< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه دلیل پنجم بر بطلان مذهب متکلمین/ رد مذهب متکلمین/ بررسی رای حق در حالت اجسام در انقسامشان.
«و من العجائب انه اذا تحرک المتحرک فی هواء راکد»[1]
بحث در رد جزء لا یتجزی بود. دلیل پنجمی که بر علیه آنها آورده شد دلیلی بود که از حرکت استفاده شد. به اینجا رسیدیم که اگر بخواهید جزء لا یتجزی را اجازه بدهید در بعضی مواضع یا باید قائل به تفکیک یک جسم بشوید یا قائل به تخلل سکنات بشوید و اگر قائل به تخلل سکنات بشوید دوباره در همان مواضع مثل سکنات سنگ آسیاب باید قائل به تفکیک هم بشوید پس منشا تفکک، تخلل سکنات است بنابراین ما باید به این منشا بپردازیم و تخلل سکنات را رد کنیم تا شما «یعنی متکلمین» نتوانید به آن ملتزم شوید بیاناتی برای رد تخلل سکنات داشتیم به آخرین بیان رسیدیم.
مصنف می فرماید متحرکی را فرض می کنیم که در هوای راکد حرکت کند بیان کردیم که چرا قید «رکود» می آورد زیرا اگر هوا راکد نباشد و باد بوزد ممکن است همین باد باعث شود که متحرک در بعضی مواضع ساکن شود ولی اگر هوا راکد باشد فقط مقاومت هوا است و چیز دیگری نیست هوا اگر بخواهد مقاومت کند یا از ابتدا مقاومت می کند یا وقتی که متراکم شد مقاومت می کند. از ابتدا اگر مقاومت کند اصلا حرکتی شروع نمی شود تا بعداً تخلل سکنات پیش بیاید اگر هم بعد از تراکم بخواهد مقاومت کند جسمِ متحرک را ساکن می کند و تمام می شود و اجازه حرکت بعداً به آن نمی دهد پس هوا باید مقاومت نکند و وقتی راکد باشد باید اجازه دهد که متحرک، حرکت کند، برای اطمینان بیشتر مصنف مثال را عوض می کند و فرض می کند که جسمی در خلا حرکت کند که اصلا مقاومتی هم وجود ندارد. شما می گویید در اینجا هم تخلل سکنات می شود مثلا حرکت بطیء را فرض می کنید و می گویید در اینجا هم تخلل سکنات شده است. به شما «یعنی متکلمین» می گوییم این جسم وقتی شروع به حرکت می کند یک میلی در آن وجود دارد «و آن میل یا طبیعی است یا قسری است» که با آن میل حرکت می کند. چگونه می شود که این میل باقی باشد و حرکت، منتفی شود دوباه میلِ باقیمانده تاثیر خودش را شروع کند و حرکت، انجام بگیرد. سوال این است که آیا این میل، شعور دارد که گاهی فعالیت نکند تا متحرک، ساکن شود و گاهی فعالیت بکند تا متحرک به حرکت بیفتد؟ مسلما میل، شعور ندارد و اگر شعور ندارد یا دائما تاثیر می کند یا اصلا تاثیر نمی کند. اینطور نیست که گاهی تاثیر کند و گاهی تاثیر نکند. اما شما «یعنی متکلمین» اینگونه فرض می کنید که در هوای راکد هیچ مانعی وجود ندارد یا در خلا که مانع وجود نداشتن روشن تر است این میل، بی جهت، بی اثر می شود و دوباره موثر می شود چگونه این مطلب را تصور می کنید؟ بله اگر شعور و اراده داشت گفته می شد که با اراده، بی اثر شد و با اراده، موثر شد اما وقتی که اراده ندارد و به طور طبیعی کار می کند چگونه تصور می کنید که این، دست از تاثیر خودش برداشت و دوباره تاثیر خودش را شروع کرد؟ این، جزء عجایب است. آیا خسته می شود و حرکت را رها می کند و وقتی خستگی او بیرون رفت دوباره شروع به حرکت می کند؟ این بحثها مربوط به موجود حیوانی و زنده است نه مربوط به میل که موجود زنده نمی باشد بالاخره این تخلل سکنات را در این مثال چگونه تصور می کنید؟ راهی برای تصویر تخلل سکنات ندارید پس تخلل سکنات امری باطل می شود.
پس نه تنها مطلب شما «یعنی متکلمین» دلیل ندارد بلکه ادعا بر خلافش وجود دارد.
توضیح عبارت
«و من العجایب انه اذا تحرک المتحرک فی هواء راکد»
بیان کردیم که چرا از عجایب است زیرا علتش این است که بی جهت می بینیم حرکتی، ایستاد. میل و مقتضی وجود دارد و مانع وجود ندارد ولی مقتضی اثر نگذارید از جزء عجایب است. از طرفی یک موجود بی شعور می خواهد اراده کند این هم جزء عجایب است.
«او فی خلاء مقرون به»
اگر در هوا گفته شود که مانع نیست ولی مقاوم وجود دارد اما در خلا نه مانع وجود دارد نه مقاوم وجود دارد.
ضمیر «به» را می توان به «هوای راکد» و می توان به «متحرک» برگرداند هر دو قابل است یعنی خلائی که مقرون به این متحرک است یعنی این متحرک در آن خلا است نه اینکه از هم جدا باشند و یک خلأ در جایی باشد و متحرک حرکت خودش را در ملأ انجام می دهد. مراد ما اینچنین خلأ نیست بلکه خلائی مراد است که مقرون به متحرک باشد و متحرک در آن خلأ شناور باشد. البته اگر ضمیر به «هوای راکد» بر گردد عبارت معنی می شود ولی معنای صاف در نمی آید معنای آن این می شود که خلا مقرون به هوا باشد یعنی شی متحرک، وارد خلا شود. البته در ترجمه فروغی ضمیر را به «هوا» بر گرداند اما معنای آن صاف در نمی آید ولی چون ترجمه از فروغی بود و دو نفر از بزرگان ترجمه را دیدند بنده به عنوان یک احتمال مطرح کردم و الا ضمیر اگر به «متحرک» بر گردد بهتر است بعداً هم به دو نسخه خطی مراجعه کردم دیدم هر دو ضمیر را به «متحرک» بر گرداندند.
«و هو مما لا مقاوم فیه»
ضمیر «هو» به خلا بر میگردد نه هوای راکد، زیرا هوای راکد اگر چه مانع ندارد ولی مقاوم دارد که مقاوم، خود هوا است.
ترجمه: خلا همانطور که مانع ندارد مقاوم هم ندارد.
«ویکون مبدأ حرکته میلا فیه و اعتمادا الی جهه»
ضمیر «حرکته» به «متحرک» بر می گردد. «الی جهه» متعلق به «میل و اعتماد» است میل و اعتماد فرقی ندارند و هر دو یک چیز هستند ولی میل اصطلاح فلسفی است اما اعتماد اصطلاح کلامی است و هر دو گروه وقتی تعریف می کنند به یک چیز تعریف می کنند.
ترجمه: مبدا حرکتِ متحرک، میلی واعتمادی درخود متحرک به جهتی است.
از آن نیروی محرکه «چه قسری باشد چه طبیعی باشد» میلی در جسم متحرک پدید می آید که آن میل، باعث حرکت متحرک می شود. یعنی مباشر حرکت، میل است نه آن نیروی محرکه.
توضیح میل: مثلا وقتی سنگی از بالا به سمت پایین می آید وقتی دست خود را در زیر آن بگیرید حس می کنید فشاری بر دست وارد شد که این فشار برای میل آن سنگ است یا توپی که پر از باد است در زیر آب می کنید می بینید فشار می آورد که از آب بیرون بیاید آن فشاری که آن سنگ یا توپ بر دست ما وارد می کند میل گفته می شود و همان باعث حرکت می شود. متکلمین از این تعبیر به اعتماد می کنند.
«ان یبقی ذلک الاعتماد و ذلک المیل فی تلک المسافه بعینها و لا تبقی الحرکه»
این عبارت، بدل از «انه اذا تحرک» است. یعنی «من العجایب ان یبقی». البته میتواند جواب اذا باشد ولی باید یک فعل در تقدیر گرفت و گفت «یلزم ان یبقی».
بحث مصنف با متکلمین است اما چون خودش فیلسوف است تعبیر به «میل» می کند و چون طرف مقابل و خصم متکلمین هستند تعبیر به «اعتماد» می کند. لذا مصنف هم تعبیر به میل و هم اعتماد می کند.
«فی تلک المسافه»: یعنی در همین مسافتِ معین، میل باقی بماند در حالی که حرکت باقی نمی ماند. «میل و فشار هست و تاثیر می گذارد اما جسم ساکن است»، این جزء عجایب است.
«بل یحدث سکون یقع به البطء، کانه یعرض کسل متعب»
بلکه حادث می شود سکونی که به توسط آن سکون، بطوء حاصل می شود گویا بر این میلی که هیچ شعور و حیاتی ندارد کسالتی عارض می شود که آن کسالت، میل را به تعب انداخته است.
در بعضی نسخ «کسل و تعب» آمده.
«فیمیل بالاختیار الی السکون»
وقتی کسالت بر آن وارد می شود میل به سکون پیدا می کند.
«ثم ما یثوب الیه النشاط»
در هیچ نسخه ای لفظ «ما» وجود نداشت و ظاهرا هم نباید وجود داشته باشد مگر اینکه گفته شود مصنف عادت دارد که گاهی از اوقات تعبیر به «اذا ما» می کند در اینجا هم تعبیر به «ثم ما» کرده است در اینصورت «ما» زائده می شود و معنی ندارد.
در اینجا نسخه خطی وجود دارد که هر سه صحیح است:
1 ـ ثم یثوب الیه
2 ـ ثم یؤوب
3 ـ ثم یثور
معنی طبق نسخه اول: «یثوب» به معنای این است که پس از رفتن باز می گردد. یعنی رجوع پس از رفتن است.
ترجمه: به این میل، نشاط و سرحالی بر می گردد «یعنی کسالت از بین می رود و خستگی در می کند و مقداری سکون حاصل می شود و نشاط به او بر می گردد و شاداب می شود دوباره حرکت را شروع می کند.
معنی طبق نسخه دوم: «یؤوب» به معنای بازگشتن است.
معنی طبق نسخه سوم: «یثور» به معنای برانگیخته شدن است.
«وکیف یحدث سبب یمنع و یبطل فی هوا راکد او خلا»
چگونه سببی حاصل می شود که این صفت دارد که این میل را منع کند و نگذارد این میل تاثیر کند و در نتیجه متحرک، ساکن شود و همان سبب باطل می شود و منعش از بین می رود و دوباره میل، تاثیر خودش را می گذارد. ممکن است کسی اینطور بگوید که این میل بدون سبب دست از تحریک بر می دارد شخصی می گوید اینجا بدون سبب نیست بلکه سبب و عامل ناشناخته ای وجود دارد که باعث می شود این میل، دست از کار بکشد بعداً آن سبب باطل می شود. مصنف به عنوان انکار یا استبعاد، استفهام می کند ومی گوید چگونه ممکن است سببی حادث شود که این سبب برای لحظه ای منع کند و لحظه بعدی باطل شود و چنین سببی در هواء راکد یا خلأ به وجود بیاید. زیرا در هوا این بخش آن با بخش دیگرش فرقی ندارد اگر باد وجود داشت می گفتیم در این بخشِ آن باد شدید وجود داشت و جلوی حرکت را گرفت ولی هوا را راکد فرض کرد که از ابتدا تا انتها یکسان است و لذا مانعی در این وسطها پیش نمی آید. اگر مانع وجود دارد از ابتدا وجود دارد و اگر وجود ندارد تا آخر وجود ندارد. در خلا هم وجود مانع را قبول نداریم.
از طرفی این مانع به وجود میآید و خودش هم باطل می شود. چگونه باطل می شود؟ فقط هوا وجود دارد و اگر هوا می توانست مانع شود از همان ابتدا مانع می شد و به آن اجازه وجود نمی داد.
پس اولا: حادث شدن چنین سببی در جایی که هیچ امری و اختلافی وجود ندارد مشکل است ثانیا: بر فرض این سبب موجود شد باطل شدنش مشکل است.
ترجمه چگونه ممکن است سببی هم منع کند و هم لحظه بعد باطل شود و اجازه دهد که حرکت ادامه پیدا کند.
«و کیف یمکن ان یقال ان المیل و الاعتماد یبطلان فیه و یتجددان»
ضمیر «فیه» به «هوا راکد یا خلا» بر می گردد.
چگونه ممکن است که میل باطل شود و دوباره حادث شود.
اشکال اول این بود که سببی مانع شود و آن سبب، باطل شود و در نتیجه میلی که موجود بود اثر خودش را بگذارد، یعنی در اشکال اول، میل را باطل نمی کند بلکه سبب را باطل می کند. یعنی می گوید میل می آید و سببی حادث می شود و میل را منع می کند در حالی که میل هست. بعدا این سبب که مانع بوده باطل می شود و وقتی مانع از بین رفته میل کار خودش را ادامه می دهد. اما در این اشکال دوم می گوید ممکن است شخص، اینطور بگوید که میل، باطل می شود «و سببی هم به وجود نمی آید» و میل بعدی حادث می شود. در آن لحظه ای که میل باطل می شود تا میل بعدی حادث شود جسم، ساکن می شود بعدا که میل بعدی حادث شد حرکت می کند. مصنف میگوید چگونه ممکن است میلی باطل شود و چگونه ممکن است میل دیگری حادث شود.
ترجمه: چگونه ممکن است گفته شود که میل و اعتماد در هوای راکد یا خلا باطل می شوند و دوباره حادث می شوند.
پس هیچ راهی وجود ندارد که در هوای راکد یا خلاء، تخلل سکنات توجیه شود.
نتیجه: اگر سنگ آسیاب می چرخد و قسمت بالای آن سریعتر می چرخد و قسمت پایین بطی تر می چرخد علتش تخلل سکنات و تفکک سنگ آسیاب نیست بلکه علتش این است که جسم یکپارچه است و آن قسمت بزرگتر است و مسافت بیشتر طی می کند و این قسمت کوچکتر است و مسافت کمتری طی می کند.
نمی توان گفت اجزاء لا یتجزی داریم و قسمتِ بزرگتر، از اجزاء لا یتجزای بیشتر تشکیل شده و قسمت کوچکتر، از اجزاء لا یتجزی کمتر تشکیل شده و در نتیجه جزء و دایره ای که می خواهد حرکت کند مسافت بیشتری طی می کند به خاطر اینکه تخلل سکناتش کمتر است و این که نزدیک مرکز است مسافت کمتری طی میکند به خاطر اینکه تخلل سکناتش بیشتر است.
صفحه 195 سطر 15 قوله «و من الشناعات»
دلیل ششم بر علیه متکلمین بر نفی جزء لا یتجزی: در این دلیل مصنف مطلبی را بدون توجه به جزء لا یتجزی مطرح می کند که هم خصم و هم خودش قبول دارد بعدا وارد دلیل می شود.
مقدمه: اگر دو نفر روی دو خط متوازی حرکت کنند ولی یکی از طرف راست، حرکت خودش را شروع کند و به طرف چپ برود و یکی از طرف چپ، حرکت خودش را شروع کند و به طرف راست برود البته هر کدام روی یک خط قرار بگیرند. این دو نفر هر چقدر راه بروند با یکدیگر تلاقی پیدا نمی کنند اما تحاذی پیدا می کنند یعنی به محاذات یکدیگر قرار می گیرند. وقتی آن شخص از طرف راست حرکت کرد و شخص دوم از طرف چپ حرکت کرد این دو متحرک به سمت همدیگر حرکت می کنند که در یک وقت در مقابل هم قرار می گیرند و عبور می کنند.
پس ابتدا مفارقت دارند و سپس این مفارقت تبدیل به تحاذی می شود و بعد از حصول تحاذی دوباره مفارقت شروع می شود و این مفارقت بیشتر می شود.
توضیح عبارت
«و من الشناعات التی تلزم الجزء»
از جمله رسوائی هایی که دامنگیر جزء لا یتجزی می شود «یعنی دامنگیر قول متکلمین می شود»
«انا نعلم یقینا لا نشک فیه انه اذا تحرک متحرک من الیمین الی الیسار و متحرک آخر من الیسار الی الیمین علی خطین متوازیین مستقیمین»
«انه» مبتدی موخر برای «من الشناعات» است.
یقین داریم و شک در آن نداریم «مساله، اجماعی است وخود خصم هم قبول دارد، البته در فلسفه، اجماع کارآیی ندارد ولی می خواهیم بیان کنیم که خود خصم هم این مطلب را قبول دارد و اشکالی درآن نیست» که اگر دو نفر حرکت کنند که یکی از راست به چپ و دیگری از چپ به راست حرکت کند و بر دو خط متوازی مستقیم حرکت کنند.
«انهما لا یزالان یتقاربان حتی یلتقیا متحاذیین ثم یتفارقان»
«انهما» یا باید بدل از «انه اذا تجزی» گرفت یا جوب «اذا» گرفته شود.
ترجمه آنچه که ما یقین داریم این است که این دو نفری که به این صورت تصویر شده حرکت می کنند دائما به سمت یکدیگر نزدیک می شوند تا ملاقات کنند ولی ملاقاتشان به تحاذی باشد نه به برخورد کردن. «زیرا در دو خط متوازی حرکت می کند پس با یکدیگر برخورد نمی کنند» بلکه متحاذی می شوند و مقابل هم قرار می گیرند سپس از یکدیگر مفارقت می کنند و جدا می شوند.
صفحه 195 سطر 17 قوله «فاذا فرضنا»
بیان اشکال ششم: 4 جزء از اجزاء لایتجزی فرض کن و کنار یکدیگر قرار بده تا خطی حاصل شود. 4 جزء دیگرِ اجزاءِ لا یتجزی فرض کن و کنار یکدیگر قرار بده تا خط دیگری بوجود آید. این دو خط را کنار یکدیگر قرار بده به طوری که تداخل نکنند بلکه فقط با هم تماس داشته باشند یعنی جزء اول از خط اول با جزء ا ول از خط دوم تماس داشته باشد و جزء دوم از خط اول با جزء دوم از خط دوم تماس داشته باشد و هکذا دو جزء دیگر. همانطور که در مربعی که قبلا ترسیم می کردیم. در اینصورت مصنف می گوید این دو خط را طوری قرار بده که مثلا یکی بالا باشد و یکی پایین باشد سپس یک جزء را روی خط بالایی حرکت دهید و یک جزء را روی خط پایینی حرکت دهید. یک جزء را در طرف راست خط بالا قرار بدهید و یک جزء را در طرف چپ خط پایین قرار دهید سپس این جزء ها را حرکت دهید اگر اجزاء خط ها 5 تا بودند جزء بالایی که به جزء سوم می رسید جزء پایینی هم به جزء سوم می رسید تخاذی واقع باشد اما الان 4 جزء هستند سوال این است که تحاذی در کجا واقع می شود؟ باید بین جزء دوم و جزء سوم تحاذی واقع شود به صورتی که این جزء در خط بالا طوری قرار می گیرد که نصف آن روی جز دوم قرار می گیرد و نصف دیگرش روی جزء سوم می افتد و هکذا جزئی که در خط پایین است.
غیر از این، تحاذی امکان ندارد. وقتی تحاذی درست شد نصف جزء بر روی جزء دوم و جزء سوم قرار گرفته پس نتیجه می گیریم جزئی که روی خط بالا و خط پایین حرکت می کند تجزیه به نصف شد. خود جزء دوم و سوم هم تقسیم شدند چون نصف جزء دوم از خط بالایی به وسیله جزئی که بر روی آن خط حرکت می کرد اشغال شده نصف جزء سوم از خط بالایی به وسیله جزئی که بر روی آن خط حرکت کرد اشغال شد و نصف دیگر جزء دوم و جزء سوم خالی مانده است. پس هم جزئی که بر روی خط چهار جزئی حرکت می کند تقسیم شد هم جزء دوم و جزء سوم از خط بالایی تقسیم شد. درخط پایینی هم بحث به همین صورت است.
مصنف به این مباحث اشاره نمی کند بلکه احتمالاتی که باطل اند را مطرح می کند و همه را رد می کند. وقتی احتمالاتِ باطل، رد شد این احتمال صحیح باقی می ماند و از آن تجزیه جزء را نتیجه می گیرد.
مصنف می فرماید: یا در حالی که این دو جزءِ متحرک روی جزء ثانی قرار گرفتند تحاذی واقع می شود چون سرعت حرکت این دو جزء مساوی است و با یک سرعت مساوی بر روی خط بالایی و خط پایینی حرکت می کنند. جزئی که بر روی خط بالایی قرار داشت جزء اول از خط بالایی را رها می کند و به سمت جزء دوم از خط بالایی می رود آن جزئی که بر روی خط پایینی قرار داشت جزء اول از خط پایینی را رها می کند و به سمت جزء دوم از خط پایینی می رود آیا در این صورت تحاذی حاصل می شود؟ جواب داده می شود که تحاذی حاصل نمی شود چون جزء دوم خط بالایی با جزء سوم خط پایینی مرتبط است و جزء دوم خط پایینی با جزء سوم خط بالایی مرتبط است. الان هر دو جزء بر روی جزء دوم از خط بالایی و خط پایینی قرار دارند پس تحاذی واقع نمی شود. زیرا تحاذی بین جزء دوم از خط بالا و جزء سوم از خط پایین واقع می شود. یا بین جزء دوم از خط پایین و جز سوم از خط بالا واقع می شود در حالی که این دو جزء بر روی جزء دوم قرار گرفتند.
اما اگر هر دو جزء را بر روی جزء سوم از خط بالا و خط پایینی قرار بدهید باز هم تحاذی واقع نمی شود و از یکدیگر مفارقت دارند.
پس تحاذی نه در جزء دوم واقع می شود نه در جزء سوم واقع می شود بله می توان یک جزء را بر روی جزء دوم قرار داد ویک جزء را بر روی جزء سوم قرار داد در اینصورت لازم می آید که حرکت این دو جزء مساوی نباشد زیرا یک جزء به اندازه 2 جز ازخط بالایی طی کرده و جزء دیگر به اندازه 3 جز از خط پایینی طی کرده.
پس یا تحاذی حاصل نمی شود یا تساوی حرکت نیست اگر بخواهد هم تساوی حرکت و هم تحاذی حاصل شود باید این دو جزء بر نصفِ خط قرار بگیرند یعنی بین جزء دوم و جزء سوم قرار بگیرند.
توضیح عبارت
«فاذا فرضنا اربعه اجزاء لا تتجزا و اربعه اخری»
اگر 4 جزء فرض شود که لا تتجزا هستند و 4 جزء دیگر هم فرض شود.
«ورکّبنا من کل اربعه خطا»
از هر 4 جزءِ یک خط، مرکّب کنیم «یعنی 4 جزء را کنار هم قرار بدهید که یک خط درست شود و 4 جزء دیگر هم کنار یکدیگر قرار بدهید و خط دیگر درست شود.
«و کان احد الخطین موضوعا بجنب الآخر»
دو خط که حاصل شد آنها را کنار یکدیگر قرار بدهید نه اینکه در امتداد هم قرار بگیرد. یعنی نوک این خط به نوک آن خط نچسبد بلکه این خط در پهلو و کنار خط دیگر قرار بگیرد.
«کما فعلنا فی المربع الذی انشاناه من اجزاء لا تتجزا»
چنانچه این کار را انجام دادیم در مربعی که از اجزاء لا تتجزاء ایجادش کردیم که از 16 جزء درست شده بود.
«و فرضنا علی طرف احدهما الطرف الذی علی الیمین جزءاً»
عبارت «الطرف الذی علی الیمین» را لحاظ نکنید و کلمه «جزءاً» را به قبل بچسبانید یعنی به اینصورت بخوانید «و فرضنا علی طرف احد هما جزا» یعنی بر طرف و ابتدای یکی از این دو خط جزئی قرار دادیم.
اما سوال می شود که بر کدام طرف ازاین خط آن جزء قرار داده می شود؟ مصنف می فرماید «الطرف الذی علی الیمین» یعنی آن طرفی که طرف راست است.
«و علی طرف الآخر الطرف الذی علی الیسار جزءاً»
این عبارت هم مثل عبارت قبلی ترجمه می شود. مراد از «الآخر»، «خط الاخر» است نه اینکه مراد، طرفِ دیگرِ خط اولی باشد.
ترجمه: بر طرف خط دیگر، آن طرفی که از ابتدای چپ شروع می شود جزئی قرار بده «یعنی بر طرف خط بالا در سمت راستش جزئی قرار داده شد و بر طرف خط پایین در سمت چپش جزئی قرار داده شد.
«و حرکنا الجزئین حتی صار الجزء الذی علی احد الخطین و علی طرفه الایمن نافذا الی طرفه الآخر»
«نافذا» خبر «صار» است.
هر دو جزء را به حرکت انداختیم به این صورت که آن جزئی که روی خط بالایی در طرف راست آن بود نافذ و روان شد به سمت طرفِ دیگرِ همان خط. یعنی از طرف راستِ خط، به سمت چپِ خط برود نه اینکه از طرف راست خط به سمت راست ادامه دهد. همینطور جزئی که در سمت چپ خط پایین است را به سمت راست نافذ و روان کن نه اینکه از سمت چپ به سمت چپ برود به طوری که از روی خط پایین سقوط کند لذا این قید «نافذا الی طرفه الاخر» قید مهمی است.
ترجمه: دو جزء را حرکت دهیم به اینصورت که جزئی که بر خط بالایی و در طرف راستش است نافذ باشد به طرف دیگرِ همین خط بالایی.
«و الذی علی طرف الخط الآخر و علی طرفه الایسر نافذا الی طرفه الآخر»
آن جزئی که در ابتدای خط پایینی است و بر طرف چپ آن واقع شده به سمت طرف دیگر همین خطی که روی آن قرار گرفته برود.
نکته: عبارت «و فرضنا علی طرف احدهما...» عطف بر «فرضنا اربعه اجزاء» در صفحه 195 سطر 17 است. عبارت «و رکبنا من کل اربعه» در صفحه 195 سطر 17 عطف بر «فرضنا اربعه اجزاء» است عبارت «و حرکنا الجزئین» در صفحه 196 سطر 2 عطف بر «فرضنا اربعه اجزاء» است عبارت «و توهمنا ان حرکتیهما» هم عطف بر «فرضنا اربعه اجزاء» است. همه این جملات عطف به شرط «اذا» است و جواب برای همه اینها با عبارت «فلا یخلو» می آید.
«و توهمنا ان حرکتیهما متساویتان فتحاذیا و تفارفا»
و اینطور فرض کردیم که حرکت این دو جزء که یکی از سمت راست خط بالا حرکت می کند و دیگری از سمت چپ خط پایین حرکت می کند حرکتشان در سرعت و بطو مساوی است و یکی تندتر و یکی کُندتر نمی رود.
«فتحاذیا و تفارقا» جواب برای «اذا فرضنا» نیست بلکه تفریع بر این 5 عبارت است یعنی وقتی چنین فرضی کردیم نتیجه اش این می شود که این دو جزء بالاخره بر طبق آن قانونی که در ابتدای این استدلال گفته شد با یکدیگر تحاذی پیدا می کنند و از یکدیگر جدا می شوند.
«فلا یخلو اما ان یکون تحاذیهما علی النصف او بعد النصف»
«فلا یخلو» جواب برای «فاذا فرضنا» در صفحه 195 سطر 17 است.
وقتی چنین وضعی اتفاق افتاد این سه صورت اتفاق می افتد «صورت چهارم که صورت حق و صحیح است را بیان می کند». مصنف ابتدا دو صورت را بیان می کند:
1 ـ این دو جزء بر روی نصف قرار می گیرند و تحاذی می کنند «این صورت صحیح است» اما نصف در کجا است؟ این خط، 4 جزء است نه 5 جزء لذا نصف خط، بین جزء دوم و جزء سوم خواهد بود و نتیجه می دهد که جزء لا یتجزی وجود ندارد.
2 ـ این دو جزء در خارج از نصف تحاذی می کنند و این بر دو قسم می شود:
الف: یا قبل از نصف تحاذی می کنند.
ب: یا بعد از نصف تحاذی می کنند. «مصنف تعبیر به ـ بعد النصف ـ کرده شما می توانید تعبیر به ـ قبل النصف ـ هم بکنید»
«فان کان التحاذی انما یقع اذا کان هذا علی الثانی من الطرف الذی یحرک عنه»
«هذا» یعنی آن که از طرف راست مثلا راه افتاده و بر روی جزء دومِ مسافت قرار گرفته.
«ذلک» یعنی آن از طرف چپ مثلا راه افتاده و بر روی جزء دوم مسافت خودش قرار گرفته.
در اینصورت حرکتها مساوی اند چون هر دو جزء، به جزء دوم خط خودشان رسیدند ولی تحاذی صورت نگرفته است.
ترجمه: اگر تحاذی واقع شود زمانی که آن که از طرف راست حرکت کرده بر جزء دوم از طرفی باشد که از آن طرف حرکت کرده یا حرکت داده شده «اگر یُحَرَّکُ خوانده شود به معنای حرکت داده شده است و اگر تَحَرَّک خوانده شود به معنای حرکت کرده است» یعنی این جزء، از طرفی که حرکت را شروع کرد جزء اول می باشد سپس به ثانیِ جزء اول رسید «یعنی به جزء دوم از همان طرف رسید»
«ذلک علی الثانی من الطرف الذی تحرک عنه»
«ذلک» یعنی جزء ثانی که بر روی خط پایین حرکت می کند.
ترجمه: یعنی جزء ثانی که بر روی خط پایین حرکت می کند بر جزء ثانی از مسافتش قرار گرفته.
«فبَعدُ لم یتحاذیا»
این عبارت، جواب برای «ان کان» است.
ترجمه: اگر تحاذی به این صورت که جزء متحرکِ در خط بالایی، بر جزء دوم از خط بالایی باشد و جزء متحرکِ در خط پایینی، بر جزء دوم از خط پایینی باشد این دو جزء هنوز با هم تحاذی نکردند «زیرا جزء ثانی از خط بالایی با جزء ثانی از خط پایینی محاذی نیست بلکه جزء ثانی ازخط بالایی با جزء ثالث از خط پایینی محاذی است»
«لان تحاذی الثانی من کل واحد منهما هو الثالث من الآخر»
ترجمه: تحاذی جزء دومِ از هر یک از این دو خط، جزء سوم خط دیگر است. تحاذی بین جزء دوم از خط بالایی و جزء سوم از خط پایینی اتفاق می افتد.
«و ما یوضع علیه»
واو حالیه است و «ما» نافیه است و ضمیر «علیه» به این فرضی که می کنیم بر می گردد آن فرض این است که ثالث و ثانی باشد.
ترجمه: در حالی که هر یک از این جزء ها قرار نگرفتند بر این صورتی و فرضی که تصویر می کنیم «یعنی به این صورت نیست که یکی بر جزء دوم باشد و یکی بر جزء سوم باشد زیرا فرض این است که هر دو جزء بر روی جزء دومی قرار گرفتند.
«فان تحاذیا بان یکون کل واحد منهما علی الثالث فهما فی حال التحاذی متفارقان»
از اینجا وارد فرض دوم می شود که هر کدام از این دو جزء بر جزء سومِ خط خودش قرار بگیرد یعنی جزء متحرک در خط بالایی بر روی جزء سوم از خط بالایی قرار بگیرد و جزء متحرک در خط پایینی بر روی جزء سوم از خط پایینی قرار بگیرد این دو جزء تحاذی کردند و سپس از تحاذی مفارقت حاصل شده و الان تحاذی نیست.
ترجمه: اگر این دو جزء تحاذی کنند به اینصورت که هر یک از این دو جزءِ متحرک بر روی جزء سوم خط خودشان قرار بگیرند لازم می آید در همان حالی که تحاذی می کنند از یکدیگر جدا شوند. «اگر همین الان که متفارقند متحاذی فرض شوند لازمه اش این است که در حینی که متحاذی اند متفارق باشند و این، جمع بین متقابلین است که صحیح نیست»
«و ان تحاذیا و احدهما علی الثانی من خطه و الآخر علی الثالث من خطه فلیست حرکتا هما علی السواء»
فرض سوم این است که یک جزء بر روی جزء دوم باشد و یک جزء بر روی جزء سوم باشد در اینصورت تحاذی واقع می شود ولی لازمه اش این است که حرکتِ این دو جزء مساوی نباشد و یکی توانسته باشد بر جزء دوم وارد شود و یکی سریعتر رفته باشد و بر جزء سوم وارد شود. در حالی که فرض کرده بودیم حرکت هر دو مساوی باشد.
ترجمه: اگر این دو جزء متحرک با یکدیگر تحاذی کنند در حالی که یکی بر جزء دوم از خط خودش است و دیگری بر جزء سوم ازخط خودش است در اینصورت لازم می آید که حرکت این دو جزء به طور مساوی نباشد در حالی که فرض کردیم مساوی باشد.
خلاصه:
فرض اول: تحاذی حاصل نیست و این در صورتی بود که هر دو جزء بر روی جزء دوم خودشان باشد.
فرض دوم: تحاذی رد شده بود و بعد از تحاذی بود و دو جزء بر روی جزء سوم خودشان باشند.
فرض سوم: تحاذی حاصل شد ولی یکی بر جزء دوم خط خودش واقع شده و دیگری بر جزء سوم خط خودش واقع شده.
حکم فرض اول: باطل است چون تحاذی حاصل نشده.
حکم فرض دوم: باطل است چون در حالی که مفارقت است تحاذی را ادعا می کنید.
حکم فرض سوم: باطل است چون اگر چه تحاذی است ولی سرعتها یکسان نیست.
وقتی هر سه فرض باطل است باید گفت تحاذی قبل از نصف یا بعد از نصف ممکن نیست. و باید در نصف، تحاذی واقع شود در اینصورت جزء متحرک، بین جزء دوم و جزء سوم از خط خودش ایستاده است. لازمه اش این است که هم جزء متحرک بالایی تقسیم شود هم جزء دوم و جزء سوم که در زیر این جزء متحرک قرار گرفتند تقسیم شوند. لازمه اش این است که در هر خطی هم جزء متحرک تقسیم شود هم مسافت تقسیم شود. در اینصورت جزء لایتجزی، تجزیه شود و حرف ما اثبات شود.





[1] لشفا، ابن سینا، ج4، ص195،س11، ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo