< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/04/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 156 سطر 18 (و قوله و انت تعلم)
 موضوع: بیان تقسیم حرکت به مقدم و موخر
 بعد از اینکه زمان را بیان کردند و معلوم شد زمان، مقدار حرکت است. درباره حرکت بحثی را شروع می کنند که آن بحث می تواند خصوصیتی از خصوصیات زمان را توضیح دهد. پس این بحث، مربوط به زمان هم هست اگر چه در مورد حرکت مطرح می شود.
 خصوصیت اول: می فرماید که حرکت به تبع مسافت تقسیم به مقدم و موخر می شود. وقتی متحرک، بخش مقدم مسافت را طی می کند ما به حرکت آن می گوییم این قسمت از حرکت مقدم است و وقتی بخش بعدی مسافت را طی می کند به حرکتِ متحرک که در این بخش واقع شده می گوییم حرکتش موخر است دوباره قدم های بعدی را که بر می دارد هر کدام تقسیم به مقدم و موخر می شود. پس در طول مسافتی که طی می کند همواره اجزاء مقدم و موخر برای حرکت پیدا می شود که این اجزاء مقدم و موخر در پی هم قرار می گیرند و حرکت واحده را می سازند پس حرکت دارای اجزاء مقدم و اجزاء موخر است و این تقدم و تأخرش را به تبع تقدم و تاخری که در مسافت حاصل است دارد یعنی قسمتی از مسافت، مقدم بر قسمت دیگر است و طیِّ آن قسمت مقدم، با حرکتِ مقدم انجام می شود و طیِّ آن قسمت موخر، با حرکت موخر انجام می شود بنابراین تقدم و تاخر مسافت، باعث پیدایش تقدم و تاخر در حرکت می شود اما بین تقدم و تاخری که برای حرکت حاصل است و تقدم و تاخری که برای مسافت حاصل است فرق وجود دارد و آن فرق این است که مقدم و موخر در مسافت، قابل اند که با هم باشند و قابلند که عوض شوند. یعنی می توانند با هم باشند مثلا فرض کنید که ما از یک مکانی به سمت مکان دیگر می رویم وقتی قسمتی ازاین مسافت را طی می کنیم و وارد در مسافت بعدی می شویم مسافت قبلی هنوز موجود است و از بین نرفته و درجای خودش محفوظ است. مسافت بعدی هم ضمیمه می شود پس مسافت بعدی هم موجود است. پس مقدم و موخرِ مسافت همه با هم موجودند ولی حرکتی که کردیم بخش مقدم آن از بین رفته و تا بخش مقدم از بین نرود ما نمی توانم وارد در بخش موخر شویم پس مقدم و موخر، در حرکت با هم جمع نمی شوند.
 خصوصیت دوم: می توانیم مقدمِ مسافت را موخر کنیم یعنی اگر ما می خواستیم از مدرسه به مسجد برویم مدرسه، مقدم است و مسجد، موخر است. حال اگر برعکس کنیم و در وقت برگشتن که از مسجد به سمت مدرسه می آییم آن که مقدم بوده، موخر می شود و آن که موخر بوده، مقدم می شود یعنی مسافتی که مقدم بوده موخر می شود و مسافتی که موخر بوده مقدم می شود اما حرکت را نمی توان وارونه کرد. چه از مسجد راه بیفتیم چه از مدرسه راه بیفتیم، در هر صورت جزء مقدم، مقدم است و جزء موخر، موخر است. وقتی از مسجد راه می افتیم قدم های اول، جزءِ مقدمِ حرکت می شود و مقدم بر قدم های بعدی است وقتی از مدرسه راه بیفتیم همین مساله است.
 پس نه می توانیم اجزاء مقدم و موخر حرکت را در کنار هم جمع کنیم و نه می توانیم تعویض کنیم برخلاف مسافت که هم اجزاء مقدم و موخر را می توان جمع کرد و هم می توان تعویض کرد. این تفاوت بین مقدم و موخرِ حرکت با مقدم و موخرِ مسافت است ولی هر دو دارای مقدم و موخر هستند. و حرکت، تقدم و تاخرش را از تقدم و تاخر مسافت می گیرد. آن، اصل است و این، فرع است. که اصل، عوض نمی شود و از بین نمی رود ولی فرع، هم عوض می شود و هم از بین می رود.
 تا اینجا بحث ما در حرکت بود حال می خواهیم کم کم به زمان منتقل شویم و به بحث زمان بپردازیم. این طور می گوییم که این حرکت، انجام می شود و در جلسه گذشته اسم این حرکت را زمان نامیدیم حال ما می خواهیم همین حرف را تشریح کنیم. اینکه گفتیم زمان، مقدار حرکت است صحیح می باشد ولی باید مطلبی به آن اضافه کنیم و آن این است که ملاحظه کنید حرکتی که الان انجام می شود پیوسته دیده می شود و از اول تا آخر، یک حرکت دیده می شود. از مدرسه که راه افتادیم و به مسجد رسیدیم یک حرکت انجام دادیم که این حرکت، متصل است و آن را متصل می بینیم. اما یک بار این گونه نیست و همین حرکتی را که متصل است تقسیم به اجزا مقدم و موخر می کنیم (همین بحثی که در ابتدای جلسه کردیم) و می گوییم این جزء، مقدم بر جزء دوم است و جزء دوم نسبت به جزء اول، موخر است دوباره به سراغ جزء دوم می رویم و می گوییم نسبت به جزء سوم، مقدم است و نسبت به جزء اول، موخر است و همین طور اجزاءِ مقدم و موخر درست می کنیم یعنی اجزاء متصل را منفصل می کنیم در این صورت نمی گوییم زمان، مقدارِ حرکت است بلکه می گوییم زمان،عدد حرکت است چون حرکت را شمردیم و به چند جزء تقسیم کردیم. حال زمان، عدد این حرکت می شود. ما در جلسه گذشته گفته بودیم زمان، مقدار حرکت است حال می خواهم بیان کنیم که زمان، مقدار حرکت است یا عدد حرکت است. پس بستگی دارد به اینکه حرکت را چگونه می بینید اگر حرکت را متصل ببینید زمان را مقدار حرکت قرار می دهید و اگر حرکت را منفصل ببینید زمان را عدد حرکت قرار می دهید.
 توضیح عبارت
 (و انت تعلم ان الحرکه یلحقها ان تنقسم الی متقدم و متاخر)
 (یلحقها) یعنی یعرضها
 مطلب برای تو روشن است که بر حرکت، این امر عارض می شود که تقسیم به بخش مقدم و بخش موخر شود. اما از کجا این تقسیم بر حرکت وارد می شود؟ می فرماید چون این تقسیم بر مسافت وارد می شود و حرکت در مسافت انجام می شود آن تقسیمی که بر مسافت وارد می شود بر حرکت هم وارد می شود و حرکت به تبع تقدم و تاخرِ مسافت، اجزاء متقدم و متاخر پیدا می کند.
 (و انما یوجد فیها المتقدم ما یکون منها فی المتقدم من المسافه)
 ضمیر (فیها) به حرکت بر می گردد.
 ضمیر (منها) به حرکت بر می گردد و «من» بیانیه است.
 در حرکت، جزء متقدم یافت می شود که آن متقدم عبارت است از حرکتی که در متقدمِ از مسافت انجام می شود (آن چه که از این حرکت، در متقدمِ از مسافت اتفاق می افتد آن را جزء متقدم حرکت می گوییم)
 (والمتاخر ما یکون منها فی المتاخر من المسافه)
 ضمیر (منها) به حرکت بر می گرد و «من» بیانیه است.
 و جزءِ متاخرِ حرکت، که در متاخرِ از مسافت اتفاق می افتد به آن، جز متاخر حرکت می گوییم. تا اینجا معلوم شد که حرکت به تبع مسافت به بخش متقدم و متاخر تقسیم می شود.
 (لکنه یتبع ذلک ان المتقدم للحرکه لا یوجد مع المتاخر منها)
 از اینجا می خواهد فرق تقدم و تاخری که در حرکت بکار می رود را با تقدم و تاخری که در مسافت بکار می رود ذکر کنیم.
 ترجمه: به تبع این تقسیمِ حرکت به متقدم و متاخر، این مطلب پیش می آید که این دو قسم با هم قابل اجتماع نیستند. (اگر در حرکت باشند قابل اجتماع نیستند، قابل تبدل هم نیستند).
 (کما یوجد المتقدم و المتاخر فی المسافه معا)
 چنان چه مقدم و موخر در مسافت با هم جمع می شوند این چنین نیست که مقدم و موخر، در حرکت با هم جمع شوند.
 (و لا یجوز ان یصیر ما هو مطابق المتقدم من الحرکه فی المسافه متاخرا)
 (متاخرا) خبر برای (یصیر) است.
 (من الحرکه) بیان برای «ما» در (ما هو مطابق) است.
 (المتقدم) مراد، متقدم در مسافت است.
 ترجمه: جایز نیست که حرکتِ در مسافتی که مطابقِ متقدمِ مسافت است، متاخر شود. (جایز نیست که آن حرکتی که مطابق با متقدم مسافت است که بخشِ مقدمِ خودِ حرکت به حساب می آید نمی تواند متاخر شود. طور دیگر معنی می کنیم که از حرکت در مسافت، آن که مطابق با متقدم در مسافت است نمی تواند متاخر شود.
 (و لا الذی هو مطابق المتاخر منها متقدما کما یجوز فی المسافه)
 (منها) به حرکت بر می گردد و «من» بیانیه است.
 و نه حرکتی که مطابقِ متاخرِ مسافت است جایز است که متقدم شود یعنی حرکتِ متاخر هم، نمی تواند متقدم شود. ما گفتیم که متاخر نمی تواند متقدم شود و قبلا گفتیم که متقدم نمی تواند متاخر شود. عبارت ما کوتاهتر از عبارت مصنف بود ولی مصنف، نخواست فقط این مطلب را بگوید بلکه خواست تبعیت حرکت با مسافت را هم بیان کند لذا گفت آن بخش از حرکت که تابعِ مسافتِ مقدم است، موخر نمی شود یعنی همان مقدمِ حرکت را گفت که موخر نمی شود ولی در ضمن آن فهماند که مقدمِ حرکت، مطابق با مقدم مسافت است که تبعیتِ تقدم حرکت، با تقدم مسافت را هم افاده کرد.
 (کما یجوز فی المسافه) یعنی همان طور که در مسافت جایز است متقدمِ آن، متاخر شود و متاخرِ آن، متقدم شود.
 در عبارت (لکنه یتبع ذلک ...) اشاره کرد به این که مقدم و موخرِ در حرکت، جمع نمی شوند. در عبارتِ (لا یجوز ان یصیر...) اشاره می کند به این که مقدم و موخرِ در حرکت، متبدل نمی شوند.
 (فیکون المتقدم و المتاخر فی الحرکه خاصیه تلحقهما من جهه ما هما للحرکه)
 برای تقدم و تاخر در حرکت خاصیتی است که آن خاصیت (لا یجتمعان و لا یتبدلان) بود که آن خاصیت ملحق به تقدم و تاخر می شود از این جهت که تقدم و تاخر برای حرکتند.
 (لیس من جهه ما هما للمسافه)
 نه از جهت اینکه این تقدم و تاخر برای مسافتند.
 (و یکونان معدودین بالحرکه)
 ضمیر در (یکونان) به تقدم و تاخری که در خط قبل است بر نمی گردد بلکه به متقدم و متاخر بر می گردد. یعنی مقدم و موخر، با حرکت شمرده می شوند یعنی اجزاء حرکت، مقدم و موخر را می شمارند و می گوید این، جزء اول است و آن، جزء دوم است و همین طور می شمارد تا حرکت، تمام شود.
 (فان الحرکه باجز انها بعد المتقدم و المتاخر)
 نسخه صحیح (تعد المتقدم) است.
 حرکت با اجزائی که دارد مقدم و موخر خودش را می شمارد و عاد می کند البته مقدم و موخر مسافت را هم می شمارد ولی آن برای ما فایده ای ندارد.
 (فتکون الحرکه لها عدد من حیث لها فی المسافه تقدم و تاخر)
 پس حرکت، دارای عدد می شود اما به شرطی که حرکت را تفصیل بدهی و متصلِ مستمر نگیری والا اگر بگیری گفته می شود که حرکت، مقدار دارد و گفته نمی شود که حرکت عدد دارد. وقت می توان گفت که حرکت، عدد دارد که آن را تفصیل بدهی و تکه تکه کنی و بشماری.
 ترجمه: حرکت چیزی است که برای آن عدد است از این جهت که حرکت را در مسافت، قطعه قطعه می کنیم و قطعه ای از آن را موصوف به تقدم می کنیم و قطعه ای دیگر را موصوف به تاخر می کنیم، از این جهت که وصف تقدم و تاخر پیدا می کند حرکت شمرده می شود والا اگر آن حرکت را متصلِ واحد ببینی و برای آن تقدم و تاخری نبینید در این صورت نمی توان آن را شمرد. فقط می توان گفت مقدار دارد.
 (و لها مقدار ایضا بازاء مقدار المسافه)
 و برای حرکت هم به ازاء مقدارِ مسافت، مقدار پیدا می شود مثلا مقدارِ مسافت را فرض کنید که 10 کیلومتر باشد. حرکت هم، حرکت در 10 کیلومتر است یعنی همان مقداری که در حرکت است به مسافت نسبت داده می شود ولی نمی گوییم حرکت، 10 کیلومتر است بلکه می گوییم حرکت در 10 کیلومتر است.
 (و الزمان هو هذا العدد او المقدار)
 تا اینجا بیان کردیم حرکت، هم مقدَّر است و هم معدود است. حال به سراغ زمان می رویم و می توانیم زمان، هم مقدار این حرکت است هم عدد این حرکت است.
 اگر زمان را عدد حرکت بدانیم زمان، کمّ منفصل است و اگر زمان را مقدار حرکت بدانیم زمان، کم متصل است. معروف این است که زمان، کم متصل غیر قار است ولی الان معلوم شد که کم منفصل هم می توان قرار داد.
 (فالزمان عدد الحرکه اذا انفصلت الی متقدم و متاخر)
 مصنف (اذا انفصلت) را گفت ولی (اذا اتصلت) را نگفت. با همین (اذا انفصلت)، آن (اذا اتصلت) که مقابلش بود را افاده کرد.
 زمان، عدد حرکت است اگر زمان را منفصل به متقدم و متاخر کنیم و اگر متصل کنی زمان، عدد حرکت نیست بلکه مقدار حرکت است. یعنی می گوییم (فالزمان مقدار الحرکه اذا اتصلت)
 (لا بالزمان بل فی المسافه)
 بعضی می گویند این تعریفی که کردید دوری است. زمان را تعریف کردید و گفتید (فالزمان عدد الحرکه اذا انفصلت الی متقدم و متاخر)
 بعضی اینچنین گفتند مراد از متقدم و متاخر در این تعریف به چه معنی است؟ یعنی متقدم بالزمان و متاخر بالزمان. در این صورت تعریف زمان، این می شود (فالزمان عدد الحرکه اذا انفصلت الی متقدم بالزمان و متاخر بالزمان) که کلمه زمان درتعریف زمان اخذ می شود و تعریف، دوری می شود یعنی معرِّف، مشتمل بر معرَّف می شود به تعبیر دیگر، معرَّف، در معرِّف اخذ می شود.
 مصنف می فرماید مراد از متقدم و متاخر که در این تعریف آوردیم متقدم و متاخر بالزمان نیست بلکه متقدم و متاخر بالمسافه است لذا کلمه زمان در تعریف نیامده و دور لازم نمی آید. سپس می فرماید بعضی از منطقیین اشتباه کردند و گفتند این تعریف، تعریف دوری است چون توجه به این نکته ای که ما کردیم نکردند.
  (لا بالزمان بل فی المسافه) قید برای تقدم و تاخر است یعنی (اذا انفصلت الی متقدم و متاخر فی المسافه)
 (والا لکان البیان تحدیدا بالدور)
 و اگر تقدم و تاخر به زمان باشد نه به مسافت، این بیان (که برای تحدید زمان آوردیم) تحدیدی است که مشتمل بر دور است.
 (و الذی ظن بعض المنطقیین انه وقع فی هذا البیان دور اذ لم یفهم هذا فقد ظن غلطا)
 مصنف می فرماید گمانی که برای بعض منطقیین پیدا شده و این چنین گمان کردند که در این بیان (یعنی در تعریف زمان به الزمان عدد الحرکه اذ انفصلت الی متقدم و متاخر) دور است (اما به چه دلیل گمان کردند دور است) چون این که منظور از تقدم و تاخر، تقدم و تاخر مسافت است. (نه تقدم و تاخر زمان) را نفهمیدند. این گمانی که بعضی منطقیین کردند گمان اشتباه کردند. و لذا اشکال کرده.
 (و هذا الزمان)
 این عبارت باید سر خط نوشته شود. از اینجا می خواهد از طریق دیگری وجود زمان را ثابت کند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo