< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان احتمالات ثلاثه علو و سفل در زمین/ بیان جهات اجسام/ فصل 13/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعیات شفا.
«فعسی ان یکون الاعتبار للجهات لا یقتضی النسبه الی السطح بل الی کل طرف لبعد یفرض فی الجسم»[1]
بحث در جهات زمین بود که آیا برای زمین در حالی که در موضع طبیعی خود باشد جهاتی وجود دارد یا نه؟
جهت را عبارت از نهایت گرفتیم و زمین، یک نهایت دارد بنابراین یک جهت دارد و نهایت زمین همان سطحش است.
در اینجا سه امر را توجه کردیم:
1 ـ جهات را نهایت گرفتیم.
2 ـ نهایت در زمین را سطح گرفتیم نه نقطه.
3 ـ این سطح را با آسمان سنجیدیم و چون دیدیم که از همه قسمت های زمین، به آسمان نزدیکتر است اسم آن را فوق گذاشتیم.
در فرض دوم، جهت را نهایت می گیریم مثل فرض اول، ولی نمی گوییم نهایت، سطح است بلکه خط فرضی را در زمین نفوذ می دهیم تا به مرکز برسد طرفین این خط را ملاحظه می کنیم طرفی که به سمت مرکز است شکی نیست که نقطه می باشد. هم مرکز، نقطه است هم طرف این خط، نقطه است و نقطه ای که طرف خط است بر مرکز منطبق می شود ما نمی توانیم در مرکز، چیزی غیر از نقطه قائل شویم اما در طرف محیط یکی از این دو کار را می توان انجام داد. یکی اینکه گفته شود نقطه ای در سطح است که باز هم توجه به سطح کنیم در این صورت باز هم نهایت، سطح قرار داده شده ولی نهایتی که این خط به آن نهایت اشاره می کند و در آن و اقع شده نه اینکه نهایت خود خط باشد. دیگر اینکه گفته شود این طرف خط، نقطه است و اسمی از سطح نیاوریم.
این فرض ها در جلسه قبل مطرح شد ولی امروز به بیان دیگر گفته شد.
فرض اول: در صورتی که یک نهایت برای زمین داشته باشیم که آن نهایت، سطح است گفته می شود که زمین یک جهت دارد و آن جهت، علو است.
فرض دوم: در صورتی که خط در زمین نفوذ داده شود طرف مرکز، نقطه است و نقطه هم موهوم است لذا جهت، بالقوه است زیرا نقطه ی موجود نیست تا بالفعل باشد. سپس به طرف سطح زمین می آییم اگر گفتیم که طرف دیگر عبارت از نقطه ای است که در سطح موجود است چون سطح، نهایت قرار داده می شود و سطح هم بالفعل است گفته می شود که این جهت، بالفعل است.
فرض سوم: این طرف خط که نقطه است یک جهت باشد آن طرف خط هم که نقطه است جهت دیگر باشد در این صورت هر دو جهت بالقوه می باشند و هیچکدام بالفعل نیستند چون جهت، موهوم است و موجود نیست زیرا این جهت در تصور درست می شود.
توضیح عبارت
«فعسی ان یکون الاعتبار للجهات لا یقتضی النسبه الی السطح»
تا الان می گفت جهت زمین، نهایت زمین است و نهایت زمین، سطح است پس جهت زمین، سطح است اما الان می گوید شاید در وقت اعتبارِ جهت و ملاحظه ی جهت، لازم نباشد که به سراغ سطح برویم در چنین حالتی می توان جهت زمین را نه از طریق سطح بلکه از طریق دیگر مثل خط نافذ، لحاظ کرد و آن خط نافذ را معیار پیدایش جهت قرار داد و چون دو طرف دارد دو جهت قرار داده می شود. و این دو جهت یکی بالفعل و یکی بالقوه است یا هر دو بالقوه است.
ترجمه: شاید اعتبار جهات، اقتضا نکند که این جسم به سطح نسبت داده شود «و گفته شود که این جسم چه مقدار سطح دارد تا به وسیله تعداد سطحش، برای آن جهت درست شود. شاید وقتی که جهت اعتبار می شود اقتضا نداشته باشد که حتما به سمت سطح برویم بلکه بتوان از غیر سطح هم برای تعیین جهت استفاده کرد».
نکته: «فعسی» تفریع بر قبل است یعنی الان که روشن شد از طریق سطح، زمین یک جهت دارد شاید بتوان گفت که معیار جهت، سطح فقط نیست بلکه از طریق دیگر هم می توان اقدام کرد در اینصورت جهت زمین را یکی نمی دانیم بلکه دو تا می دانیم.
«بل الی کل طرف لِبُعدٍ یُفرض فی الجسم»
این عبارت عطف بر «الی السطح» است یعنی به این صورت می شود «بل یقتضی النسبه الی کل...». اگر جهت از طریق بُعد فرضی بتواند درست شود ما خطی را که بُعد است در زمین فرض می کنیم و از طریق همین خط مفروض، جهت زمین را تعیین می کنیم.
ترجمه: بلکه اعتبار جهات اقتضا می کند نسبت به هر طرفی را که حاصل باشد برای هر بُعدی که در جسم فرض شود «ولو بُعد بالفعل نباشد».
«الی کل طرف»: یعنی اگر بُعدی داشته باشیم که این بُعد هم اطرافی داشته باشد ما نسبت به این طرف را جهت می گوییم ولو این جهت، نقطه باشد و سطح نباشد.
«و اذا کان کذلک کان للبعد المفروض فی الارض جهه عند مرکز کرته الذی هو مرکز الکل و علیه الدور و جهه عند سطحه»
«اذا کان کذلک»: یعنی «اذا کان اعتبار الجهات یقتضی نسبه الی کل طرف لبعد یفرض فی الجسم».
ضمایر همه به ارض بر می گردد که اکثرا مذکر آمده در بعضی نسخه های خطی هم مذکر آمده لذا ضمیرها به ارض به اعتبار جسم بر می گردد. «الذی» صفت «مرکز» است اگر چه صفت «کرته» هم باشد اشکالی ندارد. «الذی هو مرکز الکل» و «علیه الدور» دو صفت برای «مرکز» است. چون مرکز موجود نیست مصنف با این دو صفت، مرکز را اعتبار می کند و می گوید نقطه ای فرض کن که این دو صفت را داشته باشد که هم مرکز کل باشد و هم دور ِکل افلاک بر آن باشد.
ترجمه: وقتی اینچنین باشد برای آن بُعدی که در زمین فرض می شود »که خط است» جهتی نزد مرکز زمین که مرکز کل افلاک و کرات است و همه افلاک به دور این مرکز می چرخند و جهتی نزد سطح زمین می باشد.
«و هما نهایتا البعد النافذ فیه»
ضمیر «هما» به دو جهت که دو نهایتند بر می گردد. ضمیر «فیه» مذکر آمده ولی بعضی نسخه ها «فیها» آمده که به ارض بر می گردد.
ترجمه: این دو جهت، دو نهایت بُعدی هستند که آن بُعد در زمین نفوذ کرده است. «مراد از بُعد، بُعد خطی است یعنی خطی که در زمین نفوذ داده می شود».
«فیکون للارض ایضا جهه سفل و جهه علو»
«ایضا»: مثل سایر اجسام.
در دو جلسه قبل گفته شد که سایر اجسام اگر چه یمین و یسار و قدام و خلف ندارند بعید نیست که گفته شود فوق و سفل دارند. یعنی برای سائر اجسام، دو جهت فوق و سفل قائل شد. الان مصنف می فرماید برای زمین مثل سایر اجسام دو جهت علو و سفل پیدا می کند.
«و تکون جهه السفل للارض لیس وجوده لما یقاس الیه کوجود جهه العلو»
ضمیر «وجوده» به «سفل» بر می گردد. ضمیر «یقاس» به «سفل» بر می گردد و ضمیر «الیه» به «ما» در «لما یقاس» بر می گردد.
سطح زمین، جهت علو گفته می شود چون با سماء مقایسه می شود و گفته می شود یلی السماء است. اما سفل به چه علت سفل گفته می شود باید با چیزی مقایسه شود اما با چه چیزی مقایسه می شود؟ گفته می شود که با هیچ چیز مقایسه نمی شود. یعنی خود زمین اگر با بقیه مقایسه شود گفته می شود که زمین نسبت به بقیه سفل است و همچنین اگر قسمت بالای زمین ملاحظه شود گفته می شود که چون یلی السماء است پس علو می باشد اما اگر مرکز زمین ملاحظه شود به مرکز، سفل گفته می شود اما به چه مناسبت سفل گفته می شود؟ مرکز زمین واقعا سفل است نه اینکه بالمقایسه سفل باشد یعنی اینطور نیست که مرکز زمین چون در زیر سطح زمین قرار گرفته پس سفل است زیرا سفل بودن زمین احتیاج به نسبت و مقایسه ندارد این، سفل حقیقی است مثل علو حقیقی. وقتی می گویید محدب فلک نهم، علو است با چیزی مقایسه نمی شود چون چیزی بالاتر از آن نیست و لذا علو حقیقی می باشد بله اگر در میان فلک نهم و زمین را ملاحظه کنید علو و سفل در مورد آنها نسبی می شود مثلا گفته می شود کره مریخ چون بالاتر از آن، کره مشتری است سفل می شود و چون کره مریخ بالاتر از کره زهره است علو می شود.
مصنف می فرماید سفلی که برای زمین پیدا شده عوض نمی شود لذا سفل حقیقی است اما سطح آن که گفتیم علو است ممکن است عوض شود. همین سطح زمین اگر نسبت به بالاتر از خودش ملاحظه شود سفل می شود. پس در سطح، نسبت رعایت می شود اما در مرکز زمین، نسبت لحاظ نمی شود.
ترجمه: اگر سفل برای زمین درست می شود به خاطر وجود چیزی که سفل با آن مقایسه شود نیست.
«کوجود جهه العلو»: این عبارت، تشبیه برای منفی است نه نفی یعنی جهه علو اینگونه است که مقایسه می شود.
«و ذلک لان جهه العلو سطح موجود بالفعل و جهه السفل نقطه موهومه»
«ذلک»: اینکه جهت سفل قیاسی نیست و جهت علو، قیاسی است. شاید بتوان «ذلک» را اشاره به «دو جهت داشتن» گرفت.
ترجمه: اینکه جهت سفل قیاسی نیست و جهت علو، قیاسی است به این جهت است که جهت علو، سطح است «اما سطحی که جهه علو با آن مقایسه می شود در حاشیه نسخه خطی نوشته شده (سطح الذی یقاس الیه جهه العلو)» و جهت سفل نقطه موهومه است «یعنی اصلا موجود نیست تا بخواهد قیاس شود».
«او لا تکون ایضا کذلک»
این عبارت، احتمال و فرض سوم را بیان می کند.
«ایضا کذلک»: همانطور که جهت سفل، سطح نیست»
ترجمه: اینچنین نیست که جهت علو را مثل جهت سفل سطح بگیرید.
«بل تکون جهه الفوق و ایضا طرفَ البعد المتصل بالمرکز فی السطح و هو نقطه ما»
این عبارت، توضیح می دهد که اگر جهت علو، سطح نباشد پس چگونه است؟
نسخه صحیح «جهه الفوق ایضا» است و واو باید خط بخورد.
«ایضا»: همانطور که جهت سفل، طرف بُعد مفروض «مراد از بُعد مفروض، خط است» است جهت علو هم طرف همین بُعد مفروض باشد و آن را سطح قرار ندهید بلکه نقطه قرار دهید.
مصنف بعد از لفظ «تکون» لفظ «جهه الفوق» را ظاهر کرده لذا ضمیر «لا تکون» به «جهه الفوق» بر می گردد. «فی السطح» متعلق به «الموجود» مقدر است که صفت برای «طرف» قرار داده می شود.
ترجمه: جهت فوق مثل جهت سفل طرف آن بُعدی که آن بُعد، «یعنی بُعد خطی که» به مرکز متصل است در سطح موجود است. طرف فوق هم نقطه مّایی در سطح است.
«فان کان کذلک»
اگر جهت فوق هم نقطه باشد همانطور که جهت سفل هم نقطه است.
«فکیف تکون له جهتان بالفعل بل تکونان بالقوه»
چگونه برای زمین دو جهت بالفعل وجود داشته باشد «استفهام، استفهام انکاری است.یعنی لا تکون له جهتان بالفعل» بلکه هر دو جهت «جهت علو و سفل» که برای ارض هستند بالقوه خواهند بود.



[1] الشفا،ابن سینا،ج4،س248،س16،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo