< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/04/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 151 سطر 11 (قوله و قالت طائفه)
 موضوع: بیان قول کسانی که قائلند زمان، جوهر و ازلی است/ ادله نفی زمان
 داشتیم شبهاتی که در باب زمان گفته شده بود را نقل می کردیم. بعد از نقل شبهات به ذکر بعضی اقوال پرداختیم. مصنف آن بعض اقوال را جزء شکوک حساب می کند چون این اقوال را که طرح می کند دلیل آنها را هم می گوید. مصنف چون دلیل آنها را در حد شبهه می داند لذا این نقل اقوال را ملحق به شبهه می کند و در پایان می گوید (هذه هی الشکوک المذکوره فی امر الزمان) که در سطر 19 صفحه 151 آمده.
 بیان قول: زمان اولا جوهر است و ثانیا ازلی است.
 برای اثبات جوهر بودن و ازلی بودن به این صورت وارد بحث می شود: ابتدا ثابت می کند زمان واجب الوجود است. بعد، از واجب الموجود بودن نتیجه می گیرد که نمی تواند عرض باشد پس باید جوهر باشد. سپس این دو مطلب را به هم ضمیمه می کند که اگر واجب الوجود و جوهر است پس جوهری ازلی است.
 (نکته: جوهر لازم نیست منحصر در همان 5 موردی باشد که در بحث مقولات گفته شد، زیرا انحصار در مقولات، استقرائی است نه عقلی. لذا اگر یک نوع جوهر به جواهر پنجگانه اضافه شود اشکالی ندارد).
 دلیل بر اینکه زمان، واجب الوجود است: چون زمان را اگر بخواهی رفع کنی، از رفعش وجودش لازم می آید و چیزی که از رفعش، وجودش لازم آید پس رفعش ممکن نیست و اگر رفعش ممکن نباشد واجب الوجود خواهد بود.
 دلیل بر این که چرا زمان قابل رفع و اعدام نیست؟ چون وقتی آن را دفع می کنید آیا بعد از چیزی آن را رفع می کنید یا قبل از چیزی آن را رفع می کنید؟ مثلا می گویید من این زمان را قبل از فلان حادثه یا بعد از فلان حادثه برداشتم. یعنی می گوییم فلان حادثه اتفاق افتاد. قبل از اینکه آن حادثه اتفاق بیفتد زمان نبود و زمان بعد از آن حادثه شروع شد. در این جملات از کلمه «قبل» استفاده شد و این کلمه، همان زمان است و همین طور می گوییم زمان، قبلا بود و فلان حادثه بعد از زمان آمد. در این جمله از کلمه «بعد» استفاده شده و این کلمه، همان زمان است.
 پس زمان قابل ارتفاع و معدوم شدن نیست و چیزی که قابل ارتفاع و معدوم شدن نباشد و از عدمش، بقائش لازم بیاید معلوم می شود موجودی واجب است پس زمان، واجب است.
 دلیل بر این که زمان عَرَض است: چون عرض باقی نمی ماندولی زمان باقی می ماند. زیرا قبلا گفتیم که عرض دائما در حال ارتفاع است. اگر علتِ عرض از بین برود آن عرض هم از بین می رود و بنابر قول به تجدد امثال، عرض دائما از بین می رود (تجدد امثال بنابر نظر متکلمین در باب اعراض است. در جواهر در بحث معاد اشاره ای به تجدد امثال می شود اما در جواهر، تجدد امثال را قائل نمی شوند. مرحوم صدرا هم حرکت جوهری را قائل است). از آن طرف، زمان نمیتواند از بین برود پس زمان، عرض نیست و اگر عرض نیست باید جوهر باشد.
 توضیح عبارت
 (و قالت طائفه ان الزمان جوهر ازلی)
 گروهی ادعا می کنند که زمان جوهر ازلی است.
 (و کیف لا یکون جوهرا و هو واجب الوجود)
 از این عبارت شروع به استدلال است که چگونه جوهر نباشد در حالی که واجب الوجود است. این گروه در ابتدا واجب الوجود بودن را فرض می کنند و از واجب الوجود بودن، عرض بودن را نفی می کنند و جوهر بودن را نتیجه می گیرند سپس می گویند اگر جوهر واجب الوجود است باید ازلی باشد.
 (فان وجوب وجوده بحیث لا یحتاج فی الی اثبات دلیل)
 (وجوب وجوده) اسم برای (ان) است و (بحیث) خبر برای (ان) است ضمیر در (فیه) به وجوب وجود برمیگردد.
 وجوب وجود زمان به طوری است که احتیاجی در وجودش به اثبات ندارد به وسیله دلیل، و لازم نیست با دلیل آن را اثبات کنیم. همین اندازه که می فهمیم نمی توان آن را رفع کرد می فهمیم که واجب الوجود است.
 (بل کلما حاولت ان ترفع الزمان وجب ان تثبت الزمان)
 بلکه هروقت که قصد می کنی زمان را رفع کنی واجب است که زمان را اثبات کنی (یعنی از رفعش، وجودش لازم می آید)
 (لانک ترفعه قبل شی و بعد شی)
 تو زمان را قبل از یک حادثه ای یا بعد از یک حادثه ای نفی می کنی و می گویی زمان قبلا نبود یا زمان بعد از این موجود، بوجود آمد. یا می گویی زمان، بعدا نخواهد بود. در این جملات از کلمه «قبله» و «بعد» استفاده شده که زمانی هستند. و قبل و بعد، قبل و بعدی است که با هم جمع نمی شوند و «قبلی» که با «بعد» جمع نمی شود قبل و بعد زمانی است ولی قبلیت و بعدیت های غیر زمانی با هم جمع می شوند مثلا علت، قبل از معلول است ولی با هم جمع می شوند مثل حرکت ید و حرکت کلید. که حرکت ید علت است و حرکت کلید معلول است و علت و معلول با هم جمع شدند.
 در این جا مصنف می گوید قبل و بعدی را که ما نظر داریم قبل و بعدی است که با هم جمع نمی شوند پس معلوم می شود که قبل و بعد زمانی مطرح است یعنی زمان را رفع می کنی به وسیله قبل و بعدی که زمانی است پس زمان نفی نشده و به صورت دیگری ثابت شده است.
 ترجمه: تو زمان را قبل از شی و بعد از شی رفع می کنی.
 (ومهما فعلت ذلک)
 و هر گاه که انجام دادی آن را (یعنی رفع کردی زمان را قبل از شی و بعد از شی)
 (فقد اوجدت مع رفعه قبلیه و بعدیه)
 به تحقیق یافتی با رفع زمان، قبلیت و بعدیتی را.
 (فتکون قد اثبتّ الزمان مع رفعه)
 تو اثبات کردی زمان را در حینی که داشتی رفعش می کردی.
 (اذ القبلیه و البعدیه التی تکون علی هذه الصوره لا تکون الا الزمان او بزمان)
 زیرا قبلیت و بعدیتی که براین صورت است (یعنی قابل اجتماع نیستند یعنی متقومِ آن با متاخر آن با هم جمع نمی شوند) نمی باشد مگر اینکه یا قبلیت و بعدیتِ خود زمان است یا قبلیت و بعدیتِ دو چیزی است که زمانی اند.
 قبلیت و بعدیتی که جمع نمی شود یا خود زمان است یا بزمان است. در جایی که اجزاء زمان را مطرح می کنیم قبلیت و بعدیتِ خود زمان است و در جایی که دو شی زمانی را مطرح می کنیم قبلیت و بعدیتی که جمع نمی شوند بزمان است مثلا فرض کنید که حضرت ابراهیم و حضرت نوح علیهما السلام با هم در مرتبه جمع نمی شوند اما به لحاظ اینکه زمانی هستند در زمان یکسان نیستند یعنی یکی قبل و یکی بعد است.
 (فالزمان واجب الوجود)
 از این که نتوانستیم زمان را رفع کنیم و هر وقت خواستیم رفعش کنیم موجودش کردیم نتیجه می گیریم که زمان واجب الوجود است.
 (و ما کان واجب الوجود فلا یجوز ان یرفع وجوده)
 سپس اضافه می کند که آنکه واجب الوجود است را نمی توان رفع کرد چون از رفعش، وجودش لازم می آید.
 (و ما لا یجوز ان یرفع وجوده فلیس بعرض)
 و چیزی که نمی تواند وجودش نفی شود عرض نیست چون عرض قابل رفع هست.
 (و ما کان موجودا و لیس بعرض فهو جوهر)
 اگر چیزی موجود است و عرض نیست پس جوهر است.
 (سوال: مراد از عرض آیا عرض لازم است یا عرض مفارق است؟
 جواب: مراد، عرض مفارق است چون غالب مواردی که ما به کلمه عرض برخورد می کنیم مراد عرض مفارق است و در جایی که عرضِ لازم مراد است تعبیر به عرض لازم می شود. البته گاهی از اوقات لفظ عرض را بکار می برند و لازم را اراده می کنند اما این در وقتی است که از عرض، معنای عام اراده شود).
 مصنف از ابتدا اینگونه وارد بحث نشد و نگفت چیزی که جایز نیست رفع شود جوهر است. می توانست از ابتدا یک مقدمه را کم کند و بگوید چیزی که قابل رفع نیست جوهر است بلکه گفت چیزی که قابل رفع نیست عرض نیست و وقتی عرض نیست جوهر است. اگر یک مقدمه را کم می کرد و می گفت چیزی که قابل رفع نیست جوهر است اشکال وارد می شد چون جوهر هم قابل رفع است. اما اگر بگوید چیزی که قابل رفع نیست عرض است اشکالی ندارد.
 (و اذا کان جوهرا واجب الوجود فهو جوهر ازلی)
 اگر زمان جوهر واجب الوجود باشد جوهر ازلی هم هست چون واجب الوجود، ازلی است.
 (قالو: و اذا کان واجب الوجود استحال ان یتعلق وجوده بالحرکه)
 حال می خواهد نتیجه دیگری از واجب الوجود بودن زمان بگیرد. نتیجه اول این بود که جوهر است و ازلی است. نتیجه دوم این است که اگر واجب الوجود است وابسته به چیزی نیست چون هر واجب الوجودی این گونه است. حتی وابسته به حرکت هم نیست یعنی اگر حرکت هم نباشد زمان می تواند موجود باشد. اگر حرکت باشد زمان، موجود است ولی وابستگی به حرکت ندارد اگر وابستگی داشت با نفی حرکت، زمان نمی توانست موجود باشد اما چون زمان واجب است و وابسته نیست اگر چه در بعضی موارد با حرکت حاصل می شود ولی در بعضی موارد می تواند بدون حرکت حاصل شود یعنی زمانی باشد که حرکت و تدریج در آن نباشد. این زمان را دهر می نامیم. یعنی دهر، زمانِ بی حرکت و فاقد تدریج است.
 پس این گونه نتیجه گرفت که زمان، واجب الوجود است و اگر واجب الوجود است وابسته به چیزی نیست از جمله اینکه وابسته به حرکت نیست یعنی هم می تواند با حرکت باشد هم می تواند بدون حرکت باشد. اگر با حرکت بود همین زمانهای رایج است اما اگر بدون حرکت بود دهر است.
 ضمیر در (کان) به زمان بر می گردد.
 ترجمه: اگر زمان واجب الوجود باشد محال است که وجود آن وابسته به حرکت باشد.
 (فجائز ان یوجود الزمان و ان لم توجد الحرکه)
 پس جایز است که زمان یافت شود ولی حرکت یافت نشود.
 (فالزمان عندهم تاره یوجد مع الحرکه فیقدر الحرکه تاره مجردا فحینئذ یمسی دهرا)
 (عندهم) نزد کسانی که زمان را جوهر ازلی می دانند.
 (فیقدر) حرکت را اندازه می گیرد (یعنی اندازه حرکت را تعیین می کند).
 نسخه صحیح (و تاره) با واو است. یعنی و گاهی زمان مجرد از حرکت و تدریج یافت می شود. پس زمان به دو قسم تقسیم شد 1ـ زمان گذرا 2ـ زمان ثابت که اسم زمان ثابت را دهر می نامیم.
 (فهذه هی الشکوک المذکوره فی امر الزمان)
 تا اینجا 4 شک در امر زمان مطرح کردیم دو تا از آنها دلیل بود و دوتا قول طائفه بود که یکی را در جلسه امروز خواندیم و یکی را در جلسه قبل خواندیم.
 مصنف می فرماید ما ابتدا ماهیت زمان را بیان می کنیم تا به کمک ماهیت، وجود زمان شروع شود و معلوم شود که زمان موجود است در این صورت مبنای ما که وجود زمان است درست می شود و به مبنای دیگران که زمان را موجود نمی دانند می پردازیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo