< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 162 سطر 10 قوله (و ایضا)
 موضوع: ادامه جواب از اشکال بر اینکه عدمِ «آن» زمانی است
 بحث در عدم «آن» بود که آیا امر دفعی است یا تدریجی است. ما گفتیم تدریجی نیست و آن را اثبات کردیم. معترض گفت اگر تدریجی نیست باید دفعی باشد ولی مصنف فرمود نه تدریجی است نه دفعی است. و بیشترِ تلاشِ مصنف این بود که دفعی بودنش را نفی کند چون اگر عدم «آن» دفعی می شد «آنی» برای عدم «آن» داشتیم و این «آن» پشت سر وجود «آن» واقع می شد و دو «آن» پشت سر هم قرار می گرفت که یکی «آنِ» وجود و یکی «آنِ» عدم بود و تتالی آنین می شد و تتالی آنین محال بود.
 لذا سعی کردیم عدمِ «آن» را «آنی» نکنیم تا دفعی شود بلکه بعد از تمام شدن «آن»، عدمِ «آن» استمرار پیدا می کند و استمرارش دو قسم بود:
  1ـ تدریجی باشد یعنی بر زمان منطبق می شود و به تجزیه زمان تجزیه می شود مثل حرکت قطعیه.
  2ـ تدریجی نباشد یعنی بر زمان منطبق نمی شود و به تجزیه زمان تجزیه نمی شود گرچه در زمان واقع می شود مثل حرکت توسطیه.
  سپس معترض گفت اگر قبول کنیم که عدم «آن» تدریجی نیست (چنانچه قبول داریم و اینطور نیست که جزئی از عدمِ «آن» در لحظه اول واقع شود و جزء دیگر از عدمِ «آن» در لحظه دوم واقع شود) باید دفعی باشد. وقتی کلام معترض را بررسی کردیم دیدیم امر را دائر بین دو چیز (تدریجی و دفعی) می کند. گفتیم دفعی بودن، نقیض تدریجی نیست چون هر دو اثباتی بودند ولی آیا دفعی بودن لازم نقیض تدریجی بودن هست یا نه؟ نقیض تدریجی، غیر تدریجی می شود. اگر دفعی بودن لازم غیر تدریجی بود حکمِ تدریجی و دفعی، حکم متناقضان می شود و امر سومی نداشتند.
 این قائل ادعا می کند که دفعی، لازمِ مقابل تدریجی است یعنی لازم غیر تدریجی است مصنف در جواب، ثابت می کند که مقابل تدریجی، غیر تدریجی است ولی دفعی، لازم غیر تدریجی نیست. به تعبیر دیگر، لازمِ منحصر نیست. دو چیز را باید کنار هم گذاشت و هر دو را با هم لازم غیر تدریجی قرار داد که عبارتند از: 1ـ دفعی 2ـ زمانی غیر منطبق. و عدمِ «آن» از قبیل زمانی غیر منطبق است پس اگر تدریجی را نفی کردیم و غیر تدریجی اثبات شد دفعی بودن نتیجه گرفته نمی شود ممکن است دفعی باشد و ممکن است زمانی غیر منطبق باشد. شما چگونه از نفی تدریجی، دفعی بودن را نتیجه گرفتید؟
 مگر اینکه این دو را متناقضان یا یکی را نقیض و دیگری را لازم نقیض کنید تا حکم متناقضان را پیدا کند تا از نفی تدریجی به دفعی برسید.
 تا اینجا در جلسه قبل بیان شده بود اما نتیجه حرف مصنف این شد که ما تدریجی را مطرح می کنیم و مقابل تدریجی که غیر تدریجی است را لحاظ می کنیم. سپس جستجو می کنیم لازمی که برای این غیر تدریجی است چه می باشد؟ مصنف می فرماید دو لازم دارد: 1ـ دفعی 2ـ زمان غیر منطبق. این، خلاصه حرف گذشته بود. ابتدا تدریجی را مطرح کردیم بعداً غیر تدریجی را که مقابلش بود لحاظ کردیم بعداً لازمِ این غیر تدریجی را لحاظ کردیم. حال منصف از این عبارت (و ایضا فان مقابل .... ) دفعی را مطرح می کند بعد هم مقابل دفعی را لحاظ می کند (در قبل، مقابل تدریجی را لحاظ می کرد) و مقابل تدریجی (یعنی غیر تدریجی) را به دو مصداق تقسیم کرد در اینجا هم مقابل دفعی (یعنی غیر دفعی) را به دو مصداق تقسیم می کند. وقتی ملاحظه کنید معلوم می شود که همان مطالب قبل است ولی مطالب قبل درباره تدریجی و سپس مقابل تدریجی و بعداً مصادیق این مقابل را مطرح کرد اما الان بحث درباره دفعی و سپس مقابل دفعی و بعدا مصادیق این مقابل را مطرح می کند.
 دفعی اگر بخواهد مقابلش اخذ شود غیر دفعی می شود اما غیر دفعی چیست؟
 به گفته قائلی که خصمِ مصنف است غیر دفعی عبارت از تدریجی است چون دفعی و تدریجی مقابل هم هستند و اگر یکی را نفی کنی دیگری اثبات می شود او می گفت تدریجی را اگر نفی کنی دفعی اثبات می شود ولی ما می گوییم اگر دفعی را نفی کنی تدریجی اثبات می شود. اما بنابر قول ما بعد از اینکه دفعی را نفی کردی تدریجی ثابت نمی شود ممکن است تدریجی باشد و ممکن است باز هم زمانی غیر منطبق باشد. زمانی غیر منطبق هم در غیر دفعی می آید هم در غیر تدریجی می آید چون نه تدریجی است نه دفعی است بلکه قسم سومی است پس نه تنها ما دفعی را اخص از غیر تدریجی می دانیم بلکه تدریجی را هم اخص از غیر دفعی می دانیم یعنی هم غیر تدریجی را عام می گیریم هم غیر دفعی را عام می گیریم. معترض، غیر تدریجی را با دفعی، مساوی گرفت لذا باید غیر دفعی را مساوی با تدریجی بگیرد اما ما تساوی را قبول نداریم ما می گوییم تدریجی، اخص از غیر دفعی است. دفعی هم اخص از غیر تدریجی است و با هم مساوی نیستند.
 توضیح عبارت
 (و ایضا فان مقابل ما یوجد دفعه هو ما لا یوجد دفعه)
 مراد از «ما یوجد دفعه»، دفعی است.
 مصنف وقتی می خواست تدریجی را توضیح دهد می گفت «ما یوجد قلیلا قلیلا و ما یعدم قلیلا قلیلا» یعنی هم وجود تدریجی و هم عدم تدریجی را می گفت اما الان که می خواهد دفعی را توضیح دهد فقط وجود دفعی را توضیح می دهد و می گوید «ما یوجد دفعه» اما عدم را باید خود ما به آن قیاس کنیم و الا این بحث، اختصاص به وجود ندارد.
 (ای لا یوجد فی آن مبتدا)
 این تفسیر را قبلا چند مرتبه داشتیم و توضیح دادیم. گاهی شیء، «آنی» است مثل تماس که این را می گوییم «یوجد فی آن مبتدا» است. گاهی شی، زمانی غیر منطبق است مثل حرکت توسطیه که این هم مثل تماس در «آن» واقع می شود یعنی «آنِ» اول که شخص از مبدأ گذشت و وارد بین مبدا و منتهی شد می گوییم حرکت توسطیه است و «آنِ» دوم هم می گوییم حرکت توسطیه است تا وقتی که به منتهی برسد و در منتهی، حرکت توسطیه تمام می شود.
 تماس هم در «آن» است. البته برای «آنی» مثالی زدیم که بهتر از تماس بود می خواهیم مثالی برای «آنی» بزنیم که بعد از اینکه واقع شد به زودی از بین برود. تماس ممکن است واقع شود و از بین برود و ممکن است که ادامه پیدا کند مثل دو انگشت که به هم نزدیک می کنیم که در یک لحظه با هم تماس پیدا می کنند ممکن است مدتی این تماس را نگه داریم. سپس تماس باقی می ماند اما اگر دو شی در حال حرکت بودند یا لااقل یکی در حال حرکت بود و نقطه ای از آنها با هم تماس پیدا کرد این تماس دو نقطه، در یک «آن» باقی می ماند و از بین می رود. این تماس هم «آنی» است. حرکت توسطیه هم «آنی» است ولی تماس در «آنِ» مبتدا واقع می شود و در «آن» های بعدی نیست یعنی در همان «آنِ» اول انجام می شود و تمام می گردد اما حرکت توسطیه در «آنِ» مبتدأ فقط نیست بلکه در «آنِ» اول که «آنِ» مبتدأ است وجود دارد. در «آنِ» دوم و سوم و ... هم وجود دارد تا وقتی که شخص وارد منتهی شود. هر دو «آنی» اند ولی یکی فقط در «آنِ» مبتدا است و در «آنِ» بعد نیست یعنی لازم نیست که باشد.
 مصنف با این عبارت می فرماید مراد من از دفعی آن است که در «آنِ» مبتدا واقع می شود نه اینکه مثل حرکت توسطیه باشد که به آن هم می توان دفعی گفت ولی دفعی به این معنی که زمانی غیر منطبق است نه اینکه دفعی به این معنی که مقید باشد به اینکه در دفعه واقع شود باشد. چون بحث مصنف الان در دفعی است لذا تفسیر می کند و می گوید دفعی آن است که در «آنِ» مبتدا واقع می شود آن را اگر سلب کنی، غیر دفعی می شود و باید ببینی غیر دفعی آیا یک لازم دارد یا دو لازم دارد.
 «لا یوجد فی آن مبتدا» دو قسم می شود:
  1 ـ در زمان یافت شود مثل حرکت قطعیه
  2 ـ در تمام آنات یافت شود مثل حرکت توسطیه.
 در هر دو قسم «لا یوجد فی آن مبتدا» هست پس «لا یوجد فی آن مبتدا» دو لازم دارد و هر دو با هم لازم هستند نه اینکه جدا جدا باشد.
 (و لیس یلزمه لا محاله انه یوجد او یعدم قلیلا قلیلا)
 در خط قبل مقابلِ «ما یوجد» که «ما یعدم» است را نگفت اما در اینجا «یعدم» را هم اضافه کرد. در نسخ خطی هم همینگونه است.
 لازمِ «لا یوجد دفعه» این نیست که «یوجد قلیلا قلیلا» باشد و لازمِ «لا یعدم دفعه این نیست که «یعدم قلیلا قلیلا» باشد. یعنی لازمِ عدمِ دفعی، تدریج نیست.
 (بل قد یصدق معه الذی بحسب الوجه المذکور)
 «معه» یعنی علاوه بر «یوجد قلیلا قلیلا».
 مراد از «الذی بحسب الوجه المذکور» همان زمانی غیر منطبق بود. پس عبارت اینگونه معنی می شود: در صورتی که دفعی شود علاوه بر تدریجی، زمانی غیر منطبق هر صادق می کند یعنی دو چیز با نفی دفعی صدق می کند 1 ـ تدریجی 2 ـ زمانی غیر منطبق.
 اینطور نیست که لازمِ نفی دفعی، فقط تدریجی باشد.
 «الذی بحسب الوجه المذکور» فاعل برای «یصدق» است.
 (اللهم الا ان یعنی بالموجود دفعه الذی لا یوجد آن، الا و هو فیه حاصل الوجود)
 این عبارت، استثنا از عبارت «و ایضا فان مقابل ...» است.
 مصنف گفت مقابل دفعی، لا دفعی است نه تدریجی، و لا دفعی به معنای تدریجی نیست بلکه دو چیز را شامل می شود 1 ـ تدریجی 2 ـ زمانی غیر منطبق. پس بین دفعی و تدریجی، حکم تناقض وجود ندارد زیرا امر سومی وجود دارد که نه دفعی و نه تدریجی است. حال می خواهد با این عبارت کاری کند که بین دفعی و تدریجی، حکم متناقضان جاری می شود. دفعی را طوری تفسیر می کند که عام شود و وقتی ما دفعی را نفی کردیم هر دو قسمش نفی می شود و اگر هر دو قسمش نفی شد در مقابل، تدریجی واقع می شود. در اینجا است که تدریجی، لازم عدم دفعی می شود چون عدم دفعی فقط دفعی را بر نداشته بلکه دفعی و زمانی غیر منطبق هر دو را برداشته است. در اینصورت بین دفعی و تدریجی حکم متناقضان جاری می شود. دفعی را قبلا به «یوجد فی آن مبتدأ» معنی کرد اما الان مصنف می گوید دفعی یعنی «یوجد فی آن» که کلمه «مبتدأ» را نمی آورد. زمانی غیر منطبق مثل حرکت توسطیه، «یوجد فی آن» هست. دفعی، «یوجد فی آن» است حرکت توسطیه، هم «یوجد فی آن» هست.
 حال اگر دفعی را برداشتیم هم دفعی که «یوجد فی آن مبتدأ» است برداشته می شود و هم زمانی غیر منطبق برداشته می شود و منحصر به تدریجی می شود و تدریجی در مقابل دفعی قرار می گیرد چون ما دفعی را طوری معنی نکردیم که شامل زمانی غیر منطبق نشود بلکه شامل آن شد در این صورت به قول مصنف، قضیه منفصله حقیقیه تشکیل می شود که شیء یا دفعی است یا تدریجی است.
 تا اینجا عبارت مصنف را توضیح دادیم ولی هنوز نقصی در مطلب مصنف است و آن این است که: حرکت توسطیه را اصطلاحاً «آنی» و دفعی نمی گویند بلکه گفته می شود حرکت توسطیه امر ی است که باقی می ماند و مستمر می ماند اما نه استمراری که همراه تدریج باشد. (تدریجی نیست که جزء جزء آن، در جزء جزء زمان واقع شود بلکه تمامش در یک جزء زمان است و تمامش در جزء بعدی واقع می شود). اما دفعی به معنای اینکه «آنی» است می باشد اما نیاز به قید دیگر داریم تا بتوانیم حرکت توسطیه را داخل کنیم. باید بگوییم آن شی که متصف به صفت دفعی است در حال سلوک نباشد یعنی تدریج نداشته باشد. با این قید «تدریجی نبودن»، تدریجی خارج می شود و تدریجی، مقابل دفعی قرار می گیرد یعنی مصداقِ منحصر برای غیر دفعی می شود یا به عبارت مصنف، لازم برای غیر دفعی می شود.
 پس اینطور شد که اگر دفعی را اینطور معنی کردید که شیء در تمام آنات موجود باشد اولاً و در حال سلوک نباشد ثانیا، شامل دفعی رایج و شامل زمانی غیر منطبق می شود و مقابلش، منحصراً تدریجی قرار می گیرد. در اینجاست که می توان گفت بین تدریجی و دفعی، حکم متناقضان است و قضیه «الشی اما تدریجی و اما دفعی» قضیه منفصله حقیقیه است.
 مراد از «الموجود دفعه» امر دفعی است.
 «الذی لا یوجد» صفت برای «الموجود دفعه» نیست بلکه نائب فاعل برای «یعنی» است. یعنی موجود دفعی عبارتست از اینکه در هر «آنی» که ببینی، وجود دارد بدون اینکه قیدِ «آنِ مبتدا» بیاوری. اگر در «آن» ببینی، وجود دارد.
 «الا و هو فیه حاصل الوجود» یعنی مگر اینکه آن موجود در آن «آن» حاصل الوجود است.
 (و لا یوجد آن هو فیه بعد فی السلوک)
 ترجمه: قصد می کنیم به «موجود دفعه»، آن چیزی که در «آن» واقع می شود (یعنی هر آنی که حساب کنی وجود دارد اما نه اینکه به تدریج هست بلکه در هر آنی، بتمامه وجود دارد در این صورت می توان مقابل چنین دفعی، تدریجی قرار داد).
 (و کذلک فی المعدوم دفعه بحسبه)
 در عبارت «اللهم الا ان یعنی بالموجود دفعه» فقط «موجود» را مطرح کرد و «معدوم» را مطرح نکرد بلکه معدوم را جداگانه مطرح می کند یعنی هر چه که در «الموجود دفعه» گفتیم در «المعدوم دفعه» هم بگو، مراد از «الموجود دفعه» این بود که در هر آنی موجود باشد و در سلوک نباشد و مراد از «المعدوم دفعه» هم همین است که هر آنی معدوم باشد و در سلوک نباشد.
 ترجمه: همچنین فرض کن در «المعدوم دفعه» بحسبه (بحسبه یعنی به همان وجهی که در خط قبل ذکر شد که در خط قبل گفتیم «لا یوجد آن الا و هو فیه حاصل الوجود» در اینجا می گوییم «لا یوجد آن الا و هو فیه معدوم الوجود»).
 «بحسبه»: یعنی در «المعدوم دفعه» بحث می کنیم به همان طوری که در «الموجود دفعه» بحث کردیم. این یک احتمال است که شاید خیلی هم خوب نباشد. از طرفی هم «کذلک» این مطلب را می فهماند که در «المعدوم دفعه» هر چیزی را بگو که در «المعدوم دفعه» گفتی و احتیاج به کلمه «بحسبه» نداریم پس احتمال دوم مطرح می شود و آن اینکه مراد از «بحسبه» یعنی «بحسب الوجه المذکور» و مراد از «وجه مذکور»، همان است که در دو خط قبل با عبارت «بل قد یصدق معه الذی بحسب الوجه المذکور» آمد که مراد زمانی غیر منطبق بود. یعنی همانطور که «الموجود دفعه» شامل زمانی غیر منطبق می شود «المعدوم دفعه» هم شامل زمانی غیر منطبق می شود.
 (فان کان عنی هذا کان هذا لازم المقابل و صحت القضیه)
 اگر این قصد شود (یعنی دفعه را عام قرار بدهی و شامل هر دو بشود) می باشد این (تدریجی بودن)، لازمِ مقابلِ دفعی. (یعنی لازمِ دفعی، غیر دفعی است و تدریجی، لازمِ این مقابل می شود چون غیر دفعی، دو تا را نفی می کند هم دفعی رایج و هم زمانی غیر منطبق را نفی می کند لذا فقط تدریجی باقی می ماند پس تدریجی، لازم منحصر برای غیر دفعی می شود) و قضیه منفصله حقیقه صادق می شود (چون دائر بین نقیضین یا دائر بین دو چیزی که کالنقیضین است می شود که در ما نحن فیه از قسم دوم است).
 (و لکن لم یجب ان یکون وجوده المبتدأ دفعه او عدمه)
 لکن واجب نیست که «دفعه» منحصر باشد به «موجود فی آن مبتدأ» یا «معدوم فی آن مبتدأ» بلکه شامل موجود و معدومِ فی «آن» را می شود. یعنی دفعه منحصر در «موجود فی آن مبتدا» یا «معدوم فی آن مبتدأ» نیست بلکه هر دو را شامل می شود.
 ترجمه: لکن واجب نیست که وجودِ آن شی، وجود مبتدائیش، دفعه باشد یا عدم آن شی، عدم مبتدائیش، دفعه باشد.
 «عدمه»: عطف بر وجوده است و قید «دفعه» بعد از آن می آید.
 پس واجب نیست که وجود مبتدایش دفعی باشد یا عدم مبتدایش دفعی باشد بلکه چه وجود و عدمِ مبتدایش چه وجود و عدمهای بعدیش همه در «آن» واقع می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo