< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

93/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای «مالانهایه له»/ در ابتداء کلام در تناهی اجسام و عدم تناهی اجسام و ذکر ظنون ناس در آن
«فنقول: ان ما لا نهایه له یقال علی الحقیقه و قد یقال علی المجاز»[1]
بحث در تفسیر «لانهایه» است ابتدا می فرماید این کلمه هم اطلاق حقیقی دارد هم اطلاق مجازی دارد سپس وارد بحث در اطلاق حقیقی می شود.
معنای اطلاق حقیقی «لا نهایه»: اطلاق حقیقی در لا نهایه گاهی به نحو سلب مطلق است گاهی هم به نحو سلب مطلق نیست که خود این بر دو قسم است پس اطلاق حقیقی سه قسم پیدا می کند.
مقدمه در بیان فرق سلب مطلق و سلب غیر مطلق:
سلب مطلق: هم در جایی صدق می کند که قابلیت اثبات باشد. و هم در جایی صدق می کند که قابلیت اثبات نباشد در جایی که وجود، قابل است و وجود، قابل نیست در هر دو جا سلب مطلق می تواند بیاید. در جایی که وجود قابل نیست سلب مطلق می آید اما در جایی که وجود، قابل است اگر این وجودِ قابل، فعلیت پیدا کرد و قابل شد سلب مطلق نمی آید اما اگر این وجود قابل، واقع نشد سلب مطلق می آید مثلا در دیوار، وجود بصر امکان ندارد یعنی دیوار قابل بصر نیست انسان قابل بصر است.
در دیوار، می توان بصر را سلب کرد به نحو سلب مطلق. در انسان هم که قابل است اگر این قابلیت واقع نشد «یعنی انسان، بصر پیدا نکرد» می توان سلب بصر به نحو سلب مطلق کرد. در جایی که قابلیت هست و این قابلیت واقع نمی شود همانطور که می توان سلب مطلق کرد سلب غیر مطلق هم می توان کرد چون سلب مطلق را سلب عدولی می گوییم یعنی بگوییم «این، غیر بصیر است» نه اینکه بگوییم «این، بصیر نیست» اگر بگوییم «این، بصیر نیست» سلب مطلق شده اما اگر بگوییم «این غیربصیر است یا اعمی است» سلب عدولی است. در موضوعی که قابل وجود است و وجود حاصل نشود هم سلب مطلق جا دارد هم سلب عدولی جا دارد اما در موضوعی که قابلیت وجود را ندارد فقط سلب مطلق راه دارد و سلب غیر مطلق راه ندارد مصنف در ما نحن فیه می فرماید گاهی نهایت را سلب می کنیم به نحو سلب مطلق اما گاهی هم نهایت را سلب می کنیم اما نه به نحو سلب مطلق یعنی لا نهایت را اثبات می کنیم یعنی به شیء، غیرمتناهی می گوییم یعنی «این شیء، غیرمتناهی هست» نمی گوییم «این شیء، متناهی نیست». اگر بگوییم «این شیء متناهی نیست» می تواند موضوعِ قابل باشد و متناهی نباشد. می تواند اصلا موضوع قابل نباشد و متناهی نباشد. نقطه را ملاحظه کنید که بُعد ندارد لذا قابلیت ندارد که متصف به تناهی شود ما آن را متصف به لا تناهی می کنیم اما به نحو سلب مطلق، نمی گوییم «نقطه، غیر متناهی است» می گوییم «نقطه، متناهی نیست» چون نقطه قابلیت متناهی بودن را ندارد. در جایی که کمّ وجود ندارد تناهی را می توان سلب کرد شاید در مجردات هم بتوان به اینصورت گفت که اینها متناهی نیستند به نحو سلب مطلق چون قابلیت تناهی نیست لذا می توان تناهی را سلب کرد بنا شد درباره مجردات بحث کنیم لذا بحث را در نقطه ادامه می دهیم و می گوییم این نقطه قابلیت تناهی ندارد پس می توان از آن سلب تناهی کرد. لانهایتی که سلبش مطلق است برای نقطه حاصل است. در دو قسم دیگر قابلیت تناهی هست و اگر لا نهایت بکار می رود به نحو سلب مطلق نیست یعنی لا نهایت را اثبات می کنیم.
1ـ در خطی که نهایت نداشته باشد. «اینکه چنین خطی وجود دارد یا ندارد به آن کاری نداریم به این کار داریم که آن را متصف به لا نهایت می کنیم» قابلیت تناهی برای خط وجود دارد اما نه برای این خطِ بی نهایت. چون این خط در عین بی نهایت بودن معنا ندارد که متناهی باشد بلکه قابلیت برای ماهیت خط است و این شخصِ غیر متناهی، تناهی ندارد اما چون ماهیتش قابلیت تناهی دارد ما نسبت به این خطِ مخصوص، عدم تناهی را به عنوان سلب عدولی اثبات می کنیم و می گوییم این، نامتناهی است.
2ـ محیط دایره را ملاحظه کنید که هر جای آن انگشت بگذارید متناهی می شود ولی تا انگشت نگذاشتید نهایت ندارد چون نقطه ای در آن وجود ندارد که آن نقطه نقطه ی پایانش باشد پس با اینکه به ظاهر، متناهی به نظر می رسد اما نامتناهی است و نامتناهی به معنای این است که نقطه ی پایان ندارد و باید نقطه ی پایان را فرض کرد. اگر فرض کنید، نقطه ی پایان پیدا می کند این را هم نامتناهی می گویند اما این نامتناهی با نامتناهی که در خط اطلاق می شود فرق دارد.
در این سه مورد، غیر متناهی یا لا نهایه، اطلاق به صورت اطلاق حقیقی می شود. که باید هر کدام را جداگانه توضیح بدهیم.
قسم اول: به نحو سلب مطلق باشد هرجا که اتصاف به کمّ حاصل نشد می توان آن را متصف به لانهایه کرد. اما لا نهایتی که سلب مطلق است مثلا در نقطه، کمّ وجود ندارد یعنی نقطه، متصف به کمّ نمی شود. نه کمّ متصل است نه کمّ منفصل است ذوکمّ هم نیست چون اگر بخواهد اتصاف به تناهی پیدا کند یا باید کمّ باشد یا ذوکمّ باشد و نقطه نه کمّ است و نه ذو کمّ است پس اتصاف به تناهی پیدا نمی کند لذا نفی تناهی از آن به نحو سلب مطلق می شود.
مصنف می فرماید مثل این است که گفته شود «صوت لایُری». صوت که قابل دیده شده نیست چون صوت را باید شنید نه اینکه دید. حال اگر صوت که متصف به «لایری» شود این «لایری» سلب مطلق است چون قابلیت دیدن برای صوت نیست. قابلیت دیدن یا برای لون است یا برای ذی لون است. چیزی که رنگ ندارد و رنگ هم نیست مثل صوت، لذا «لایری» است نقطه هم که بُعد ندارد «لایتناهی» به نحو سلب مطلق است.
توضیح عبارت
«فنقول ان ما لا نهایه له یقال علی الحقیقه و قد یقال علی المجاز»
مصنف «یقال علی الحقیقه» گفت و لفظ «قد» نیاورد اما در «یقال علی المجاز» لفظ «قد» را می آورد نوعا آن دو قسمی که به هم نزدیکند وقتی بخواهند مطرح شوند به اینصورت گفته می شود «اما کذا و اما کذا» یا «قد کذا و قد کذا» اما اگر دو قسم باشد که یکی اساسی باشد و یکی دیگر غیر اساسی باشد آن قسم اساسی را مطلق می آورند مثلا دو انسان هستند که به خانه ما رفت و آمد می کنند و تعداد رفت و آمدِ هر دو تقریبا یکی است به اینصورت می گویند «گاهی این شخص می آید و گاهی آن شخص می آید» اما اگر انسانی باشد که هر روز می آید و یک انسان باشد که ماهی یکبار به منزل ما می آید در اینصورت می گویند «این شخص می آید و آن شخص هم گاهی می آید» یعنی لفظ «گاهی» بر سر شخص دوم در می آید.
در ما نحن فیه چون یکی از معانی، معنای حقیقی است و دیگری، معنای مجازی است لذا در معنای حقیقی تعبیر به «یقال» کرده اما در معنای مجازی است لذا در معنای حقیقی تعبیر به «قدیقال» کرده است.
این توجیه، توجیهی است که خود استاد فرمودند و ممکن است مصنف این مطلب را لحاظ نکرده باشند.
«فالذی یقال علی الحقیقه»
از اینجا توضیح معنای حقیقی را می دهد و معنای مجازی را در سطر 12 صفحه 210 میان می کند «واما الذی یقال بالمجاز»
«فقد یقال علی جهه السلب المطلق و قد یقال لا علی جهه السلب المطلق»
این قسم که به نحو حقیقت است بر دو قسم است در این عبارت مصنف لفظ «قد» را بر هر دو قسم داخل کرده چون هر دو حقیقی اند و خیلی با یکدیگر فاصله ندارند.
ترجمه: آن که به نحو حقیقی گفته می شود گاهی به نحو سلب مطلق گفته می شود گاهی هم به نحو سلب مطلق نیست.
«و الذی علی جهه السلب المطلق فهو ان یکون الشیء مسلوبا عنه المعنی الذی تلحقه النهایه بان یکون لا کم له»
قسم اول را از اینجا شروع می کند و قسم دوم را در سطر 15 صفحه 209 با عبارت «و اما الذی یقال لا علی جهه السلب» شروع می کند.
ترجمه: آن که بر جهت سلب مطلق باشد به صورتی است که آن شیء «شیئی که می خواهیم آن را مصنف به لا نهایه کنیم» سلب می شود از آن، معنایی که لا نهایه و نهایت مربوط و عارض به آن معنا است و آن معنا، کمّ است «که این معنای کمّ اگر آمد باعث می شود تناهی و عدم تناهی بیاید. اگر این معنای کمّ نیامد و سلب شد نهایت هم نمی آید ولی به نحو سلب مطلق است».
«بان یکون لا کمّ له»: آن شیئی که از آن، معنایی که معروضِ نهایت است، سلب می شود چیزی است که کمیّت نداشته باشد وقتی کمیت را نداشت آن معنایی را که معروضِ تناهی می شود ندارد. در اینصورت می توان تناهی را از آن به نحو مطلق سلب کرد.
نکته: از سلب مطلق می توان سالبه به انتفاء مو ضوع هم تعبیر کرد. در نقطه، موضوعِ تناهی وجود ندارد لذا سلب تناهی می کنیم. موضوع تناهی نیست یعنی کمیت نیست.
«مثل ما یقال ان النقطه لا نهایه لا»
وقتی گفته می شود «نقطه لانهایه له» سلب مطلق شده است نهایت را به نحو سلب مطلق سلب کردیم اما نقطه قابلیت ندارد که نهایت داشته باشد چون نقطه نه کمّ است نه ذوکمّ است.
«و هذا کما تقول ان الصوت لا یری»
این کلام ما در نقطه که می گوییم «نقطه لا نهایه له» مانند این است که گفته شود «ان الصوت لایری» چون از صوت آن معنایی که رویت را مجاز می کند سلب می شود آن معنا، لون بودن یا ذالون بودن است پس می توان از لون، سلب به نحو سلب مطلق کرد.
«لا نه مسلوب عنه المعنی الذی یلحقه ان یری و هو اللون اذ لیس الصوت بلون و لا ذالون»
ضمیر «لانه» به «صوت» یا «شان» بر می گردد.
از این صوت مسلوب است معنایی که «ان یری» به آن معنا ملحق می شود. یعنی لفظ «ان یری» به چه معنایی عارض بر «صوت» می شود؟ بر معنایی که لون یا ذات لون است.
ترجمه: از این صوت مسلوب است معنایی که به آن معنا «ان یری» عارض می شود و آن معنایی که معروض ان یری قرار می گیرد لون یا ذی لون بودن است «این معنا از سلوب است» چون صوت نه لون است و نه ذالون است پس این معنایی که قابلیت رویت می آورد از او سلب شده لذا صوت قابلیت رویت ندارد. اگر نفی رویت کردید به نحو سلب مطلق نفی کردید.
«و اما الذی یقال لا علی جهه السلب»
الف و لام در «السلب» الف و لام عهد است یعنی سلب مطلق الف و لام برای اسقراق نیست که هم سلب مطلق و هم سلب عدولی را شامل شود. مصنف نمی خواهد بگوید اصلا سلب نمی شود بلکه سلب می شود چون لا نهایه، کلمه سلبی است.
آن که به آن لا نهایه گفته می شود اما نه به جهت سلب مطلق بلکه به نحو سلب عدولی است نمی خواهد بگوید سلب مطلق در اینجا صادق نیست می خواهد بگوید سلب مطلق گفته نمی شود ما هر وقت می گوییم سبلب عدولی قصد می کنیم نه اینکه سلب مطلق جایز نیست یعنی معتقدیم که قابلیت وجود دارد. اگر هم سلب مطلق گفتیم با توجه به وجود قابلیت است پس این در داقع سلب مطلق نیست. بلکه سلب عدولی است.
«فقد یقال لمقابله التناهی بالحقیقه»
«بالحقیقه» را می توان قید «تناهی» و قید «مقابله» و قید «یقال» هم می توان گرفت ولی بهتر از همه قید «یقال» است لفظ «قد» نشان می دهد که اگر گاهی بالحقیقه گفته می شود پس گاهی هم بالمجاز گفته می شود شاید اگر «بالحقیقه» قید «تناهی» یا «مقابله» باشد آمدن «قد» به سختی توجیه شود اما اگر قید «یقال» باشد آوردن «قد» توجیه مناسبی دارد. در بعضی نسخ می توان به این صورت «لقابل التناهی بالحقیقه» خواند در اینصورت «بالحقیقه» قید «تناهی» می شود یعنی آن که تناهی حقیقی را قابل است اگر تناهی نداشته باشد لا نهایه له می گوییم
«و هو ان یکون الشیء من شان طبیعته و ماهیته ان تکون له نهایه ثم لیست»
ضمیر «هو» به «مقابل» برمی گردد و این اشکال ندارد چون تعبیر به «ثم لیست» کرده لذا مقابلِ تناهی می شود.
برای شیء نهایت باشد پس مقابل متناهی است «می تواند تناهی داشته باشد ولی ندارد» اگر نسخه «قابل التناهی» باشد «هو» به آسانی معنا می شود یعنی قابل تناهی این است که شانس این است که قبول تناهی بکنند. اما اگر «مقابل» هم خوانده شود صحیح است چون «ثم لیست» در ادامه آمده است ترجمه این می شود که شانس این است که تناهی را قبول کند ولی تناهی ندارد و وقتی تناهی ندارد مقابل تناهی می شود.
اگر ضمیر به «مقابل» برگردانده شود «ثم لیست» دنباله عبارت «هو ان یکون الشی...» است اما اگر ضمیر به «قابل» برگردد تا «ثم لیست» را باید از عبارت «هو ان یکون الشیء...» جدا کرد.
می توان «هو» را به «الذی یقال لاعلی جهه السلب» برگرداند و به قرینه صفحه 209 سطر 13 که گفت و الذی علی جهه السلب المطلق فهو ان یکون...» و چون «الذی یقال علی جهه السلب» کنایه از لا نهایه است لذا به لا نهایه برگردانده می شود و ترجمه عبارت می شود: لانهایتی که بر جهت سلب گفته می شود این است که شی از شان طبیعتش اینطور باشد...»
نکته: «لِمَقابل»: بین محل قبول و مراد، اشیایی است که می توانند تناهی را قبول کنند ولی قبول نکردند این احتمال بد نیست ولی تکلف دارد.
ترجمه: شان شی این است که می تواند نهایت بپذیرد ولی این نهایت، حاصل نیست «چون نهایتی که قابلیتش است ولی خودش وجود ندارد را می توان سلب کرد اما نه به نحو سلب مطلق»



[1] الشفا، ابن سینا، ج4، ص209،س12، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo