< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بحث اینکه آیا قوه نامتناهی وجود دارد/ اجسام از حیث تاثیر و تاثر متناهی اند/ فصل 10/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعیات شفا.
«فنقول انه ان کان یجب ان یکون الجسم الاعظم اوفر قوه و اکثر فی الامر المقیس الیه من الامور الثلاثه فیجب اذا کان غیر متناه ان تکون قوته غیر متناهیه»[1]
بحث در قوه جسمانی بود و گفتیم که باید تاثیر و تاثرش متناهی باشد ابتداءً با توجه به جسمی که این قوه در آن است بحث شد سپس خواستیم خود قوه را لحاظ کنیم که ببینیم می تواند نامتناهی باشد یا نمی تواند.
عدم تناهی را به سه صورت فرض کردیم:
1ـ به لحاظ شدت
2ـ به لحاظ مدت
3ـ به لحاظ عده.
سپس وارد بحث شدیم بدون اینکه تعیین شود که بحث ما به لحاظ شدت یا مدت یا عده است بلکه بحث به صورت مطلق قرار داده شد که با هر سه سازگار باشد، بنا شد که به جسم توجه نشود و خود قوه ملاحظه شود ولی باز مصنف در ابتدای بحث به جسم توجه می کند و بعدا در بحث بعدی به قوه ی خالص می پردازد. الان در بحثی که در جلسه قبل شروع شد و در این جلسه ادامه داده می شود هنوز بحث جسم مطرح است و اینطور نیست که قوه به طور خالص ملاحظه شده باشد به همین جهت اینچنین وارد بحث می شود و مقدمه بحث را به این صورت بیان می کند که اگر جسمی اعظم شد قوه آن هم اوفر و فراوان تر خواهد بود و نتیجه می گیرد که اگر جسمی بی نهایت شد قوه اش هم بی نهایت خواهد شد.
این مقدمه را مصنف ذکر می کند سپس برای تکمیل این مقدمه نمونه ای را مطرح می کند و آن نمونه این است که اگر دو جسم داشته باشیم یا دو محرّک داشته باشیم که هر کدام قوه ی محرکه ی مخصوص خودشان را دارند وقتی این دو با هم جمع می شوند تحریکشان قویتر می شود یعنی تحریکی که این جسم ایجاد می کرد محدود بود تحریکی هم که آن جسم ایجاد می کرد محدود بود. تحریک هر دو با هم، بیش از هر یک به تنهایی است. سببش هم این است که آن مجموعه، آن یکی را دارد به همراه اضافه و این یکی را هم دارد به همراه اضافه. مجموعه غیر از واحد است. زیرا واحد، فقط خودش است اما مجموعه هم این واحد را دارد هم غیر این واحد را دارد.
مصنف وقتی این مطلب را بیان کرد می گوید حال که اینطور شد پس هر چه جسم بزرگتر شود قوه اش بزرگتر می شود و دنبالش می گوید که اگر جسم بی نهایت شد قوه اش هم بی نهایت می شود.
توضیح عبارت
«فنقول انه ان کان یجب ان یکون الجسم الاعظم اوفر قوه و اکثر فی الامر المقیس الیه من الامور الثلاثه فیجب اذا کان غیر متناه ان تکون قوته غیر متناهیه»
«فیجب» جواب برای «ان» است و ضمیر «کان» به «جسم» برمی گردد. اگر چنین باشد که هر جسمی بزرگتر شود قوه اش وافرتر شود واجب است که اگر جسم، نامتناهی شود قوه اش هم نامتناهی شود.
ترجمه: اگر چنین باشد که هر جسمی بزرگتر شود و قوه اش اکثر شود در امری که آن قوه را به آن امر قیاس می کنید و به لحاظ آن امر به آن توجه می کنید که این امری که قوه به این امر قیاس می شود یکی از آن امور ثلاثه است «یکی از آن سه چیز که مراد شدت و مدت و عده است».
پس واجب است که اگر این جسم غیرمتناهی بود، قوه اش هم باید غیر متناهی باشد.
تا اینجا مصنف، مقدمه را بیان کرد و می توانست وارد بحث شود ولی وارد نمی شود. برای اثبات این مقدمه که تقریبا نیاز به اثبات ندارد مثال می زند و بعدا دوباره مقدمه را تکرار می کند.
«و انت تعلم ان قوه جمله محرکین و فاعلین اثنین ای فعل کان اکثر من قوه احدهما»
«جمله» به معنای «مجموع» است. «اثنین» برای تاکید آمده است. بعد از «محرکین»، لفظ «فاعلین» آمد تا بگوید منظور ما منحصر به محرکین نیست اگر دو فاعلی هم که فعلشان تحریک نیست ملاحظه شود و جمع گردد همین نتیجه را می دهد که ما درباره دو محرک می گوییم. همانطور که مجموع دو محرک از یک محرک قویتر است مجموع دو فاعل هم از یک فاعل قویتر است.
«ای فعل کان»: یعنی دو فاعلی که هر فعلی انجام دهند، در نسخه تهران و نسخه خطی لفظ «علی» آمده یعنی «علی ای فعل کان» که متعلق به «قوه» می شود نه به «فاعلین». معنا اینگونه می شود: قوتِ دو فاعل بر هر فعلی که بوده باشد.
«فان الجمله تقوی علی ما یقوی علیه الواحد و علی امر خارج عن ذلک لا محاله»
«ذلک»: ذلک الواحد
چرا قوتِ مجموع بیشتر است چون این مجموع، آن واحد را دارد اضافه بر آن واحد هم دارد. این وجود اضافه باعث می شود که این مجموعه قویتر از واحد کار کند.
ترجمه: این مجموعه قوت دارد بر آنچه که واحد بر آن چیز قوت دارد علاوه بر این، قوت دارد بر امری که خارج از آن واحد است.
«اذ لها قوه خارجه عن قوه الواحد»
زیرا برای این مجموعه قوه ای خارج از قوه واحد است یعنی قوه ای اضافه بر قوه ی واحد است که آن خارج به این واحد ضمیمه می شود و قوه مجموعه تشکیل داده می شود.
«فلذلک قوه الاعظم اکبر و اشد»
دوباره مصنف مطلب را تکرار می کند.
لذلک: به همین جهت که در یک مجموعه، خارج از واحد به واحد اضافه می شود.
ترجمه: به خاطر این، قوه جسمی که اعظم است آن قوه اکبر و اشد است «یعنی وقتی جسم، اعظم می شود قوه ها با هم جمع می شوند و مجموعه قوی تشکیل می شوند که از یک قوه قویتر است»
«فیجب ان یکون کلما صار اعظم صارت القوه اکثر و ازید»
ضمیر «صار» به «جسم» برمی گردد.
ترجمه: واجب است که هر گاه جسم اعظم باشد قوه ی موجود در آن هم اکثر و ازید باشد.
نکته: مصنف گاهی تعبیر به «اکثر» و گاهی تعبیر به «اکبر» می کند و گاهی تعبیر به «اشد و ازید» می کند ملاحظه می کنید که قوه یا به لحاظ شدت زیاد می شود در این صورت جا دارد که گفته شود ازید و اشد. و گاهی به لحاظ مدت زیاد می شود در این صورت جا دارد که گفته شود اکبر و ازید. و گاهی به لحاظ عدد زیاد می شود در این صورت جا دارد که گفته شود اکثر. البته لفظ اکثر در بقیه هم گفته می شود. ولی اگر بخواهیم بین اینها تفاوت بگذاریم به این صورت گذاشته می شود.
«و الذی یذهب الی غیر نهایه فی العظم فکذلک قوته تزداد الی غیر نهایه فی الامر المقیس الیه القوه»
مصنف فرمود اگر جسم، اعظم شد قوه موجود در آن اکثر خواهد بود حال آن جهتی که در این مقدمه منظورش بوده را تصریح می کند و می گوید اگر جسم اعظم شد قوه، اعظم می شود پس اگر جسم بی نهایت شد قوه هم بی نهایت می شود «منظور اصلی مصنف این بود که بگوید اگر جسم بی نهایت شد قوه هم بی نهایت می شود».
ترجمه: جسمی که در بزرگی به سمت غیر نهایت می رود و نامتناهی می شود مثل اندازه اش، قوه اش هم به سمت بی نهایت می رود در یکی از آن سه چیز که قوه به آن امر قیاس می شود «که مراد از آن سه امر، شدت یا عده یا مدت است».



[1] الشفا، ابن سینا، ج4، س225،س16، ط ذوی القربی.
.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo