< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/04/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 155 سطر اول(قوله فصل فی تحقیق ماهیه الزمان)
 موضوع: بیان ماهیت زمان
 توضیح مطلبی مربوط به جلسه گذشته: قول چهارم و دلیل آن را که بیان کردیم مصنف فرمود این دلیل، قیاس شکل ثانی و مرکب از موجبتین است که منتج نیست. ما این شکل ثانی را به بیان مصنف و مرحوم آقا جمال و شرح مواقف و مرحوم صدرا بیان کردیم. حال می خواهیم بیان پنجمی هم اضافه کنیم که به صورت قیاس اقترانی شکل ثانی تنظیم می شود
 بیان پنجم:
 صغری: الزمان ظرف لکل جسم
 کبری: و الفلک ظرف لکل جسم
 نتیجه: فالزمان فلک
 اشکال این بیان هم روشن است
 اشکال اول: این شکل، شکل ثانی و مرکب از موجبتین است که منتج نیست.
 اشکال دوم: حد وسط تکرار نشده چون ظرف بودن «زمان» با ظرف بودن «فلک» فرق دارد. زیرا زمان، ظرف برای جسم به عنوان امر مقارن است ولی فلک ظرف برای جسم به عنوان امر مشتمل است. یعنی زمان، مقارن جسم است ولی فلک، مشتمل بر جسم است زیرا جسم هایی که در جوف فلک قرار دارند فلک، مشتمل بر آنها است. پس کلمه «ظرف» در صغری و کبری به یک معنی نیست.
 اشکال سوم: کبری باطل است زیرا از جمله اجسام، خود فلک است و فلک ظرف برای خودش نیست ولی زمان، ظرف برای همه اجسام است حتی فلک نهم.
 اگر بخواهی کبری را درست کنی و بگویی (الزمان ظرف لکل الاجسام) و (الفلک ظرف لکل الاجسام غیر الفلک) در این صورت صغری و کبری صادق است ولی حد وسط به نحو دیگری تکرار نشده است زیرا مراد از (کل الاجسام) در صغری به معنای کل اجسام است ولی در کبری، به معنای کل اجسام غیر فلک است.
 بحث امروز: در جلسه گذشته مصنف وعده داد که به نحوی وارد در بحث ماهیت زمان می شود که از تبیین ماهیت زمان، وجود زمان هم بدست آید. وقتی مصنف وارد بحث می شود این مطلب، روشن می شود لذا در عنوان فصل، هم این را آورده که این فصل درباره تحقیق ماهیت زمان و وجود زمان (اثباتها) است. پس بیان مصنف، اگر چه یک بیان است ولی دو مطلب را عائد می کند. یعنی مثل اینکه مصنف از ما التزام می گیرد که ما معتقد به وجود زمان بشویم.
 بیان اجمالی: در ابتدا دو نمونه ای که برای همه ما مشهودند را ذکر می کند که در نمونه اول، دو متحرک، مسافت مختلف را در زمان واحد طی می کنند ولی با هم شروع می کنند و با هم تمام می کنند. در نمونه دوم، دو متحرک مسافت واحدی را در زمان مختلف طی می کنند که در ابتدا با هم شروع می کنند ولی در انتها با هم تمام نمی کنند سپس نتیجه می گیرد که در طی مسافت، علاوه بر مسافت و متحرک و حرکت و سرعت و بطو، چیز دیگری داریم (که اسم آن را نمی برد و آن، همان زمان است) که موجود است و امر معین و محدودی است. سپس مسافت را تقسیم می کند و با تقسیم شدن مسافت، نتیجه می گیرد که آن امر هم (یعنی زمان) تقسیم می شود.
 سپس این تقسیم را تعمیم می دهد و می فرماید چه حرکت، در مکان باشد (حرکت اینی) چه حرکت در وضع باشد فرقی ندارد. سپس بیان می کند آن امری که تقسیم پذیر است یا مقدار است یا ذو مقدار است. اگر مقدار باشد یا مقدارِ متحرک است یا مقدار حرکت است یا مقدار مسافت است. مقدار متحرک و مسافت را قبول نمی کند و می گوید پس باید مقدار چیز دیگر باشد و قبل از اینکه بیان کند مقدار حرکت است بیان می کند خود حرکت و خود سرعت و بطو نیست سپس بیان می کند که مقدار حرکت است. سپس وارد این بحث می شود که آیا این که ذو مقدار است جوهر است یاعرض است (مستقل است یا مستقل نیست) بیان می کند که مستقل نیست پس باید عارض باشد اما عارض بر چه چیز است؟
 آیا عارض بر ماده است مستقیما یا عارض بر چیزی است که آن چیز عارض بر ماده است؟ ثابت می کند که عارض بر ماده نیست بلکه عارض بر چیزی است که آن چیز یا ثابت است یا متغیر است. می گوید نمی تواند ثابت باشد پس متغیر است. سپس می گوید آن واسطه، حرکت است و آن که عارض بر حرکت می شود مقدار حرکت است و آن مقدارِ حرکت هم زمان است.
 دقت شود که در طول این استدلال، ماهیت زمان را بیان کردیم ولی از وجود زمان غافل نبودیم چون از ابتدای بحث، دو نمونه را گفتیم که زمان را موجود کردیم ولی اسمی از زمان نبردیم و همین دو مورد را توضیح می دادیم.
 بیان تفصیلی: ابتدا دو نمونه بیان می کنیم.
 نمونه اول: دو متحرک را ملاحظه می کنیم که هر دو شروع به حرکت کنند (چه حرکت قسری، چه حرکت طبیعی، برای ما مهم نیست) شروع حرکت با هم است و با هم حرکت را ختم می کنند (یعنی زمان هر دو یکی است ولی بنا نیست ما اسمی از زمان بیاوریم) ولی وقتی حرکتها تمام می شود می بینیم یکی مسافت بیشتری (10 کیلومتر) طی کرده و دیگری مسافت کمتری (8 کیلومتر) طی کرده. سوال این است که چه اتفاقی افتاده که این، بیشتر و آن دیگری کمتر رفته است؟ یک جواب دارد و آن اینکه این سریعتر و آن، بطی تر رفته است ولی این جواب را می توان به دو بیان گفت چون در سرعت و بطو دو مبنا است.
 1ـ خود آن نیرو بطی تر عمل کرده اند لذا آن شی، بطی تر رفته است و خود آن نیرو سریع تر عمل کرده لذا آن شی سریع تر رفته است. مصنف این مبنا را قبول دارد.
 2ـ آن شی که بطی رفته به خاطر این است که در لابلای حرکتش، سکون فاصله شده و آن شی که سریع رفته به خاطر این است که اصلا توقف نکرده یا اگر توقف و مکث کرده مدت مکثش کمتر است. این را مصنف قبول ندارد.
 (چون این دو مبنا در اصل مساله دخالتی ندارد لذا هر دو مبنا را مطرح کرد)
 نمونه دوم: مسافت را واحد فرض می کنیم و می گوییم زمانِ شروعِ حرکت، یکسان است ولی زمانِ ختمِ حرکت یکسان نیست یعنی یعنی یکی به مقصد رسیده ولی دیگری به مقصد نرسیده است. زمانِ طی مسافت مختلف است (نباید اسمی از زمان ببریم ولی به خاطر توضیح بحث اسم از زمان بردیم).
 مصنف از این دو نمونه نتیجه می گیرد که وقتی حرکتی انجام شود، غیر از حرکت و سرعت و بطو و مسافت، امر دیگری وجود دراد که آن امر دیگر را زمان می دانیم. مصنف تعبیر خاصی درباره زمان دارد و آن این است که «امکان قطع مسافت معین با سرعت معین و بطو معین»
 (صفحه 155 سطر 11) تا اینجا امکانی که محدود است را ثابت کرد حال می خواهد این امکان را تقسیم کند و می فرماید مسافتی را که ما الان داشتیم و درباره آن بحث می کردیم را نصف کن. مثلا مسافت ما 10 کیلومتر بود. اگر نصف کنی تبدیل به دو تا 5 کیلومتری می شود که حرکت، گاهی به سمت آن نصف باشد و گاهی از نصف شروع می شود یعنی حرکتی که از ابتدا تا انتها طول می کشید دو حرکت باشد. که یکی از ابتدا تا نصف برود و دیگری از نصف تا آخر برود. اما سرعت را حفظ کنید در این صورت چه اتفاقی می افتد؟ جواب می دهیم آن امکانی که در اول بود الان نصف می شود یعنی آن شی، با همان سرعت، نصفِ آن مسافت را طی می کند.
 مصنف این گونه وارد بحث می شود و می فرماید مسافت و سرعت را حفظ کن ولی متحرک را از مبدا تا نصف به حرکت در آور، آن امکان هم نصف می شود. دوباره می فرماید از نصف شروع کن و به منتهی برسان یعنی حرکت متحرک را با همان سرعت از نصف شروع کن و به منتهی ختم کن تعبیر مصنف در حرکت از نصف به سمت منتهی این است (برای روشن شدن تعبیر مصنف، مقدمه ای می گوییم و آن اینکه ما سه حرکت داریم 1ـ حرکت اول که از ابتدا تا انتها است سپس این حرکت را به دو قسمت تقسیم می کنیم 2ـ حرکت دوم که از مبدا تا نصف است 3ـ حرکت سوم که از نصف تا منتهای حرکت اول است).
 از منتهای الان (یعنی منتهای حرکت دوم که همان آخرِ نصف اول است) شروع کن و تا منتهای حرکت اول ادامه بده.
 سپس مصنف می فرماید آن امکانی که قبل از تقسیم مسافت وجود داشت الان به دو امکان مساوی تقسیم شد پس معلوم می شود که این امکان، قابل انقسام است.
 (صفحه 156 سطر 1) مصنف در ادامه، این بحث را تعمیم می دهد و می فرماید حرکت، چه حرکت اینی باشد چه حرکت وضعی باشد حکم، همین است که گفتیم و تفاوتی وجود ندارد زیرا در هر دو نوع از حرکت (اینی و وضعی) امکان اول وجود دارد و ثانیا این امکان، محدود است و ثالثا این امکان قابل انقسام است.
 اما نحوه بیان آن در حرکت اینی به این است که خود متحرک، مماس با قطعه ای از مکان می شود و سپس تماسش را عوض می کند و با قطعه دوم مماس می شود و تماسش را عوض می کند و با قطعه سوم و ... مماس می شود و مماساتِ متصل پیدا می کند. اما نحوه بیان آن در حرکت وضعی به این است که اتفاقی برای متحرک نمی افتد بلکه جزئی را در متحرک به حرکت وضعی، (مثل کُره) فرض می کنیم که در موازات فلان جسم است سپس این کُره را حرکت می دهیم که جزء فرضی دیگری در موازات فلان جسم قرار می گیرد هکذا جزء سوم و ... که این موازات، پی در پی عوض می شوند در هر دو صورت (حرکتی اینی و حرکت وضعی) حرکت در مسافت انجام می شود و در این حرکت، مماسه ها و موازات ها عوض می شوند و حکم (که وجود امکان و محدودیت امکان و قابلیت انقسام امکان است) در هر دو هست.
 توضیح عبارت
 (الفصل الحادی العشر ک ـ فصل فی تحقیق ماهیه الزمان و اثباتها)
 این فصل، فصل 11 است چون 10 فصل را مصحح کتاب با حروف ابجد مشخص کرد فصل 11 را باید به صورت «یا» می نوشت که «ی» علامت ((10)) و «1» علامت یک باشد ولی مصحح کتاب به جای اینکه این فصل را با «یا» مشخص کند با «ک» مشخص کرده و در فصل بعدی با «ل» که نشانگر عدد 30 است بیان کرده و هکذا در فصول بعدی. شاید مصحح کتاب خواسته از عدد 10 به بعد، عقود عدد (که همان 10، 20، 30، 40 و ...) است را بیان کند لذا گویا مصحح کتاب قصد شمارش نداشته و ترتیب عددی مرادش نبوده است.
 (فنقول ان من البین الواضح)
 «بین» است یعنی احتیاج به استدلال ندارد. «واضح» است یعنی احتیاج به تنبیه دادن هم ندارد. یعنی نه نیاز به استدلال دارد و نه از آن غافل هستیم تا نیاز به تنبیه داشته باشد.
 (انه قد یجوز ان یبتدی متحرکان بالحرکه و ینتهیا معا و احدهما یقطع مسافه اقل و الآخر مسافه اکثر)
 از اینجا وارد در نمونه اول می شود:
 کلمه (معا) قید برای (یبتدی و ینتهیا) هست. (بالحرکه) متعلق به یبتدی است و نباید متعلق به متحرکان گرفت چون لغو می شود. واو در (و احدهما) واو حالیه است.
 ترجمه: جایز است که دو متحرک، ابتدای به حرکت کنند با هم و منتهی شوند با هم در جایی که یکی مسافت اقل را طی می کند و دیگری مسافت اکثر را طی می کند.
 (اما لاختلاف البطء و السرعه او لتفاوت عدد السکونات المتخلله کما یراه قوم)
 یا به خاطر این است که چون حرکتشان، کیفیت مختلف داشته (که نظر مصنف همین است) یا به خاطر این است که در وسط حرکات، سکونانی تخلل پیدا کردند و در خلال و وسط حرکت قرار داشتند تفاوت دارند. یعنی در آن شی که حرکت بیشتر داشته سکونات کمتری آمده و در این شی که حرکت کمتری دارد سکونات بیشتری آمد، یا تعداد سکونات در هر دو برابر بود ولی مدت مکث وسکون در یک شی بیشتر از مدت مکث و سکون در شی دوم است. در اینجا تعبیر به «تفاوت عدد» کرده. که ممکن است گاهی تفاوت عدد باشد و گاهی تفاوت عدد نباشد یعنی سکون هر دو مساوی مثلا هر دو شی، در حرکتشان 5 سکون دارند ولی 5 سکون در شی اول، طولانی تر بوده و 5 سکون در شی دوم طولانی تر بوده چون مصنف نمی خواهد به طولانی و کوتاه بودن اشاره کند (چون اگر اشاره کند همان زمان است) لذا از لفظ «عدد» استفاده کرد. و الا اینجا می توانست بگوید (لتفاوت عدد السکونات المتخلله) یا بگوید (لتفاوت طول و قصر سکونات المتخلله) (کما یراه قوم) یعنی این مبنای دوم را قومی رای می دهند و ما در باب سرعت و بطو این تخلل سکونات را قائل نیستیم.
 (و یجوز ان یبتدی اثنان و یقطعا مسافتین مساویتین)
 از اینجا نمونه دوم را بیان می کند که مسافت را واحد و زمان رامختلف می گیرد.
 (لکن احدهما ینتهی الی الآخر المسافه و الآخر لم ینته)
 لکن یکی به آخر مسافت می رسد در حالی که دیگری به آخر مسافت نمی رسد.
 (و ذلک للاختلاف المذکور)
 (ذلک) یعنی این اختلاف در این نمونه دوم هم، به خاطر اختلاف در سرعت و بطو یا اختلاف در عدد سکونات متخلله است.
 (و یکون فی کل حال من الاحوال من مبتدا کل حرکه الی منتهاها امکان قطع تلک المسافه بعینها بتلک الحرکه المعینه السرعه و البطء).
 این دو نمونه را ذکر و از آن یک مطلب جامعی می گیرد و آن مطلب جامع این است که هر متحرکی برایش این امکان است که مسافت معینه را با حرکتی که سرعت و بطوش معین است طی کند. مصنف تعبیر به امکان می کند تا بعدا همین امکان را توضیح بدهد و تطبیق به زمان کند.
 (فی کل من الاحوال) یعنی چه نمونه اول، چه نمونه دوم.(امکان) اسم یکون است.
 از ابتدای حرکت تا منتهای حرکت، امکان طی این مسافت معین به توسط حرکتی که سرعت و بطوش معین است. (ال در السرعه و البطو، بدل از مضاف الیه است یعنی المعینه سرعتها و بطوها، حرکتی که سرعت و بطوش معین است).
 (و المعینه الترکیب مع السکون)
 اگر (او المعینه)با (او) بود بهتر بود چون عبارات بعدی که در خط 9 (او الاقل) آمده یا در خط 5 (او لتفاوت) آمده با (او) آمده است.
 این جمله عطف بر (المعینه السرعه و البطو) است که با این عبارت به مبنای مخالف اشاره می کند.
 ترجمه: به آن حرکتی که معینه الترکیب با سکون است یعنی با سکون های معینی ترکیب می شود. (یعنی تعداد سکونها و طول و قصر سکونها مشخص است).
 (و امکان قطع اعظم من تلک المسافه بالاسرع منها او الاقل مخالطه سکونات)
 (امکان) عطف بر (امکان) است و اسم برای یکون است.
 در این عبارت و عبارت بعدی، مسافت و حرکت را عوض می کند. مسافت را طولانی تر و حرکت را هم سریع تر می کند. در عبارت اول و (ان کان قطع المسافه بتلک الحرکه) که آن را زیاد و کم نکرد.در عبارت دوم مسافت را بالاتر و سرعت را بیشتر می کند. در عبارت سوم مسافت را کوتاهتر و سرعت را هم کمتر می کند.
 می توانست دو کار دیگر هم انجام دهد: 1ـ مسافت را بیشتر کند و سرعت را کمتر کند. 2ـ مسافت را کمتر کند و سرعت را بیشتر کند. اما مصنف وقتی مسافت را بیشتر می کند سرعت را هم بیشتر می کند و وقتی مسافت را کمتر می کند سرعت را هم کمتر می کند چرا مصنف این کار را انجام نداد؟
 در ضمن مثال توضیح می دهیم:
 حالتی که در ابتدا ذکر کردیم این بود که مسافت 10 کیلومتری را با سرعت 10 کیلومتر طی کند حال اگر مسافت را 12 کیلومتر کند. که 12 ساعت طول بکشد تا هر کیلومتر را در یک ساعت طی کند در این صورت بین دو مثال فرقی نیست مصنف می خواهد مثالی بزند که بین دو مثال فرق باشد لذا وقتی مسافت را بیشتر می کند سرعت را هم بیشتر می کند به این صورت که مسافت 10 کیلومتری، 10 ساعت طول بکشد و مسافت 12 کیلومتری هم 10 ساعت طول بکشد. دراین صورت، سرعت آن بیشتر می شود اما وقتی مسافت را 8 کیلومتر کند سرعت را کمتر می کند تا 10 ساعت طول بکشد. یعنی زمان را محدود می کند.
 ضمیر در (منها) به تلک الحرکه بر می گردد.
 (او الاقل) اشاره به مبنای دوم در سرعت می کند که مورد قبول مصنف نیست. یعنی آن که مخالطت سکوناتش کمتر باشد که در نتیجه سرعتش بیشتر است.
 (و امکان قطع اقل منها بالابطا من تلک او الاکثر مخالطه سکونات)
 (امکان) عطف بر (امکان) در سطر 7 است.
 و وجود دارد امکان اقل از مسافت به ابطا از آن حرکت (یعنی مسافت آن بیشتر است ولی حرکتش کندتر است).
 (او الاکثر) اشاره به مبنای مخالطت دارد. یعنی عدد سکونات متخلل، زیاد باشد.
 (و ان ذلک لا یجوز ان یختلف البته)
 تا اینجا سه مرتبه لفظ امکان را بکار برد 1ـ امکان در مسافت متوسط 2ـ امکان در مسافت اعظم 3ـ امکان در مسافت اقل، سرعت هم همین طور است که 1ـ سرعت معین 2ـ سرعت ابطا 3ـ سرعت اسرع. سپس می فرماید در هر یک از این سه نمونه که گفتیم همه چیز معین است و جایز نیست که مختلف باشد. یعنی در هر سه، 10 ساعت طول می کشد.
 (فقد ثبت بین المبدا و المنتهی امکان محدود بالقیاس الی الحرکه و الی السرعه)
 در هر سه نمونه (چه مسافت متوسط چه اعظم چه اقل، و چه سرعت معین چه اسرع و چه ابطا) ثابت شد که بین مبدا و منتهی امکان ثابت است و امکان، کنایه از زمان است که بعدا اسم آن را می بریم. و این امکان، محدود و معین است یعنی وقتی حرکت و سرعت را ملاحظه می کنی می بینی این امکان، معین است.
 (و اذا فرضنا نصف تلک المسافه)
 تا اینجا امکانی که محدود است را ثابت کرد حال می خواهد این امکان را تقسیم کند و می گوید مسافت 10 کیلومتری را نصف کردیم و به دو تا 5 کیلومتری تبدیل کردیم.
 (و فرضنا السرعه بعینها و البطء بعینه)
 سرعت و بطو را دست نزدیم و سرعت و بط، همان سرعت و بطو معین است
 (کان امکان آخر بین ابتدا تلک المسافه و منتهی نصفها)
 (کان) تامه است یعنی امکان دیگری محقق می شود که این امکان، بین ابتدا و انتهای آن مسافتِ اول نیست بلکه بین ابتدای آن مسافت و منتهایی که عبارت از نصف است می باشد.
 (منتهی نصفها) اضافه بیانیه است نه لامیه یعنی منتهایی که عبارت از نصف آن مسافت است.
 (انما یمکن فیه قطع النصف بذلک السرعه و البطء)
 ضمیر در (فیه) به (امکان آخر) بر می گردد.
 آن امکان آخر که این صفت دارد که ممکن است در آن امکان آخر (یعنی در زمان) که طی کند این متحرک، نصف مسافت را با همان سرعت و بطوئی که کل مسافت را در مرتبه اولی طی می کند. حال می خواهد حرکت نصف دوم را بیان کند که با این عبارت (و کذلک بین ...) بیان می کند.
 (و کذلک بین هذا المنتهی المنصف المفروض الان و بین المنتهی الاول)
 (کذلک) یعنی امکان دیگری (امکان سوم) وجود دارد که بین منتهایی که نصف شده و الان در حرکت دوم، فرضش کردیم و بین منتهایی که در اول فرض کردیم. به عبارت دیگر بین منتهای حرکت دوم و منتهای حرکت اول است.
 (فیکون الامکان الی النصف و من النصف یتساویان)
 تا اینجا سه حرکت را بیان کرد 1ـ از ابتدا تا انتها که 10 کیلومتر است. 2ـ از ابتدا تا نصف 10 کیلومتر 3ـ از منتهای جدید (که ابتدا 5 کیلومتر است) تا انتهای قدیم (که انتهای 10 کیلومتر است). مصنف با این عبارت، می فرماید امکان دوم و امکان سوم مساوی اند و هر یک، نصف امکان اول اند پس معلوم می شود که امکان اول تقسیم می شود. پس امکان اول قابل تنصیف است.
 ترجمه: امکان، تا نصف (از اول تا 5 کیلومتر) و امکانی که از نصف شروع می شود و به آخر یم رسد مساوی اند.
 (فکل واحد منهما نصف الامکان المفروض اولا)
 هر یک از این دو امکان که مساوی اند نصف امکانی هستند که در ابتدا فرض کردیم که برای مسافت 10 کیلومتری بود.
 (فیکون الامکان المفروض اولا منقسما)
 (اولا) مربوط به (مفروض) است و (منقسما) خبر برای (یکون) است.
 پس آن امکانی که در اول فرض شد (که مسافت 10 کیلومتری بود) منقسم شد.
 (و لا علیک الان ان نجعل هذا المتحرک شیئا متحرکا بالحقیقه فی المکان.
 (الان) یعنی در این بحثی که داریم (ولی ممکن است در جای دیگر و در بحث دیگر متفاوت باشد و بگوییم مراد از حرکت، حرکت اینی است و حرکت وضعی اراده نشده یا بگوییم مراد از حرکت، حرکت اینی نیست و حرکت وضعی اراده شده)
 ترجمه: بر تو نیست که قرار بدهی این متحرک را شیئی، که متحرک است بالحقیقه در مکان (یعنی متحرک را شیئی بگیر که به طور حقیقی در مکان حرکت می کند یا متحرک را جزء بگیر که آن جزء حقیقهً حرکت نمی کند بلکه کل فلک حقیقهً حرکت می کند و آن جزء به تبع فلک حرکت می کند
 (او جزء یفرضه لمتحرک بالوضع یتسبه المتحرک فی المکان)
 (او جزء) عطف بر (شیئا) است.
 (یفرضه) اگر تفرضه باشد بهتر است.
 ترجمه: جزئی که تو آن جزء را فرض می کنی برای متحرک بالوضع است.
 (یشبه المتحرک) این جزئی که روی متحرک (کُره) حرکت می کند شبیه آن شیئی است که در مکان حرکت می کند چون این با فرض، حرکت می کند ولی آن شی با فرض، حرکت نمی کند بلکه با حقیقت حرکت می کند. حال سوال می کنیم در چه چیزی شبیه است؟ در اینکه آن شی که در مکان حرکت می کند دائما و متصلا (بدون فاصله) مماسه را عوض می کند. آن جزئی هم که روی کره است دائما و متصلا (بدون فاصله) موازات راعوض می کند.
 (فانه یفارق مماسه الی مماسه بمماسات متصله)
 این عبارت، دلیل برای (یشبه) است. چرا این شی و این جزء به هم شبیه اند؟
 به خاطر این که متحرک در حرکت مکانی، جدا می شود از مماسه ای و به سمت مماسه دیگر می رود و این کار را به مماسات متصله انجام می دهد و بین آنها وقفه نیست.
 (او موازهً الی موازه بموازیات متصله)
 عطف به مماسه است یعنی (یفارق موازاه) که مربوط به حرکتِ جزءِ روی متحرکِ بالوضع است.
 (و ان یسمی ما یقطعه مسافه کیف کان)
 (ان یسمی) عطف بر (ان نجعل) است یعنی و لا علیک الان ان یسمی (اگر ان تسمی بود بهتر بود)
 ترجمه: و باز بر تو باسی نیست که آنچه را که این جزء یا آن شی (و به طور کلی آن متحرک) طی می کند، مسافت بِنامی.
 (کیف کان) یعنی چه آن مسافت، مکان باشد چه آن مسافت امری باشد که این متحرکِ وضعی یا جزء روی متحرک وضعی آن را طی می کند.
 (فلیس یختلف لذلک حکم فیما نحن بسبیل)
 (لذلک) یعنی برای اینکه حرکت، حرکت مکانی باشد یا حرکت، حرکت وضعی باشد.
 ترجمه: و به خاطر آن، اختلاف پیدا نمی کند حکم به خاطر وضعی بودن حرکت یا به خاطر اینی بودن حرکت (که مراد از حکم همان سه تا است 1ـ امکانِ قطع، حاصل است 2ـ این امکان، محدود و معین است. 3ـ این امکان قابل انقسام است).
 آیا هیچ حکمی اختلاف پیدا نمی کند؟ جواب می دهد که خیر، بعضی حکم ها اختلاف پیدا می کنند آنچه که ما بحث در آن داریم مختلف نمی شود. بحثی که ما در آن هستیم همان سه مطلب بود. و این سه حکم در (ما نحن بسبیله) فرقی ندارد.
 از (فنقول) شروع به ادامه استدلال است. چون استدلال را به جایی رساند و سپس استدلال را قطع کرد و به سراغ تعمیم بحث رفت و در تعمیم بحث، استدلال را ادامه نداد از (فنقول) می خواهد استدلال را ادامه دهد.
 نکته: توجه شود در بحثی که گفتیم مصنف می فرماید این امکان، موجود است و بعدا بیان می کند که امکان، زمان است. الان که می گویی امکان موجود است یعنی زمان موجود است. که در لابلای بحث از ماهیت زمان، بحث از وجود زمان را هم مطرح می کند یعنی به آن وعده ای که داده وفا می کند که ما نه تنها ماهیت زمان را به تنهایی ذکر می کنیم بلکه ماهیت زمان را همراه با وجود زمان بیان می کنیم تا معلوم شود زمان که ماهیتش این است نیز موجود است.
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo