< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث اینکه آیا در وحدت حرکت، وحدت متحرک هم لازم است یا نه؟/ بیان اموری که باید واحد باشند تا حرکت، وحدت پیدا کند/ فصل 2/ مقاله 4/فن 1/ طبیعیات شفا.
« او تکون تلک القروع مستحفظه لصوت مسموع علی الاتصال ان کان بالحقیقه متصلا کما یسمع و لم تکن القطوع من الصغر بحیث لا تحس »[1][2]
بحث در این بود که ممکن است با تعدد محرّک، حرکت را واحد دانست دو مثال زده شد که مثال آهن ربا و مثال نار بود مثال سومی هم مطرح شد که عبارت از این بود که تاری را با یک نَقرِه و کوبیدن به حرکت در آورید این تار شروع به حرکت نوسانی می کند. این حرکت های نوسانی بدنبالشان صوت ایجاد می کنند. اگر حرکت های نوسانی را در هر رفت و برگشتی که دارد یکی حساب کنید و بین آنها سکون را فاصله نبینید در این صورت می توان گفت که محرِّکِ متعدد و حرکت واحد موجود است.
اما اگر حرکت نوسانی متعدد فرض شود ولی صوتِ حاصل که متکمّم هست را واحد حساب کنید در اینصورت هم می توان گفت محرّک ها که نوسان این تار هستند متعدد می باشند ولی صوت، واحد است.
بیان مطلب به این صورت است که این تار در هوا می کوبد و در هوا موج ایجاد می کند. حرکاتِ این تارها را متعدد فرض کنید و هر حرکتی، یک قرع و کوبیدن دارد اما موج هوا قطع نمی شود و این موج ادامه پیدا می کند در نتیجه صدا هم ادامه پیدا می کند. چه بگویید موج هوا حرکتِ واحده است چه بگویید صوت، حرکت واحده است محرّک ها « که همان کوبیدن هایی است که این تار در هوا دارد » متعددند.
البته چون موج یافت نمی شود ولی صوت یافت می شود بهتر است که مثال به صوت زده شود و الا در واقع این صوت همان موج هوا است و موج هوا هم حرکت است و محرک های آن، کوبیدن هایی است که این تار بر روی هوا دارد و این محرک ها متعددند در حالی که حرکت، واحد است.
البته در این مثال یک شرطی وجود دارد و آن این است که این موج یا آن صوت قطع نشود بلکه یک صوتِ علی الاتصال باشد یعنی همانطور که صوت، شنیده می شود واقع هم شده باشد اینچنین نباشد که در وقت وقوع، قطعه قطعه شده باشد ولی به خاطر اینکه این قطعه ها ریز هستند انفصالشان به حسّ نیاید و صدای کشیده شنیده شود بلکه همانطور که صدا به صورت کشیده، شنیده می شود در خارج هم به صورت کشیده اتفاق بیفتد و هیچ قطعه و فواصلی نباشد. به عبارت دیگر اینطور نباشد که با یک کوبه و ضربه، صوتی درست شود و با کوبه و ضربه بعدی، صوت بعدی درست شود ووسط این دو صوت، فاصله بیفتد که به خاطر کم بودن فاصله حس نشود.
این مثال برای جایی است که محرک ها متعدد است و حرکت، واحد است مگر اینکه از جهت مقایسه این حرکت واحده، متعدد شود و الا اگر مقایسه، دخالت داده نشود این حرکت، واحد است با اینکه متحرک ها متعدد شدند.
نتیجه ای که از این بحث گرفته می شود این است که تعدد محرّک گاهی مزاحم با وحدت حرکت نیست یعنی وحدت حرکت همیشه مشروط به وحدت محرّک نیست و این مشروط به وحدت زمان و وحدت متحرک و وحدت مسافت بود اگر چه وحدت مسافت احتیاج به ذکر کردن نداشت ولی اعتبار شد.
نکته: در مثال سوم احتمال دارد که گفته شود صوت، منقطع می شود ولی اینقدر کوتاه منقطع می شود که شنیده نمی شود اما در دو مثال دیگر مثل مثال آهن ربا وقتی آهن ربای اول بود آهن ربای دوم وصل می شود و آهن ربای اول از کار می افتاد و معلوم بود که فاصله نمی شود و همینطور در مثال حرارت که وقتی چراغِ اول از زیر آب برداشته نشده بود چراغ دیگر در زیر آب قرار داده می شد تا حرارت ادامه پیدا کند. پس می توان در این دو مثال کاری کرد که هیچ فاصله ای بین این دو موثر و محرک نباشد اما در صوت احتمال دارد که بعضی بگویند صوت قطع می شود ولی این قطع شدن حس نمی شود لذا مثال سوم با دو مثال اول فرق می کند و مصنف تعبیر به « یشبه ان یکون» می کند زیرا مثال سوم دارای شرط است و دو مثال قبلی شرط ندارد.
توضیح عبارت
« او تکون تلک القروع مستحفظةً لصوتٍ مسموع علی الاتصال »
نسخه صحیح « و تکون » است.
ترجمه: این کوبیدهایی که به وسیله تار بر روی هوا حاصل می شود حفظ می کنند صوتی را که علی الاتصال شنیده می شود « با اینکه این کوبیدن ها، محرک های متعدد می شوند اما اجازه نمی دهند که حرکت، قطع شود لذا حرکت، حرکت واحده به حساب می آید ».
« ان کان بالحقیقه متصلا کما یسمع »
ضمیر « کان » به « صوت » بر می گردد
واحد بودن این حرکت یا این صوت، مشروط به این شرط است که « البته صوت، به طور متصل شنیده می شود اما اگر » بالحقیقه هم متصل باشد همانطور که شنیده می شود.
« و لم تکن القطوع من الصغر بحیث لا تحس »
« لم تکن » عطف بر « کان » است و « ان » بر آن داخل می شود و این جمله به منزله تفسیر برای جمله قبلی است « من » به معنای « به خاطر » است یعنی به صورت تعلیلیه معنا می شود.
ترجمه: و به شرط اینکه این قطع شدن ها چنان نباشند که به خاطر کوچک بودن حس نشوند بلکه اصلا قطع شدنی نباشد.
ترجمه: و باز مشروط به این است که قطوع به خاطر صغر به طوری نباشند که حس نشوند « بلکه اصلا قطوعی نباشد ».
صفحه 265 سطر 3 قوله « و اعلم »
توجه کنید که تا اینجا بیان شد که متحرک باید واحد باشد سپس گفته شد که زمانِ حرکت هم باید واحد باشد سپس بیان شد که مسافت « یا ما فیه الحرکه » در حرکت هم باید واحد باشد. در این سه مطلب شکی نبود یعنی در وحدت حرکت، این سه وحدت شرط بود سپس به چهارمی که محرّک است رسید و ابتدا حکم کرد که باید واحد باشد تا حرکت، واحد شود سپس استثنا کرد و بیان کرد در بعضی جاها با اینکه محرّک، متعدد است حرکت، واحد می شود و مثال برای آن زد. پس در محرّک نمی توان به صورت کلی حکم کرد که وحدت محرک، شرط وحدت حرکت است. دو امر دیگر باقی مانده که رسیدگی شود و آن دو عبارتند از « ما منه الحرکه » که مبدأ است و « ما الیه الحرکه » که منتها است.
در اینجا مواردی شمرده می شود که در یک مورد « آنِ » حرکت، مشترک گرفته می شود و در یک مورد فقط « ما منه الحرکه » واحد گرفته می شود در یک مورد فقط « ما الیه الحرکه » واحد گرفته می شود و در یک مورد، هم « ما الیه الحرکه » و هم « ما منه الحرکه » واحد گرفته می شود. در یک مورد که « ما الیه الحرکه » و « ما منه الحرکه » با هم ملاحظه می شود یا آن سه شرط وحدت که در اول بود تحفظ می شود یا کنار گذاشته می شود یعنی در این سه که متحرک، زمان حرکت و مسافت بود یا وحدتشان لحاظ می شود یا نمی شود. پس در اینجا چند صورت وجود دارد.
1 ـ در بحث اول فقط « آن » مشترک گرفته می شود. به این صورت که دو حرکت درست می شود که « آن » در آن دو واحد است.
2 ـ دو حرکت درست می شود که فقط « ما منه الحرکه » در آن واحد گرفته می شود.
3 ـ « ما الیه الحرکه » ها یکی گرفته می شود.
4 ـ هم « ما الیه الحرکه » و هم « ما منه الحرکه » یکی لحاظ می شود ولی فرض چهارم دو حالت دارد:
الف : در یک حالت آن وحدات ثلاثه حفظ می شود.
ب : در یک حالت به آن وحدات کاری نداریم.
مصنف این 5 صورت را می خواهد رسیدگی کند. از توجه به صورت دوم و سوم، صورت اول روشن می شود.
توصیح صورت اول: در این صورت دو حرکت انجام می شود که یک حرکت شروع می شود در حالی که حرکت دیگر ختم می شود و هر دو هم در یک « آن » هستند. « ما منه الحرکه » در یک حرکت با « ما الیه الحرکه » در حرکت دیگر با هم در یک « آن » واقع می شوند در اینجا نه « ما منه الحرکه » واحد است و نه « ما الیه الحرکه » واحد است بلکه « آن » واحد است.
مصنف می گوید « اگر دو حرکت در ـ آن ـ مشترک بودند ». بعدا مثال می زند و در مثال بیان می کند که مبدأ یکی، منتهای دیگری باشد با اینکه وقتی بررسی کنید حکمی که بیان می کند فرقی نمی کند که مبدء ها یکی باشد یا منتها ها یکی باشد یا مبدأ یکی با منتهای دیگری یکی باشد.
بیان مثال: فرض کنید یک سیب حرکت مکانی می کند «مثلا بر روی زمین می چرخد » و سیب دیگر حرکت کیفی می کند « یعنی از رنگ سبز به سمت رنگ سرخ می آید » به محض اینکه حرکت نقله ای سیب اول تمام می شود و به منتها می رسد حرکت کیفیِ سیب دیگر شروع می شود. بین حرکت این دو سیب چه اشتراکی وجود دارد؟ زمان حرکت فرق می کند زیرا حرکت نقله ای ابتدا انجام شد و حرکت کیفی، بعدا انجام می شود. مسافت هم فرق کرد زیرا مسافت آن سیب که حرکت نقله ای می کرد مکان بود و آن سیب که حرکت کیفی می کرد مسافتش کیف بود متحرک ها هم دو تا فرض شد چون دو سیب لحاظ شد. مبدأ و منتها هم دو تا است زیرا وقتی سیب اول از مبدأ حرکت کرد هنوز سیب دوم حرکت خودش را شروع نکرده بود لذا مبدأ های آنها یکی نبود وقتی سیب اول به نهایت رسید سیب دوم به نهایت نرسیده بود پس منتهایشان هم یکی نبود اما در یک « آن » سیب دوم شروع به حرکت کرد و سیب اول به انتهای حرکت رسید. « آنِ » مبدأِ حرکتِ سیب دوم با « آنِ » منتهای حرکتِ سیب اول یکی بود. آیا می توان گفت این دو حرکت، یکی هستند چون در یک « آن » اشتراک پیدا کردند؟ مصنف می فرماید این دو حرکت واحد بالنوع نیستند تا چه رسد که واحد بالشخص باشند، پس وحدت و اشتراک در « آن » باعث نمی شود که دو حرکت، یکی شود حتی واحد بالنوع نمی کند تا چه رسد به اینکه واحد بالشخص کند.
توضیح عبارت
« و اعلم ان نفس الاشتراک فی الآن الواحد لا توجب ان تکون الحرکات متحده »
بدان که نفس اشتراک در « آنِ » واحد باعث نمی شود که حرکات، متحد باشند « و بعدا بیان می کند که حتی باعث اتحاد نوعی نمی شود تا چه رسد به اینکه باعث اتحاد شخصی شود».
« فان آناً واحداً قد یکون منتهی نقله و مبدا استحاله »
ممکن است یک « آن » منتهای نقله ای باشد و مبتدای استحاله ای باشد. در مثالی که بیان شد ممکن بود یک « آن » منتهای نقله ای باشد و مبتدای نقله دیگر باشد. مصنف این مثال را بیان نکرد چون می خواهد وحدت در مقوله درست نشود و فقط می خواهد وحدت در « آن » درست کند. اگر هر دو حرکت، حرکت نقلی است وحدت در مقوله و وحدت در مسافت درست می شود و ایشان نمی خواهد وحدت در مسافت درست کند بلکه می خواهد فقط وحدت در « آن » درست کند.
مصنف نگفت این « آن »، منتهای نقله و منتهای استحاله باشد. چون نمی خواست منتهاها یکی بشوند. مصنف نگفت این « آن » مبتدای یک نقله و مبتدای استحاله باشد چون نمی خواست مبتداها یکی بشوند. مصنف منحصرا باید همین مثال را می زد که بیان شد چون هر مثال دیگری که بیان کند اشتراک دیگری پیدا می شود و مصنف می خواهد اشتراک دیگر پیدا نشود.
« کلاهما لجسم واحد »
در حاشیه نسخه خطی ذیل این عبارت آمده « ای مع کون الموضوع واحدا »
نکته: مصنف بحث را روی یک سیب پیاده کرده نه دو سیب ولی از نظر حکم فرقی ندارد.
« و لا تکون الحرکتان واحده »
این دو حرکت، با اینکه « آنِ » مشترک داشتند ولی واحد نیستند.
تا اینجا حکم صورت اول گفته شد. صورت اول این بود که دو حرکت، در مبدأ و منتها مشترک نباشند فقط در « آن » مشترک باشند صورت دوم و سوم این است که دو حرکت در « ما منه » فقط مشترک باشند یا در « ما الیه » فقط مشترک باشند. این را هم بیان می کند که در وحدت حرکت کافی نیست.



[2] عبارت صحیح به این صورت است « و تکون ... ».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo