< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 163 سطر 3 قوله (و اما ان یکون)
 موضوع: آیا «آنِ» فاصل، حالت زمان قبل را دارد یا حالت زمان بعد را دارد؟
 بحث در این بود که اگر بین دو زمان، «آن» فاصلی فرض کردیم و آن دو زمان، دو زمان برای دو حالتِ مختلفِ شی بودند یعنی شی در یک زمان حالتی داشت و در زمان دیگر، حالت دیگر داشت. چه حالتی را در آن «آنِ» فاصل خواهد داشت؟ مثلا این شیء در زمان قبل متحرک بود و در زمان بعد ساکن بود. اما در «آن» فاصل آیا متحرک است یا ساکن است؟ و مانند اینکه در زمان قبل، لامماسه بود در زمان بعد تماس است در «آنِ» فاصل آیا لامماسه است یا مماسه است؟ این مطلب را توضیح دادیم و گفتیم در جایی که آن دو حالت متناقضان یا کالمتناقضان است شی در این «آن» یا دارای حالت زمان سابق است یا دارای حالت زمان لاحق است. خالی از این دو حالت نیست بیان کردیم که در چه جای این شی، دارای حالت زمان سابق است و در چه جایی دارای حالت زمان لاحق است گفتیم در هر صورت وقتی شیء در زمانی حالتی دارد و بعدا حالتش عوض می شود معلوم می شود که امری عارض شده و شیئ وارد شده و آن شیءِ وارد، حالت قبل را باطل می کند مثلا سکون وارد شده و حرکت را باطل می کند یا تماس وارد شده، و لاتماس را باطل می کند.
 باید درباره امرِ وارد بحث کرد که آیا دو خصوصیت را دارد یا ندارد. اگر آن دو خصوصیت را داشت می گوییم شی، در «آنِ» فاصل همین حالتِ وارده را دارد یا به عبارت دیگر حالت زمان بعد را دارد و اگر آن دو قید برای شی وارد وجود نداشت باید گفت آن شی در «آنِ» فاصل، حالت زمان قبل را دارد و حالت زمان بعد را ندارد و در جایی که شیءِ وارد حالت قبل را نداشت دو قسم میشود که در هر دو قسم حکم می کنیم که شیء، حالت زمان قبل دارد و حالت زمان بعد را ندارد.
 توضیح بحث که مقداری از آن در جلسه قبل گذشته بود این است که اگر آن شیءِ وارد اولا آنی باشد ثانیا در آنات زمان وجودش متشابه باشد، متصف به حالت بعد می شود مثلا شیئ در زمان قبل لاتماس بود بعداً امری که وارد شد و لاتماس را باطل کرد عبارت از مماسه بود (هکذا در زمانِ قبل، عدم تربیع بود و امری که وارد شد و عدم تربیع را باطل کرد عبارت از تربیع بود) این مماسه و تربیعی که حاصل شدند هم آنی بودند هم اگر می توانستند باقی بمانند در تمام آنات بقائشان، متشابه بودند پس هر دو شرط را داشتند بنابراین شیء (مثل انگشت ما) در «آنِ» فاصل همان حالتِ شیءِ وارد (یعنی مماسه) را دارد. یا به عبارت دیگر، حالت زمان بعد را دارد یعنی همین مماسه را دارد یعنی دست ما هم در «آن» فاصل، مماسه است و هم بعد از «آنِ» فاصل مماسه است. تا اینجا را در جلسه قبل گفتیم.
 اما جایی که این شیءِ وارد، به این صفت نیست. این شیئ که وارد شده و حالت قبل را باطل کرده است به این صفت نیست یعنی «آنی» نیست بلکه زمانی است (البته در جلسه قبل گفتیم ممکن است متشابه هم نباشد و ممکن است متشابه باشد. ولی هر دو حالت، در «آنی» نبودن مشترک بودند بلکه زمانی بودند. مصنف الان امر مشترک را ذکر می کند بعدا دو قسم دیگر را بیان می کند) مصنف می فرماید اگر شیءِ وارد این صفت را نداشت بلکه زمانی بود («آنی» نبود) حال چه در «آنِ» بقائش متشابه باشد چه غیر متشابه باشد اما بالاخره زمانی است و «آنی» نیست. آن شیئی که در «آن» می خواهد متصف شود، به این شیءِ وارد متصف نمی شود بلکه متصف به حالت زمان قبل می شود زیرا این شیء وارد، حالت زمان بعد است و حالت زمان بعد را درست می کند این شیئ که در «آن» واقع شده به این شی تازه وارد یعنی به حالتی که در زمان بعد است متصف نمی شود بلکه به حالتی که در زمان قبل است متصف می شود و دو قسم پیدا می کند که مصنف دو قسم را بیان می کند و مثال می زند.
 قسم اول: مثال لامماسه بود که در زمان بعد (به عبارت دیگر، در تمام آنات بقائش) متشابه است.
 قسم دوم: مثال به در حرکت توسطیه بود که در زمان بعد (به عبارت دیگر در تمام آنات بقائش) غیر متشابه است یعنی شیء متحرک، گاهی قرب به مقصد دارد و گاهی بُعد از مقصد دارد. در لحظه به لحظه، این قرب و بعد عوض می شود. وقتی قرب و بعد عوض شد پس حرکت توسطیه در همه آنات متشابه نمی ماند.
 توضیح عبارت
 (و اما ان یکون الشیء بخلاف هذه الصفه فیقع وجوده فی زمان و لا یقع فی آن)
 مراد از «شی» آن شیء وارد است که حالت قبل را ابطال کرده یا به عبارت دیگر، آن شی و حالتی است که در زمان بعد می خواهد بماند.
 «بخلاف هذه الصفه»: یعنی این صفتی که گفتیم ندارد. این صفتی که گفتیم مرکب از دو امر بود 1-«آنی» باشد 2-در آنات بقاء متشابه باشد که در صفحه 163 سطر اول توضیحِ «هذه الصفه» داده شده بود. مهم برای مصنّف این است که صفت «آنی» بودن را نداشته باشد. یعنی صفت «آنی» بودن را که در فرض قبل داشتیم را نداشته باشد لذا می گوید «فیقع وجوده فی زمان» یعنی جزء اول از این صفت ترکیبی را نفی می کند و به جز دوم کاری ندارد. نفی جزء اول در هر دو قسم وجود دارد لذا مصنف همان مشترک را که نفی «آن» است ذکر می کند.
 (فیکون وجوده فی الزمان الثانی وحده)
 این عبارت، بیانِ حکم است. بحث ما در این بود که شیئ که در این «آن» قرار می گیرد متصف به شیء وارد می شود یا نمی شود. اگر این شیء وارد، «آنی» نیست در «آنِ» فاصل، واقع نمی شود تا بخواهد شیءِ موصوف در «آن» را متصف کند مثلا لامماسه، «آنی» نیست پس در «آنِ» فاصل اصلا لامماسه ای نیست که بخواهد انگشتان ما را متصف به لامماسه کند. چون حالش اینگونه است که در زمان بعد واقع می شود و زمان بعد، ظرف برای او است. «آنی» که ابتدای زمان بعد و انتهای زمان قبل قرار گرفته و ما اسم آن را «آنِ» فاصل می گذاریم لامماسه حاصل نشده است. پس آن امر وارد که اسمش لامماسه است در تمام زمان بعد واقع می شود یعنی در «آن» فاصل واقع نمی شود زیرا در «آن» فاصل، چیزی که در زمان قبل بود واقع می شود و آن عبارت از مماسه بود. یعنی مماسه ای که در زمان قبل بود در «آن» فاصل هم می آید و در زمان بعد، لامماسه است.
  ترجمه: وجود این شیءِ وارد مثل لامماسه فقط در زمان ثانی است و در «آن» فاصل نیست. (در زمانِ اول نبود، در «آن» فاصل هم نیست. فقط در «آنِ» ثانی است)
 (و الآن الفاصل بینهما لا یحتمله)
 «آن» فاصل بین زمانین، این شیء تازه وارد را تحمل نمی کند (یعنی در خودش جا نمی دهد) و این لامماسه ای که می خواهد در زمان بعد واقع شود در «آن» وارد نمی شود چون «آن»، «آنِ» لامماسه را نمیپذیرد زیرا بناشد لامماسه «آنی» نباشد لذا نمیتواند در «آن» واقع شود.
 (فتکون فیه مقابله)
 در نسخه ها «مقابله» با ضمیر است و «مقابله» با تاء نیست. در نسخه ها به جای «فتکون»، «فیکون» است ضمیر در «فیه» به «آنِ»، فاصل برمی گردد و ضمیر در «مقابله» به شیئ تازه وارد که حالت قبل را ابطال کرد برمی گردد.
 ترجمه: در آن «آنِ» فاصل، وجود پیدا می کند مقابل آن شیء تازه وارد (شیء تازه وارد، لامماسه است و مقابلش که مماسه است در آن «آن» فاصل واقع می شود نه خود لامماسه، چون خود لامماسه در زمان بعد می خواهد واقع شود.
 (مثل المفارقه و ترک المماسه و الحرکه)
 مراد از حرکت، حرکت توسطیه است نه حرکت قطعیه.
 (فمن ذلک ما یجوز ان تتشابه حاله فی آنات من زمانه دون آنات الوقوع ابتداء و منه مالا یجوز ان تتشابه حاله البته)
 از اینجا مصنف فرض دوم را به دو قسم تقسیم می کند.
  قسم اول: این شیءِ وارد در تمام آنات بقاء متشابه است مثل ترک المماسه.
  قسم دوم: این شیءِ وارد در تمام آنات بقاء متشابه نیست مثل حرکت توسطیه.
 دقت شود که مصنف دو مثال زد 1ـ ترک المماسه 2ـ حرکت توسطیه. اما قبل از ترک المماسه، تعبیر به مفارقت کرد که مفارقت با ترک المماسه یک چیز است ولی یکی از این دو (مفارقت) به لفظش مثبت است گرچه معنایش جدایی است که سلبی است. اما دیگری (ترک المماسه) لفظش هم سلبی است. فرق بین این دو فقط در لفظ است اما در معنی یک چیز است.
 پس در واقع دو مثال زده یک مثال عبارتست از مفارقت و ترک مماسه. مثال دیگر عبارت از حرکت است.
 «من ذلک»: «من» تبعیضیه است یعنی بعضی از این شی هایی که به خلاف این صفت هستند یعنی زمانی اند و «آنی» نیستند در آنات بقائشان متشابه اند و بعضی در آنات بقاء، غیر متشابه اند.
 ترجمه: بعضی از این شیء هایی که وارد می شود و بر این صفت نیستند (یعنی زمانی اند و «آنی» نیستند) شیئ است که در آنات زمانش متشابه است (چون می دانید که بعضی اشیاء، «آنِ» وقوع دارند و «آنِ» آناتِ بقاء دارند که ما آن آنات بقاء را آنات وجود یا آنات زمان می گوییم. مثل مماسه که «آنِ» وقوع دارد یعنی در «آن» واقع می شود. بعدا آناتِ زمان یا آنات بقا دارد اما لامماسه «آن» وقوع ندارد چون «آنی» نیست بلکه زمانی است لذا از ابتدا آنات زمان دارد نه اینکه «آن» وقوع داشته باشد مصنف با این عبارت به همین مطلب اشاره می کند و می گوید این لامماسه در آنات زمانش متشابه است ولی در «آنِ» وقوعش متشابه نیست چون اصلا «آنِ» وقوع ندارد زیرا سالبه به انتفاء موضوع است) ولی در «آن» وقوعش متشابه نیست. و بعضی از این شی هایی که به خلاف این صفت هستند شیئی است که مثل حرکت توسطیه جایز نیست که حالش تشابه داشته باشد البته (مراد از «البته» یعنی لا فی «آنِ» الوقوع و لا فی آنات الزمان یعنی نه در «آنِ» وقوع تشابه دارد چون «آنِ» وقوع ندارد و نه در آنات زمان تشابه دارد چون اگرچه، آنات زمان دارد ولی در آنات زمان تشابه ندارد زیرا قرب و بعد به مقصد دارد و این قرب و بعد به مقصد، تشابه را از آن می گیرد.
 (اما الذی یچوز فمثل اللامماسه التی هی المباینه)
 «یجوز» یعنی «یجوز ان تتشابه حاله فی آنات من زمانه»
 آن امر زمانی که در آنات زمان متشابه است مثل لامماسه است که اگر بخواهید به لفظ مثبت تعبیر کنید از آن، تعبیر به مباینت می کند.«التی هی المباینه» را آورد تا اگر کسی نخواست از لفظ منفی استفاده کند از لفظ «مباینت» که مثبت است استفاده می کند.
 (فانها لا تقع الابحر که و اختلاف حال)
 این عبارت می خواهد بیان کند که لامماسه «آنی» نیست بلکه زمانی است و بعداً بیان می کند که متشابه هم هست.
 ترجمه: لامماسه واقع نمی شود مگر با حرکت و اختلاف حال، و چیزی که با حرکت و اختلاف واقع می شود نمی تواند دفعی باشد حتما باید زمانی باشد چون حرکت در زمان واقع می شود پس چیزی هم که حرکت می کند در زمان واقع می شود.
 این عبارت، صغری است اما کبری این است که هر چیزی که با حرکت و اختلاف حال واقع نشود زمانی است و «آنی» نیست. نتیجه می گیریم که لامماسه و مباینت زمانی است و دفعی نیست. مصنف، کبری و نتیجه را ذکر نکرده.
 (و لکنها تثبت لامماسه)
 با این عبارت، به تشابه اشاره می کند یعنی لکن این لامماسه بعد از اینکه در زمان واقع شد به عنوان لامماسه همینطور ثابت می ماند که لامماسه در آنات زمان، متشابه می شود و تغییر نمی کند.
 (بل مباینه)
 «بل» اضراب است و آن را می آورد تا بگوید که اگر کسی نخواست تعبیر به لامماسه که سلبی است بکند تعبیر به مباینت که ثبوتی است بکند.
 (زمانا تشابه فیه)
 «زمانا» و «تشابه فیه» هر دو قید برای «تثبت» است یعنی لکن این لامماسه همچنان لامماسه می ماند در طول یک زمانی، که در آن زمان این لامماسه تشابه دارد یعنی در آنات آن زمان، یکنواخت و هماهنگ است.
 نکته: «لامماسه» را اشاره کردیم که اختلاف پیدا می کند وقتی فاصله بین دو انگشت ما یک سانتی متر است لامماسه صدق می کند و وقتی فاصله بین دو انگشت ما یک متر است باز هم لامماسه صدق می کند. این تفاوت وجود دارد یعنی این لامماسه ها (به عبارت دیگر این مباینت ها) با هم تفاوت دارند. تفاوت گاهی در کمیت است مثل همین مثالی که زدیم که در اوّلی یک سانتی متر و در دومی یک متر است گاهی در وضع است مثل اینکه دو انگشت را در بالای سر خودم می برم و از هم جدا می کنم در اینصورت لامماسه به بالای سر نسبت داده می شود و وضعش این است که در بالای سر است. حال دو دست را در مقابل سینه قرار می دهم و لامماسه را درست می کنم. گاهی در کیف است مثل اینکه دو انگشت مقابل هم هستند و تماس ندارند اما یکدفعه دو انگشت، جلو و عقب هستند و تماس ندارند. پس لامماسه ها به لحاظ کم و کیف و وضع تغییر می کنند اما در لامماسه بودن و مباینت بودن متشابه اند و تغییر نمی کنند. از اینجا معلوم می شود که منظور از تشابه چیست؟ توضیح تفصیلی تشابه را بعدا بیان می کنیم اما توضیح اجمالی تشابه این است که مراد از تشابه، تشابه در ذات است و ذاتِ لامماسه عوض نشده است لذا می گوییم لامماسه در «آنِ» بعدی مشابه با لامماسه در «آن» قبلی است لذا تشابه در کیفیت و وضع و کمیت لازم نیست.
 (و ان اختلفت احوالهما من جهات اخری)
 اگر به ظاهر عبارت توجه کنید به نظر می رسد که ضمیر در «احوالهما» را باید به مباینت و لامماسه برگرداند ولو لامماسه و مباینت، احوالشان از جهت دیگر فرق می کند ولی توضیحاتی که استاد بیان کردند این نیست توضیحاتی که استاد فرمودند این بود که لامماسه اول با لامماسه دوم، احوالشان فرق می کند همینطور مباینت اول با مباینت دوم، احوالشان فرق می کند نه اینکه لامماسه با مباینت فرق کند چون این دو لفظ یک معنی دارد. لذا باید ضمیر در احوالهما را به دو تا لامماسه یا دو تا مباینت برگرداند ولو در ترجمه ای که از این کتاب شفا شده ضمیر را به لامماسه و مباینت برگردانده اما صحیح نیست. مگر اینکه مراد این باشد که احوال لامماسه و همچنین احوال مباینت اختلاف پیدا می کند و مراد از احوال، کیفیت و کمیت و وضعیت است پس اگر ضمیر را به لامماسه برگردانیم اشکال ندارد اما باید جدا جدا ملاحظه کرد یعنی گفت احوال لامماسه تفاوت دارد، احوال مباینت هم تفاوت دارد اما خود لامماسه ها تفاوت ندارند. خود مباینت ها تفاوت ندارند بلکه احوال آنها تفاوت دارند. شاید مراد از ترجمه، همین مطلب بوده چون این کتاب توسط محمد علی فروغی ترجمه شده که ظاهراً تقریر بحث مرحوم الهی قمشه ای است و شنیدم که میرزا محمود آشتیانی هم آن را تصحیح کرده که هر سه نفر از ارکان معاصر فلسفه بودند. این کتاب علاوه بر ترجمه، توضیحات و تعلیقات هم دارد البته ما معتقدیم که اینگونه کتابها مثل شفا، با ترجمه درست فهمیده نمی شود و نیاز به تعلیقه و توضیحات دارد.
 «مماسه اخری»: یعنی به لحاظ کمیت، کیفیت و وضعیت.
 (فلیس ذلک من جهه انها مباینه و لامماسه)
 این اختلاف حال، از جهت مباینت و لامماسه نیست بلکه از جهت حالات مباینت و حالات لامماسه است ولی خود مباینت ها با هم متشابه اند، خود لامماسه ها با هم متشابه اند اما احوالشان با هم تشابه ندارد.
 (و اما الذی لا یجوز ذلک فیه فکاالحرکه)
 مراد از «فلکا الحرکه» حرکت توسطیه است اما آن قسمی که تشابه در آن جایز نیست یعنی تشابه در آنات زمان یا آنات وجود یا آنات بقاء جایز نست.
 ترجمه: اما چیزی که زمانی است ولی در آنات زمان، تشابهش جایز نیست مثل حرکت توسطیه است.
 (فانها لا تتشابه حالها فی آن من الآنات)
 «آن» وقوع ندارد. آنات زمان دارد که در این آنات زمان هم متشابه نیست.
 ترجمه: حرکت توسطیه، حالش در «آنِ» از آنات متشابه نیست.
 (بل یکون فی آن من الآنات)
 این عبارت در نسخه خطی موجود نیست و باید حذف شود.
 (بل یکون فی کل آن تجدّد قربٍ و بعد جدید هما من احوال الحرکه)
 «تجدد قرب» اسم برای یکون است.
 بلکه در هر«آنی» تجدد قرب و بعد جدید است یعنی قرب به مقصد و بعد از مبدا است که این قرب و بعد از احوال حرکتند پس این احوال اختلاف پیدا می کنند، و لذا تشابه در احوال نیست در اینجا به ذهن شما می رسد که در قسم قبل (لامماسه و مباینت) جواب این است که در حرکت، قرب و بعد کانّه ذاتی است چون قوام حرکت به همین قرب و بعد است بنابراین وقتی در این حالت، تشابه نباشد چون حالت، حالت ذاتی و نفسی است کانّه در خود حرکت تشابه نیست.
 (فالشی غیر المتحرک اذا تحرک)
 شیء غیرمتحرک (یعنی شیئ که در زمان قبل ساکن بود و در زمان بعد متحرک می شود) در «آن» فاصل، همان حالت زمان قبل را دارد و حالت زمان بعد را نمی گیرد یعنی هنوز ادامه حرکت را دارد و سکون، از زمان بعد شروع می شود و در «آن» فاصل شروع نمی شود چون سکون «آنی» نیست بلکه زمانی است.
 (و المماس اذا لم یماس)
 چیزی که قبلا در زمان قبل، مماس بود الان تماس را ترک می کند و لامماسه را شروع می کند در «آن» فاصل، حکم ما بعد را که لامماسه است ندارد اما حکم ما قبل که تماس است را دارد.
 (فالآن الفاصل بین زمانیه اذا لا ابتداء مفارقه فیه و لاحرکه ففیه مماسه و عدم الحرکه)
 «فالان الفاصل»، مبتدی است. «ففیه مماسه» خبر است. «اذ لا ابتدا» تعلیل برای خبر است که مقدم شده است. تعلیل برای مبتدی نیست لذا در ترجمه، این تعلیل را در آخر معنی می کنیم. ضمیر در «ففیه» به «آن» فاصل برمی گردد.
 ترجمه: «آنِ» فاصل بین دو زمان این شیء (ضمیر در «زمانیه» به «شیء» برمی گردد) و مراد از شی، همان چیزی است که غیرمتحرک بود و متحرک شد. یا شیء مماسی که غیر مماس شد. مراد از «زمانیه» یعنی «آنِ» فاصل بین حرکت اولیه و سکون بعدی، یا «آن» فاصل بین تماس اولیه و عدم تماس بعدی) در آن «آن» فاصل، مماسه است که حکم زمان قبل است و عدم الحرکه است که آن هم حکم زمان قبل است. چون در آن «آن» فاصل، نه ابتدای مفارقت است (یعنی نه ابتدای لامماسه است) و نه ابتدای حرکت است یعنی حرکت و لامماسه هیچکدام از این دو (مفارقت و عدم حرکت در «آن» واقع نمی شوند نه مفارقت. پس در «آن» فاصل مفارقت نیست بلکه مماسه است. حرکت نیست بلکه همان عدم حرکتی است که قبلا بوده حکم قبلی باقی می ماند چون مباینت و حرکت هیچکدام در «آن» واقع نمی شوند پس نمی توانند در «آن» فاصل واقع شوند.
 (و هذا و ان کان خارجا عن غرضنا فانه نافع فیه و فی مسائل اخری)
 «هذا» یعنی این بحثی که حدود یک صفحه است که توضیح دادیم که در «آنِ» فاصل آیا حکم زمان قبل است یا زمان بحث است.
 این بحث اگرچه خارج از غرض ما است. چون غرض ما این بود که بیان کنیم عدم «آن» زمانی است یا «آنی» است. اما الان به این بحث پرداختیم که در «آن» فاصل، حکم زمان قبل است یا حکم زمان بعد است. پس این بحث با آن بحث فرق دارد و اگر چه خارج از غرض ما است ولی در فرض ما نافع است به این صورت که ما زمانی غیر منطبق را می خواستیم ثابت کنیم مثال برای زمانی غیرمنطبق مانند حرکت توسطیه و لامماسه. بله مماسه «آنی» بود و زمان نبود در این بحث که ربطی به غرض ما نداشت غرض خودمان را یافتیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo