با عبارت « و ان عني » مي آيد.
ترجمه: يا مراد از « آن » ي كه متحرك در آن مباين است، طرفِ زماني است كه آن متحرك در آن زمان، مباينت دارد « از وقتي كه از منتها شروع مي كند تا دوباره به مبتدا برسد را زمان مباينت مي گويند. مراد از ـ آنِ ـ مباينت، طرف اين زمان يعني شروع اين زمان است ».
فيكون طرفَ زمان المباينه التي هي الحركه
ضمير « يكون » به « آن » برمي گردد و « طرف » خبر « يكون » است و « التي هي الحركه » صفت براي « المباينه » است.
ترجمه: اين « آن » كه اسمش « آنِ » مباينت است طرفِ زمانِ مباينت است. مباينتي كه عبارت از حركتِ از منتها به مبدأ است « زمان مباينت عبارت از زمان حركت از منتها به مبدأ است و طرف اين زمان را ـ آنِ ـ مباينت مي گويند ».
فيكون ذلك بعينه الآنَ الذي كان فيه مماسا
« ذلك بعينه » اسم « يكون » است و ضمير « كان » به « متحرك » برمي گردد.
« ذلك »: يعني همان « آن » ي كه درباره اش بحث مي شود كه به آن، « آنِ » مباينت گفته شد.
مراد از « يعينه » يعني همين « آن » كه اسمش « آنِ » مباينت است، « آن » ي است كه متحرك در آن، مماس بود يعني « آنِ » مباينت و « آن » مماسه يكي است.
فلا يمتنع ان يكون طرفَ زمان الحركه شيئا ليس فيه حركه بل فيه امر مخالف للحركه
ضمير « فيه » به « طرف » يا « شئ » مي توان برگرداند.
تا اينجا جواب داده شد اما اين اشكال مطرح مي شود كه اين « آن »، « آنِ » مباينت است چرا به آن، « آنِ » مباينت نگفتيد بلكه « آنِ » مماسه مي گوييد. مصنف مي فرمايد « آنِ » مباينت لازم نيست مباينت داشته باشد همانطور كه « آنِ » حركت، حركت نيست و « آنِ » زمان، زمان نيست. هيچ وقت طرفِ شئ، حكم شئ را ندارد. پس اشكالي ندارد كه « آنِ » مماسه قرار داده شود و « آنِ » مباينت نيست. اگر به آن « آن »،« آنِ » مباينت گفته مي شود به اعتبار اين است كه شروع مباينت است.
ترجمه: ممتنع نيست كه طرف زمانِ حركت، شيئ باشد كه در آن شئ « يا طرف »، حركت واقع شود « يعني مي خواهد بيان كند كه طرف شئ، حكم شئ را ندارد لذا آن ـ آن ـ كه طرفِ مباينت است حكم مباينت ندارد پس مي تواند ـ آنِ ـ مماسه باشد. اگر ـ آنِ ـ مباينت بود نمي توانست ـ آنِ ـ مماسه باشد چون مماسه با مباينت نمي سازد ولي اين ـ آن ـ، ـ آنِ ـ مباينت نيست و اگر به آن، ـ آنِ ـ مباينت گفته مي شود به خاطر اين است كه ابتداي مباينت قرار گرفته است، بلكه در آن شئ « يا طرف »، امرِ مخالف حركت « يعني سكون » انجام شود « پس اشكال ندارد كه در طرف حركت، حركت نباشد بلكه مخالفِ حرکت یعنی سکون باشد یا اگر مخالف حركت نباشد، حركت هم نيست چون در طرف حركت ممكن است حركت نباشد و ممكن است مخالف حركت باشد ولي اين مطلب معلوم است كه در طرف حركت، خود حركت نيست. در ما نحن فيه هم طرف مباينت، مباينت نيست بلكه مماسه است پس فقط يك ـ آنِ ـ مماسه است و اينكه يك ـ آنِ ـ مماسه و يك ـ آنِ ـ مباينت وجود دارد حرف اشتباهي است ».
نكته: اين عبارت مصنف اشاره به يك قاعده مهم مي كند كه هيچ وقت در يك امر تدريجي، طرفش حكم خود آن امر تدريجي را ندارد.
و ان يكونَ طرف زمان المباينه هو نفس آن المماسه و ليس فيه مباينه
« ان يكون » عطف بر « ان يكون » در خط قبل است لذا « فلا يمتنع » بر آن داخل مي شود. ضمير « فيه » به « آنِ » مماسه برمي گردد.
مصنف در عبارت قبلي درباره حركت بحث كرد اما در اين عبارت درباره مباينت بحث مي كند و مي گويد همان قانوني كه بر حركت، تطبيق داده شد بر مباينت تطبيق مي شود به اين صورت كه « آنِ » مباينت هم لازم نيست مباينت داشته باشد بلكه « آنِ » مباينت مي تواند تماس داشته باشد.
ترجمه: ممتنع نيست كه طرفِ زمانِ مباينت، « مباينت، در زمان واقع مي شود چون بين منتها و مبدا است. طرفِ زمانِ مباينت، ـ آنِ ـ مباينت نيست بلكه » نفس « آنِ » مماسه باشد كه در « آنِ » مماسه، مباينت نيست « مباينت، بعد از اين ـ آن ـ مي خواهد حاصل شود ».
و ان عني به آن يصدق فيه القول ان الشئ مباين فحقٌّ اَنّ بينهما زمانا
ضمير « به » به «الآن» در سطر 4 برمي گردد.
مراد از « الشي »، متحرك است.
احتمال دوم اين است كه مراد از « آنِ » مباينت، يكي از آناتِ وسطي است « يعني تمام زماني كه از منتها تا مبدا مي آيد ـ آنِ ـ مباينت واقع مي شود ولي يكي از اينها انتخاب مي شود كه قبل از آن و بعد از آن، مباينت هست » در اينصورت مصنف مي فرمايد اين « آن »، « آنِ » مباينت است و « آنِ » مماسه نيست.
شما مي گوييد بين « آنِ » مماسه كه در منتها واقع شد و « آنِ » مباينت كه بين منتها و مبدا است زمان فاصله است. اين حرف صحيح است اما اينكه مي گوييد بين اين دو « آن »، زمانِ سكون فاصله شده حرف اشتباهي است چون بين اين دو « آن »، زمانِ مباينت فاصله شده است.
ترجمه: اگر قصد كرديد به آن « آن »، « آن » ي را كه درباره ي آن « آن »، اين گفته صادق است كه « ان الشئ مباين »، « در وسط بين منتها و مبدأ صدق مي كند كه گفته شود ان الشئ ـ يعني المتحرك ـ مباين » حق است كه بين « آنِ » مماسه و « آنِ » مباينت، زمان باشد.
نكته: اگر مراد از « آن »، صورت اول یعنی « آنِ » مماسه، باشد. در آن صورت، قولِ « ان الشئ مباين » صدق نمي كند چون مباینت بعد از آن « آن » حاصل می شود. اما در آناتي كه بين منتها و مبدا است قولِ « ان الشئ مباين » صدق مي كند.
لكنه الزمان الذي تحرّك فيه من المماسه الي ذلك البعد
ترجمه: لكن اين زمانِ فاصله بين الآنين، « زمانِ سكون نيست بلكه » زماني است كه متحرك حركت مي كند در آن زمان از مماسه « كه منتها بود » به آن فاصله « نمي گويد ـ الي المبدا ـ بلكه تعبير به ـ الي ذلك البعد ـ مي كند چون بستگي دارد كه در كدام فاصله اين ـ آن ـ را فرض مي كنيد. زیرا بين منتها و مبدأ يك ـ آن ـ فرض مي شود كه از منتها يا اين ـ آن ـ يك فاصله و بُعدي است. مصنف مي گويد بين ـ آنِ ـ مماسه و اين ـ آن ـ ي كه انتخاب كرديد بُعدي وجود دارد كه اين متحرك، از مماسه تا اين بُعد حركت مي كند و در تمام اين حالات، مباين است. پس اين زمان، زمان مباينت است نه زمان سكون ».
و ليس ذلك الزمان زمان السكون
اين زمان، زمانِ سكون نيست كه شما فكر كرديد زمانِ سكون است بلكه زمانِ مباينت است.
خصوصا و من مذهبهم ان الحركه و المباينه و ما يجري ذلك المجري ليس له اولُ ما يكون حركه و مباينه
« خصوصا و من مذهبهم ... »: این مطلب در فصل 6 مقاله سوم آمده است.
لفظ « اول » به « ما يكون » اضافه شده است.
نکته: توجه كنيد كه مصنف با عبارت « خصوصا ... » دنباله اشكال بر مانعين را بيان مي كند ولي مي توان گفت كه ناظر به اشکال نيست و به طور كلي مطلبي بيان مي کند و مي توان گفت ناظر به عبارت « ليس ذلك الزمان، زمان السكون » است كه بهتر مي باشد.
ارسطو و پيروانش قائل به اين هستند كه حركت و مباينت و هر امر تدريجي، « آنِ » حدوث ندارد. حركت، حادث مي شود ولي اولين « آن » براي حدوثش وجود ندارد اگر چه « آنِ » وصول و مماسه را قائل است چون « آنِ » وصول، امر تدريجي نيست. شما « یعنی مانعين » طرفدار ارسطو هستيد و تخلل سكون را واجب مي دانيد و معتقد مي شود به اينكه اولا « آنِ » مماسه وجود دارد و ثانيا « آنِ » مباينه وجود دارد و ثالثا بين اين دو « آن »، سكون وجود دارد. ما مي گوييم « آنِ » مباينت را از كجا آورديد؟ شما پيرو ارسطو هستيد و ارسطو قائل به « آنِ » مباينت نيست پس چرا در اين استدلال خودتان علاوه بر « آنِ » مماسه، « آنِ » مباينت قائل شديد و گفتيد بين « آنِ » مباينه و « آنِ » مماسه، زمان فاصله است. اين حرف بر خلاف مبناي خودتان است.
نكته: اينكه در صفحه 232 سطر 13 بيان شده « لا اول لهما » يعني براي حركت ازلي كه فلك است هيچكس « آنِ » اول قائل نيست چون اگر قائل شود با ازليتش منافات دارد لذا اين مطلب اختصاص به ارسطو ندارد بلكه كنار ارسطو در حركت هاي حادث است كه اولين « آن » ندارند. بله در صفحه 161 سطر 11 اينطور آمده « و انت ستعلم انه ليس للمتحرك و الساكن و المتكون و الفاسد اول آن هو فيه متحرك او ساكن او متكون او فاسد ».
ترجمه: مذهب آنها اين است كه حركت و مباينت و آنچه جاري مجراي آن است « يعني همه ي امور تدريجي، در مقابل امور دفعي كه داراي ـ آنِ ـ وصول و مماسه هستند » اول چيزي كه حركت و مباينت است ندارند.
و كذلك ان تركوا لفظه المباينه و اوردوا بدلها لا مماسه
اگر « كذلك » را سرخط نمي نوشت بهتر بود.
تا اينجا « آنِ » مباينت درست نشد چون هر دو احتمال رد شد. وقتي راه مستدل « یعنی مانعين » از اين طريق بسته مي شود مي گويد: « آنِ » مباينت نيست ولي « آنِ » لا مماسه هست. يعني « آنِ » مماسه انجام شد و بعداً « آنِ » لا مماسه شروع مي شود. مصنف تعبير به « آنِ » مباينت نمي كند بلکه تعبیر به « آنِ » لا مماسه می کند تا طرفِ مقابل نگويد مباينت، از منتها تا مبدا ادامه دارد. مصنف مي گويد فرقي بين « لا مماسه » و « مباينت » نيست چون « لا مماسه » هم، امر تدريجي است و اول ندارد و تمام اين مباحث درباره آن مي آيد. اشكالي ندارد « لا مماسه » اي كه از منتها تا مبدأ ادامه دارد اوّلش، « آنِ » مماسه باشد نه « آنِ » لا مماسه. خودش، « لا مماسه » است ولي اولِ آن، « آنِ » خودش نيست چون « آن » ي كه براي لا مماسه است خودش محكوم به لا مماسه نيست بلکه مي تواند محكوم به مماسه باشد همانطور كه مباينت كه امر تدريجي بود از منتها تا مبتدا امتداد داشت ولي ابتداي اين مباينت، « آنِ » مباينت نبود بلكه « آنِ » مماسه بود.
ترجمه: اگر اين مستدلين لفظِ مباينت را ترك كنند و به جاي مباينت، لا مماسه را ذكر كنند باز هم اين اشكال بر آنها وارد است.
نکته: عبارت « و کذلک » مربوط به فرضِ اول شد که مراد از « آنِ » مباینت، طرفِ زمانِ مباینت باشد ولی می توان در هر دو صورت آورد یعنی چه مراد از « آن »، طرفِ مباینت باشد چه مراد از « آن »، « آن »های وسطیِ مباینت باشد. در هر دو صورت اگر به جای « مباینت »، « لا مماسه » را قرار دهید همین اشکالی که در فرض « مباینه » بود در فرض « لا مماسه » هم خواهد بود.
فانه يجوز ان يكون في طرف الزمان الذي في كله لا مماسه، مماسه
ترجمه : جايز است در طرفِ زماني كه در كل آن زمان، لا مماسه انجام مي گيرد، مماسه واقع شود « همانطور كه در تمام طرفي كه مباينت انجام مي گيرد مماسه حاصل بود ».
و قد سلف منّا بيانٌ يتعلق به تحقق هذا المكان فلنستعن به
نكته: مراد از « هذا المكان » يعني « اينجا ».
توجه كنيد مصنف مراد از اين مساله را تعبير به « مكان » كرده زيرا در فارسي از « مساله » تعبير به « جا و مكان » مي شود و مصنف اين لفظ « جا » را عربي كرده و تعبير به « مكان » كرده است.
ترجمه: از ما بياني گذشت كه ارتباط به آن بيان دارد تحققِ اينجا، خوب است كه ما به آن بيان گذشته استعانت بجوئيم و اين مطلب را درست كنيم « در مقاله دوم در بحث زمان، مصنف اين گونه بيان كرد كه عدمِ تماس يا لا مماسه، امري زماني است. و اگر لا مماسه زماني باشد ابتداي لا مماسه كه ـ آن ـ است، حكم لا مماسه را ندارد بلكه ـ آنِ ـ مماسه است نه ـ آنِ ـ لا مماسه ».
علي ان جميع ذلك
از اينجا اشكال دوم بيان مي شود كه بايد سرخط نوشته شود.




[2] شرح مواقف، ميرسيد شريف جرجاني، ج6، ص255، ط منشورات رضی.
[3] شوارق الالهام، عبدالرزاق لاهيجي، ج4، ص489، ط موسسه امام صادق (ع).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo