< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: ادامه اشکال اول بر مذهب متکلمین / رد مذهب متکلمین/ بررسی رای حق در حالت اجسام در انقسامشان
«و اذا اجتمعت علی اتصال او تماس فکل واحد منها ینقسم»[1]
نکته مربوط به مباحث گذشته:
در صفحه 184 سطر 5 اقوال در مساله را نقل کردیم که در آنجا سه قول گفته شد ولی ما الان به 4 قول اشاره می کنیم. سوال این است که این 4 قول از این عبارت چگونه بدست می آید عبارت «فمنهم من جعل لها تالیفا من اجزاء لا تتجزا البته و جعل کل جسم متضمنا لعده منها متناهیه» اشاره به قولی دارد که اجسام را مرکب از اجزاء لا تتجزاءِ متناهی می دانند. کلمه «اجزاء» اعم از اجسام است یعنی شامل اجسام هم می شود. آن اجزاء میتواند اجسام باشد و می تواند اجسام نباشد. این قول، قول متکلمین و ذیمقراطیسیها است چون شرط کرده که لا تتجزا و متناهی باشد. متکلمین و ذیمقراطیسی ها در این مساله شریکند اما ذیمقراطیس می گوید این اجزاء جسم است ولی متکلمین می گویند این اجزاء، جسم نیست. در این قول لفظ «البته» آمده که مراد از آن فقط تقسیم فکی است یعنی تقسیم فکی نمی شود اما تقسیم وهمی و فرضی بنابر قول ذیمقراطیسی ها می شود و بنابر قول جمهور متکلمین نمی شود.
قول سوم با عبارت «و منهم من جعل الجسم مولفا من اجزاء لا نهایه لها» اشاره به قول نظام دارد که جسم را مرکب از اجزاء بی نهایت می داند ولی قید «لا تتجزا» را مصنف در عبارت نیاورده. چون نظام جسم را «لا تتجزا» نمی داند بلکه می گوید تجزیه جسم همینطور ادامه پیدا می کند تا بی نهایت.
قول چهارم که قول حکما است با عبارت «و منهم من جعل کل جسم اما متناهی الاجزاء...» بیان می کند.
البته در صفحه 184 سطر 15 قول متکلمین و ذیمقراطیسی ها را تفصیل می دهد و می فرماید«فمنهم من یجعل تلک الاجزاء اجساما فی انفسها» که قول ذیمقراطیس است و «منهم من یجعلها... اقطار و ابعاد» قول متکلمین است.
بحث امروز: خواستیم قول جمهور متکلمین را رد کنیم.
قول جمهور متکلمین: جسم مرکب از اجزاء لا تتجزا متناهی است و این اجزاء جسم نیستند.
اشکال اول: به ترکیب جسم توجه می کنیم وبعداً به تحلیل و تجزیه جسم می پردازیم. بحث متکلمین درتجزیه بود و می گفتند جسم را می توان تجزیه به اجزاء متناهی لاتتجزا کرد. ما به ترکیب جسم می پردازیم چون تجزیه و ترکیب مقابل هم هستند اگر چیزی بتواند تجزیه شود دوباره آن اجزاءِ حاصل می توانند ترکیب شوند. یا اگر اجزایی ترکیب شدند دوباره می توانند تجزیه شوند. تجزیه و ترکیب متعاکس اند لذا اگر بتوانیم حکمی را در ترکیب، تکمیل کنیم یا باطل کنیم در تجزیه هم می توانیم آن حکم را تکمیل کنیم یا باطل کنیم. ما در این اشکالی که می کنیم به ترکیب جسم می پردازیم بعدا از ترکیب بر می گردیم و تجزیه را ملاحظه می کنیم در ترکیب، اشکال وارد می شود پس در تجزیه هم اشکال وارد می شود.
اشکالی که در ترکیب جسم داریم این است که این اجزایی که الان حاصل اند اگر بخواهند ترکیب بشوند و کنارهم قرار بگیرند چگونه جمع می شوند؟
گفتیم به یکی از 4 صورت است: 1 ـ تتالی
2 ـ اتصال
3 ـ تماس
4 ـ تداخل .
حکم تتالی: حکم آن را بحث کردیم و گفتیم ترکیب اجزا به نحو تتالی نیست.
حکم اتصال و تماس: حکم این دو را با هم بیان می کنیم چون فرق زیادی بین اتصال و تماس وجود ندارد. اگر دو جزء، طرف داشتند و طرف آنها با هم ارتباط پیدا کرد به آن، تماس می گوییم ولی اگر یک طرف مشترک داشتند و از طریق آن طرف مشترک به همدیگر مرتبط بودند به آن اتصال می گوییم.
مصنف اینگونه وارد می شود و می فرماید این اجزایی که می خواهند به هم متصل شوند و با هم تماس پیدا کنند بعضی از آنها مشغول اند و بعضی فارغ اند (اینها در فرض اتصال گفته می شود) و بعضی از آنها ممسوس اند و بعضی خالی اند (اینها در فرض تماس گفته می شود). دو جزء را ملاحظه کنید حال این دو جزء را به هم تماس بدهید در اینصورت یک طرف از این دو جسم، ممسوس است ولی 5 طرف این دو جزء خالی است. از (زیرا فرض می کنیم هر جزئی، 6 طرف دارد مثل مکعب) یا دو جزء را پیدا کنید و به همدیگر اتصال بدهید. یک طرفِ این دو جسم، مشغول است و 5 طرف دیگر فارغ است. هر کدام از این اجزاء را که ملاحظه کنید می توانید مشغول قرار بدهید و می توانید فارغ قرار بدهید و میتوانید بعضی از آنها را مشغول قرار بدهید و بعضی از آنها را فارغ قرار بدهید یا می توانید بعضی از آنها را ممسوس قرار بدهید و بعضی از آنها را خالی قرار بدهید. مصنف می فرماید این مطلب را در گذشته بیان کردیم که در اوائل فصل دوم صفحه 179 توضیح داده شد.
در همین جا نتیجه مطلوب گرفته می شود. زیرا اگر توانستیم برای این شیء، 6 جهت درست کنیم و5 جهت آن را فارغ کردیم و یک جهت مشغول شد معلوم می شود که این شیء، تقسیم می شود. چرا شما«متکلمین» می گویید این جزء، لایتجزا است.
پس سه مطلوب در اینجا است:
1 ـ جسم مرکب از اجزاء منفصله است که بالفعل، منفصل اند ولی بالحس متصل دیده می شوند.
2 ـ این اجزاء بالفعل، متناهی اند.
3 ـ این اجزاء، لا تتجزا هستند.
اشکال اول بر مطلب سوم است زیرا بیان کردیم که این اجزاء تجزیه می شوند، مصنف می توانست همین جا مطلب را تمام کند و اشکال را ادامه ندهد ولی اشکال را ادامه می دهد و می فرماید حال که معلوم شد این اجزاء می توانند مشغول و فارغ باشند ما اینجنین فرض می کنیم: جز اول را با جزء دوم تماس یا اتصال دادیم و قسمتی از جزء اول به وسیله جزء دوم. اشغال شد سپس جزء سوم را می آوریم جزء سوم باید به قسمت فارق متصل یا مماس شود. اگر ما جزء سوم را بخواهیم به جزء اول وصل کنیم به جایی که جزء دوم به جزء اول وصل شده نمی توانیم وصل کنیم چون جزء دوم، آن جا را پر کرده به صورتی که اگر جزء سوم بیاید نمی تواند با جزء اول تماس بگیرد و اتصال برقرار کند زیرا جزء دوم، مانع است.
در این صورت می گوییم جزء دوم تقسیم می شود زیرا بخشی از آن جزء اول را اشغال کرده و بخش دیگرش، جزء سوم را اشغال کرده پس معلوم می شود که جزء دوم، دو بخش داشته است. به همین صورت جزء اول را هم دو بخش میکنیم و آن را وسطِ دو جزء قرار میدهیم و آن را به دو بخش می کنیم. هکذا جزء سوم و چهارم و ... را تقسیم می کنیم.
توضیح عبارت
«و اذا اجتمعت عل اتصال او تماس»
اگر این اجزاء به نحو اتصال یا تماس جمع شوند.
«فکل واحد منها ینقسم الی مشغول و فارغ و ممسوس و خال عل نحو ما شرحنا فی الفصول السابقه»
هر یک از اجزاء تقسیم می شود به مشغول و فارغ «در وقتی که ارتباطشان به نحو اتصال باشد» و تقسیم می شود به ممسوس و خالی در وقتی که ارتباطشان به نحو تماس باشد». بر نحو آنچه ما در فصل دوم در صفحه 179 شرح دادیم.
«و یجب ان لم یتداخل ان یکون اذا لقی واحد منها واحد فجاء ثالث ملاق لاحدهما»
نسخه صحیح «اذا لقی» است.
اگر جزء اول و جزء دوم با هم تداخل کنند جزء سوم با جزء اول تماس می گیرد و مرتبط می شود. «حال یا به نحو تداخل یا به نحو تماس» همانطورکه می توانست با جزء دوم تماس بگیرد اما اگر تداخل نکردند و جزء اول با جزء دوم تماس گرفته در این صورت جزء سوم با جزء اول نمیتواند تماس بگیرد زیرا جزء دوم، واسطه شده.
ترجمه:اگر این اجزاء تداخل نکنند واجب است که اگر یکی از این اجزاء با جزء دیگری ملاقات کرد «در این صورت دو جزء داریم» جزء سومی آمد که می خواست با یکی از این دو جزء ملاقات کند «یعنی می خواست با جزء اول ملاقات کند نه با دومی، زیرا با جزء دومی می تواند ملاقات کند»
«و ان یکون محجوبا عن ملاقیه الآخر بتوسط هذا الملاقی»
درنسخه خطی «ملاقاه الآخر» آمده که راحت تر معنی می شود.
«ان یکون محجوبا» خبر برای «ان یکون اذا القی» است و «ان یکون اذا القی» فاعل برای «یجب» بود. ترجمه عبارت اینگونه می شود: اگر تداخلی نباشد واجب است بعد از اینگونه ملاقاتی که واقع می شود جزء سوم محجوب باشد از ملاقات اولی به خاطر این ملاقی «یعنی به خاطر جزء دوم»
ضمیر در ان لم «یتداخل» و «ان یکون» به «کل واحد» بر می گردد.
«فیکون کلٌّ قد نال بالملاقاه من ذاته ما لم ینله الآخر»
مراد از «کل» یعنی «کل واحد من الاجزاء الثلاثه که فرض کردیم»
هر کدام از این اجزاء ثلاثه به توسط ملاقاتی که پیدا کرده، رسیده است از خودش به چیزی که دیگری نرسیده است. یعنی جزء اول رسیده به بخش اول از جزء دوم، و جزء سومی به بخش اول از جزء دوم نرسیده بلکه به بخش دوم از جزء دوم رسیده است. خود جزء دومی، بخشی از جزء اول را اشغال کرده و بخشی از جزء سومی را اشغال کرده.
«و هذا بین بنفسه»
این مطلب، واضح است و احتیاج به استدلال ندارد.
«فیکون المتوسط منقسما»
اگر چینین وضعی اتفاق بیفتد لازمه اش این است که متوسط، منقسم شود یعنی جزئی که در وسط قرار گرفته « یعنی جزء دوم» منقسم می شود و دو بخش پیدا می کند که یک بخش آن، ملاقات با جزء اولی می کند و یک بخشش با جزء سومی ملاقات پیدا می کند در این صورت اجزائی پیدا کردیم که یتجزی است.



[1] الشفا، ابن سینا، ج4، س189، س14،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo