< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان ابطال رای نظام در جزء جسم
«الفصل الرابع فی اثبات الرای الحق فیها و ابطال الباطل»[1]
در فصل سوم نقل اقوال درباره جزء جسم و استدلالشان بیان شد در فصل چهارم که الان می خواهیم شروع کنیم به استدلال آن اقوال کاری نداریم بلکه قول آنها را می خواهیم باطل کنیم و اشکالاتی که بر قول آنها وارد است را بیان کنیم. فرق است بین اینکه اشکال بر قول آنها وارد کنیم و بین اینکه استدلالاتِ مثبتِ آن قول را باطل کنیم. ما در فصل چهارم بر قول مخالفین استدلال می کنیم و در فصل پنجم تمام ادله مخالفین را باطل می کنیم.
در فصل 4 قول مخالفین را رد می کنیم و در نتیجه قول ما «حکما» ثابت می شود پس می توانیم بگوییم اشکالاتی که بر مذاهب مخالفین می کنیم به نحوی تایید مذهب خودمان است و لذا عنوان فصل به همین صورت آمده است.
توجه شود که مصنف با رد قول دیگران، قول خودش را اثبات می کند اما سوال این است که در چه حالتی اینگونه عمل می شود که با رد قول دیگران،یک قول اثبات شود؟
در صورتی است که اقوال منحصر باشند یعنی آنچه که احتمال داده می شود منحصر بین این اقوال باشد در اینصورت است که اگر قول مخالفین را رد کنیم قول ما ثابت می شود.
حال باید رسیدگی کنیم که در مساله، اقوال دیگر می توانند موجود باشند یا نه؟
در فصل گذشته، 4 قول مطرح کردیم.
تصویر احتمالات در اقوال مساله: جسم یا فی الخارج متصل است همانطور که عندالحس متصل است این، قول حکما است.
یا جسم فی الخارج متصل نیست ولی عند الحس متصل است در این حالت می گوییم اجزایش بی نهایت است یا بی نهایت نیست.
اگر نامتناهی باشد قول نظام است اما اگر متناهی باشد بر دو قسم می شود یا قابل انقسام اند که جسم می شوند. این قول ذیمقر اطیس است یا قابل انقسام نیستند و جزء می باشند. این قول متملکین است.
مصنف در این فصل سه قول را که مخالف نظر خودش است مطرح می کند.
قول اول: قول نظام است که با چند بیان آن را رد می کند و بحث مصنف با نظام زود تمام می شود.
قول دوم: قول ذیمقراطیسی ها است که مصنف درباره این قول بحث نمی کند و بحث آن را تاخیر می اندازد و در اسطقسات که در یکی از فنون 8 گانه طبیعیات بحث می شود مطرح می کنند.
قول سوم: قول جمهور متکلمین است که آن را به تفصیل مطرح می کنند.
رد قول نظام: قول نظام نیاز به تفصیل ندارد چون این قول حتی مورد توجه متکلمین نیست لذا رقیب فلاسفه که متکلمین هستند برای رد کرد نظام کافی می باشد.
دلیل اول: ما می توانیم مسافتی را در زمان متناهی طی کنیم در حالی که اگر مسافت مرکب از اجزاء بالفعل بی نهایت باشد نباید بتوانیم این مسافت را در زمان متناهی طی کنیم بلکه چون هر قطعه ای از قطعات بالفعل که بی نهایتند باید جدا طی شوند و نمی شود آن مسافت را اجمالا طی کرد بلکه باید تفصیلا طی کرد لذا احتیاج به آناتِ بی نهایت و در نتیجه به زمان بی نهایت برای طی مسافت کوتاه پیدا می شود اما می بینیم مسافت کوتاه در زمان متناهی طی می شود از این مطلب متوجه می شویم که این مسافت از اجزاء بالفعل تشکیل نشده.
خلاصه دلیل اول: اگر جسم از اجزاء بالفعل بی نهایت تشکیل شده باشد لازم می آید که ما نتوانیم مسافت کوتاهی را در زمان متناهی طی کنیم لکن تالی باطل است زیرا بالوجدان مسافت کوتاه را در زمان متناهی طی می کنیم پس مقدم «ترکیب مسافت کوتاه از اجزاء بالفعل بی نهایت» باطل است.
در این استدلال بیان شد که ما مسافت را در زمان متناهی طی می کنیم.
اشکال: زمان متناهی را که به ظاهر متناهی می باشد بر مسافتی که به ظاهر متناهی است تطبیق می کنیم و می گوییم ما در زمانی که واقعا بی نهایت است و ظاهرا متناهی است مسافتی را که واقعا بی نهایت است و ظاهرا متناهی است می پیماییم یعنی نامتناهی را در نامتناهی طی می کنیم. یعنی نامتناهی واقعی را در نامتناهی واقعی طی می کنیم یا متناهی ظاهری را در متناهی ظاهری طی می کنیم. بنابراین اشکالی بر نظام وارد نمی شود چون نظام مسافت را بی نهایت می گیرد و زمان عبور از این مسافت را هم بی نهایت می گیرند و در نتیجه طیّ بی نهایت در بی نهایت واقع می شود و این اشکال ندارد. یا به عبارت دیگر، طیِّ متناهی ظاهری در متناهی ظاهری انجام می شود که این هم اشکال ندارد.
جواب: نظام ادعایی دارد و آن ادعا این است که اجسام، از اجزاء بالفعل بی نهایت مرکب شدند. ما بر این ادعا اشکال می کنیم که اگر اجزاء بی نهایتند یا بی نهایت طیّ کردن در بی نهایت جزء واقع شود. شما می گویید نظام جواب می دهد که بی نهایت اجزاء در بی نهایت زمان طی شده است. ما می گوییم نظام چگونه جواب می دهد؟ نظام عین استدلال خودش را در جواب می آورد اصلا بحث ما در این است که جسم و زمان و حرکت از اجزا بی نهایت تشکیل میشوند یا نمیشوند. پس خود زمان مختلفٌ فیه است که از اجزاء بی نهایت تشکیل می شود یا نمی شود. وقتی نظام ادعا می کند که مسافت از اجزاء بالفعل بی نهایت تشکیل می شود و ما بر آن اشکال می کنیم در جواب، از چیزی که مورد نزاع است استفاده می کند و می گوید اجزا زمان، بی نهایتند پس اشکالی ندارد که اجزا مسافت هم بی نهایت باشد. این، عین مدعا است. یعنی عین مدّعی را در جواب می آورد. این امکان ندارد. زمان را نباید نامتناهی گرفت چون اگر بخواهید زمان را نامتناهی بگیرد یعنی زمان نامتناهی را واقعا متناهی بگیرید لازمه اش این است که تسلیم ادعای نظام بشویم بدون استدلال.
توضیح عبارت
«فصل فی اثبات الرای الحق فیها و ابطال الباطل»
ضمیر «فیها» به اجسام برمی گردد. در فصل چهارم می خواهیم رای حق را اثبات کنیم و رای باطل را ابطال کنیم که البته اثبات رای حق به طور منتقل واقع نمی شود و وقتی رای باطل، ابطال می شود اثبات رای حق هم می شود.
«و اذ قد دللنا علی اختلاف المذاهب فی مسالتنا»
مراد از «مسالتنا»، «حاله الاجسام فی انقسامها» است. یعنی جسم حالات مختلف دارد یکی از حالاتش پذیرش تقسیم است می خواهیم بحث کنیم که پذیرش تقسیم تا بی نهایت است یا نامتناهی است. اگر متناهی است حاصلش اجسام است یا اجزاء است. و بحث دیگر هم این است که انقسام بر شکافهای بالفعل واقع می شود یا انقسام، جسم را می شکند که فلاسفه می گویند جسم را می شکند.
«دللنا» یعنی راهنمایی کردیم نه اینکه به معنای دلیل آوردن باشد. یعنی مذاهب را گفتیم و تا جایی که ممکن بود از آنها دفاع و راهنمایی کردیم.
«فلنبدأ بالدلاله علی صحه المذهب الحق»
شروع می کنیم به دلیل آوردن یا راهنمایی کردن بر صحت مذهب حق که مذهب حکما است.
«ثم لنحمل علی الشکوک التی اوردها مخالفوه فنحلها حلا»
این عبارت عطف بر «فلنبدا» است و ضمیر «مخالفوه» به مذهب حق بر می گردد.
«شکوک»: مراد همان ادله است ولی چون به ادله آنها بی توجه است تعبیر به شکوک می کند.
«لنحمل»: این عبارت مقداری مبهم بود که به چه معنی است اما به نظرم آمد که به معنای «حمله می بریم» باشد یعنی بر شکوک و استدلالاتی که ذکر کردند حمله می بریم. این مطلب صحیح است چون مصنف در فصل بعدی که فصل 5 است به این شکوک حمله می برد و همه را باطل می کند. وقتی به نسخه خطی مراجعه کردم دیدم بالای این کلمه لفظ «حمله» نوشته بود لذا متوجه شدم آنچه به نظرم آمده صحیح است. اما به ترجمه شفا از فروغی که مراجعه کردم اینگونه گفت بود «می پردازیم به دفع شکوک» که لفظ «نحمل» را معنی نکرده بود.
ترجمه: باید حمله کنیم بر شکوک و استدلالاتی که مخالفین مذهب حق وارد کردند و آنها را حل می کنیم یک نوع حل کردنی «حلا مفعول مطلق نوعی است ولی مراد مصنف، یک نوع حل کردنی نیست بلکه مراد ـ حلا کاملا ـ است و صفت رانیاورده. لذا اینگونه ترجمه می شود که کاملا اینها را حل می کنیم به طوری که شبهه باقی نماند.
«و نقول: اما المذهب القائل ان الجسم فیه اجزاء بالفعل غیر متناهیه فیظهر بطلانه من جهه استحاله قطع اشیاء بلا نهایه فی زمان متناه»
«مذهب القائل»: مراد مذهب نظام است که قائل است در جسم، اجزاء بالفعل غیر متناهی است که بطلانش از 4 جهت روشن می شود. جهت اول این است که محال می باشد اشیاء واجزاء بی نهایت که همه بالفعل اند در زمان متناهی طی شوند درحالیکه درزمان متناهی طی می شوند پس معلوم می شود که این اشیاء، اشیاء بی نهایت نیستند بنابراین اجزایی که در جسم اند اگر بالفعل هم باشند بی نهایت نیستند.



[1] الشفا، ابن سینا، ج4، 188، س.4،ط ذوی القربی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo