< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 163 سطر 11 قوله (فهذا الذی)
 موضوع: بیان وجود «آن» سیال
 نکته پیرامون جلسه قبل:
 خلاصه مطالب گذشته:
 در این فصل که فصل 12 بود به بیان «آن» پرداختیم و گفتیم «آن» دو قسم است 1ـ آن فاصل بین الزمانین 2ـ آن سیال. درباره «آن» فاصل دو بحث کردیم. الف: «آنِ» فاصل وجود دارد و وجودش بالقوه است. ب: «آن» فاصل معدوم می شود و معدوم شدنش، زمانی غیرمنطبق است و سپس زمانی غیرمنطبق مطرح شد و خواستیم ثابت کنیم که زمانی غیرمنطبق داریم یعنی اینگونه نیست که اشیاء بین دفعی و تدریجی مردد باشند و فرض سوم نداشته باشیم بلکه فرض سوم که زمانی غیر منطبق است داریم. سپس وارد این بحث شدیم که «آن»ی که بین دو زمان فاصله می شود در صورتیکه دو زمان، حکم مختلف داشته باشد این «آن» در بعضی مواقع، حکم زمان بعد را دارد و در بعضی مواقع، حکم زمان قبل را دارد و از اینجا استفاده کردیم که زمانی غیر منطبق داریم. تا انیجا بحث ما در «آن» فاصل تمام شد. فقط گفته بودیم که تشابه را توضیح بدهیم و مراد از آن را بیان کنیم سپس وارد بحث در «آن» سیال شویم.
 توضیح تشابه: تشابه بین دو چیز در اصطلاح به معنای اشتراک در ذات و ذاتی است یعنی اشتراک در نوع که اشتراک در جنس و فصل است باشد. این را اصطلاحاً تماثل می گویند اما تشابه در اصطلاح به، اشتراک در کیف می گویند چون اشتراک در هر چیزی را نامگذاری کردند مثلا اشتراک در کمّ را تساوی نامیدند. اشتراک در وضع را توازی نامیدند و اشتراک در کیف را تشابه نامیدند و اشتراک در جنس را تجانس نامیدند و اشتراک در نوع را تماثل نامیدند. تشابه در اصطلاح، اشتراک در کیف است اما گاهی به معنای مطلق بکار می رود یعنی اشتراک در ذات و ذاتی را شامل می شود و اشتراک در عوارض دیگر را هم شامل می شود. در اینجا مراد از تشابه، تشابه اصطلاحی نیست که منحصر در اشتراک در کیف باشد بلکه مراد، مطلق تشابه است و از آن، تشابه در ذات اراده شده است ولو اختلاف در کیفیت و کمیت و وضع حاصل باشد ولی همین اندازه که تشابه در ذات باشد کافی است تا تشابه اطلاق شود.
 ما برای تشابه و عدم تشابه مثال زدیم. برای تشابه مثال به تماس و لاتماس زدیم. برای عدم تشابه مثال به حرکت توسطیه زدیم. در تماس، تشابه به آسانی فهمیده می شود یعنی اینطور می گوییم که آن «آنی» که تماس اتفاق افتاد با آنات بعدی و همچنین در تمام آنات بعدی، ذات تماس همانطور که بوده باقی است. در «آن» اول تماس بوده در«آنِ» دوم تماس بوده و تفاوتی در ذات تماس حاصل نشده است. پس در تمام آناتِ وجود، تماس متشابه بوده لاتماس هم همینطور بوده. لاتماس اگرچه در «آنِ» اول واقع نمی شد اما در زمان بعد از آن «آن» واقع می شد و در تمام آناتِ مفروضِ در آن زمان، متشابه بود. (متشابه بود یعنی ذاتِ لاتماس بودن باقی بود ولو کیفیت و وضع و کمیت عوض می شد. گفتیم در حرکت توسطیه تشابه نیست چون متحرک در حرکت توسطیه قرب و بعدش به مقصد لحظه به لحظه عوض می شود و با عوض شدن قرب و بعد، حرکت توسطیه عوض می شود و وقتی حرکت توسطیه عوض شد تشابه ای نیست. سپس این سوال را مطرح کردیم که آیا اصل حرکت توسطیه مثل اصل لاتماس عوض نمی شود؟ یعنی همانطور که لاتماس در تمام آناتِ وجودش لاتماس است حرکت توسطیه هم بین مبدا و منتهی، حرکت توسطیه است و هیچ فرقی نمی کند. چرا شما در لاتماس، تشابه را قائل شدید اما در حرکت توسطیه که نظیر لاتماس است تشابه را قائل نمی شوید. جوابی که بیان کردیم این بود که در لاتماس، کیفیت و کمیت و وضع فرق می کند و کیفیت، و کمیت و وضع بیرون از لاتماس است اما در حرکت، قرب و بعدِ به مقصد فرق می کند و به طور کلی، قرب و بعد داخل در حرکت است وامری خارج از حرکت نیست یعنی اگر حرکت را ملاحظه کنی اصل حرکت همان قرب و بعد است یعنی هر متحرکی (چه قطعیه و چه توسطیه) در آن قرب و بعد است و نمی توان قرب و بعد را از او گرفت یا ذاتی است یا لازم ذات است که از ذات جدا نمی شود (یعنی جزء عوارض نیست) این فاصله زیاد یا فاصله کم در لاتماس، امر عارضی است آن هم عارضِ مفارق است که می تواند عوض شود و لاتماس را رها کند. پس تفاوتش، به تشابه لاتماس خسارت وارد نمی کند برخلاف قرب و بعد که اگر ذاتی حرکت نباشند لااقل لازم حرکتند و حرکت را رها نمی کنند بنابراین اگر در این قرب و بعد، اختلاف حاصل شود می توان گفت که در ذات حرکت اختلاف حاصل شده است و لذا تشابهی که در ذات است را نفی می کند.
 پس مراد از تشابه دراینجا، تشابه در ذات است نه تشابه در صفات، البته تشابه در لوازم هم منظور است چون تشابه در لوازم حاکی از تشابه در ذات است. اگر دو چیز در لازم، تشابه دارند در ذات هم تشابه دارند و اگر دو چیز در لازم اختلاف دارند و در ذات هم اختلاف دارند.
 اما بحث جلسه امروز:
 «آن» فاصل، «آنی» بود که بین زمان ماضی و زمان مستقبل فرض می شود (البته گفتیم آن فاصل، در خارج وجود ندارد و بین ماضی و مستقبل، چیزی وجود ندارد اما می توان بین ماضی و مستقبل «آنی» را فرض کرد که این «آنِ» مفروضِ غیر ماضی و مستقبل (یا به تعبیر مصنف «آنِ» محفوف به ماضی و مستقبل) «آنِ» فاصل نامیده شد و ما تا الان درباره «آن» فاصل بحث کردیم و الان می خواهیم «آن» دیگری را مطرح کنیم که «آن» سیال است. و این «آن» را با تشبیه توضیح می دهیم یعنی ابتدا چیزی را که نظیر خود این «آن» است در نظر می گیریم که ذهن ما با آن چیز آشناتر است سپس می توان از طریق آن مثال و نمونه به بحث خودمان که «آن» سیال است بپردازیم. لذا به این صورت می گوییم:
 متحرکی را فرض می کنیم که انتهایش نقطه باشد شاید بتوان گفت آن متحرک، خط است ولی خط را به تنهایی در خارج نداریم لذا از این مثال صرف نظر می کنیم پس منحصراً باید بگوییم متحرک، مخروط است که نوک مخروط، نقطه است و قابل انقسام نیست چنین متحرکی که طرفش و انتهایش نقطه است از همان طرفش حرکت می کند. این نقطه روی زمین کشیده می شود و جلو می رود و خطی را ترسیم می کند یا بگو مسافتی را ترسیم می کند. این نقطه را نقطه سیّاله می گوییم که با سیلانش، خط می سازد. بعد از اینکه خط ساخته شد می توان در این خطِ ساخته شده، نقطه هایی فرض کرد که این نقطه های مفروض، قطعه قبل را به قطعه بعد وصل می کند. نقطه های متوهَّم هستند که وصل کردن آن ها هم توهم می شود چون اصل آن نقطه ها با توهم درست می شود. واصل بودنشان هم با توهم درست می شود.
 اما آیا این نقطه ها خط را می سازند؟ می فرماید این نقطه ها خط را نمی سازند چون نقطه، طول و عرض و عمق ندارند هرگز نمیتوانند یک خط بسازند چون خط، طول دارد ولی نقطه طول ندارد.
 پس دو گونه نقطه داریم: 1ـ نقطه ای که درون خط موجود فرض می شود که این نقطه، نقطه سیاله نیست و سازنده خط نیست بلکه بعد از ساخته شدنِ خط تازه با فرض ما درست می شود 2ـ نقطه ای مثل راس مخروط که با حرکت مخروط حرکت می کند و خط و مسافتی را می سازد. این نقطه دوم را نقطه سیاله می گوییم که سازنده خط است اما نقطه اول را نقطۀ متوهمّه می گوییم که سازنده خط نیست. آن نقطه متوهمّه، وجود خارجی ندارد بلکه وجود فرضی دارد یا به تعبیری که در باب «آن» کردیم وجود بالقوه دارد یعنی می تواند در هر قسمتی از خط فرض شود و در فرض، موجودِ بالفعل شود.
 اما نقطه سیاله در خارج وجود بالفعل دارد. یعنی راس مخروط را در خارج داریم و وجودش مثل نقطه متوهمّه نیست که وجودش فرضی و بالقوه است. پس تفاوت است بین نقطه ای که در درونِ خطِ ساخته شده فرض می شود و نقطه ای که در راس مخروط فرض می شود و با حرکتش خط را می سازد.
 حال میخواهیم آن سیال را با تشبیه به نقطه سیاله درست کنیم.
 ابتدا مناسب است که بحثی را مطرح کنیم که هم به «آنِ» سیال مرتبط است هم به «آنِ» فاصل مرتبط است.
 آیا هر حکمی در مورد «آن» می گوییم در مورد نقطه هم می توان گفت یا هر چه درباره نقطه گفتیم درباره «آن» هم می توان گفت؟ تا الان همینطور بوده نقطه های متعدد را که کنار هم بگذاری خط درست نمی کند همینطور اگر «آن» های متعدد را که کنار هم بگذاری زمان درست نمی کند. در خطِ موجود، باید نقطه ها را فرض کرد در زمانِ موجود هم باید «آن» ها را فرض کرد. «آن» بین دو زمان فرض می شود که به عنوان واصل یا فاصل است. نقطه هم بین دو خط فرض می شود که به عنوان واصل یا فاصل است. نقطه می تواند سیاله باشد و خط بسازد «آن» هم می تواند سیال باشد و زمان بسازد. پس آنچه درباره «آن» می گوییم درباره نقطه هم می گوییم و آنچه درباره نقطه می گوییم درباره «آن» هم میگوییم. ولی نقطه مربوط به مسافت است و «آن» مربوط به زمان است یعنی نقطه را از کمّ متصل قار بدست می اوریم و «آن» را از کمّ متصل غیر قار بدست می آوریم و هر دو (نقطه و «آن») جزء لایتجزی است. بعد از اینکه مشبّهٌ به را که نقطه سیاله است ذکر کردیم وارد در ذکر مشبّه که «آن» است می شویم. می فرماید «آن»ی را ما سیلان می دهیم البته نقطه راس مخروط را در خارج داشتیم وسیلان دادیم ولی «آن» را در خارج نداریم و آن را فرض می کنیم و همین «آن» فرضی را سیلان می دهیم که با سیلانش زمان درست می شود. علت اینکه ما «آن» را تشبیه به نقطه می کنیم همین است که «آن» را در خارج نداریم و با «آن» انس نداریم اما نقطه را در خارج داریم ولو جدای از سطح و جسم نیست ولی در خارج وجود دارد اما «آن» در خارج وجود دارد ولی بالقوه است نه باالفعل لذا وقتی می خواهیم آن را سیلان بدهیم برای ما سخت است. مگر اینکه تشبیه به نقطه کنیم و با توجه به آنچه که نقطه ترسیم می کند می توان گفت «آن» سیال داریم. حال اگر کسی گفت زمان از «آنِ» سیال درست می شود ما ایرادی به او نمی گیریم چون زمان به معنای مقدار حرکت است.این «آن» وقتی حرکت می کند این حرکتش مقداری دارد که آن مقدار را زمان می گوییم فرض می کنیم «آنی» را که حرکت می کند و چون هر حرکتی مقدار دارد پس این حرکتِ «آن» هم مقدار دارد و اسم مقدارِ آن، زمان است همین مقدار بحث، ثابت می کند «آن» سیال داریم و خصوصیات آن را بیان کردیم ولی مصنف حدود یک صفحه درباره «آنِ»سیال بحث می کند و بعد از آن هم حکم دیگری برای «آن» سیال می گوید که آیا «آن» می تواند عادّ زمان باشد. یکبار سوال می کنیم آیا «آن» می تواند زمان بسازد؟ جواب می دهیم که «آنِ» متوهم نمی تواند بسازد اما «آن» سیال می تواند. یکبار سوال می کنیم آیا «آن» می تواند مُفنی زمان باشد؟ جواب می دهیم که می تواند.
 توضیح عبارت
 (فهذا الذی تکلمنا فیه هو الآن المحفوف بالماضی و المستقبل)
 این «آن» ی که از اول فصل تا اینجا درباره اش بحث می کردیم همان «آن» ی بود که به ماضی و مستقبل پیچیده شده بود یعنی دو طرفش را ماضی و مستقبل گرفته بود و «آن»، وسط این دو قرار گرفته بود.
 (کانّه حدث زمان فحُدَّ بعد حصوله بهذا الآن)
 این «آن» که تا الان درباره آن بحث می کردیم و اسمش «آن» فاصل بود چگونه بوجود آمد؟ می فرماید زمان، موجود شد و زمان را با این «آن» محدود کردیم یعنی زمانی که محدود نبود و داشت ادامه پیدا می کرد ما با فرض خودمان آن را بُریدیم و با این بریدن آن را محدود کردیم و با این محدود کردن «آن» ی در انتهای زمان بوجود آوردیم.
 ترجمه: گویا شان این است که زمانی حادث شد که بعد از اینکه حاصل شد محدود به این «آنِ» محفوف شد (یعنی ما با فرض خودمان زمان را محدود به این «آن» کردیم والا زمان محدود نبود و از ماضی گذشت و به مستقبل می رفت).
 (و قد یتوهم آن آخر علی صفه اخری)
 به کلمه «قد یتوهم» توجه کنید. این «آن»ی که به آن، «آن» سیال می گوییم در خارج موجود نیست یعنی مثل نقطه ی راس مخروط نیست. این «آن» ی است که باز هم باید آن را فرض و توهم کرد. ولی بعد از اینکه آن را توهم کردید آن را در ذهن خودتان به سیلان بیندارید و فکر کنید که در خارج سیلان دارد. در خارج، از کِششِ این «آن» زمان درست می شود مثل اینکه در خارج، از کِشش نقطه واقعی، خط درست می شود.
 ترجمه: «آنِ» دیگری توهم می شود که صفت دیگری دارد (یعنی صفت سیلان دارد اما «آنِ» قبلی که «آنِ» فاصل بود، صفت فاصلیت یا واصلیت یا محفوفیت داشت).
 (فکما انّ طرف المتحرک ولیکن نقطه ما، یفرض بحرکته وسیلانه مسافۀ مّا)
 این «آن» را باید با تشبیه تعریف کند لذا می گوید خود نقطه را فرض کن یعنی فرض کن طرف متحرکی، نقطه است و درباره خطی که با سیلان این نقطه بوجود می آید یا مسافتی که با سیلان این نقطه بوجود می آید از کلمه «یفرض» استفاده می کند یعنی آن خط که درست می شود خطی است که بر اثر کِشش درست می شود والا خطی در خارج تولید نمی شود. در واقع آن کِشش تولید می شود و ما با آن کِشش، خطی فرض می کنیم یعنی اینطور نیست که نقطه راس مخروط مثلا جوهر باشد و ما وقتی آن را می کشیم خطی را احداث کند. اگر جوهر باشد فقط می تواند یک نقطه تولید کند.
 مثل اینکه انگشت خودتان که مرطوب نیست و جوهر هم ندارد بر روی زمین بکشی و زمین، خاکی نباشد که بر اثر کشیدن انگشت، شیاری در درون خودش ایجاد کند بلکه روی یک سنگ سفت که غبار روی آن نیست اگر بکشی خط تولید نمی شود. این نقطه هم که روی زمین بکشی با حرکتش خطِ فرضی درست می کند ولی بالاخره خط درست می کند ولو خط فرضی باشد.
 (کانه اعنی ذلک الطرف هو المنقل)
 نسخه صحیح «هو المنتقل» است. ضمیر در «کانه» را خود مصنف برمی گرداند. اما چرا تعبیر به «کانّه» می کند؟ چون منتقل، در واقع نقطه نیست بلکه مخروط در واقع منتقل است. مخروط منتقل می شود گویا نقطه منتقل می شود. زیرا منتقل همان متحرک است نه طرف متحرک، و مصنف طرف متحرک را لحاظ می کند لذا «کانه» آورده است.
 ترجمه: گویا آن طرف، منتقل است.
 (ثم ذلک الخط تفرض فیه نقط لا الفاعله للخط بل المتوهمه واصله له)
 تا اینجا نقطه سیاله درست شد و با این نقطه سیاله، خط درست می شود حال خطی که درست شد در آن خط، نقطه فرض می شود. این نقطه های فرضی که در خط بعد از درست شدن، فرض می شوند همان نقطه هایی هستند که وجود بالقوه دارند و نمی توانند خط را درست کنند و اگر کنار هم قرار بگیرند خط را درست نمی کنند.
  مراد از «ذلک الخط» یعنی همین خطی که با سیلان نقطه درست شد.
 ترجمه: در این خط نقطه هایی فرض می شود که این نقطه ها سازنده خط نیستند هر چقدر از این نقطه ها کنار هم قرار بدهی خط را نمی سازند بلکه توهم می شوند با این خصوصیت که واصل خط هستند یعنی خط قبلی را به خط بعدی می چسبانند. هر نقطه ای که فرض کنی قبل و بعدِ این نقطه، خط است و این نقطه، واصل بین قبلی و بعدی می شود و به عنوان واصل یا فاصل توهم می شود والا آن خط، خودش پیوسته است و این نقطه آن را وصل یا فصل نمی کند.
 نکته: بعد از «واصله له» باید ویرگول گذاشته شود. و از «کذلک یشبه ان یکون... » شروع به بیان «آن» می کند که در زمان، «آن» را تصویر می کند یا در حرکت که زمان، مقدار آن است «آن» را تصویر می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo