< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعیین جهات سته در متحرک علی الاستداره که بر مرکز خودش حرکت نکند/ متحرک علی الاستداره چه جهتی دارد/ فصل 14/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعات شفا.
«فبهذا نعلم صوره الجهات التی تتحرک الیها الاجسام الطبیعیه»[1]
در این فصل بنا بود دو بحث مطرح شود. در آخر فصل 13 در صفحه 250 این مطلب را ذکر کردند که مناسب است در کراتِ متحرک علی انفسها بحث شود بلکه در فلک باید بحث شود چه متحرک علی انفسها باشد چه متحرک بر چیز دیگر باشد. آیا فوق و سفل و قدام و خلف و یمین و یسار دارد یا ندارد. در صفحه 250 سطر 17 فرمود «و قبل ذلک ینظر فی الجهات الطبیعیه...» یعنی قبل از اینکه وارد در حرکت های مستدیر شویم و درباره جهات فلک بحث کنیم خوب است در جهات طبیعیه ای که برای متحرکات طبیعی است بحث شود. تا اینجا بحث از حرکات طبیعیه تمام شد از اینجا به بحث از فلک می پردازد.
بحث امروز درباره این است که خود فلک چه جهاتی دارد؟ متحرکی که علی الاستقامه حرکت طبیعی می کند گفته شد که به سمت جهتی حرکت می کند و آن جهت تعیین شد اما الان خود متحرکی که علی الاستداره حرکت چه جهاتی دارد؟
مصنف می فرماید متحرک علی الاستداره به دو صورت حرکت می کند:
صورت اول: به دور مرکز خودش حرکت نمی کند بلکه چیز دیگری را مرکز قرار می دهد و به دور آن می چرخد مثلا ماه دور زمین حرکت می کند که مرکز خودش نیست.
صورت دوم: به دور مرکز خودش حرکت می کند مثلا حرکت فلک نهم به دور مرکز خودش که زمین است می چرخد. بحث این در جلسه آینده می آید.
توضیح صورت اول: برای چنین متحرکی ابتدا قدام و خلف درست می کند بدون اینکه آن را تشبیه به حیوان کند. فقط از طریق حرکتی که انجام می دهد قدام و خلف درست می شود سپس یمین و یسار با تشبیه به حیوان درست می کند سپس فوق و سفل بدون تشبیه به حیوان درست می کند ولی با مقایسه با چیزی لحاظ می کند.
تعیین قدام و خلف: مصنف می فرماید این موجود که حرکت می کند رو به سمت جایی دارد مثلا ماه که حرکت می کند و از مغرب به مشرق می رود یا از مشرق به مغرب می رود در این حرکتش رو به سمتی دارد یعنی اگر از مشرق به مغرب می رود پس روی خودش به سمت مغرب است و اگر از مغرب به مشرق می رود پس روی خودش به سمت مشرق است.آن چهره ای که کره به آن سمت حرکت دارد قدام گفته می شود مثلا وقتی به سمت مغرب می رود آن چهره ای که به سمت مغرب است قدام گفته می شود و چهره ی مقابل، خلف گفته می شود.
تعیین یمین ویسار: متحرک را تشبیه به حیوان می کند و می گوید با توجه به قدام و خلفِ جسم متحرک، اگر تشبیه به حیوان کنید کدام جهت اُولی است که یمین نامیده شود. همان جهت را یمین بنامید مثلا فلک را به جای خودمان قرار می دهیم و می گوییم قدامِ او مانند قدامِ ما است و خلف او مانند خلف ما است. با توجه به اینکه قدام و خلف روشن شد یمین روشن می شود و وقتی یمین روشن شد یسار هم روشن می شود.
تعیین فوق و سفل: این دو جهت را نه از طریق حرکت خود این کره و نه از طریق تشبیه به حیوان تعیین می کنند بلکه از طریق مقایسه با زمین تعیین می شود. آن بخشی از این متحرک که به سمت زمین است سفل نامیده می شود و بخش مقابلش هم علو نامیده می شود.
توضیح عبارت
«فبهذا نعلم صوره الجهات التی تتحرک الیها الاجسام الطبیعیه»
توجه کنید حرکات اجسام طبیعیه، مستقیم است. مصنف می فرماید با این بیانی که شد روشن گردید جهات حقیقی که اجسام طبیعیه با حرکت مستقیم به سمت آنها حرکت می کنند فقط علو و سفل است و بقیه جهات که در عرض این جهاتند به همین دو جهت ارجاع داده شد.
«فلنتکلم الآن فی جهات الاجسام المتحرکه علی الاستداره»
الان باید در جهات اجسامی که علی الاستداره حرکت می کنند بحث شود.
«و اما المتحرک بالاستداره فهو علی قسمین»
متحرک بالاستداره بر دو قسم است که قسم اول را با عبارت «احد هما المتحرک» بیان می کند و قسم دوم را با عبارت «و اما المتحرک بالاستداره» که در صفحه 255 سطر 13 است بیان می کند.
«احدهما المتحرک لا علی مرکز نفسه بل علی مرکز خارج»
یکی از آن متحرکهای بالاستداره، متحرکی است که حرکت می کند ولی نه بر مرکز خودش بلکه بر مرکزی که خارج از خودش است. یعنی وقتی که حرکت استداره ای می کند آن جسمی که این متحرک به دور آن می چرخد مرکز است اما مرکزِ حرکت است نه اینکه مرکزِ خود متحرک باشد. خود متحرک که مستدیر است مرکزش همان نقطه درون خودش است. اما این مرکزی که تعیین می شود مرکز متحرک نیست مرکز حرکت است که حرکت، حرکت دورانی است و در این حرکت دورانی، یک خط فرضی ترسیم می شود که این خط فرضی به صورت دایره است و در وسط آن، نقطه ای به نام مرکز است. متحرک، به دور آن مرکزِ حرکت که خارج از خود متحرک است می چرخد.
«فهذا یمکن ان تعین له جهه الیها یتحرک وجهه عنها یتحرک و یشبه ان یکون احدهما قداما له و الآخر خلفا»
«فهذا»: یعنی چنین متحرکی. ضمیر «له» هم به «چنین متحرک» بر می گردد.
دو جهت می توان برای چنین متحرکی تعیین کرد که یکی قدام و یکی خلف است جهتی که به سمت آن جهت حرکت می کند قدامِ متحرک را تعیین می کند و جهتی که از آن جهت حرکت می کند و دور می شود خلفِ متحرک را تعیین می کند مثلا اگر از مشرق به سمت مغرب می آید جهتی که به سمت آن حرکت می کند مغرب است و جهتی که از آن دور می شود مشرق است در اینصورت باید گفت آن طرفِ این جسم متحرک که به سمت مغرب است قدام می شود و آن طرفِ این جسم متحرک که به سمت مشرق است خلف می شود.
نکته: مصنف تعبیر به «یشبه» می کند چون در اینجا در واقع قدام و خلف نیست زیرا دو طرف کره یکسان است چطور این را قدام و آن را خلف می گویید. مصنف چون از طریق حرکت، قدام و خلف را تعیین می کند بیان می کند که به نظر می رسد این جهت، قدام باشد و آن جهت، خلف باشد.
«و یشبه ان یکون احدهما قداما له و الآخر خلفا»: مصنف تعیین نمی کند که کدام جهت خلف باشد و کدام قدام باشد بلکه می فرماید یکی از این دو جهت برای متحرک، قدام است و دیگری خلف است. ولی ظاهر این است که آن که «الیها یتحرک» باشد قدام است و آن که «عنها یتحرک» باشد خلف است.
«و اما جهه الیمین و الیسار فیشبه ان یکون الجهه التی لو کان هذا حیوانا کان ذلک یمینا له اولی ان یسمی یمینا من مقابلها علی التشبیه»
«هذا»: متحرک علی سبیل الاستداره.
تا اینجا قدام و خلف را تعیین کرد از اینجا می خواهد یمین و یسار هم تعیین کنند.
سوال: اگر این متحرک علی الاستداره تشبیه به حیوان می شود چرا آن قسمتی از حیوان که یمین گفته شده، اُولی است از دیگری، چرا متعیَّن نباشد؟
جواب: اولا «اُولی» تعیینی و تفضیلی داریم اگر اصرار دارید «اولی» را تعین بگیرید اشکالی ندارد. می توان تفضیلی گرفت چون اگر چه فلک به حیوان تشبیه می شود ولی معیَّن نیست که حتماً این طرف یمین باشد.
نکته: شاید بتوان در «یکون» ضمیر گرفت و ارجاع به «جهه الیمین و الیسار» داد و اینطور معنا کرد: به نظر می رسد که این جهتِ یمین جهتی باشد که اگر این جسم، حیوان بود یمین بودن این جهت، برایش اولی بود که یمین نامیده شود.
اما اگر در «یکون» ضمیر نباشد لفظ «الجهه» اسم «یکون» و «اولی ان یسمی یمینا» خبر می شود و عبارت بهتر معنا می شود: به نظر می رسد جهتی که اگر این متحرک، حیوان بود این جهت، یمین برای حیوان می شد اولی است که یمینِ این متحرک نامیده شود از مقابلِ این جهت «یعنی این جهت را اگر یمین بنامی اُولی از این است که مقابل این جهت را یمین بنامی».
«علی التشبیه»
متعلق به «یسمی» است یعنی اولی است که این طرفِ متحرک را یمین بنامید و این نامیدن بر سبیل تشبیه به حیوان است.
«و ان کان لا شیء فی طبیعه ذلک الجسم توجب ان تختلف به الجهتان»
«ان» وصلیه است.
ما فقط بر اثر تشبیه توانستیم این را یمین بنامیم ولو در خود این جسم چیزی نمی یابید که به خاطر آن چیز، این قسمت را یمین و آن قسمت را یسار بگویید. خود جسم، معیِّنِ یمین و یسارش نیست.
ترجمه: ولو اینکه در طبیعتِ این جسم کروی که حرکت می کند چیزی نیست که موجب شود به توسط آن شیء، دو جهت «یمین و یسار» با هم اختلاف پیدا کنند «بلکه آن که یمین است با آن که یسار است هیچ اختلافی ندارد فقط بر سبیل تشبیه یمین و یسار تعیین می شود».
کما یوجب جانبا الحیوان ذلک فی الحیوان»
«کما یوجب» تشبیه برای منفی است یعنی در این جسمِ متحرک، عاملی نیست که یمین و یسار را تعیین کند چنانچه در حیوان این عامل وجود دارد که یمین و یسار را تعیین می کند «و آن عامل یا در خود جسم حیوان است یا به خاطر حرکتی است که از سمت راست می کند یا به خاطر قوتی که در سمت راست است. بالاخره در بدن حیوان عاملی وجود دارد که یک طرف را یمین و طرف دیگر را یسار می کند».
«جانبا»: این لفظ، تثنیه است.
«ذلک»: اختلاف جهت.
ترجمه: چنانچه دو طرف حیوان، اختلاف جهت «یمین و یسار» را در حیوان، ایجاب می کند.
«و اما فوق هذا المتحرک المفروض و اسفله فیشبه ان یکون ما یلی ناحیه الارض جهته السافله و ما یقابلها جهته العالیه»
«مایلی» اسم «یکون» است و «جهته» خبر می شود.
از اینجا می خواهد جهت فوق و سفل را تعیین کند.
ترجمه: اما فوقِ این متحرکی که فرض شد «متحرکی که فرض شد متحرکی بود که به دور مرکز خودش نمی چرخید بلکه به دور مرکزی که خارج از خودش بود می چرخید» و اسفلِ این متحرکی که فرض شد به نظر می رسد که آن قسمت از این جسم متحرک که به سمت زمین است جهت سافله این متحرک باشد و آن که مقابلِ این جهت سافله است جهتِ عُلیای این متحرک باشد.
«فتعین ذلک له لا من ذاته بعینه کما للحیوان»
این عبارت را می توان به صورت «فَتُعَیَّنُ» و به صورت «فَتَعیَّنُ» خواند.
«ذلک»: یعنی فوق و اسفل. ضمیر «له» به «متحرک» بر می گردد.
ترجمه: تعیّنِ فوق و اسفل برای متحرک از ناحیه ذاتِ معیَّنِ خودش نیست چنانچه در حیوان، تعیّن از ناحیه ذات خودش است «یعنی بالا و پایینِ حیوان به توسط خود بدنش تعیین می شود و لازم نیست با زمین و فلک مقایسه شود. اگر چه مقایسه کردن هم اشکال ندارد ولی بدون احتیاج به مقایسه می دانید کجای حیوان اسفل است و کجای آن فوق است».
«و لا من حرکته بعینه کما للمتحرکات الثقیله و الخفیفه»
«کما» تشبیه برای منفی است.
گفتیم قدام و خلف از طریق حرکت معیّنی که متحرک دارد تعیین می شود اما الان فوق و اسفل از طریق حرکت تعیین نشد بلکه از طریق مقایسه با زمین تعیین شد.
اشیایی که حرکت مستقیم دارند از طریق حرکت، تعیین جهت می شود به این صورت گفته می شود که اگر ثقیل است به سمت سفل می آید واگر خفیف است به سمت علو می رود. اما در کره ای که حرکت استداره ای می کند از طریق ثقیل بودن و خفیف بودن و از طریق حرکت به سمت بالا و پایین، فوق و سفلش تعیین نشد بلکه از طریق مقایسه با زمین تعیین شد پس نه تشبیه به حیوان شد و نه به حرکت خودش توجه شد.
ترجمه: از طریق حرکتش هم تعیین نشد چنانچه تعیین فوق و سفل به وسیله حرکت است در متحرکاتِ ثقیله و خفیفه «متحرکات ثقیله با حرکتشان سفل را تعیین می کنند و متحرکات خفیفه با حرکتشان علو را تعیین می کنند اما این جسمی که علی سبیل الاستداره حرکت می کند حرکت ثقیل و خفیفی وجود ندارد تا از آن طریق فوق و سفل تعیین شود».
«بل بالقیاس الی اجسام اخری»
«بل» اضراب از هر دو نفی است. یعنی فوق و سفل برای متحرکت تعیین می شود لا من ذاته و لا من حرکته بل بالقیاس الی اجسام اخری.
مراد از «اجسام اخری»، زمین و فلک است یعنی با مقایسه با زمین، سفل ِآن تعیین می شود و با مقایسه به مقابلِ زمین که فلک است علو تعیین می شود.




[1] الشفا،ابن سینا،ج4،س255،س6،ط ذوی القربی..

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo