< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: دلیل هفتم بر بطلان مذهب متکلمین/ رد مذهب متکلمین/ بررسی رای حق در حالت اجسام در انقسامشان.
«مما یلزمهم لزوما یظهر لکل ذی عقل»[1]
در این جلسه دلیل هفتم بر علیه متکلمین که قائل به جزء لایتجزی شدند مطرح می شود در این دلیل هفتم ابتدا مقدمه ای ذکر می کند که مورد توافق همه حتی خصم «یعنی متکلمین» هم هست سپس با توجه به این مقدمه وارد دلیل می شود.
مقدمه: اگر دو شی مقابل و روبروی یکدیگر باشند و هر دو حرکت کنند و مانعی بر سر راه آنها نباشد این دو شی اینقدر حرکت خود را ادامه می دهند تا به یکدیگر برخورد کنند وقتی که برخورد می کنند مانع یکدیگر می شوند «یعنی مانع، از ذات خود این دو است و مانع خارجی وجود ندارد» و می ایستند و اگر فشار شدید باشد همدیگر را دفع می کنند و حرکت را ادامه می دهند اما اگر فشار شدید نباشد در همان جایی که ملاقات کردند می ایستند این یک امر بدیهی است.
بیان دلیل هفتم: فرض کن سه جزء را در یک صف، ردیف کردید و کنار هم قرار دادید و با یکدیگر تماس دادید. سپس دو جزء دیگر بیاورید در دو طرف این سه جزء قرار دهید در اینصورت 5 جزء پیدا می شود این دو جزئی که در طرف قرار گرفتند را مقداری به سمت بالا بیاورید به طوری که بتوانند روی این سه جزء قرار بگیرند و روبروی هم باشند سپس این دو جزء را حرکت دهید وقتی حرکت می کنند در یک جایی به همدیگر برخورد می کنند سوال این است که در کجا به یکدیگر برخورد می کنند؟ هر کدام از این دو جزئی که به سمت بالا آمدند یک جزء به سمت همدیگر حرکت می کنند و در جزء وسط قرار می گیرند. سوال این است که آیا این دو جزء در وسط قرار می گیرند یا نمی گیرند؟ اگر در وسط قرار بگیرند لازمه اش این است که تداخل کنند و با جزء دومی از آن سه جزء تماس پیدا کنند اگر تداخل، اجازه داده شود مشکلی نیست اما اگر تداخل را اجازه ندهید چه وضعی باید اتفاق بیفتد؟ آنچه که اتفاق می افتد این است که این دو جزء متحرک در نقطه وسط با یکدیگر تلاقی کردند. تلاقی کردن به معنای این است که جزء وسط از آن سه جزء که در زیر قرار گرفته به دو نصف تقسیم می شود و نصف آن با جزء متحرکِ سمت راست تماس دارد و اشغال کرده و نصف دیگر آن با جزء متحرکِ سمت چپ تماس دارد و اشغال کرده.
از طرفی دیگر جزء متحرک سمت راست، نصف خودش را بر روی جزء دوم انداخته ولی نصف دیگر جزء متحرکِ سمت راست، بر روی جزء اول است. و جزء متحرک سمت چپ، نصف خودش را بر روی جزء دوم انداخته ولی نصف دیگر جزء متحرکِ سمت چپ بر روی جزء سوم است. قهراً جزء وسط تقسیم شد زیرا بخشی از آن به توسط جزء متحرکِ سمت راست اشغال شده و بخشی از آن به توسط جزء متحرک سمت چپ اشغال شده از طرفی دیگر آن دو جزء که متحرک بودند هم تقسیم شدند چون بخشی از خودشان را بر روی جزء دوم انداختند بخشی را بر روی جزء اول یا سوم انداختند. همینطور جزء اول و جزء سوم از سه جزئی که در زیر قرار گرفتند هم تقسیم شدند زیرا بخشی از آنها به واسطه جزء متحرک سمت راست و جزء متحرک سمت چپ اشغال شده. نتیجه گرفته می شود که همه این 5 جزء تقسیم شدند.
نتیجه: به متکلمین گفته می شود که یا باید قائل به تداخل شوید یا قائل به تقسیم جزء بشوید و چون تداخل باطل است متعین می شود که قائل به تقسیم جزء بشوید و جزءِ لا یتجزایی که فرض کردید یتجزی شد.
توضیح عبارت
«و مما یلزمهم لزوما یظهر لکل ذی عقل»
«ما نعلمه« مبتدی موخر است و «مما یلزمهم» خبر مقدم است.
از چیزهایی که لازم می آید متکلمین را یک نوع لزومی که برای هر صاحب عقلی روشن است. «همه حکم می کنند که چنین چیزی لازم خواهد آمد».
«ما نعلمه»: یعنی آنچه که ما می دانیم و یقین و علم داریم و شک نداریم.
ترجمه: آن چه که ما می دانیم از چیزهایی است که متکلمین را ملزم می کند «اگر یُلزِمهم خوانده شود به معنای ـ ملزم می کند ـ می آید و اگر یَلزَمُهم خوانده شود به معنای ـ لازم قولشان می باشد ـ می آید».
«انه اذا تقابل شیئان»
این عبارت، تفسیر و بدل و عطف بیان برای «ما نعلمه» است. جواب «اذا» در خط بعدی «فلهما ان یتحرکا» است.
«تقابل»: وقتی دو شی روبروی یکدیگر قرار می گیرند. تقابل در اینجا معنای لغوی آن مراد است نه معنای اصطلاحی منطقی. بلکه مراد از تقابل، روبرو بودن دو شیء است.
ترجمه: وقتی دو شیء با هم مقابل شوند و روبروی هم قرار بگیرند.
«لکل واحد منهما ان یتحرک الی الآخر حتی یلقاه»
این عبارت را ممکن است کسی جواب «اذا» قرار دهد ولی چون با فاء نیامده ما آن را صفت لحاظ می کنیم. عبارت «و لا مانع له» را هم صفت بعد از صفت می گیریم.
ترجمه: دو شیئی که مقابل و روبروی هم هستند و این صفت دارند که هر یک می توانند به سمت دیگری حرکت کنند تا با دیگری برخورد کنند نه اینکه یک ساکن و یکی متحرک باشد بلکه هر دو می توانند متحرک شوند. البته فرض اینکه یک ساکن و یکی متحرک باشد اشکالی ندارد ولی برای ما سودی ندارد آنچه که برای ما مفید است این است که هر دو حرکت کنند.
«و لا مانع له البته عن لقاء الثانی خارجا»
ضمیر «له» به «کل واحد» بر می گردد.
از بیانی که کردیم روشن شد که «خارجا» قید «مانع» است. یعنی فرض می کنیم مانع خارجی نیست و این دو این صفت دارند که مانعی برای هر یک از این دو نیست «اینطور نیست که در بین راه مانع وجود داشته باشد و یکی را متوقف کند و نگذارد به دیگری برخورد کند. هر دو بدون مانع خارجی حرکت می کنند. مانع، مانع داخلی است یعنی اگر به هم برخورد کنند همدیگر را منع می کنند یعنی ذاتشان مانع یکدیگر می شوند ولی بیرون از ذات چیزی مانع نشده زیرا اینها می توانند حرکت کنند و به همدیگر برخورد کنند.
«خارجا»: اگر قید «لقاء» هم گرفته شود اشکال ندارد ولی فایده ندارد باید قید «مانع» گرفته شود یعنی اینطور گفته شود که مانع خارجی ندارند چون اگر مانع خارجی داشتند به یکدیگر برخورد نمی کردند مانع باعث می شد یکی متوقف شود و دیگری می آمد و به مانع برخورد می کرد و به آن دیگری برخورد نمی کرد در اینصورت نمی توانستیم استدلال کنیم. الان فرض این است که بین این دو که به سمت یکدیگر حرکت می کنند در خارج، مانعی نباشد تا برخوردشان اتفاق بیفتد و وقتی برخورد کردند تمانع حاصل می شود نه مانع. یعنی هر کدام دیگری را منع از حرکت می کنند و هر دو متوقف می شوند.
«فلهما ان یتحرکا معا حتی یلتقیا»
این عبارت جواب برای «اذا» است.
هر دو می توانند با هم حرکت کنند تا اینکه ملاقات کنند.
«فاذا التقیا امکن ان یتمانعا».
اگر ملاقات کردند ممکن است همدیگر را تمانع کنند. چرا تعبیر به «امکن» کرد به خاطر این است که ممکن است گاهی فشارشان خیلی زیاد باشد و همدیگر را کنار بزنند و حرکت خودشان را ادامه بدهند. اما اگر فشارِ شدید نیاورند وقتی برخورد می کنند می ایستند.
«و قبل ذلک لا تمانع بینهما»
قبل از برخورد و التقاء، تمانعی بین آنها نیست چون اینگونه فرض کرده بودیم که مانع خارجی وجود ندارد لذا تمانع و مانعی وجود ندارد و این دو می توانند حرکت کنند و حرکت خودشان را ادامه دهند و به یکدیگر برخورد کنند. تا اینجا مصنف مطلب را به صورت کلی گفت و کاری به متحرک ندارد که چه چیز باشد.
«و هذا شی بین بنفسه»
این مطلبی که بیان شد بین بنفسه است یعنی احتیاج به استدلال ندارد و لازم نیست با دلیل، بیّن شود.
«فاذا توهمنا ثلاثه اجزاء علی صف»
«توهمنا» به معنای «تصورنا» است زیرا این مطلب، مطلب جزئی است و با واهمه باید تصور شود اگر امر کلی بود تعبیر به «تعقلنا» می کرد و ما به معنای فرض کردن می گیریم که این فرض به توسط واهمه انجام بگیرد نه عاقله.
از اینجا مصنف شروع به استدلال بر علیه متکلمین می کند.
اگر سه جزء لا یتجزی را بر یک صف فرض کردیم و هر سه را ردیف هم قرار دادیم.
«و علی الطرفین جزء ان»
در دو طرف این صف واحد که مرکب از سه جزء می باشد دو جزء نهادیم یکی در طرف راست آن و یکی در طرف چپ آن قرار دادیم در اینصورت 5 جزء حاصل شد.
«لکل واحد منهما ان یتحرک حتی یلقی الاخر و لا مانع»
این عبارت را جواب برای «اذا» قرار نمی دهیم بلکه صفت قرار می دهیم یعنی «لکل واحد ... الاخر» صفت اول است و «لا مانع» صفت دوم است می توان واو در «و لا مانع» را حالیه هم گرفت. در وقتی که مصنف مطلب را به صورت کلی بیان می کرد هم این دو صفت را آورد که در سطر 8 آمده بود.
دو جزئی در دو طرف این صف قرار دادیم این صفت دارند که برای هر یک از آن دو این است که به سمت دیگری حرکت کنند تا با دیگری ملاقات کنند در حالی که مانع خارجی هم وجود ندارند و این دو جزء تا برخورد کردند می توانند حرکت خودشان را ادامه دهند.
«فان لهما جمیعا ان یتحرکا الی ان یلتقیا بعد ما لیسا ملتقین»
این عبارت، جواب برای «اذا» است.
این دو جزء می توانند با هم حرکت کنند تا به همدیگر برخورد کنند بعد از اینکه ملتقی نبودند چون یکی از سمت راست آن سه جزء حرکت می کند و یکی از سمت چپ آن سه جزء حرکت می کند مسلما بین این دو جزء، سه جزء لایتجزی فاصله شده در نتیجه این دو جزء، متلاقی نیستند پس بعد از اینکه متلاقی نبودند و برخورد نداشتند حرکت می کنند تا ملاقات کنند.
«فلا یخلوا التقاوهما اما ان یکون و کل واحد منهما مستقر علی کمال الوسط»
«ان یکون» تامه است یعنی «اما ان یتحقق» و ضمیر آن به «التقاء» بر می گردد. اگر کسی بخواهد «فلا یخلو» را جواب «اذا» قرار بدهد و «فان لهما جمیعا» را تفریع قرار بدهد اشکال ندارد.
این دو جزء به یکی از دو نحوه تلاقی می کنند:
1 ـ یا در وسط تلاقی می کنند که در اینصورت باعث تداخل می شود.
2 ـ یا در وسط تلاقی نمی کنند که در اینصورت باعث تجزیه شدن آنها می شود.
ترجمه: یا این التقاء تحقق پیدا می کند در حالی که هر یک از این دو جزءِ متحرک قرار گرفته بر کمال وسط «درست در نقطه وسط قرار گرفته یعنی هر دو بر جزء وسط قرار گرفتند نه اینکه بخشی از این جزء بر روی جزء دوم باشد و بخشی از آن یکی بر روی جزء دوم باشد» «مراد از کمال الوسط یعنی هر دو در وسط قرار بگیرند به طوری که به هیچ نحوه از وسط خارج نباشند».
«و قد انتقل الیه بکماله»
ضمیر «انتقل» و «بکماله» به «کل واحد از این دو متحرک» بر می گردد و ضمیر «الیه» به «وسط» بر می گردد.
مصنف با این عبارت مطلب را تأکید می کند و می گوید هر یک از این دو متحرک، به کماله وارد جزء وسط شدند نه اینکه بخشی از آن دو جزء متحرک در جزء وسط باشد و بخشی از آن دو جزء متحرک در جزء سوم و جزء اول قرار بگیرد بلکه همه ی جزء متحرک بر جزء وسط قرار گرفته باشد.
«فیکونان متداخلین»
اگر این فرض اتفاق بیفتد این دو جزء متحرک باید تداخل کنند تا این فرض که گفتیم اتفاق بیفتد.
«او کل واحد قطع شیئا الی ان التقیا»
این عبارت عِدل برای «اما ان یکون» است.
فرض دوم این است که هر یک از این دو جزء متحرک، شیئی را قطع کرده تا ملاقات کنند و تداخل نکنند. «مصنف تعبیر به این نمی کند که جزئی را طی کرده باشد بلکه تعبیر می کند که شیئی را طی کرده زیرا بنابر فرض دوم جزء را طی نکرده زیرا جزء متحرک که در سمت راست این سه جزء قرار گرفته بخشی از جزء اول را طی کرده و جزء متحرک که در سمت چپ این سه جزء قرار گرفته بخشی از جزء سوم را طی کرده پس یک جزء را طی نکرده بلکه شیئی و بخشی از یک جزء را طی کرده است لذا مصنف تعبیر به جزء نکرده اما در فرض قبلی که تداخل اتفاق می افتاد هر کدام از این دو جزءِ متحرک، یک جزء را طی کرده بودند سپس به جزء وسط می رسیدند و تداخل می کردند.
«فان کان کذلک فقد انقسم الجزء و الوسط»
نسخه صحیح «الجزء الوسط» بدون واو است.
اگر به این صورت دوم باشد جزء وسط از آن سه جزء قسمت شده.
«و الجزءان الطرفان»
یعنی آن دو جزئی که در طرف این سه جزء قرار گرفتند «که مراد جزء اول و جزء دوم می باشد» هم تقسیم شدند.
«و الجزءان المتحرکان»
مراد، دو جزء متحرک است که قسمت می شوند.
صفحه 196 سطر 14 قوله «و العجب»
جواب متکلمین از دلیل هفتم: متکلمین از دلیل هفتم جواب دادند مصنف جواب را بیان می کند و رد می کند.
جواب متکلمین: چون انقسام ممنوع است و حرکت این دو جزء مستلزم این امر ممنوع است پس باید اصلا حرکت این دو جزء اتفاق نیفتد «ما ابتدا مقدمه ای بیان کردیم و التزام از متکلمین گرفتیم که آن دو جزءِ متحرک می توانند حرکت کنند سپس وارد بحث شدیم حال متکلمین بدون توجه به آن التزام می خواهند جواب بدهند». آن چه که منشا تقسیم شدنِ جزء می شود حرکت هر دو جزء است اما اگر یکی ساکن و یکی متحرک باشد این امرِ ممنوع «تقسیم شدن جزء» اتفاق نمی افتد لذا می توان گفت که هر دو جزء متوقفند می توان گفت که یکی متوقف است. ولی چون جهتی وجود ندارد که هر دو را متوقف کنیم و برای فرار از این امر ممنوع توقف یک جزء را کافی می دانیم می گوییم یکی ساکن است و یکی حرکت می کند تا ملاقات حاصل شود.
در اینصورت جزء سمت راست که بعد از جزء اول قرار گرفته بود از جزء اول حرکت می کند و روی جزء سوم قرار می گیرد و با جزء سمت چپ که همان جزء پنجم بود و در انتهای این سه جزء قرار گرفته بود ملاقات می کند در اینصورت نه تداخل اتفاق می افتد نه تجزیه جزء لا یتجزی اتفاق می افتد. بلکه فقط یکی متحرک است و یکی ساکن است. آن که ساکن است به خاطر لزوم این محذور نمی تواند حرکت کند.
جواب مصنف از دفاع متکلمین: متکلمین اینطور گفتند که یکی از این دو جزء ساکن باشد و دیگری متحرک باشد.
حکم: این فرض ترجیح بلا مرجح است زیرا جزء سمت راست را متحرک قرار دادید و جزء سمت چپ را ساکن قرار دادید. چه اشکالی دارد که بر عکس شود. چرا جزء سمت چپ را ساکن قرار دادید آیا خودش ساکن است یا شما آن را نگه داشتید. اگر شما نگه داشتید به شما می گوییم آن جزء را رها کنید تا حرکت کند و اگر حرکت کرد همان مباحثی پیش می آید که گفته شد. اگر این جز ساکن به طبیعت خودش رها شود هر دو جزء حرکت می کنند و اینطور نیست که یکی حرکت کند و یکی حرکت نکند.
مصنف می فرماید باید یکی از این سه فرض اتفاق بیفتد.
فرض اول: جزء سمت راست مثلا حرکت کند و جزء سمت چپ تصمیم می گیرد حرکت کند، جزء سمت راست متوجه می شود که جزء سمت چپ می خواهد حرکت کند لذا می ایستد زیرا جزء سمت راست می گوید اگر جزء سمت چپ حرکت کند لازمه اش این است که محذور بدنبال داشته باشد لذا جزء سمت راست به خودش می گوید من می ایستم تا محذور لازم نیاید. یعنی جزء سمت راست یک جزء را طی کرد و وقتی خواست وارد جزء دوم شود متوجه شد جزء سمت چپ هم می خواهد حرکت کند و جزء سمت چپ هم یک جزء حرکت می کند و جزء سمت چپ می تواند جزء دوم را طی کند و می تواند به جزء سمت راست تعارف کند که تو به جزء دوم وارد شو در اینصورت این دو جزء متحرک با یکدیگر تماس پیدا می کنند در حالی که هر کدام روی یک جزء کامل قرار گرفتند و جزئی تقسیم نمی شود.
حکم: مصنف این فرض را باطل می کند و خیلی عجیب است که مصنف این فرض را باطل می کند، به نظر می رسد که جواب این فرض نیاز به تبیین ندارد زیرا این فرض را باید با خنده باطل کرد ولی مصنف این فرض را با کلام باطل می کند. زیرا لازم می آید این دو جزء، شعور پیدا کنند آن هم شعوری که از شعور انسان بیشتر است زیرا جزء سمت راست از همّتِ جزء سمت چپ خبر پیدا می کند که می خواهد حرکت کند لذا ساکن می شود.
فرض دوم: جزء سمت راست حرکت را شروع کرد و متوجه نشد که جزء سمت چپ چه قصدی دارد در اینصورت از طرفِ جزء سمت چپ چیزی به جزء سمت راست ارسال می شود و آن جزء سمت راست را متوقف می کند یعنی یک مانعی و سببی باعث توقف جزء سمت راست می شود.
فرض سوم: ملاقات جزء سمت چپ باعث می شود جزء سمت راست متوقف شود به این صورت که جزء سمت راست سریع حرکت می کند تا به جزء دوم می رسد و جزء سمت چپ دیرتر حرکت می کند در اینصورت که جزء سمت چپ بر روی جزء سوم قرار گرفته و جزء سمت راست بر روی جزء دوم قرار گرفته ملاقات می کنند و ادامه حرکت ممکن نمی شود.
حکم: حکم فرض دوم و فرض سوم در جلسه بعد بیان می شود.
توضیح عبارت:
«و العجب من قولهم علی هذا»
«علی» به معنای «بر علیه» است و «هذا» به معنای استدلال هفتم است.
ترجمه: عجب از گفتاری است که متکلمین بر دلیل هفتم دارند یعنی دلیل هفتم را رد کردند.
«ان هذا یستحیل فیه ان یتحرکا معا لاستحاله الانقسام»
«هذا» یعنی فرضی که شما کردید. ضمیر «فیه» به همین فرض بر می گردد.
محال است که این دو جزء با هم حرکت کنند زیرا حرکتشان مستلزم انقسام است و انقسام، محال است پس حرکتشان مستلزم محال است لذا با هم حرکت نمی کنند.
«کان احدهم اذا تحرک و الاخر ساکن نفدت حرکتُه»
نسخه صحیح «احدهما» است. ضمیر «حرکته» به «احدهما» بر می گردد.
ترجمه: گویا یکی از این دو «مثلا جزء سمت راست وقتی حرکت کرد در حالی که دیگری «جزء سمت چپ» ساکن است حرکت آن احدهما «یعنی جزء سمت راست» تمام می شود و ساکن می گردد.
«فان کان الآخر یرید ان یتحرک یشعر بذلک فیقف»
در هر دو نسخه خطی «و ان کان» آمده که هر دو صحیح است. ضمیر «یشعر» به «احدهما» بر می گردد چگونه اتفاق می افتد آن که حرکت را شروع کرده حرکتش ساکن می شود؟ به یکی از آن سه فرضی است که بیان شد.
فرض اول این است که جزء سمت راست حرکت می کند و جزء سمت چپ ساکن است حال اگر جزء سمت چپ اراده حرکت می کند آن جزء سمت راست متوجه می شود که جزء سمت چپ می خواهد حرکت کند لذا می ایستد.
«او یقفه سبب وارد من الآخر الیه یقسره»
«الیه» متعلق به «وارد» است و ضمیر آن به احدهما «جز سمت راست» بر می گردد ضمیر «یقسره» به احدهما بر می گردد.
فرض دوم این است که یکی از این دو حرکت کرد و متحرک را «که همان جزء سمت راست است» می ایستاند و متوقف می کند سببی که از دیگری «جزء سمت چپ» به سمت آن متحرک «جزء سمت راست» وارد شده و آن متحرک را ساکن می کند.
«و یقسره»: این سبب، آن متحرک واحدهما را وادار به توقف می کند.
«او یقفه بملاقاه الآخر له»
نسخه صحیح «ملاقاه» است که بهتر می باشد.
فرض سوم این است که آن احدهما «جزء سمت راست» را متوقف می کند ملاقات جزء دیگری «جزء سمت چپ» با آن.
«و لیس سبق الآخر الی الملاقاه»
اشاره به ترجیح بلا مرجح می کند و مصنف از اینجا شروع به رد کلام متکلمین می کند.


[1] لشفا، ابن سینا، ج4، ص196،س8، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo