< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ ادامه نقض دلایل کسانی که قائل به وجود لا یتناهی بالفعل شدند. 2 ـ اجسام از حیث تاثیر و تاثر متناهی اند/ فصل 9/ مقاله 3/ فن 1/ طبیعیات شفا.
«و حدیث التوهم فلیکن ذلک مسلما»[1]
بحث در ادله ای بود که قائلین به عدم تناهی بالفعل اقامه کرده بودند ما قبول کرده بودیم که ممکن است شیء نامتناهی در خارج موجود باشد ولی وجود بالقوه برای نامتناهی قائل شدیم نه وجود بالفعل، آن هم وجود بالقوه در کلّ افرادی نه کل مجموعی، به توضیحی که گذشت.
اما گروهی برای نامتناهی وجود بالفعل قائل بودند آنها استدلالهایی کرده بودند که همه ادله آنها جواب داده شد یکی از دلایلشان باقی مانده که امروز بیان می کنیم.
دلیل: ما در توهم می توانیم موجودات بی نهایتی را تصور کنیم و این موجودات با تصور ما در واهمه ی ما موجود می شوند و بالفعل هم موجود هستند پس ما در عالم وجود افراد نامتناهی بالفعل داریم. مصنف دو جواب از این استدلال می دهد. چون وقتی مصنف می فرماید «فلیکن ذلک مسلما» یعنی فرض کن این مطلب را قبول کردیم به معنای این است که خود مصنف این مطلب را قبول ندارد سپس می فرماید بر فرض که قبول باشد مطلوب شما را نتیجه نمی دهد.
جواب اول: در ذهن ما اتفاق نمی افتد که بی نهایت، تصور شود و آن هم بی نهایتِ بالفعل باشد. بله می توان یک عنوانی که مشیر به بی نهایت باشد در ذهن آورد مثلا وقتی گفته می شود «انسان از ازل تا ابد آفریده شد و آفریده می شود» این جمله، افرادی را در وهم ما می آورد که اینها بی نهایتند ولی ما این افراد را بالاجمال تصور می کنیم اینطور نیست که از حضرت آدم علیه السلام تا وقتی که جهان برقرار است تک تک افراد را در واهمه خودمان ملاحظه کنیم. ما با یک عنوانِ مشیر، اشاره به بی نهایت می کنیم. عنوان مشیر هم واحد است پس آنچه که در ذهن ما اتفاق می افتد و بالفعل موجود است همان واحدی است که مشیر به بی نهایت است که این بی نهایتِ بالفعل در ذهن نیست. یا عدد را فرض کنید که گفته می شود عدد می تواند تا بی نهایت ادامه پیدا کند. آیا اعداد به تفصیل در ذهن یا واهمه حاضر شده که اینها وجود بالفعل پیدا کنند و با این وجود بالفعل، نامتناهی بالفعل در خارج موجود شود؟ یا حتی در مقدار ممکن است فرض شود که از اینجا تا بی نهایت، جهان ادامه دارد. این توهم را می توان کرد ولی آیا معنایش این است که ما تمام این مسافت بی نهایت را در ذهن حاضر کردیم یا با یک عنوان مشیر، مسافت را در ذهن می آورد؟ شکی نیست که بی نهایت بالفعل در ذهن ما حاضر نمی شود همانطور که در خارج حاضر نمی شود. بله عنوان مشیر هست و چون واهمه ی ما وسعت دارد می تواند آن نامتناهی را بالاجمال تصور کند چون قدرت ذهن زیاد است و ذهن می تواند مطلبی را ببیند و این مطلب را تا بی نهایت بفرستد. می تواند معنایی را ملاحظه کند و آن را تا بی نهایت برساند. می تواند صورتی را لحاظ کند و این صورت را بی نهایت کند ولی نمی تواند آن طور که در بی نهایت، تفصیل وجود دارد آن تفاصیل را رعایت کند. بله ممکن است عنوان تفصیل را بگوید مثلا می گوید «این بی نهایت بالتفصیل موجود است» یا همین کلمه «بالتفصیل» اشاره به تفصیل می کند ولی خود تفصیل، حاضر نیست بلکه مشیر به تفصیل، حاضر است. بالاخره در ذهن ما یک یا چند صورت به وجود می آید ولی این یک یا چند صورت، بی نهایت نیستند اگر چه مشیر به بی نهایتند. پس نمی توان بی نهایت را در ذهن داشت.
جواب دوم: بر فرض که ثابت شود این افرادِ نامتناهی در واهمه ی ما بالفعل موجودند و نتیجه گرفته شود که وجود نامتناهی بالفعل در واهمه ی ما اشکال ندارد باز مدعای شما را ثابت نمی کند چون مدعای شما این است که در خارج، افراد بی نهایت بالفعل موجودند و دلیل شما ثابت کرد که در ذهن، افراد بی نهایت بالفعل موجودند.
توضیح عبارت
«و اما حدیث التوهم فلیکن ذلک مسلما»
و اما داستان توهم که به عنوان یکی از ادله مطرح کرده بودند فرض کن آنچه را که آنها گفته بودند مسلّم باشد و ما قبول کنیم و اشکالی که داریم را مطرح نکنیم.
«لکن لا یلزم من ذلک ان الموجودات لا تتناهی فی الوجود بل ان الموجودات لا تتناهی فی التوهم»
«من ذلک»: از اینکه در توهممان می توانیم افراد بی نهایت بالفعل داشته باشیم.
ترجمه: از این مطلب، لازم نمی آید که موجودات در خارج نامتناهی باشند بله لازم می آید که موجودات در توهم نامتناهی باشند و این، مدعای شما نبود.
صفحه 223 سطر 10 قوله «فصل»
فصل دهم که فصل طولانی است و فوائدی در علم فلسفه و علم کلام دارد لذا این مطلب را هم فیلسوف مطرح می کند هم متکلم مطرح می کند.
در غالب کتب که مراجعه می کنید بخشی از این مدعا آمده و استدلال شده است. اما در کتاب شفا این مدعا به طور کامل آمده و مستدَّل شده است.
نیروی جسمانی «یعنی نیرویی که در جسم حلول کرده» نمی تواند تاثیر نامتناهی داشته باشد و نمی تواند تأثر نامتناهی داشته باشد اینکه تاثیر نامتناهی نمی تواند داشته باشد در نوع کتب مطرح است اما اینکه تاثر نامتناهی نمی تواند داشته باشد را مصنف در اینجا بیان می کند. البته در سایر کتب اگر چه گفته می شود «تاثیر نامتناهی نداریم» ولی تاثر نامتناهی هم مراد است زیرا وقتی تاثیر نامتناهی داشته باشیم در بعضی موارد تاثر نامتناهی هم حاصل می شود «اینکه تعبیر به ـ در بعضی موارد ـ کردیم به خاطر این است که ممکن است موثر در این جسم تاثیر بگذارد در آن دیگری هم تاثیر بگذارد و در بی نهایت اجسام تاثیر بگذارد. که در این صورت تاثر ها متناهی اند چون هر کدام از جسم ها یک تاثّر دارند. اما تاثیرها نا متناهی اند. پس هر جا تاثیر نامتناهی شد لازم نیست تاثّر هم نامتناهی باشد بله تعداد تاثرها نامتناهی می شود اما هر جسمی، یک تاثر یا چند تاثر را پذیرفته لذا تاثرها نامتناهی نمی شوند. حال اگر یک جسم بوده باشد که تاثر نامتناهی بپذیرد فیلسوف می گوید این محال است. اما متکلم می گوید جایز است.
متکلم می گوید در بهشت بی نهایت لذت در زمان نامتناهی برای انسان حاصل می شود چون بهشت تا ابد است و زمانش، زمان بی نهایت است. در این زمانِ بی نهایت، شخصی که در بهشت است لذت می برد یا آن که مخلّد در جهنم است دائماً عذاب می کشد لذت را کدام نیروی انسان می برد؟ اگر بگویید نیروی عقلانی لذت می برد می گوییم نیروی جسمانی هم لذت می برد چون معاد جسمانی وجود دارد. نیروی جسمانی هم لذت می برد یعنی متاثر می شود. پس بی نهایت تاثیر در او وارد می شود و همین یک نیرو بی نهایت تاثیر می پذیرد که تاثر، بی نهایت می شود.
حال یا به لحاظ عدّه بی نهایت است یا به لحاظ مدت بی نهایت است یعنی در مدت بی نهایت، تاثیر بی نهایت برای این نیروی جسمانی وجود دارد یا تعداد بی نهایت تاثر برای این جسم اتفاق می افتد. پس متکلم می گوید تاثر بی نهایت را برای نیروی جسمانی قبول می کند تاثیر بی نهایت را هم متکلم مانع نمی بیند. متکلم نمی گوید تاثیر بی نهایت وجود دارد اما مانعی هم برای آن نمی بیند و دلایل فیلسوف را هم رد می کند البته اگر اشعری باشد از ابتدا یک تاثیر هم قائل نیست چون همه تاثیر ها برای خداوند ـ تبارک ـ است اینکه ما فکر می کنیم نیروی جسمانی ما یا نیروی دیگر تاثیر گذاشت همه اینها، خیال است لذا حتی یک تاثیر هم صادر نمی شود . بقیه متکلمین که این مبنای اشعری را ندارند تاثیر بی نهایت را مانع نمی بینند ولی دلیل فیلسوف را رد می کنند و نمی توانند ثابت کنند تاثیر بی نهایت وجود دارد بلکه فقط می توانند ثابت کنند که حرف فیلسوف باطل است. حال کاری به متکلمین نداریم و الان فلسفه می خوانیم. در اینجا مصنف هم تاثیر بی نهایت نیروی را مطرح کرده هم تاثر بی نهایت نیروی جسمانی را مطرح کرده و هر دو را منکر شده است و گفته نیروی جسمانی نه می تواند تاثیر نامتناهی داشته باشد نه می تواند تاثر نامتناهی داشته باشد.
اما مصنف تعبیر به «اجسام» کرده و گفته «فی ان الاجسام متناهیه» سوال می شود که آیا خود جسم تاثیر گذار است؟ اگر جسم، تاثیر گذار باشد لازمه اش این است که هر جسمی اثر بگذارد در حالی که جسم بما هو جسم اثر ندارد بلکه صورت نوعیه آن، اثر می کند. جسم بما هو جسم یک اثر بیشتر ندارد و آن، واجد ابعاد ثلاثه است یا اگر آن را از محلّ خودش خارج کنید با حرکتی که می کند به سمت مکان طبیعی خودش بر می گردد. ولی همین حرکت را هم می توان نامتناهی فرض کرد تازه آن حرکت به توسط خود جسم نیست بلکه به توسط نیرو و طبیعتی است که در جسم است پس وقتی گفته می شود «ان الاجسام متناهیه من حیث التاثیر و التاثر» با توجه به اینکه اجسام، اثر گذار نیستند بلکه نیروی موجود در آنها اثر گذار است بر می گردد به همان چیزی که بیان شد و مراد این است که نیروی جسمانی، تاثیر نامتناهی ندارد نه اینکه جسم، تاثیر نامتناهی ندارد چون از جسم، توقع نمی رود که تاثیر داشته باشد.
طبیعت سنگ، نیروی سنگ است که او را به حرکت وا می دارد نفس فلک، نیروی فلک است که او را به حرکت وا می دارد آن نیرویی که در قوه خیال ما است تاثیر گذار است و صورتها را صید می کند چشم ما نیروی باصره دارد که اشیاء را می بیند اینها تاثیر یا تاثر است. نوعا در ادراک تعبیر به تاثر می شود چون ادراک را انطباق می گیرند و انطباق هم تاثر است مگر کسی ادراک را مثل مرحوم صدرا، عبارت از انشاء بگیرد در این صورت شاید بتوان گفت تاثیر است ولی طبق نظر مشا ادراک، انطباع است و انطباع، تاثر است. علی ای حال قوای جسمانی ما که مدرکه هستند تاثر دارند و آن قوه محرکه ی ما تاثیر دارد این تاثیر و تاثر، آیا نامتناهی است یا متناهی است.
نکته1: مراد از اینکه فلک تاثیر بی نهایت نمی گذارد، نفس منطبعه ی او است نه نفس مجردش زیرا اگر نفس مجردش مراد باشد می تواند کار بی نهایت انجام دهد. اما اگر نفس منطبعه باشد نیروی جسمانی است و نمی تواند کار بی نهایت انجام دهد.
نکته2: توجه کردید که مصنف فرمود، اجسام از حیث تاثیر و تاثر نامتناهی اند.
این مطلب در ذهن شما باشد که بحث ما در نیروی موجود در اجسام است ولی مصنف، اجسام را مطرح می کند.
نکته3: در یک جسم خالص «نه جسم نباتی و نه جسم حیوان» چه بسیط باشد مثل آب و خاک یا مرکب باشد مثل سنگ ولی جسمی است متشابه یعنی یکنواخت است زیرا این قسمت سنگ با آن قسمت سنگ فرق ندارد. سنخ این قسمت سنگ با سنخ آن قسمت سنگ فرق ندارد. بر خلاف بدن ما که دست راست ما با دست چپ ما به ظاهر یکی است ولی از نظر نیرو فرق دارد نیروی موجود در دست راست بیشتر از نیروی موجود در دست چپ است. دست راست ما قویتر از دست چپ است یا در بعضی حیوانات مثل شیر می گویند که دست چپ قویتر از دست راست است. این گونه مرکبات را کاری نداریم بلکه مرکباتی که متشابه اند را لحاظ می کنیم. در چنین اجسامی نیرو در کلّ این جسم به نحو متشابه، پخش شده است یعنی نصف سنگ، نصفِ سنگینی خود سنگ را دارد. سنگینی همان طبعی است که این سنگ را به سمت پایین می آورد هکذا ربع سنگ، ربع کل سنگینی سنگ را دارد چون نیرو در این سنگ پخش شده است و هر قسمتش بخش از این نیرو را دارد و اگر این سنگ شکسته شود نیرو از بین نمی رود بر خلاف انسان که اگر دست او را قطع کنید نمی توان گفت که دست مثلا یک دهم بدن بود و الان یک دهم نیرو در دست هست. حال اگر سنگ را بی نهایت کنید نیروی بی نهایت پیدا می کند اگر نصف کنید نیرویش نصف می شود و هکذا اگر ربع شود.
نکته4: تاثیر وقتی بی نهایت باشد به سه صورت می تواند بی نهایت باشد که مصنف این سه قسم را در ابتدا از هم جدا نمی کند معلوم می شود که در دلیلش، تفاوتی بین این سه قسم نیست هر کدام را که اراده کنید دلیل اجرا می شود.
1 ـ بی نهایت به لحاظ عدد: نیروی جسمانی تعداد بی نهایت اثر صادر کند مثلا نیروی بازوی من، بی نهایت تیر از کمان پرتاب کند به زمان آن کاری نداریم که در زمان متناهی یا نامتناهی باشد.
2 ـ بی نهایت به لحاظ مدت: نیروی جسمانی در زمانِ بی نهایت اثر گذار باشد یعنی در زمان بی نهایت، مشغول پرتاب تیر باشد. حال چه تعداد تیرها، متناهی باشند چه نامتناهی باشند «البته ظاهراً نامتناهی خواهند بود ولی به آن کاری نداریم.
الان در فلک ملاحظه کنید تعداد دورهایی که این فلک زده و تعداد شبانه روزی که از اول خلقت تا الان ایجاد کرده یا بعداً ایجاد می کند بی نهایت است چون به مبنای فلاسفه فلک از ازل آفریده شده و تا ابد هم ادامه دارد. از همان وقت هم که آفریده شده حرکت را شروع کرده. تعداد دورهایی که از ازل تا الان زده معلوم نیست چون بی نهایت است هکذا تعداد دورهایی که تا ابد می زند هم معلوم نیست. پس یک نیروی جسمانی، تعداد بی نهایت حرکت از خودش ایجاد می کند یعنی اثرش، عدداً بی نهایت است. «البته نباید مثال به فلک زده می شد چون فلاسفه، تاثیر بی نهایت را رد می کنند در حالی که فلک، تاثیر بی نهایت دارد، فلک نیروی جسمانی دارد با وجود این، تاثیر بی نهایت دارد. این یکی از نقض هایی است که بر فلسفه وارد می شود البته فلاسفه از این ناقض جواب دادند».
فلک از ازل حرکت می کند این حرکت کردن یا حرکت دادنش در زمان بی نهایت اتفاق می افتد و به تعدادش کاری نداریم. یعنی از ازل شروع شده و تا ابد ادامه پیدا می کند حال یک حرکت است که واقعا هم حرکت فلک اینگونه است ما هستیم که آن را قطع می کنیم و می گوییم یک دور یا دو دور و ... است.
مصنف می خواهد بگوید زمان بی نهایت است چه تعداد حرکت ها متناهی باشد چه نامتناهی باشد.
ملاحظه می کنید که فلک به لحاظ نیروی جسمانی، حرکتی که زمانش نامتناهی است را ایجاد می کند.
3 ـ بی نهایت به لحاظ شدت: فرض کنید نیرویی، جسمی را حرکت می دهد این نیرو، ضعیف است وجسم، کُند حرکت می کند مسافتی را اگر بخواهد طی کند در یک زمان طولانی طی می کند چون نیرو ضعیف است این جسمی که حرکت می دهد با ضعف، حرکت می دهد حال اگر این نیرو را شدید کنید جسم، سریعتر حرکت می کند اگر باز هم این نیرو را شدیدتر کنید جسم، سریعتر حرکت می کند. هر چه سریعتر شد زمانی که این حرکت را انجام می دهد کوتاه تر خواهد شد. مثلا در یک مسافت معینی می خواهد حرکت کند هر چقدر که نیرو ضعیف تر باشد حرکت، بطیء تر و زمان انجام حرکت، طولانی تر است و هر چقدر که نیرو قوی تر شود به همان اندازه حرکت، سریعتر می شود و زمان انجام حرکت، کوتاهتر می شود حال فرض کن نیرو، بی نهایت شدید باشد در این صورت جسم را به سرعتِ بی نهایت حرکت می دهد و وقتی با سرعت بی نهایت، حرکت داد یعنی این حرکت در لا زمان واقع می شود و لا زمان به معنای «آن» است.
پس نیرو در شدت، بی نهایت می شود و متحرک، در سرعت بی نهایت می شود و زمان هم در کوتاهی، بی نهایت می شود و وقتی نیرو، بی نهایت شدید است یا به تعبیر دیگر اثر نیرو به لحاظ شدت، بی نهایت است لازم می آید سرعت، بی نهایت باشد و کوتاهی زمان هم بی نهایت باشد و لازم می آید شیء در لازمان واقع شود.
حکم هر سه صورت: مصنف و فلاسفه هر سه قسم بی نهایت را منکرند نه نیروی جسمانی را اجازه می دهند که اثرش، عدداً بی نهایت باشد نه اجازه می دهند که اثرش، مدتاً بی نهایت باشد نه اجازه می دهند که اثرش، شدتاً بی نهایت باشد.
استدلالی که مصنف می آورد نفی بی نهایت شدّی می کند چون مصنف می گوید لازم می آید این حرکت، در لا زمان واقع شود در حالی که فرض شد زمانی است. و در نامتناهی عددا و نامتناهی مدتاً این مشکل وجود ندارد بلکه مشکل دیگری وجود دارد که استدلالشان در حرکت طبیعی جداگانه مطرح می شود و در حرکت قسری جداگانه مطرح می شود. ظاهر عبارت نشان می دهد که مصنف به نامتناهی شدّی توجه دارد چون بحث در لا زمان می کند.
تا اینجا عنوان فصل و بعضی نکات که در طول این فصل لازم است، بیان شد. حال مصنف مدعا را مطرح می کند:
بیان مدعا: جسمی که فاعل است نمی تواند فعلِ زمانی ایجاد کند در حالی که آن جسم، نامتناهی است «اگر جسم، نامتناهی شد نیرویش هم نامتناهی است به بیانی که گفته شد حال اگر بخواهد فعلِ زمانی ایجاد کند بیان شد که در لا زمان واقع می شود» و در جسمی که منفعل است اگر بی نهایت باشد نمی تواند انفعال زمانی داشته باشد بلکه انفعالش باید در لا زمان باشد پس از جسمِ بی نهایت، فعلِ زمانی یا انفعال زمانی بر نمی آید. مصنف به طور مطلق، تاثیر و تاثر را نفی کرد بلکه تاثیر و تاثر زمانی را نفی کرد لذا باید منتظر بمانیم تا آخر فصل چه می کند؟
توضیح عبارت
«فصل فی ان الاجسام متناهیه من حیث التاثیر و التاثر»
می خواهیم تناهی اجسام را از این حیث ثابت کنیم. یک وقتی تناهی اجسام را می خواهیم از نظر عدد ثابت کنیم و یک وقت تناهی اجسام را می خواهیم از نظر مقدار و اندازه ثابت کنیم و یک وقت تناهی اجسام را می خواهیم از حیث تاثیر و تاثر ثابت کنیم. الان بحث سوم در این فصل مطرح می شود.
«و نقول انه لا یجوز ان یکون جسم فاعل فی جسم او منفعل عن جسم فعلا و انفعالا زمانیا و هو غیر متناه»
«یکون» تامه است لذا فاعل را به صورت رفع آورد نه نصب.
«فعلا زمانیا» مربوط به «ان یکون جسم فاعل فی جسم» است و «انفعالا زمانیا» مربوط به «ان یکون جسم منفعل عن جسم» است.
ترجمه: جایز نیست که جسمی موجود باشد که فاعلِ در جسمی باشد به صورت فعل زمانی یا منفعل از جسم باشد انفعال زمانی در حالی که این جسم متناهی نیست «اگر متناهی باشد می تواند فعل زمانی و انفعال زمانی داشته باشد»
این عبارت به دو صورت بیان می شود.
1 ـ فعل و انفعالِ جسم نامتناهی نمی تواند زمانی باشد باید در لا زمان باشد همانطور که گفته شد.
2 ـ فعل و انفعال زمانی نمی تواند در جسم نامتناهی باشد.
به عبارت دیگر این دو مدعا عکس یکدیگرند. در مدعای اول گفته می شود در جسمی که نامتناهی است فعل و انفعال، نمی تواند زمانی باشد. در مدعای دوم می گوید اگر فعل و انفعال، زمانی بود این، از جسم نامتناهی ناشی نشده بلکه از جسم متناهی ناشی شده است.
نکته: مطالبی که در ابتدای فصل 10 به عنوان مقدمه بیان شد از شرح مواقف جلد 4 صفحه 137 تا 140 آمده و از کتاب شرح اشارات هم بیان شده است.
این عبارت مصنف حدود 6 حاشیه دارد که همه اصرار دارند بگویند فعل نامتناهی در لا زمان واقع می شود خود مصنف هم به این مطلب تصریح می کند.


[1] الشفا، ابن سینا، ج4، س223،س8، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo