< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/03/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ آیا می توان تضاد در حرکت مستدیره را از راه دیگری غیر از مبدء و منتها درست کرد؟/ آیا بین حرکات مستدیره تضاد است/ آیا انواع حرکات مکانی با هم تضاد دارند/ آیا بین انواع حرکات تضاد است/ تضاد حرکات و تقابل آنها/ فصل 6/ 2 ـ تقابل بین حرکت و سکون چه نوع تقابلی است/ تقابل حرکت و سکون/ فصل 7/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
و اما الذی قیل من انه کما ان المستدیره تخالف المستقیمه فی انها لا طرف لها بالفعل فکذلک تخالفها فی ان نوع تضادها لا یتعلق بالاطراف فیسقط بما عرفناه انه لا وجه لتضاد الحرکات الا ان یکون بسبب النهایات و الاطراف[1]
بحث در این که حرکت مستقیمه با مستدیره تضاد ندارند. در توضیح بحث سعی شد که تضاد از ناحیه مبدء و منتها به حرکت وارد شود و چون در حرکت مستقیم می توان از ناحیه مبدء و منتها تضاد را وارد حرکت کرد لذا بین دو حرکت مستقیم می توان تضاد برقرار کرد اما در حرکت مستدیره نمی توان تضاد را از ناحیه مبدء و منتها وارد کرد چون مبدء و منتها ندارد یا اگر دارد تضاد نداشتند لذا گفتیم اولا حرکت مستدیره با حرکت مستقیمه تضاد ندارد ثانیا خود مستدیره ها با هم تضاد ندارند پس اگر تضاد حرکت از ناحیه مبدء و منتها قرار داده شود فقط می توان در مستقیمه ها تضاد درست کرد اما در مستدیره ها نمی توان تضاد درست کرد. در مستقیم و مستدیر هم که با یکدیگر مقایسه می شوند نمی توان تضاد درست کرد.
شخصی می خواهد تضاد را در حرکت مستدیره از راه دیگری غیر از مبدء و منتها درست کند تا بتواند نظر به تضاد مستقیم و مستدیر یا تضاد مستدیره ها بدهد. این شخص می گوید بین حرکت مستقیم و مستدیر دو تفاوت است نه یک تفاوت چنانچه گفت شد. مصنف یک تفاوت بیان کرد و اینگونه گفت که حرکت مستقیم، طرفِ بالفعل دارد و حرکت مستدیر، طرفِ بالفعل ندارد باید با فرض یا روش های دیگر طرف برای حرکت مستدیر درست کرد این گوینده می گوید این فرق مورد قبول است اما علاوه بر این، فرق دیگری است که از آن غفلت شده و آن فرق این است که در حرکت مستقیم، تضاد از ناحیه تضاد مبدء و منتها می آید ولی در حرکت مستدیر تضاد از راه دیگر می آید و نباید توقع داشت که از ناحیه مبدء و منتها بیاید بنابراین اگر تضاد از ناحیه مبدء و منتها در حرکت مستدیر نفی شد نمی توان نتیجه گرفت که تضاد در حرکت مستقیم منتفی است بلکه می توان گفت تضادی که از ناحیه مبدء و منتها می خواهد بیاید در حرکت مستدیر منتفی است اما تضادهای دیگر نفی نشدند.
مصنف در جواب بیان می کند که قبلا بحث شد و ثابت شد که تضاد از ناحیه متحرک ها و محرّک ها و زمان و « ما فیه الحرکه » نیست آنچه که باقی ماند فقط مبدء و منتها بود پس اگر تضاد بخواهد بیاید باید از ناحیه مبدء و منتها بیاید. در اینصورت فرقی نمی کند این تضاد در حرکت مستقیم بخواهد بیاید یا در حرکت مستدیر بخواهد بیاید. لذا اگر در حرکت مستدیر از طریق مبدء ‌و منتها نیامد چنانکه بیان شد نمی آید، از طریق دیگر نمی تواند بیاید پس همانطور که بیان کردیم دو حرکت مستدیر با هم تضاد ندارند حرکت مستقیم و مستدیر هم با هم تضاد ندارند زیرا در حرکت مستدیر تضاد نیست.
توضیح عبارت
و اما الذی قیل من انه کما ان المستدیره تخالف المستقیمهه فی انها لا طرف لها بالفعل فکذلک تخالفها فی ان نوع تضادها لا یتعلق بالاطراف
ضمیر « انها » به « مستدیره » بر می گردد.
« تخالفها »: یعنی « تخالف المستدیره المستقیمه ».
اما آنچه که گفته شده از اینکه شان این است که همانطور که حرکت مستدیره مخالفت با حرکت مستقیمه دارد در اینکه مستدیره، طرف بالفعل ندارد در و طرفش بالقوه است و باید با فرض یا امثال فرض آن را بالفعل کرد » همچنین حرکت مستدیره مخالف با حرکت مستقیمه است در اینکه نوعِ تضادِ مستدیره وابسته به اطرافش نیست « تضادِ مستقیمه وابسته به اطرافش بود یعنی باید اطراف تضاد داشته باشند تا مستقمه تضاد پیدا کند اما در مستدیره اینچنین نیست. تضادّ بین مستدیر و مستدیر یا تضاد بین مستدیر و مستقیم لازم نیست از ناحیه ی اطراف بیاید.
فیسقط بما عرفناه انه لا وجه لتضاد الحرکات الا ان یکون بسبب النهایات و الاطراف
« فیسقط » جواب « اما » است. « انه » بیان برای « ما عرفناه » است و « ان »، تفسیریه است.
ترجمه: اما این قول ساقط می شود به وسیله آنچه ما شناختیم از اینکه راه برای تضاد حرکات نیست جز اینکه از طریق نهایات و اطراف « یعنی مبدء و منتها » بیاید.
فاذا سقطت النهایات سقط وجه التضاد فلم یکن ضد
« وجه » به معنای « راه » و « عامل » است.
اگر نهایات، سقوط کنند « چنانچه که در حرکت مستدیره سقوط کردند » وجه و راه تضاد ساقط می شود پس ضد حاصل نمی شود « تا این ضد با آن ضد دیگر تضاد پیدا کند ».
فقد علمت مما قلناه حال الحرکه المستدیره
این عبارت خوب بود که سرخط نوشته شود چون نتیجه ی جوابی که به این قائل داده شده نمی باشد بلکه نتیجه ی تمام مباحث گذشته است.
ترجمه: از آنچه گفتیم حال حرکت مستدیره را دانستی « و فهمیدی که تضادی در حرکت های مستدیره نیست چه حرکت مستدیره با حرکت مستدیره سنجیده شود چه با حرکت مستقیمه سنجیده شود.
و اما المستقیمات فقد عرفت انها تتضاد و کیف تتضاد حینئذ
این عبارت باید دنباله ی عبارت قبلی باشد نه اینکه سر خط نوشته شود.
« کیف تتضاد »: بیان شد که تضاد از ناحیه مبدء و منتها است و مبدء و منتها به سه قسم تقسیم شد به اینکه گاهی ذاتاً تضاد داشتند مثل سواد و بیاض. اما گاهی به وسیله صفت تضاد دارند و این صفت را یا از ناحیه حرکت می گرفتند مثل مبدئیت و منتهائیت یا از ناحیه حرکت نمی گرفتند مثل علو و سفل.
« حینئذ »: این لفظ در دو نسخه خطی نیست ولی اگر باشد اینگونه معنا می شود « حین انها تتضاد » یعنی وقتی که متضاد است دانستی که چگونه متضاد است. اما درباره مستقیمات، هم فهمیدی که تضاد دارند و هم فهمیدی که چگونه این تضاد در حرکت مستقیمه راه دارد.
و ان النازل و الصاعد یتضادان التضاد المذکور الذی للحرکه بما هی حرکه مستقیمه
مصنف می فرماید این مطلب را هم دانستی که در حرکت صعودی و نزولی دو نوع تضاد هست یک تضادی که از ناحیه مبدء و منتها است به این صورت که نمی توان مبدء را منتها قرار داد و نمی توان منتها را مبدء قرار داد. از ناحیه دیگر هم تضاد می آید چون دو نقطه ای که در دو طرف این خط است به یکی عالی و به یکی سافل گفته می شود. از جهت علو و سفل هم که صفت این دو نقطه است تضاد دیگر می آید و قهراً مبدء و منتها متضاد می شود و بدنبالش حرکت، متضاد می شود.
مصنف بیان می کند که نازل و صاعد، دو تضاد دارند یکی را با عبارت « یتضادان التضاد المذکور ... » بیان می کند و دیگری را با عبارت « یتضادان تضادا ... » بیان می کند.
مراد از « التضاد المذکور » را اگر غیر عمیق بخواهید بیان کنید یعنی تضادی که از طریق نهایات و اطراف باشد. اما اگر بخواهید عمیق معنا کنید یعنی تضادی که از این جهت حاصل است که مبدء و منتهای حرکت با هم جمع نمی شوند. « مبدء از این جهت که مبدء است، در حرکت واحده مستقیمه، منتها نمی شود و منتها از این جهت که منتها است در حرکت واحده مستقیمه، مبدأ نمی شود همچنین مراد از حرکت، حرکت مستقیمه ی مستمره است چون در حرکتی که قطع می شد ولو مستقیم باشد در همان نقطه ای که قطع می شود و منتهای حرکت اول است مبدء برای حرکت دوم می شود پس مبدء با منتها یکی می شود. پس مراد از « تضاد مذکور » یعنی تضادی که بین مبدء و منتها است اما به این صورت که مبدء را نمی توان منتها قرار داد و منتها را نمی توان مبدء قرار داد و این قضیه در حرکتِ واحده ی مستقیمه ی مستمره حاصل است.
ترجمه: شناختی که نازل و صاعد متضادند به تضاد مذکوری که برای حرکت وجود داشت حرکتی که حرکت مستقیم و مستمره بود. لفظ « مستمره » را در حاشیه کتاب اضافه کنید چون مصنف قبلا گفته بود الان تکرار نکرد.
و یتضادان تضادا خارجا عن ذلک و هو ان الطرفین قد یتضادان من طریق انهما علو و سفل ایضا »
ضمیر « هو » به « تضادا خارجا عن ذلک » بر می گردد.
« ایضا »: علاوه بر اینکه تضاد دارد از طریق اینکه مبدء و منتها هستند، تضاد از این طریق که علو و سفل هستند هم دارند.
همین حرکت نازل و صاعد تضاد پیدا می کنند تضادی که وابسته به آن تضاد مذکور نیست « یعنی تضادش به خاطر مبدء و منتها نیست به عبارت دیگر به خاطر اینکه مبدئش، منتها نشود و منتهایش، مبدء نشود نیست بلکه به خاطر این است که مبدئش متصف به علو است و منتهایش متصف به سفل است ».
ترجمه: حرکت نازله و صاعده تضاد پیدا می کنند اما تضادی که خارج از آن است و آن تضاد عبارت از این است که طرفین گاهی تضاد دارند از طریق اینکه علو و سفل هستند.
فالحرکه ذات الضد هی التی تاخذ اقرب مسافه من طرف بالفعل الی طرف آخر بالفعل
این عبارت نتیجه گیری از همه مطالب گذشته است در این نتیجه گیری مصنف دو مطلب ذکر می کند:
1ـ حرکتی که ذات ضد باشد.
2 ـ حرکتی که ضد باشد.
در دو حرکت متضاد وقتی دو حرکت را تحلیل می کنید هر یک، ذات الضد می شود و دیگری ضد می شود. مثلا سواد و بیاض را ملاحظه کنید که سواد را صاحب ضد می گویند و بیاض، ضد آن است یا می گویند بیاض، صاحب ضد است و سواد، ضد آن است. در حرکت هم همینطور است به اینکه یک حرکت هست که ذات الضد می باشد و حرکت دیگر هست که ضد می باشد.
حرکتِ ذات ضد چه حرکتی است؟ « حرکت مستدیر نیست بلکه » حرکتی است که از طرفی به طرف دیگر شروع کند و نزدیکترین مسافت را طی کند و نزدیکترین مسافت بین دو نقطه، خط مستقیم است نه خط منحنی.
مصنف اینگونه بیان می کند: حرکتی می تواند ضد داشته باشد و ذات ضد باشد که از طرفی که بالفعل است به طرف دیگر که آن هم بالفعل است برود ولی با اقرب مسافه باشد و این فقط در حرکت مستقیم است. وقتی این حرکت، ذات ضد شد ضدِ این حرکت این است که از طرف دیگر شروع کند و به همان طرف اول بر گردد.
ترجمه: حرکتی دارای ضد است که نزدیکترین مسافت را از طرفِ بالفعل تا طرف بالفعل دیگر طی کند « نزدیکترین مسافت همان خط مستقیم است پس حرکتی ذات ضد است که حرکت مستقیمه باشد ».
و ضدها هو الذی یبتدئ من منتها ها ذاهبا الی مبدئها لا الی شیء آخر
ترجمه: و ضد این حرکت، آن حرکتی است که از منتهای این حرکت شروع می کند و می رود تا به مبدء حرکت اول برسد نه اینکه به شیء دیگر برسد « مثلا بیاض به سمت سواد رفت الان سواد باید به سمت بیاض برود نه اینکه به سمت بی رنگی یا رنگ دیگری برود ».
صفحه 289 سطر 5 قوله «‌ فصل »
در فصل هفتم از مقاله چهارم بحث از تقابل حرکت و سکون است تقابل بین حرکت و سکون روشن است که وجود دارد چون این دو با هم جمع نمی شوند ولی نحوه تقابل چیست؟
سکون، امر عدمی است و حرکت، امر وجودی است لذا بین این دو یا سلب و ایجاب است یا عدم و ملکه است نمی تواند تضاد باشد. اما در این فصل مصنف می خواهد بین حرکت و سکون تضاد درست کند. در ابتدای فصل تقابل تضاد درست می شود اما در ادامه بحث تقابل بین دو سکون مطرح می شود.
بیان تقابل بین حرکت و سکون: این مطلب قبلا در جای خودش بحث شد و اینچنین گفته شد که هر جنس حرکتی، یک سکونی در مقابل خودش دارد. جنس حرکت، یا جوهری است « اگر حرکت در جوهر قائل شوید » یا کیفی است یا کمی است یا إینی است یا وضعی است. سکون هم به یکی از این چهار یا پنج حالت است. در مقابل هر جنس از حرکت، سکونی از قبیل همان جنس هست. وقتی به بحث از مقابله سکون با سکون می رسد می گوید توجه به این می شود که سکون بما هو سکون با سکون بما هو سکونِ دیگر چه تقابلی دارد. کاری نداریم که این سکون طبیعی است و آن سکون قسری است. این تقابلی که از ناحیه طبیعی بودن و قسری بودن می آید یا از ناحیه ی امور خارج از سکون می آیند مورد نظر نیست.
توضیح عبارت
فصل فی تقابل الحرکه و السکون
فصل هفتم در تقابل حرکت و سکون است.
اما مقابله ما بین الحرکه و السکون فامر قد تحقَّقتَه فیما سلف
اما مقابله ما بین حرکت و سکون در گذشته تحقیق شد « که در صفحه 108 بیان شد ».
و علمت ان لکل جنس حرکه سکونا یقابله
در صفحه 110 سطر 17 بیان شد « و اعلم ان فی کل صنف من اصناف الحرکه سکونا یقابله » که در آنجا تعبیر به « صنف » شد ولی در اینجا تعبیر به « جنس » شد.
ترجمه: دانستی که هر جنس حرکتی « یا هر صف حرکتی » سکونی در مقابل دارد.
لکنه قد یجب علینا ان نعرف تقابل السکون للسکون من حیث هو سکون و سکون لا من حیث هو طبیعی و قسری
لکن بر ما واجب است که مطلب دیگری را بشناسیم و آن این است که آیا سکون با سکون تقابل دارد یا ندارد؟ نظر به این نیست که صفتی از این « مثلا قسری » با صفتی از آن « مثلا طبیعی » تقابل دارد بلکه خود این سکون با خود آن سکون سنجیده می شود که آیا تقابل دارند یا ندارند؟
و غیر ذلک من الفصول الخارجه عن جوهرهما
« غیر ذلک »: تقابل بین او صاف دیگر.
« الفصول »: مراد فصول منطقی نیست چون فصول منطقی خارجی از جوهر نیستند. بلکه مراد ممیِّز ها است چون بین دو سکون، تمیز حاصل است. ممیزهایی که خارج از ذاتند مورد بحث نیستند بلکه خود ذاتِ سکون و سکون لحاظ می شود.
مصنف می خواهد جوهر سکون و سکون را با هم مقایسه کند و ببیند بین آنها تقابل یا تضاد هست یا نه؟ امورِ خارج از جوهر سکون و سکون مورد نظر نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo