< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 151 سطر 4 (قوله و قالت الطائفه)
 موضوع: توضیح نظریه کسانی که قائلند زمان، مجموعه ای از اوقات است
 این گروهی که زمان را وجود واحد فی نفسه قرار ندادند بلکه زمان را اولا مرکب گرفتند وثانیا امر نسبی قرار دادند این گونه می گویند که زمان، یک وقت نیست بلکه مجموعه اوقات است.
 توضیح این نظریه: اگر اوقاتی را پشت سر هم مرتب کنید و همه را کنار جمع کنید زمان درست می شود. قائلین به این نظریه، اوقات را طوری تفسیر کردند که ما می توانیم به جای لفظ «اوقات» از کلمه «حوادث» استفاده کنیم و وقتی که می گوییم اگر اوقات را کنار هم بگذارید زمان درست می شود می توانیم بگوییم که اگر حوادث را در کنار هم بگذارید زمان درست می شود. همان طور که قبلا بیان کردیم که چند حادثه را ملاحظه می کنید و یکی را تاریخ قرار می دهی و بقیه حادثه ها را با آن می سنجی مثلا هجرت پیامبر و تولد شخصی را ملاحظه می کنی که دو حادثه هستند. حادثه اولی (هجرت) را وقت برای حادثه دومی (تولد شخصی) قرار می دهید.
 یا طلوع شمس و ورود زید که دو حادثه اند. حادثه اولی (طلوع شمس) را وقت برای حادثه دومی (ورود زید) قرار می دهید. پس زمان چیزی نیست جز این سه طلوع شمس که کنار هم قرار داده شده است و هر طلوع شمسی یک روز است و چند روز را که کنار هم قرار می دهیم زمان درست می شود.
 در این دو مثال، آن حادثه ای که معروف است را وقت قرار می دهیم ولی ممکن است یک حادثه مبهمی، وقت قرار داده شود اما چون وقت قرار دادن حادثه های معروف، بهتر معلوم می شود سعی می کنند آنها را وقت قرار بدهند.
 از این بیان روشن شد که وقت به توسط موقِّت، تعیین می شود یعنی تعیینش در دست شخص است. لذا شخصی طلوع شمس را وقت قرار می دهد و الان که شمس طلوع می کند می گوید دو روز بعد نزد تو می آیم یعنی دو طلوع شمس دیگر که بگذرد من نزد تو می آیم.
 نکته: بعضی از حوادث را زمان قرار می دهیم چون معروف است ولی بقیه حوادث را اگر چه زمان قرار نمی دهیم ولی شانیت زمان واقع شده را دارند.
 توضیح عبارت
 (و قالت الطائفه الذی ذکرناها بُدیّا)
 آن طایفه ای که ما در آغاز همین فصل ذکر کردیم این طور گفتند.
 (ان الزمان لیس الا مجموع اوقات فانک اذا رتبت اوقاتا متتالیه و جمعتها لم تشک ان مجموعها الزمان)
 این گروه این طور گفتند که زمان مجموع اوقات است به این صورت که تو اگر مرتب کردی اوقاتی (مراد از اوقات، حوادث است) را در پی هم و کنار هم قراردادی (و فاصله بین آنها نینداختی) بدون شک حکم می کنی که مجموع این اوقات (مثلا مجموع این طلوع ها) زمان است.
 (و اذا کان کذلک فاذا عرفنا الاوقات عرفنا الزمان)
 اگر زمان، مجموع اوقات باشد اگر اوقات را شناختیم زمان را هم خواهیم شناخت چون زمان، مجموع اوقات است.
 (و لیس الوقت الا ما یوجه الموقِّت)
 اما وقت چه چیزی است که مجموع آن، زمان می شود؟ می فرماید وقت چیزی نیست جز آن چه که موقت (تعیین کننده وقت) آن را ایجاب و واجب می کند. یعنی هر حادثه ای وقت نیست اگر چه شان وقت بودن را دارد. در صورتی وقت می شود که معیِّنی آن را به عنوان وقت تعیین کند در این صورت، وقتِ بالفعل می شود این وقتهای بالفعل را اگر جمع کنی زمان بدست می آید.
 (و هو ان یعین مبدا عارض یعرض)
 ایجاب موقت این است که تعیین می کند مبدا یک حادثه ای را که حادث شده است.
 (فنقول مثلا یکون کذا بعد یومین معناه انه یکون مع طلوع الشمس بعد طلوعین)
 (یکون) هر دو مورد تامه است.
 (کذا) فرض کن که مراد از (کذا) ملاقات با دوست باشد.
 ترجمه: تحقق پیدا می کند این ملاقات بعد از دو روز که معنای این دو روز یعنی بعد از دو طلوع که هر طلوعی حادثه است و این دو حادثه را کنار هم بگذار تا زمانِ ملاقات مشخص شود.
 ضمیر در (یکون) به (کذا) بر می گردد و به جای یومین، طلوعین گذاشته است.
 (فیکون الوقت طلوع الشمس)
 وقتِ آن حادثه ای که از آن تعبیر به (کذا) کردیم (مثل ملاقات با رفیق) وقتش، طلوع شمس است ولی طلوع شمسی که بعد از دو طلوع شمس باشد.
 (و لو جعل بدله قدوم زید لصلح فی ذلک صلوح طلوع الشمس)
 (ذلک) یعنی در تعیین مبدا عارض
 اگر به جای طلوع شمس، ورود زید گذاشته شود و این قدوم زید هم در تعیین مبدا عارض صلاحیت دارد مانند صلوح طلوع شمس (یعنی همان طور که طلوع شمس صلاحیت داشت وقت باشد همچنین قدوم زید هم صلاحیت دارد که وقت باشد.)
 (فاذن انما صار طلوع الشمس وقتا یتعین القائل ایاه)
 نسخه صحیح (بتعین یا بتعیین) است. ضمیر در (ایاه) به طلوع شمس بر می گردد.
 طلوع شمس قابلیت داشت که وقت شود ولی وقت نبود اما وقت شد به واسطه تعیین آن قائل (مراد از قائل، کسی است که این جمله «یکون کذا بعد یومین» را گفت) طلوع شمس را (اگر قدوم زید را تعیین می کرد قدوم زید وقت می شد).
 (و لو شاء لجعل غیره وقتا)
 اگر این قائل می خواست غیر از طلوع شمس، چیز دیگری را وقت قرار دهد قرار می داد اما الان طلوع شمس را وقت قرار داده است.
 (الان ان طلوع الشمس قد کان اعم و اعرف و اشهر)
 الا اینکه طلوع شمس اعم است (اعم یعنی همه آن را می شناسند و اختصاص به گروه خاص ندارد) و اعرف است (یعنی کسانی که آن را می شناسند بهتر از قدوم زید می شناسند و شهرتش بیشتر است.)
 (و لذلک اختیر ذلک و ما یجری مجراه للتوقیت)
 (و لذلک) یعنی به خاطر اعم و اعرف و اشهر بودن
 (للتوقیت) متعلق به (اختیر) است.
 (لذلک) یعنی طلوع شمس
 ترجمه: و برای وقت قرار دادن، طلوع شمس و آنچه جاری مجرای طلوع شمس است را انتخاب می کنیم (یعنی چیزی باشد که عام و معروف باشد که بتوانیم به عنوان تاریخ یا به عنوان حادثه ای که از آن زمان درست می شود تعیین کنیم)
 (فالزمان هو جمله امور هی اوقات موقته او من شانها ان تجعل اوقاتا)
 پس زمان جمله اموری است که این جمله امور یکی از دو حال را دارد یا اوقات تعیین شده اند یا شانشان این است که اوقات تعیین شده باشند. همه اوقات این شان را دارند ولی باید ببینم که کسی این حادثه را به عنوان وقت تعیین می کند یا نمی کند؟ وقتی تعیین کرد که شانیت آنها تبدیل به فعلیت می شود.
 فرق این دو عبارت (اوقات موقته و من شانها) این است که دومی اشاره می کند به آنچه که در ذات همه حوادث است و اولی اشاره می کند به آنچه که در ذات همه حوادث است و تعیین هم شده است.
 (قالوا: و ان الزمان علی غیر هذا الوجه لا وجود له یعرف ذلک من الشکوک المذکوره)
 این گروه این طور گفتند که (گروهی گفته بودند زمانِ توهمی وجود دارد و زمان غیر توهمی وجود ندارد) زمان اینگونه ای وجود دارد و غیر از ان وجود ندارد؟ اما به چه دلیل غیر از آنها وجود ندارد؟ چون آن شکوکی که نافین زمان آورده بودند این گروه را وادرا کرده که بگویند زمان موجود نیست و گفتند اگر به این نحوه از وجود ملتزم شویم آن شکوک وارد نمی شود.
 (ذلک) یعنی لا وجود له.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo