< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نمی توان تضاد حرکت مستقیم و حرکت مستدیر را از راهی غیر از تضاد استقامت و استداره ثابت کرد/ آیا بین حرکت مستقیم و حرکت مستدیر تضاد است؟/ آیا انواع حرکات مکانی با هم تضاد دارند؟/ آیا بین انواع حرکات، تضاد است؟/ تضاد حرکات و تقابل آنها/ فصل 6/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
و یمکن ان یبین بهذا ایضا ان صوره الاستقامه و الاستداره لا تتضاد تضادا جنسیا[1]
نکته مربوط به جلسه قبل: در صفحه 285 سطر 17 آمده بود « بل لیس ما فیه الحرکه هو السبب لتضاد الحرکات » این عبارت را بنده به این صورت بیان کردم که مصنف وارد در احتمال و فرض دوم شد. این بیان، صحیح است اما الان می خواهم بگویم که می توان جمله ی بعد یعنی عبارت « فان لم یکن... » را ورود در احتمال و فرض دوم قرار داد و عبارت « بل لیس ما فیه ... » را مربوط به احتمال و فرض اول قرار داد. در اینصورت « بلِ » ترقی واضح تر فهمیده می شود.
بحث امروز: بیان شد که حرکت مستدیر با حرکت مستقیم تضاد ندارند و وارد بیان این مدعا شد و دو احتمال مطرح شد. به اینصورت که اگر کسی ادعا کند که حرکت مستقیم با حرکت مستدیر، تضاد دارد باید از یکی از دو راه وارد شود و بگوید یا استقامت و استداره تضاد دارند و تضادشان باعث تضاد این دو حرکت می شود یا باید از راه دیگری تضاد این دو حرکت اثبات شود. فرض اول باطل شد سپس وارد فرض و احتمالِ دوم شد. احتمال دوم اینگونه شد که مصنف خواست از طریق تضاد مبدء و منتها، حرکت مستقیم را با حرکت منحنی متضاد کند.
توضیح: فرض کن مبدء و منتها به این صورت باشد که بین دو نقطه خط مستقیم و خط منحنی است و شخص می تواند در خط مستقیم و در خط منحنی حرکت کند. این شخص دو بار حرکت می کند یک بار از خط مستقیم حرکت می کند و یک بار از خط منحنی حرکت می کند ولی وقتی روی خط مستقیم حرکت می کند از مبدئی که سمت راست است شروع می کند و به منتهایی که سمت چپ است ختم می کند و وقتی که می خواهد حرکت منحنی کند بر عکس عمل می کند یعنی از سمت چپ شروع می کند و به سمت چپ ختم می کند در اینصورت مبدء در یکی یمین است و در دیگری یسار است که در اینصورت دو مبدءها با هم تضاد پیدا می کنند به خاطر اینکه اگرچه هر دو مبدء هستند ولی یکی وصف یمین را دارد و یکی وصف یسار را دارد و یمین و یسار، تضاد دارند.
در منتها هم همینطور است که منتها در یکی، یمین است و در دیگری یسار است و دو منتها از نظر منتها بودن تضاد ندارند. ولی از جهت یمین و یسار بودن تضاد دارند پس منتها ها هم متضاد می شوند. وقتی مبدء ها و منتهاها متضاد شدند قهراً‌ حرکت، متضاد می شود کسی ممکن است از این طریق حرکت را متضاد کند. اشکالی که مصنف وارد می کند این است که اگر خط منحنی، منحصر به یک خط بود و اضافه و کم نمی شد در اینصورت خط منحنی با خط مستقیم، غایه الخلاف پیدا می کرد و بین آنها تضاد واقع می شد اما اینچنین نیست که آن منحنی فقط یک حالت داشته باشد بلکه بی نهایت حالت برای خط منحنی هست پس نمی توان یکی از این منحنی ها را ضد مستقیم قرار داد و گفت حرکت مستقیم با حرکت بر روی منحنی تضاد دارد اگرچه مبدءها و منتهاها متضاد شدند ولی نمی توان حرکت ها را متضاد کرد چون بین حرکت ها غایه الخلاف واقع نشد و در تضاد، غایه الخلاف لازم است. مبدء ها که یمین و یسار بودند غایه الخلاف داشتند منتهاها هم که یمین و یسار بودند غایه الخلاف داشتند اینجا مشکلی نبود وقتی حرکت را ملاحظه کردیم که می خواهد در خط مستقیم واقع شود این هم مشکلی ندارد اما آن که در خط منحنی می خواهد واقع شود مشکل دارد. کدام خطِ منحنی را با خط مستقیم مقایسه می کنید؟ هر کدام را که مقایسه کنید با خط مستقیم غایه الخلاف را ندارد. پس حرکت مستقیم با حرکت مستدیر غایه الخلاف پیدا نمی کند و در نتیجه تضاد ندارد. بله گفته شد که یک راه هست و آن اینکه تمام حرکت های منحنی را جمع کنید تا یک عنوان جامع به آن داده شود و گفته شود حرکت مستدیر هستند. کاری نداشته باشید به اینکه بر روی این قوس انجام می شود یا روی قوس دوم یا روی قوس سوم انجام می شود. این بی نهایت قوس را جمع کنید که در تحت عنوانِ حرکت مستدیر شریکند. یک طرف، حرکت مستقیم قرار داده شود که یک شخص دارد. طرف دیگر، حرکت مستدیر قرار داده شود که بی نهایت شخص دارد. در اینصورت حرکت مستقیم با حرکت مستدیر غایه الخلاف پیدا می کند و بین آنها تضاد می شود. اما این راه هم صحیح نبود زیرا نمی توان گفت واحدِ بالشخص با واحِد بالعموم تضاد دارد زیرا این دو با هم مقایسه نمی شوند تا بین آنها تضاد درست شود باید طرفین تضاد یا واحد بالشخص باشند یا واحد بالعموم باشند.
بحث امروز: آیا می توان گفت بین صورت استقامت و صورت استداره، تضاد جنسی است تا نتیجه گرفته شود که بین حرکت مستدیر و حرکت مستقیم تضاد جنسی است؟
مصنف می فرماید امکان ندارد چون اگر استقامت و استداره « یا حرکت مستقیم و حرکت مستدیر » تضاد جنسی داشته باشند این جنس در شخصِ حرکت مستقیم و شخصِ حرکت مستدیر نیز وجود دارد چون جنس در ضمن فرد موجود است و هکذا نوع در ضمن فرد موجودات ولو جنس بما هو جنس و نوع بما هو نوع و بما هو کلی در ضمن فرد نیست ولی در منطق ثابت شده که جنس و نوع در ضمن فرد یا به عین وجود فرد موجودند. پس اگر حرکت مستقیم با حرکت مستدیر در جنسشان تضاد داشته باشند با توجه به اینکه جنس در فرد موجود است لازم می آید که فردی از حرکت مستقیم با فردی از حرکت مستدیر هم تضاد داشته باشد چون جنسی که دارای تضاد است در فرد هم موجودات قهراً تضادِ جنس در فرد هم حاصل می شود در حالی که صثابت شد تضاد بین دو فرد از حرکت که یکی مستدیر و یکی مستقیم باشد وجود ندارد. اگر بین دو فرد، تضاد وجود ندارد بین دو جنسی که در ضمن دو فرد هست نمی توان تضاد وجود داشته باشد.
توضیح عبارت
و یمکن ان یُبَیَّنَ بهذا ایضا ان صوره الاستقامه و الاستداره لا تتضاد تضادا جنسیا
« ایضا »: همانطور که تضاد بین دو حرکتِ شخصی را بیان کردیم تضاد بین دو جنس حرکت را هم می توان بیان کرد.
ترجمه: با همین بیانی که شد می توان بیان کرد که صورت استقامه و استداره تضاد جنسی ندارند « قهراً حرکت مستقیم و مستدیر هم تضاد جنسی پیدا نمی کنند ».
مصنف لفظ « صوره » می آورد تا بفهماند که شخص مراد نیست بلکه صورت استقامت و صوره استداره مراد است که وجود جنسی دارند.
لانه ان کان مطلق الاستقامه مضادا لمطلق الاستداره کان ایضا هذا المستقیم یضاده هذا المستدیر بعینه
ترجمه: « چرا تضاد جنسی بین صورت استقامه و استداره نیست؟ » چون اگر جنس استقامت مضادِ جنس استداره باشد این مستقیمِ شخصی مضاد با این مستدیر شخصی بعینه « یعنی خود همین مستدیر شخصی » می شود.
بیانی که در جلسه قبل شد بود این بود که اگر حرکت مستقیم، یکی حساب شود و حرکت مستدیر را هم با تعداد بی نهایتی که دارد یکی حساب شود لازم می آید که یک طرف، حرکت مستقیمِ واحد بالشخص باشد و طرف دیگر، حرکت مستدیرِ واحد بالنوع باشد و واحد بالشخص با واحد بالنوع یا حتی واحد بالجنس مقایسه شود. « به جای واحد بالنوع یا واحد بالجنس تعبیر به واحد بالعموم می کنیم تا شامل هر دو شود اگرچه بحث فعلاً در واحد بالجنس است ».
اذ لا یجوز ان یکون هذا الواحد یقابله الا واحد بعینه
ترجمه: جایز نیست که این واحد شخصی « مثلا حرکت مستقیم یا استقامه » مقابلش قرار بگیرد مگر یک واحد شخصی معین « نمی شود در یک طرف، واحد شخصی گذاشته شود و در طرف دیگر که مقابلِ طرف اول است واحد بالعموم قرار داد ».
نکته: این عبارت تعلیل برای جمله ی قبل از خودش شد. فردی از استقامت با فردی از استداره تضاد دارد و بیان شد که اگر تضاد بین دو جنس باشد این دو فرد هم تضاد پیدا می کنند در اینصورت بین دو فرد تضاد پیدا می شود چون نمی توان گفت یک طرف، حرکتِ مستقیم است و طرف دیگر، بی نهایت حرکت مستدیر است بلکه طرف دیگر هم باید فرد گذاشته شود. وقتی فرد گذاشته شود جنسی از این در مقابل جنسی از آن قرار می گیرد.
البته بعید است ولی احتمال دارد که عبارت « اذ لا یجوز » مرتبط به جمله اول باشد که در ابتدای جلسه خوانده شد و جمله وسط به صورت معترضه باشد.
لان ما هو ابعد عن هذا الواحد فی طبیعه الخلاف فهو واحد
چرا در مقابل یکی، باید یکی قرار داد؟ زیرا در تضاد شرط می شود که دو طرف اختلافشان در حد نهایی باشد یعنی بین آنها غایه الخلاف باشد و غایه الخلاف اقتضا می کند که یکی با یکی سنجیده شود نه اینکه یکی با چند تا سنجیده شود.
ترجمه: آن امری که از این واحد « مثل استقامت » دورترین از واحد است « و نمی تواند متعدد باشد تا تحت یک عنوان برده شود » پس واحد است.
« فی طبیعیه الخلاف »: این لفظ مربوط به « ابعد » است. بیاض را با سواد ملاحظه کنید و بیاض را واحد بگیرید سواد باید « ما هو ابعد عن هذا الواحد » باشد یعنی سوادی که ابعد از این واحد است در طبیعت خلاف. سواد و بیاض خلاف هم هستند اگر هر دو طبیعتِ شخصی اند طبیعت شخص آنها خلاف هم است اگر هر دو واحد عام اند طبیعت عامشان خلاف هم هست.
فان لا ابعد فلا ضد
نسخه صحیح « فان کان لا ابعد » است. می توان « کان » را ناقصه گرفت و ضمیر آن را به « طرف دیگر » برگرداند.
ترجمه: اگر طرف دیگر، لا ابعد باشد ضدی تحقیق پیدا نمی کند « مثلا یک طرف، وجود دارد ولی طرف دیگر لا ابعد است یعنی دورترین نیست در اینصورت غایه الخلاف نیست و تضاد حاصل نمی شود.
و هذا الشخص لما لم یکن متکثرا بالعدد لم یجز ان یکون ضده معنی عامیا متکثرا
این شخص که در طبیعتِ خلاف قرار دارد و در غایه خلاف است چون متکثرِ بالعدد نیست بلکه واحد بالعدد و بالشخص است ضدش که طرفِ مقابلش است نمی تواند یک معنای عام و متکثر باشد « ضدِ یک معنای خاص، معنای عام نیست ».
فیسقط بهذا قول من قال: ان هذه الحرکاتِ القوسیةَ الکثیره یجوز ان تکون مضاده للمستقیمه الواحده
کسی اینگونه گفته که ضدِ واحد، واحد است « یعنی حرف مصنف را قبول دارد » و قبول ندارد که ضد واحد، متکثر باشد اما در جایی که بی نهایت منحنی و حرکت مستدیر واقع هست و در طرف دیگر، مستقیمِ واحد واقع است، واحد با واحد مقایسه می شود زیرا آن طرف که بی نهایت منحنی است مثلِ شیء واحد قرار داده می شود طرف دیگر هم یک حرکت مستقیم است پس واحد با واحد سنجیده می شود.
مصنف می فرماید اگرچه واحد را با واحد مقایسه گردید ولی یکی را واحد شخصی کردید و دیگر را واحد بالعموم کردید در اینصورت جای مقایسه کردن نیست.
ترجمه: ساقط می شود به سبب این « قانونی که بیان شد: ضدِ یک شخص نمی تواند یک معنای عام و کلی باشد بلکه باید شخص باشد » قول این شخص باطل است که گفته این حرکت های قوسی که بر روی منحنی انجام می گیرند و کثیر هم هستند « یکی قرار داده شوند و یک معنای کلی همه را شامل شود در اینصورت یک شیء کلی در مقابل آن معنای کلی قرار داده می شود تا تضاد واقع شود » ‌جایز است که مضاد با حرکت مستقیمه واحده باشد.
قال و ان کان ضد الواحد واحدا فهذه الکثره هی من حیث هی مستدیر کشیء واحد
ضمیر « قال » به « من قال » بر می گردد. نسخه صحیح « فانه و ان کان » است و لذا فاء در « فهذه » که بعد از « ان » وصلیه آمده به معنای « لکن » است.
این قائل با این عبارت، توضیح می دهد که چگونه مضاد باشد.
ترجمه: این شخص می گوید اگرچه ضد واحد، واحد است لکن « از این قانون خارج نشدیم زیرا » این کثرت که برای حرکت های مستدیر « یا منحنی ها » است به لحاظ مستدیر بودن مثل شیء واحد هستند.
فان هذا القول خطا
این عبارت دلیل برای « یسقط » است یعنی قولِ مَن قال، خطا است.
و ذلک لان ضد الواحد بالعموم واحد بالعموم، متکثر الشخص
در هر دو نسخه خطی « بالشخص » آمده است. ویرگولی که بعد از « بالعموم » است خوب است که بعد از « الشخص » باشد.
علت خطا بودن این است که ضدِ واحدِ بالعموم، واحد بالعموم است که واحد بالعموم، این صفت دارد که متکثرِ بالشخص است.
لیس ضد الواحد بالعموم واحداً بالشخص
نمی توان گفت ضدِ واحد بالعموم، واحد بالشخص است بلکه ضد واحد بالعموم، واحد بالعموم است و ضد واحد بالشخص، واحد بالشخص است.
فلیس ضد جمیع تلک المستدیرات المتفقه فی معنی الاستداره هذا المستقیم الواحد بالشخص
« ضد » اسم « لیس » و « هذا المستقیم » خبر است.
مصنف تا اینجا به صورت کلی بیان کرد که ضدِ واحدِ بالعموم، واحد بالعموم است. نمی شود ضد واحد بالشخص، واحد بالعموم باشد بلکه ضد واحد بالشخص، واحد بالشخص است الان با این عبارت می خواهد تطبیق بر ما نحن فیه کند.
ترجمه: ضدِ تمام این مستدیراتی که در معنای استداره اتفاق دارند « و به خاطر همین است که در تحت یک چیز جمع شدند » این مستقیمِ واحد بالشخص نیست « یعنی ضد واحد بالجنس، واحد بالشخص نیست ».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo