< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ اختلاف ظرف « یعنی زمان » اختلاف فصلی نمی آورد و لذا باعث اختلاف نوعی حرکت نمی شود 2 ـ حرکت به توسط چه چیزی می تواند اختلاف نوعی پیدا کند/ فصل 3/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
« و اما الازمنه فلا تختلف من حیث هی ازمنه بالنوع البته بل بالشخص ان کان لابد لانها اقسام متصل واحد »[1]
بیان شد که اگر موضوعِ دو حرکت، اختلاف نوعی داشتند مستلزم این نمی شود که خود دو حرکت هم اختلاف نوعی داشته باشند. اختلاف نوعی موضوع ها باعث اختلاف نوعی حرکت ها نمی شود. علتش این بود که اگر چیزی بخواهد متکثر بالنوع شود باید با فصول مختلفه، متکثر بالنوع شود. اگر ذاتی با چند فصل همراه شد چند نوع درست می شود اما اگر با عوارض، تفاوت بین ذات درست شود « یعنی ذاتی که با عارضی همراه است متفاوت شد با همان ذات در وقتی که با عارض دیگر ضمیمه شود » در این صورت دو نوع درست نمی شود بلکه دو شخص درست می شود.
قبلا هم گفته شده بود که تکثر شخصیِ حرکت می تواند به تکثر موضوع باشد و می تواند به تکثر زمان باشد. بعد از بیان این مطلب که تکثر نوعی موضوع برای تکثر نوعی حرکت کافی نیست دوباره به بحث از تکثر شخصی می پردازد و می گوید اضافه حرکت به این موضوع یا وقوع این حرکت در زمان، هیچکدام فصل نیستند. اگر اضافه حرکت به موضوع، فصل بود می توانست حرکت را متنوِّع به انواع مختلف کند و اگر ظرف بودن زمان هم فصل می بود با اختلاف ظرف، اختلاف نوع درست می شد ولی نه اضافه حرکت به موضوع، فصل است و نه وقوع حرکت در زمان، فصل است پس نه اختلافِ اضافه می تواند، اختلاف نوعی بیاورد « چون اختلافِ به اضافه، اختلاف فصلی نیست تا اختلاف نوعی بیاورد » نه اختلافِ ظرف می تواند اختلاف نوعی بیاورد « زیرا اختلاف ظرف هم اختلاف فصلی نیست » بله اینها باعث اختلاف عرضی می شوند یعنی اختلاف موضوع و اختلاف زمان و ظرف، باعث اختلاف عرض می شود و اختلاف عرض، اختلاف شخصی می آورد و اختلاف نوعی نمی آورد.
این مطلب « اختلافِ اضافه به موضوع، اختلاف شخصی می آورد و اختلاف نوعی نمی آورد » در جلسه قبل خوانده شد الان به این بحث می پردازیم که اختلاف ظرف « یعنی زمان » اختلاف فصلی نیست پس اختلاف نوعی برای حرکت، درست نمی کند بلکه اختلاف شخصی برای حرکت درست می کند. اگر زمان، مختلف بود شخصِ حرکت مختلف می شود نه نوع حرکت.
به چه علت اختلاف نوعی در زمان وجود ندارد؟ چون زمان، واحد متصل است یعنی از اول تا آخر، یک نوع است و اگر اختلاف پیدا می شود اختلاف به نوع پیدا نمی شود بلکه اختلاف به شخص پیدا می شود یعنی شخصِ واحد یا نوعِ واحد است که به وسیله عوارض، اختلاف پیدا می کند نه به وسیله انواع.
پس اختلاف زمان، اختلاف شخصی است. اما آیا ممکن است زمان، اختلاف شخصی داشته باشد و مقارنش که حرکت است اختلاف نوعی پیدا کند؟ چنین چیزی ممکن نیست اگر خود زمان، اختلاف شخصی دارد مقارنش هم که حرکت است اختلاف شخصی پیدا می کند. پس با اختلاف زمان، مقارنش که حرکت است همان اختلافی را پیدا می کند که زمان داشت.
توضیح عبارت
« و اما الازمنه فلا تختلف من حیث هی ازمنه بالنوع البته »
« بالنوع » متعلق به « فلا تختلف » است یعنی ازمنه، اختلاف نوعی پیدا نمی کنند.
اما اختلاف حرکت به اختلاف زمان، نمی تواند اختلاف نوعی باشد بلکه باید اختلاف شخصی باشد اما ازمنه اختلاف نوعی پیدا نمی کنند از این جهت که ازمنه هستند ولی ممکن است به خاطر چیزهای دیگر، اختلاف نوعی درست شود.
« بل بالشخص ان کان لابد »
بلکه اختلاف ازمنه به شخص است اگر ناچار از اختلاف باشیم.
اما چه وقتی ناچار هستیم که برای زمان اختلاف قائل شویم؟ وقتی که با فرض خودمان زمان را تقسیم کنیم یا به توسط روشن بودن و تاریک بودن تقسیم کنیم. در این صورت ناچار هستیم که به اختلاف قائل شویم ولی اختلاف باید شخصی باشد نه نوعی.
ترجمه: اگر اختلاف، واجب باشد « که در صورت فرض یا روشن و تاریک بودن مثلا، واجب می شود » این اختلاف باید بالشخص باشد نه بالنوع ».
« لانها اقسام متصل واحد »
به چه علت زمان، اختلاف نوعی ندارد؟ چون این اقسامی که برای زمان درست می شود اقسام یک موجودِ واحدِ متصل است و موجود واحد متصل، انواع مختلف ندارد. اگر اقسام برای آن درست کنید اشخاص مختلف برایش درست شده نه انواع مختلف.
« و مقارنه ما یختلف بالشخص دون النوع لا توجب البته مخالفه فصلیه منوعه »
تا اینجا بیان شد که زمان می تواند اختلاف شخصی داشته باشد اما نمی تواند اختلاف نوعی داشته باشد. الان درباره مقارن زمان « یعنی حرکت » بحث می کند و می گوید حرکت که مقارن با زمان می شود به تبع زمان، اختلاف شخصی می تواند پیدا کند و اختلاف نوعی نمی تواند پیدا کند.
ترجمه: مقارنت حرکت با زمانی که اختلافِ بالشخص دارد نه اختلاف بالنوع، باعث مخالفت فصلی که نوع ساز باشد نمی شود بلکه باعث مخالفت عارضی می شود که شخص ساز است.
صفحه 267 سطر 14 قوله « فعسی »
تا اینجا بیان شد که حرکت به توسط موضوع و زمان، اختلاف نوعی پیدا نمی کند اما الان سوال می شود که حرکت به توسط چه چیزی می تواند اختلاف نوعی پیدا کند؟ مصنف می فرماید باید حقیقت حرکت را جستجو کرد و بررسی کرد که چه چیزهایی در حقیقت حرکت دخالت دارد اگر آنها مختلف شدند حرکت هم مختلف می شود چون حقیقت حرکت وابسته به اینها است اگر اینها تغییر داده شوند حقیقت هم تغییر می کند و وقتی حقیقت تغییر کرد نوع تغییر می کند. اما آن چیزهایی که با تغییر آنها، حرکت تغییر می کند سه چیز است:
1 ـ ما فیه الحرکه.
2 ـ ما منه الحرکه.
3 ـ ما الیه الحرکه.
اختلاف زمان و اختلاف موضوع نتواست حرکت را مختلف نوعی کند شاید اختلاف محرّک هم نتواند حرکت را مختلف نوعی کند. مصنف فرمود اختلاف موضوع و اختلاف زمان نمی تواند اختلاف نوعی درست کند. ولی بنده « استاد » اضافه می کنم که اختلاف محرّک هم نمی تواند اختلاف نوعی درست کند.
بررسی « ما فیه الحرکه »: اگر « ما فیه الحرکه » مختلف باشد ولو « ما منه » و « ما الیه » یکی باشد، نوعِ حرکت، مختلف می شود. یک مثالی زده می شود که فقط به « ما فیه الحرکه »ای که در آن است توجه می شود. مثل حرکت در کیف و حرکت در إین که دو مقوله اند در اینجا نه تنها اختلاف نوعی است بلکه اختلاف جنسی هم هست یعنی حرکت نه تنها به دو نوع مختلف تقسیم می شود بلکه به دو جنس مختلف تقسیم می شود.
پس اختلاف در مقوله می تواند باعث اختلاف نوعی حرکت شود حتی می تواند باعث اختلاف جنسی « چه بعید چه قریب » بشود مثلا یک شیء از سفیدی به سیاهی حرکت می کند و یک شی از زردی به سرخی حرکت می کند. حرکت هر دو در لون است که جنس قریب برای این رنگ ها است اما نوعشان مختلف است زیرا حرکت در بیاض و رسیدن به سواد، فرق می کند با اینکه حرکت در صفره کند و به حمره برسد. اما در مانند حرکت در کیف و حرکت در إین، جنس عالی آنها فرق می کند.
پس می توان به توسط اختلاف ما فیه الحرکه، حرکت را مختلف بالنوع یا حتی مختلف بالجنس حساب کرد این مثالی بود که خود استاد فرمودند اما مصنف مثال بهتری می زند.
بیان مثال: مصنف مثال به دو حرکت می زند که « ما فیه الحرکه » در آنها مختلف است اما « ما منه » و « ما الیه » متحد است « اما مثالی که بنده ـ استاد ـ زدم به ما منه و ما الیه آن کاری نداشتم فقط اختلاف در مقوله درست شد یعنی ما فیه الحرکه مختلف شد در اینصورت نوع حرکت هم مختلف می شود اما مصنف مثال به جایی می زند که فقط ما فیه الحرکه اختلاف دارد که این مثالِ مصنف به صورت دقیق تر نشان می دهد که اگر ما فیه الحرکه اختلاف پیدا کرد حرکت اختلاف پیدا می کند ». مصنف مثال به حرکت مستدیر و حرکت مستقیم می زند که هر دو از یک مبدء شروع کردند و هر دو با هم در یک مبدء ختم می شوند مثلا بین دو نقطه گاهی یک جسم، حرکت مستقیم می کند و گاهی یک جسم، حرکت منحنی می کند. این در صورتی است که آن جسم که حرکت منحنی می کند کمی سریعتر حرکت کند به زمان آنها کاری نداشته باشید که در یک زمان حرکت کنند یا در دو زمان حرکت کنند. اگر زمان آنها هم بخواهد متحد شود باید آن جسمی که در خط منحنی می رود سریعتر حرکت کند « توجه کنید که زمان، اختلاف نوعی نمی آورد » ولی مصنف به زمان کاری ندارد و فقط « ما منه » و « ما الیه » را می خواهد متحد کند.
در اینجا این دو حرکت، اختلاف در مبدء و منتها نیست اما اختلاف در مقوله است یعنی یکی حرکت انحنائی دارد و یکی حرکت استقامه ای دارد. در اینجا حرکت، دو نوع مختلف است چون متحرکٌ فیه « یعنی ما فیه الحرکه » اختلاف نوعی دارد لذا حرکت هم اختلاف نوعی دارد.
پس معلوم شد که حرکت، از اختلاف ما فیه الحرکه، مختلف به اختلاف نوعی شد.
بررسی « ما منه الحرکه » و « ما الیه الحرکه »: اگر « ما منه » و « ما الیه » مختلف شد ولو « ما فیه الحرکه » مختلف نباشد باز هم اختلاف نوعی درست می شود مثلا جسمی از پایین به سمت بالا حرکت می کند و جسمی هم از بالا به سمت پایین حرکت می کند و هر دو هم یک مسیر را طی می کنند « و چون زمان، دخالت ندارد لذا ممکن است در یک زمان نباشد بلکه در دو زمان باشد ». در اینجا، دو نوع حرکت وجود دارد با اینکه ما فیه الحرکه یکی است. چون حرکت در هر دو إینی و مستقیم است. نه جنس آنها که إین باشد مختلف است نه نوع آن که مستقیم و مستدیر باشد مختلف است. اما مبدء و منتها فرق می کند.
خلاصه بحث: در سه حالت حرکت توانست اختلاف نوعی پیدا کند:
1 ـ ما فیه الحرکه اختلاف داشته باشد.
2 ـ ما منه الحرکه اختلاف داشته باشد.
3 ـ ما الیه الحرکه اختلاف داشته باشد.
اما اگر زمان یا موضوع یا محرّک، اختلاف داشت لازم نیست که حرکت، اختلاف نوعی داشته باشد بلکه می تواند اختلاف نوعی از ناحیه دیگر پیدا کند اما از این سه ناحیه نمی تواند اختلاف نوعی پیدا کند.
نکته: در صفحه 265 سطر 4 و 5 بیان شد « فان اشتراط ما منه او ما الیه وحده غیر کاف فی وحده الحرکه » که بحث در وحدت حرکت بود یعنی گفته شد اتحاد ما منه و ما الیه دلالت بر وحدت حرکت نمی کند اما ما نحن فیه در اختلاف حرکت بحث می کند یعنی اختلاف این دو دلالت بر اختلاف حرکت می کند.
توضیح عبارت
« فعسی الحرکه یختلف نوعها باختلاف الامور التی تُقَوِّم ماهیه الحرکه »
شاید بتوان گفت که حرکت، اختلاف نوعی پیدا می کند به وسیله اختلاف اموری که مقوّم ماهیت حرکتند.
« و هی ما هی فیه و ایضا ما منه و ما الیه »
ضمیر « هی » به « امور » بر می گردد و ضمیر « هی » در « ما هی فیه » به « حرکت » بر می گردد. ضمیر « فیه » هم به « ما » در « ما هی فیه » بر می گردد.
ترجمه: آن امور عبارتند از سه چیز:
1 ـ ما فیه الحرکه.
2 ـ ما منه.
3 ـ ما الیه.
نکته: آیا سه چیز، عامل اختلاف نوعی حرکت است یا دو چیز، عامل اختلاف است؟ مصنف تعبیر به سه چیز نمی کند بلکه تعبیر به دو چیز می کند. چون اولاً: مصنف در ابتدا عبارت « هی ما هی فیه » را می آورد و بعدا می گوید « و ایضا ما منه و ما الیه ». توجه کنید که مصنف تعبیر به « و ایضا ما منه و ایضا ما الیه » نمی کند کانّه این دو را یکی به حساب آورده است. ثانیا در وقتی که مصنف مثال می زند می گوید حرکت صعودی که از پایین به بالا است و حرکت نزولی که از بالا به پایین است ما منه و ما الیه در آنها فرق می کند یعنی مثالی نمی زند که فقط « ما منه » ها فرق کند یا فقط « ما الیه » ها فرق کند پس معلوم می شود که تفاوت « ما منه » و « ما الیه » را با هم، یک عامل گرفته است.
نکته: برای جایی که « ما الیه » یکی است ولی « ما منه » متفاوت است می توان مثال به این زد که یک شیء از طبقه پنجم به سمت پایین می آید و یک شیء از طبقه سوم به سمت پایین می آید. در این صورت آیا این دو حرکت، دو نوع می شوند؟ گفته می شود که دو نوع نیستند زیرا حرکت در هر دو، حرکتِ هبوطی اند و نوعشان یکی است. اما اگر یکی را صعودی و یکی را نزولی کنید در اینصورت هم صحیح است. می توان به این صورت هم تصور کرد که یک شی از طبقه سوم شروع کرد و به سمت زمین آمد و یکی به طبقه ششم رفت که « ما الیه » متفاوت است ولی « ما منه » واحد است در اینجا نوعشان مختلف می شود. اینکه نوعشان مختلف است به خاطر این است که « ما منه » آنها به نحوی فرق می کند ولو به ظاهر یکی است. و مانند اینکه یک شی از طبقه ششم به طبقه سوم بیاید و یک شیء هم از زمین به طبقه سوم بیاید در اینصورت « ما الیه » مشترک می شود و « ما منه » متفاوت می شود.
نکته: در « ما منه » و « ما الیه » ضمیر « هی » که در « ما هی فیه » آمده تکرار می شود.
نکته: حرکتی از طبقه ششم به طبقه سوم می شود به سمت نزول است یعنی به سمت نقطه ای است که نازل است اما حرکتی از زمین به سمت طبقه سوم می شود به سمت صعود است یعنی به نقطه ای است که در بالا است یعنی این نقطه، هم پایین گرفته می شود نسبت به آن حرکتی که از طبقه ششم شروع می شود هم بالا گرفته می شود نسبت به آن حرکتی که از زمین شروع می شود. نقطه نزول با نقطه صعود فرق می کند. اگر این فرق را قائل شوید حرف مصنف تمام است.
ظاهراً فرق وجود دارد زیرا ظاهر نقطه اگر چه یکی است ولی به اعتبار، دو تا شده است پس « ما الیه » ها فرق کردند. اما اگر جمود بر خود نقطه کنید وبه ذات نقطه نگاه کنید و پایین بودن و بالا بودن نقطه را لحاظ نکنید این نقطه، واحد است و « ما الیه » واحد می شود.
« فاذا اختلف نوع واحد من هذه اختلفت الحرکه فی النوع »
« من هذا » به معنای « من هذه الثلاثه » است.
اگر نوع واحدی از این سه « یعنی ما فیه و ما منه و ما الیه » اختلاف پیدا کرد حرکت، اختلاف نوعی پیدا می کند.
این عبارت نشان می دهد که هر یک از این سه، در اختلاف نوعی کافی است ولی آن دو برداشتی که بنده « استاد » کردم نشان می داد که برای اختلاف نوعی دو عامل وجود دارد. هر دو صورت صحیح است.
« فانه اذا اختلف ما فیه و اتفق ما منه و ما الیه اختلف نوع الحرکه »
اگر « ما فیه الحرکه »، اختلاف داشت ولی « ما منه و ما الیه » اتفاق داشتند نوع حرکت، اختلاف پیدا می کند.
« مثل ان تکون احدی الحرکتین من مبدء الی منتهی علی الاستقامه و الاخری منه الیه علی الاستداره »
مثل اینکه یکی از این دو حرکت از مبدء به منتها بر استقامت باشد و حرکت دیگر از همان مبدء به همان منتها بر استداره باشد. هر دو حرکت إینی است و جنسشان یکی است اما نوعشان فرق می کند چون یکی حرکت استقامه ای است و یکی حرکت استداره ای است.
نکته: حرکت استقامه ای روشن است اما حرکت استداره ای به دو صورت است. وقتی کره ای به دور خودش می چرخد به آن، حرکت استداره ای گفته می شود وقتی کره، ثابت است و شخصی بر روی کره حرکت می کند و به دور کره می چرخد حرکت استداره ای است. ولی حرکت این شخص بر روی کره، حرکت إینی است و حرکت کره، حرکت وضعی است پس دو نوع حرکت استداره ای وجود دارد که یکی وضعی است و یکی إینی است که جنس آنها با یکدیگر فرق می کند. مراد از استداره در اینجا، حرکت إینی است نه حرکت وضعی و الا حرکت استقامه ای، حرکت إینی می شود و حرکت استداره ای، حرکت وضعی می شود و اینها اختلاف نوعی پیدا نمی کند بلکه اختلاف جنسی پیدا می کنند. پس مراد از استداره در اینجا، انحنائی است و مراد از استداره، حرکتی که تطبیق بر حرکت وضعی شود نیست. مثلا موجودی می خواهد بین دو نقطه حرکت کند یکبار به صورت مستقیم حرکت می کند و یکبار به صورت منحنی حرکت می کند.
« و کذلک اذا اتفق ما فیه و اختلف ما منه و ما الیه مثل الصاعد و الهابط »
« کذلک »: باز هم اختلاف نوعی دارند.
مصنف مثال دیگری بیان می کند و آن این است که اگر دو حرکت داشته باشیم که « ما فیه الحرکه » متفق باشد ولی « ما منه و ما الیه » مختلف باشد مثل حرکت موجودی که صاعد است و مثل حرکت موجودی که هابط است.
« فیجب انّه اذا اختلف شیء من هذه فی النوع فی نفسه او فی شرائط و احوال داخله فی تعلق الحرکه بها »
این عبارت، تفریع بر مطالب گذشته و جمع بندی مطالب گذشته است.
مصنف می فرماید اگر یکی از سه مورد، اختلاف پیدا کردند یا یکی از وابیتگانی که دخالت ذاتی در این سه داشتند اختلاف پیدا کردند در آن حالت، حرکت اختلاف نوعی پیدا می کند « قبلا هم گفته بود که اگر یکی از این سه اختلاف پیدا کند حرکت، اختلاف نوعی پیدا می کند اما الان اضافه می کند که اگر یکی از این سه اختلاف پیدا کند یا چیزی که دخالت ذاتی در این سه دارد اختلاف پیدا کند حرکت، اختلاف نوعی پیدا می کند ».
ترجمه: اگر شیئی از این سه اختلاف در نوع پیدا کند « یعنی ما فیه، اختلاف نوعی پیدا کند و ما منه یا ما الیه اختلاف نوعی پیدا کند » فی نفسه « یعنی خود ما فیه و ما الیه و ما منه اختلاف نوعی داشته باشند » یا اختلاف در شرائط و احوالی باشد که آن شرائط و احوال،دخالت دارند در این که حرکت به این سه وابسته شود.
« کانت الحرکه واحده فی النوع »
نسخه صحیح « غیر واحده فی النوع » است که لفظ « غیر » باید اضافه شود.
اگر اختلاف در یکی از این امور اتفاق افتاد حرکت، واحد بالنوع نیست بلکه مختلف بالنوع است « یعنی اختلاف اینها باعث اختلاف نوعی حرکت می شود ».
« فی النوع فی نفسه »: یعنی اختلاف در خود نوع باشد.
بیان مثال: یک حرکت از بیاض شروع می شود و به سواد ختم می شود. حرکت دیگر از سواد شروع می شود و به بیاض ختم می شود. در این صورت، مبتدا و منتها فرق می کنند و اختلافشان اختلاف نوعی است. سواد و بیاض، در نوع مختلفند. مبدء و منتها، اختلاف فی نفسه دارند یعنی خودشان اختلاف دارند در اینصورت حرکت، اختلاف نوعی پیدا می کند.
« او فی شرائط و احوال »: یعنی اختلاف در شرائط و احوال مبدء و منتها است.
بیان مثال: نقطه ای را طبقه سوم لحاظ کنید که شیئی از آنجا به سمت زمین می آید. ذات مبدأ و منتها، نقطه است ولی نقطه ی طبقه سوم متصف به علو می شود و نقطه ای که بر روی زمین قرار دارد متصف به سفل می شود. علو و سفل حالت این دو نقطه اند ولی حالتی هستند که دخیل می باشند. اگر از نقطه به نقطه حرکت شود « چه از بالا به سمت پایین برود چه بر عکس باشد » در اینصورت اگر از بالا به پایین بیاید از نقطه علو به نقطه سفل آمده و اگر از پایین به بالا بیاید از نقطه سفل به نقطه علو آمده. در این مثال اگر علو و سفل دخالت داده نشود حرکت، مختلف نمی شود زیرا حرکت از نقطه ای به نقطه ای است « چه از بالا به پایین چه از پایین به بالا بیاید » اما اگر حالت علو و سفل دخالت داده شود و طبقه سوم متصف به علو و زمین متصف به سفل شود در این حالت یک حرکت از علو به سفل است ویک حرکت از سفل به علو است در اینصورت اختلاف نوعی درست می شود.
« فان کانت کلها مکانیه او کلها کیفیه او کمیه کانت واحده فی الجنس الاعلی »
مصنف با فاء تفریعیه دو مطلب را بر بحث گذشته مترتب می کند.
مصنف می خواهد بیان کند که دو حرکت که اختلاف نوعی دارند می تواند، اتحاد در جنس عالی داشته باشند و می توانند اتحاد در جنس سافل داشته باشند یعنی بیان می کند که اگر هر دو حرکت، حرکت إینی بودند این دو حرکت، اتحاد در جنس عالی دارند ولو اختلاف نوعی داشته باشند یا ولو اختلاف در جنس سافل داشته باشند. مثلا در حرکت که یکی از سواد به بیاض است و یکی از بیاض به سواد است اگر چه اختلاف نوعی دارند ولی اتحاد در جنس سافل یعنی لونیت دارند.
ترجمه: اگر همه این حرکات که اختلاف نوعی دارند مکانی باشند یا کیفی باشند یا کمّی باشند در جنس عالی، واحد هستند.
« و ان اتفقت فی جنس اسفل کما فی اللونیه کانت واحده فی الجنس الاسفل »
« ان » شرطیه است.
ترجمه: اگر این حرکات که اختلاف نوعی دارند اتفاق در جنس اسفل داشته باشند چنانچه حرکت در لونیت کنند این حرکات اگر اختلاف نوعی دارند ولی در جنس اسفلشان اتحاد دارند.
نکته: تا اینجا اختلاف نوعی در حرکت درست شد و اتحاد جنسی در حرکت هم درست شد « چه اتحاد در جنس عالی باشد چه اتحاد در جنس سافل باشد » در یک نوع حرکت، اشکال است که آیا اختلافشان اختلاف شخصی است یا اختلاف نوعی است که در جلسه بعد مطرح می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo