< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/04/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 152 سطر 11 (قوله فهذه هی الاقوال)
 موضوع: رد قول اول و قول دوم درباره ماهیت زمان
 بعد از اینکه اقوال درباره وجود زمان را مطرح کردیم به ذکر ماهیت زمان پرداختیم و اقوال در ماهیت زمان را بیان کردیم که 4 قول بود. مصنف می فرماید هیچ کدام از این 4 قول صحیح نیست و شروع به رد اقوال چهارگانه می کند. قول اول را با 5 بیان باطل می کند.
 رد قول اول (قول اول این بود که زمان همان حرکت است)
 اشکال اول: (فلانه قد یکون) خصوصیتی در حرکت است که در زمان وجود ندارد، حرکت متصف به سرعت و بطو می شود ولی زمان متصف به سرعت و بطو نمی شود یعنی نمی توان گفت این زمان، سریعتر است و آن زمان، بطی تر است. بلکه زمان را متصف به قلت و کثرت می کنند. و می گویند اگر حرکت، بطی باشد زمان، طویل یا کثیر است و اگر حرکت، سریع باشد زمان، قصیر است. در حالی که حرکت متصف به سرعت و بطو می شود. سپس نتیجه می گیریم حرکت و زمان با یکدیگر تفاوت دارند والا اگر یکی بودند وصفِ حرکت، می توانست وصف زمان هم باشد.
 اشکال: ممکن است کسی اشکال به کلام مصنف کند که این، مصادره است. زیرا کسی که زمان را با حرکت یکی می بیند همان طور که حرکت را متصف به سرعت و بطو می کند زمان را هم متصف به سرعت و بطو می کند. تنها اختلاف در این نیست که زمان و حرکت یکی هستند یا یکی نیستند؟ بلکه اختلاف در اتصاف هم هست یعنی شما می گویید این اتصاف حاصل نمی شود ولی آن ها می گویند این اتصاف حاصل می شود.
 شما با آن امری که مورد نزاع است می خواهید نزاع دیگری را برطرف کنید. یعنی همان که مورد نزاع است را می خواهید دلیل بر رفع نزاع قرار دهید.
 جواب: خصمِ مصنف، معتقد است که زمان متصف به سرعت و بطو نمی شود والا اگر اختلاف در این باشد که آیا ماهیت زمان با حرکت یکی است یا نه؟ مصادره می شود پس مصنف از آن چه که مقبول خصم است استفاده می کند و کلامش را رد می کند لذا اگر به کلام خصم توجه کنیم همین مطلب از آن به دست می آید. کلام خصم این بود که (ان المریض و المغتنم یستطیلان زمان یستقصره المتمادی فی البطر) که در کلامش طول و قصر را آورد و از سرعت و بطو استفاده نکرد. یعنی نگفت مریض، زمان را بطی می بیند بلکه گفت مریض، زمان را طولانی می بیند و نگفت انسانِ خوشحال زمان را سریع می بیند بلکه گفت انسانِ خوشحال زمان را کوتاه می بیند.
 اشکال دوم: (قوله و قد یکون حرکتان) می توانیم دو حرکت را با هم موجود کنیم اما دو زمان را نمی توانیم با هم موجود کنیم.
  مثال اول: توپی که روی زمین قِل می خورد این توپ هم حرکت دورانی می کند و به دور خودش می چرخد هم حرکت مستقیم می کند و بر روی زمین حرکت می کند این دو حرکت در یک زمان واقع می شوند (مثل حرکت وضعی و انتقالی زمین).
 مثال دوم: حرکت شمس و قمر که هر دو با هم اتفاق می افتد ولی زمان، یکی است.
 در این دو مثال، می توان گفت دو وحرکت انجام شد ولی نمی توان گفت دو زمان حاصل شد بلکه یک زمان است.
 اشکال: این اشکال دوم هم مصادره است اینجا هم ممکن است شخصی بگوید کسانی که حرکت را عین زمان می دانند همان طور که دو حرکت قائل هستند دو زمان قائل هستند و اگر کسی بخواهد این گروه را رد کند نمی تواند بگوید زمان، یکی است چون این گروه می گوید زمان دو تا است. شما در محل نزاع، زمان را یکی می گیرد و قول این گروه را رد می کنید.
 جواب: جواب همان است که گفتیم این گروه قبول دارد که زمان یکی است مگر ادعا کند که زمان دو تا است و مصنف در این صورت نمی تواند با یکی بودن زمان، این گروه را رد کند.
 اشکال سوم: (و الحرکه فصولها) احتمال دارد مراد از فصول، چون به زمان نسبت داده می شود فصول بهار و تابستان باشد در حالی که این، مراد نیست بلکه مراد از فصول، فصل حرکت و فصل زمان (فصل منطقی) است.
 اگر زمان را تعریف کنی می گویی: مقدار الحرکه من حیث التقدم و التاخر. اما حرکت را تعریف کنی می گویی کمال اول من حیث هو لما بالقوه.
 فصل زمان (من حیث التقدم و التاخر) است و فصل حرکت (من حیث هو لما بالقوه) است اگر دو حقیقت، فصل شان فرق کند خود آن دو حقیقت هم فرق می کنند لذا حقیقت زمان با حقیقت حرکت یکی نیست.
 اشکال چهارم: (و الامور المنسوبه) چیزهایی را به زمان نسبت می دهیم که به حرکت، اصلا نسبت نمی دهیم مثلا کلمه الان، بغته، هوذا (اینک) که برای زمان است ولی مربوط به حرکت نیستند. اگر بگوییم (بغتهً «اینک» حرکتی شروع کردیم یا الان این امر اتفاق افتاد) کلمه «بغته» و «الان» مربوط به زمان است نه حرکت. و این منسوبها نشان می دهند که منسوب الیه آنها که زمان است با حرکت فرق می کند چون این منسوب، منسوب به زمان است نه حرکت.
 اشکال پنجم: (و الزمان یصلح) این اشکال درباره فصل منطقی زمان و حرکت است اما نه به بیان که در اشکال سوم گفتیم بلکه به بیان دیگری می گوییم. وقتی حرکت سریع را تفسیر می کنیم می گوییم: موجود تدریجی که در زمان کمتری واقع می شود یعنی در فصل حرکت سریع، زمان را دخالت می دهیم. اما اگر بخواهیم حرکت سریع را تفسیر کنیم حرکت را جزء فصل قرار نمی دهیم اما زمان را قرار می دهیم. اگر حرکت و زمان فرقی نداشتند همان طور که زمان می توانست جزء فصل حرکت سریع باشد حرکت هم می توانست جزء فصل برای حرکت سریع باشد. در حالی که حرکت، جزء فصل برای حرکت سریع نیست بلکه جنس برای حرکت سریع است. پس زمان، جزء الفصل است ولی حرکت، جز الفصل نیست بلکه جنس است و جنس با جزء الفصل فرق می کند پس حرکت هم با زمان فرق می کند.
 رد قول دوم: (قول دوم این بود که زمان حرکت فلک است و مرادش از فلک، فلک الاولی یا فلک اطلس بود. اما به چه دلیل حرکت اولی می گویند بعضی می گویند به خاطر این بود که اولین حرکتی بود که بشر به آن پی می برد. چون حرکت شبانه روزی اولین حرکتی بود که بشر به آن پی برد و حرکت شبانه روزی بوسیله فلک نهم انجام می شد پس حرکت فلک نهم، حرکت اولی است.
 بعضی می گویند به خاطر اینکه بقیه حرکتها را با این حرکت حساب می کنند مثلا می گویند ماه در 30 روز و شمس در 365 روز حرکت می کند یعنی 30 یا 365 دوری که فلک الافلاک بزند).
 اشکال اول: ما این طور می گوییم که حرکت فلک نهم را با حرکت یک فلک دیگر می سنجیم و مقایسه می کنیم می بینیم فلک نهم مسافت بیشتری را طی کرده است پس نتیجه می گیریم که فلک نهم حرکتش سریع تر است. دقت شود که حرکت فلک نهم را با حرکت فلک دیگر می سنجیم یعنی حرکتی را با حرکتی می سنجیم (یعنی حرکتی مع حرکتی) اما در وقتی که این دو حرکت، معیت دارند زمان، معیت ندارد. یک زمان وجود دارد که هر دو حرکت، با یکدیگر در آن زمان واقع می شوند یعنی یک زمان، ظرف برای دو حرکت با هم هست. اینکه دو حرکت با هم هستند ولی ظرف زمانشان دو تا نیست نشان می دهد که حرکت، زمان نیست یعنی آن حرکت فلک نهم، زمان نیست چون می توان گفت که حرکت فلک نهم با حرکت فلک دیگر است ولی نمی توان گفت که زمان با حرکت فلک دیگر است یعنی حرکت فلک نهم را می توان با حرکت فلک دیگر قرار داد ولی زمانِ حاصل با فلک نهم را نمی توان با حرکت فلک دیگر قرار داد. حرکت فلک نهم با حرکت فلک دیگر همراه می شود. اما زمان، همراه نمی شود ولی ظرف می شود. (آن چه در اشکال مصنف مهم است کلمه «مع» است) پس می توان گفت حرکت فلک نهم با حرکت فلک دیگر معیت دارد اما نمی توان گفت زمانِ حاصل از حرکت فلک نهم با حرکت فلک دیگر معیت دارد بلکه باید از «فی» استفاده کنی و به جای معیت بیاوری یعنی بگویی زمان حرکت فلک نهم، ظرف برای حرکت فلک دیگر است. یعنی حرکت فلک دیگر در (فی) زمانِ حاصل از حرکت فلک نهم است نه همراه با زمان حاصل از او باشد در حالی که همراه با حرکت حاصل از فلک نهم است.
 به بیان بهتر می گوییم: شما حرکت خورشید را فرض کنید که همراه با حرکت فلک نهم است ولی همراه با زمان حاصل از فلک نهم نیست.
 اشکال دوم: (مع ما فی هذا) وقتی می گوییم این حرکت مقدم بر آن حرکت است. کلمه «تقدم و تاخر و معیت» نشان می دهد که آن دو طرف، در یک چیز دیگری غیر از خود دو طرف واقع اند که در آن چیز دیگر یا معیت دارند یا تاخر دارند.
 توضیح عبارت:
 (فهذه هی الاقوال السالفه قبل نضج الحکمه فی امر الزمان)
 این 4 قولی که گفتیم قبل از این بود که حکمت، پخته شود و جا بیفتد. اما امروزه که حکمت به نضج آمده در بین فلاسفه این اقوال را نداریم.
 (و کلها غیر صحیح)
 ما در زبان فارسی می گوییم هیچ کدام صحیح نیست. نمی گوییم همه صحیح نیستند اگر بگوییم همه صحیح نیستند، این جمله مفهوم دارد و این مفهوم، مراد مصنف نبوده ولی در عین حال کلام مصنف، موهم نیست چون نگفته (لیس کلها صحیحا) یعنی از سالبه استفاده نکرده که مفهوم داشته باشد بلکه از معدوله استفاده کرده یعنی هر یک از اقوال را حساب کنی صحیح نیست. که همان مفاد (هیج کدام صحیح نیست) را می رساند.
 (اما ان الحرکه لیست زمانا)
 اولین قول از اقوال چهارگانه این بود که حرکت، مطلق زمان است (چه حرکت مستدیر چه حرکت مستقیم چه حرکت فلک چه غیر فلک) که در صفحه 152 سطر دوم بیان شد (فمنهم من جعل الحرکه زمانا)
 (فلانه قد یکون حرکه اسرع و حرکه ابطا و لا یکون زمان اسرع من زمان و ابطا بل اقصر و اطول)
 این عبارت، اشکال اول را بیان می کند که اگر حرکت گفته شد می گوییم این حرکت، سریع است و آن حرکت بطی است ولی زمانِ اسرع از زمان دیگر یا ابطا از زمان دیگر نداریم بلکه زمانِ اقصر از زمان دیگر یا اطول از زمان دیگر داریم. پس زمان و حرکت یکی نیستند. اگر یکی بودند هر دو متصف به سرعت و بطو می شدند.
 (و قد یکون حرکتان معا و لا یکون زمانان معا)
 این عبارت، اشکال دوم است. (قد یکون) تامه است. البته می تواند ناقصه باشد و (معا) خبر است ولی تامه بودن بهتر است.
 ترجمه: گاهی دو حرکت با هم واقع می شوند در حالی که دو زمان با هم واقع نمی شوند.
 (و انت تعلم انه قد تحصل حرکتان مختلفان معا فی زمان واحد و زمانهما لا یختلف)
 این عبارت، توضیح اشکال دوم است. (معا) قید برای حرکتان است.
 دو حرکت مختلف با هم حاصل می شوند اما در زمان واحد، در حالی که زمانشان مختلف نیست. در ابتدای اشکال، مصنف گفت این دو حرکت با هم واقع می شوند در حالی که دو زمان نداریم اما در ادامه اشکال مصنف گفت این دو حرکت مختلف با هم واقع می شوند در حالی که دو زمان مختلف نداریم. باید ببینیم کلمه «مختلف» چه معنایی دارد؟
 دو حرکت مختلفند احتمال دارد به لحاظ استداره یا استقامت باشد. این احتمال بنابر قول اول فرقی نمی کند چون استداره با استقامت، زمانشان یکسان است و مختلف نمی شود. احتمال دارد که مراد از مختلف، مختلف در اندازه است. در این صورت، زمانشان عوض می شود و نمی تواند بگوید زمان، یکی است. پس مختلفِ در اندازه مراد نیست والا اگر مراد باشد، دو حرکتی که در اندازه مختلفند پس زمانشان هم مختلف می شود (زمانشان یکسان نمی شود).
 منظور از مختلف، می تواند مختلف در استداره و استقامت باشد که احتمال اول بود و آن را رد کردیم و می تواند مختلف در سرعت و بطو باشد. بالاخره زمان را یک ظرف فرض می کنیم و دو حرکت (که یکی استقامت و یکی استداره است) انجام می شود (یا دو حرکت که یکی سریع تر و یکی بطی تر است انجام می شودهر دو در یک زمان واقع می شوند ولی یکی مسافت بیشتری طی می کند اگر سریعتر باشد و یکی مسافت کمتری طی می کند. یا یکی مسافت استداره طی کند و یکی مسافت مستقیم طی می کند ولی هر دو در یک زمان هستند) پس مراد از مختلف، مختلف در اندازه و مقدار (احتمال دوم) نیست والا اگر بگیری وقتی که حرکت، مختلف المقدار باشد زمانش هم مختلف المقدار است به شرطی که فقط مقدارشان فرق کند. اما اگر سرعت و بطو آن فرق کرد ممکن است زمانش یکی باشد و مسافتش فرق کند. پس اگر اختلاف را به معنای اختلاف در سرعت و بطو بگیری از همه واضح تر است. اگر اختلاف به معنای اندازه گرفتید باید در زمان اندازه را مختلف نکنید و این طور بگویید در 5 دقیقه زمان، دو حرکت است.
 (و الحرکه فصولها غیر فصول الزمان)
 این عبارت، بیان اشکال سوم است.
 فصل حرکت با فصل زمان فرق می کند و وقتی فصل، تفاوت کرد خود آن دو هم فرق می کند. پس اگر حرکت با زمان، دو فصل مختلف دارند پس دو حقیقت مختلف هم خواهند داشت.
 (و الامور المنسوبه الی الزمان مثل هوذی و نعته و الان و آنفا لیست هی من ذات الحرکه فی شی)
 این عبارت، بیان اشکال چهارم است.
 نسخه صحیح به جای (نعته)، (بغته) باید باشد.
 (آنفا) یعنی به زودی
 این 4 مثال، منسوب به زمانند ولی منسوب به ذات حرکت نیستند و این، دلیل است که حرکت با زمان یکی نیست.
 (و الزمان یصلح ان یوخذ فی حد الحرکه السریعه جزا من الفعل و الحرکه لا تصلح ان توجد کذلک)
 زمان صلاحیت دارد که در حد حرکت سریعه به عنوان جزء از فصل اخذ شود (یعنی بگوییم حرکت سریع، حرکتی با زمان کمتر است) در فصل که «زمان کمتر» است کلمه «زمان» آمده است. پس زمان داخل در فصلِ حرکتِ سریع شد ولی خود حرکت را نمی توان در فصل حرکت سریع اخذ کرد. یعنی نمی توان گفت: حرکت سریع، حرکتی است که با حرکت کمتر باشد یا با حرکت بیشتر باشد پس در ضمن فصلی، زمان اخذ شد ولی حرکت اخذ نشد. معلوم می شود که زمان با حرکت یکی نیست.
 ترجمه: زمان صلاحیت دارد که در حد حرکت سریعه به عنوان جزء از فصل قرار بگیرد.
 (و الحرکه لا تصلح ان توخذ کذلک) مراد از (کذلک) این است یعنی فی حد الحرکه السریعه جزء من الفصل. مراد از (کذلک)، فی حد الزمان السریع نیست. از کلمه «زمان سریع» استفاده نکن چون ممکن است کسی این گونه فکر کند که زمان را در حد حرکت سریع اخذ می کنیم اما حرکت را در حد زمان سریع اخذ نمی کنیم. این، مراد نیست. مراد این است که در حد حرکت سریع (فقط حرکت سریع) زمان به عنوان جزءِ فرضی اخذ شود ولی حرکت به عنوان جزء فرضی اخذ نمی شود. بلکه حرکت در عنوان جنس است.
 (بل توخذ علی انها جز متقدم)
 بلکه حرکت را در حد حرکت سریع اخذ می کنیم به این عنوان که جزءِ متقدمِ حد است. و جزء متقدم در حد، جنس است و جزء متاخر، فصل است در حالی که زمان را به عنوان جزء الفصل اخذ می کنیم و حرکت به عنوان جنس اخذ می شود معلوم می شود که زمان با حرکت فرق دارد. یعنی حرکت با زمان یکی نیست.
 (فانه یصلح ان یقال ان السریع هو الذی یقطع مسافه اطول فی زمان اقصر و لا یصلح ان یقال فی حرکه اقصر)
 با این عبارت، حرکت سریع را تعریف می کند و می گوید حرکت سریع آن است که ( ((هو الذی یقطع مسافه اطول» جنس است و «فی زمان اقصر» است فصل است که کلمه «زمان)) جزئی از فصل است) قطع کند مسافت اطول را در زمان اقصر.
 (و لا یصلح ان یقال) نمی توان به جای (فی زمان اقصر)، (فی حرکه اقصر) بگوییم یعنی حرکت را نمی توان جزء الفصل قرار داد ولی می توان جنس قرار داد و گفت (الحرکه السریعه هو الحرکه فی مسافه اطول فی زمان اقصر) که حرکت به عنوان جنس اخذ شده.
 (و حکم الحرکه الاولی الفلکیه هذا الحکم بعینه)
 این عبارت باید سرخط نوشته شود. از اینجا وارد در ردّ قول دوم می شود.
 حکم حرکت اولای فلک (که همان حرکت فلک نهم است و خصم آن را عبارت از زمان می گیرد) همان حکم مطلق الحرکه بعینه است یعنی همان طور که اگر مطلق الحرکه را زمان قرار بدهیم باطل بود، هم چنین اگر حرکت فلک نهم را که حرکت اولی است زمان قرار بدهیم باطل است.
 (فانها یصلح ان یقال فیها انها اسرع الحرکات)
 ضمیر در (فانها) به حرکت اولای فلکیه بر می گردد.
 ترجمه: حرکت اولای فلکیه، صلاحیت دارد که درباره اش بگوییم اسرع الحرکات است. (یعنی از همه حرکت ها سریع تر است).
 (لانها تقطع مع قطع الحرکه الاخری اعظم)
 چرا اسرع الحرکه است؟ چون این حرکت اولی طی می کند (چه چیزی را طی می کند؟ بعدا بیان می کند که اعظم است و مراد از اعظم، مسافت اعظم است) با طی کردن حرکت دیگر که برای فلک دیگر است (چون فلک نهم مثلا به همراه فلک خورشید، مسافت اعظمی را طی می کند سپس معلوم می شود که اسرع است. هر دو در یک زمان حرکت می کنند اما فلک نهم مسافت بیشتری را طی می کند پس معلوم می شود که اسرع است.
 مصنف، «اسرع بودن» را دلیل بر این قرار نمی دهد که زمان با حرکت یکی نیست. این معیت را دلیل قرار می دهد یعنی می گوید دو حرکتها با هم انجام می شوند اما زمان یک حرکت با حرکت دیگر انجام نمی شود.
 (مع ما فی هذا مما نتکلم فیه بعد)
 این عبارت، بیان اشکال دوم است. یعنی علاوه بر این اشکال اول، اشکال دیگری هم هست و آن اشکال عبارتست از آن که ما بعدا درباره آن تکلم می کنیم.
  مراد از «بعداً» خط بعدی قوله «هذه المعیه» است
  (فی هذا) یعنی در قول دوم.
 (و هذه المعیه تدل علی امر غیر الحرکتین)
 این معیت، دلالت بر امری (که زمان است) می کند که غیر از حرکتین است.
 توضیح: این معیت، دلالت می کند بر این که غیر از حرکتین که دو طرفِ «مع» هستند امر دیگری وجود دارد که این طرفین، در امر دیگر معیت دارند.
 (بل تدل علی معنی ینسبان لکلتاها الیه و یتساویان فیه و یختلفان فی المسافه)
 نسخه صحیح: (کلتاهما) است.
 بلکه معیت دلالت می کند بر معنایی (که آن معنی، زمان است) که این دو حرکتی که در دو طرف «مع» هستند هر دو به همان معنی، نسبت داده می شوند (یعنی می گویند در این معنی با هم هستند) و آن دو طرف در آن معنی مساوی اند گرچه در مسافت مختلفند (مسافتی که فلک نهم طی می کند پیش از مسافتی است که فلک شمس طی می کند).
 (و ذلک المعنی لیس ذات احدهما)
 از اینجا بیان می کند که آن معنی، خود ذات آن دو حرکت نیست.
 (لان الثانی لا یشارک الآخر فی ذاته)
 زیرا دومی (یعنی حرکت فلک شمس) با دیگری (یعنی حرکت فلک نهم را) در ذاتش مشارک باشد (یعنی این طور نیست که حرکت فلک شمس با ذات حرکت فلک نهم مشارک باشد. بلکه با حرکت فلک نهم در زمانِ حاصل از حرکت فلک نهم مشارک است. نه این که با حرکت فلک نهم در حرکت فلک نهم مشارک است. حرکت شمس با حرکت فلک نهم در حرکت فلک نهم مشارکت ندارد بلکه در زمانِ ساخته شده به وسیله حرکت فلک نهم مشارک است. این نشان می دهد که حرکت با زمان یکی نیست.
 ترجمه: و این معنی که هر دو حرکت با هم در آن معنی مشارکت دارند، این معنی ذاتِ حرکتِ فلک نهم (احدهما) نیست زیرا که دومی (حرکت فلک شمس) با دیگری (حرکت فلک نهم) مشارکت در ذات حرکت فلک نهم ندارد. بلکه مشارکت دارد در امر (یعنی زمانی) که هر دو حرکت با هم در آن زمان هستند اگر مشارکت در آن زمان است مشارکت در حرکت فلک نهم نیست پس زمان با حرکت فلک نهم یکی نیست.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo