< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 149 سطر 14(قوله و یقولون ایضا)
 موضوع: دلیل دوم بر نفی وجود زمان/ ادله نفی وجود زمان
  این دلیل دوم را در جلسه قبل به روشِ خودمان توضیح دادیم اما الان به نحوی که خود مصنف وارد بحث شده بحث می کنیم. مصنف می فرماید:
  دلیل دوم: حرکت را ملاحظه می کنیم و بحث می کنیم که در حرکت بودن به چه چیزی احتیاج دارد یا به تعبیر بهتر، در حرکت بودن چه چیزی برای آن لازم و لابدٌ منه است. دو امر را مورد توجه قرار می دهیم تا ببینیم که آیا هر دو لازم حرکتند و حرکت، در حرکت بودن به هر دو توقف دارد یا فقط بر یکی توقف دارد؟ آن دو چیز عبارت از 1 ـ زمان و 2 ـ حرکت همراه است. این حرکتی که انجام می گیرد به ناچار باید زمان داشته باشد اما آیا به ناچار باید همراه هم داشته باشد یا نه؟ این دو مساله را باید رسیدگی کنیم.
 در حرکت بودن، احتیاج به زمان دارد و زمان برای او لابدٌ منه است. این واضح است (البته کسی که منکر زمان است این حرف را می زند پس معلوم می شود که مماشات می کند تا بعداً همه را خراب کند و اگر دقت هم شود از ابتدا با لفظ «ان» شروع می کند. و می گوید اگر زمان، لابدٌ منه باشد. ولی بعداً می گوید زمان، لابدٌ منه برای حرکت نیست ولی چون الان استدلال را مطرح می کنیم زمان را لابدٌ منه فرض می کنیم).
 اما آیا احتیاج به همراه دارد یا ندارد؟
 واضح است که حرکت، سه گونه همراه می تواند داشته باشد.
 1 ـ چیزی برای خودش حرکت می کند و چیز دیگری برای خودش حرکت می کند و این دو حرکت با هم شروع کردند و ادامه پیدا می کنند حال یا با هم به پایان می رسند یا نمی رسند؟ این مسلم است که هر حرکتی به این گونه همراه ها لازم ندارد و اصلا جای سوال ندارد که بگوییم آیا چنین همراهی لازم حرکت است یا نیست؟
 2 و 3 ـ ما سنگی را حرکت می دهیم و خودمان هم با حرکت سنگ حرکت می کنیم ما، فاعل حرکت هستیم و سنگ، قابل حرکت است. این دو تا (قابل و فاعل) همراهند یعنی حرکت فاعل همراه با حرکت قابل است و حرکت قابل همراه حرکت فاعل است اینها دو تا است. یکبار قابل را نگاه می کنیم و می گوییم حرکتش همراه با فاعل است یعنی سنگ که حرکت می کند بدن ما هم حرکت می کند. یکبار فاعل را نگاه می کنیم و می گوییم حرکت فاعل همراه با قابل است یعنی این بدن که دارد حرکت می کند سنگ هم حرکت می کند، این دو مورد، محل بحث هست.
 در جلسه قبل، حرکت قابل را همراه فاعل گرفتیم که صحیح بود اما امروز برعکس می کنیم چون عبارت مصنف، برعکس است یعنی قابل را همراه فاعل می گیرد یعنی بحث در این بود که حرکت، زمان را لازم دارد پس به نحوی متوقف بر زمان است و حرکت، همراه را لازم دارد و باید به نحوی این حرکت متوقف بر آن همراه باشد که قابلی متوقف بر فاعل است لذا در اینجا می گوییم آیا همراهی فاعل لازم است یا لازم نیست؟ (البته فرقی نمی کند که حرف جلسه قبل را بگوییم یا حرف در این جلسه را بگوییم ولی عبارت مصنف این است که فاعل را باید همراه قابل بگیریم و لابد منه قرار دهیم). سوال این است که آیا این همراهی، همراهیِ لازم است آیا ممکن است متحرکی حرکت کند بدون اینکه فاعلش حرکت کند؟ جواب می دهیم امکان دارد، مثل فلک که حرکت می کند و فاعلش که عقل است حرکت نمی کند. از آن طرف هم ممکن است ما حرکت کنیم و سنگی را حرکت ندهیم یعنی فاعل، حرکت می کند ولی قابل حرکت نمی کند. پس در حرکت کردنِ فاعل، همراهی قابل لازم نیست و در حرکت کردن قابل، همراهی فاعل لازم نیست.
 تا اینجا دو مطلب روشن شد: 1 ـ لازم بودن زمان 2 ـ لازم نبودن حرکتِ دیگر برای این حرکت
 پس اگر دو حرکت اتفاق افتاد باید هر کدام را جدا حساب کرد و برای هر کدام زمان علی حده در نظر بگیری. اگر توانستی دو حرکت را لازم یکدیگر کنی یک زمان برای هر دو کافی است اما اگر نتوانستی دو حرکت را لازم یکدیگر کنی برای هر حرکت باید یک زمان قرار بدهی. مستدل می خواهد ثابت کند هر حرکتی زمان دارد (تا بعداً به محذور بیفتد). و برای دو حرکت، به یک زمان قناعت نمی کند و می خواهد برای هر حرکتی زمانِ مستقل درست کند. لذا سعی می کند حرکتها را لازم و ملزوم یکدیگر قرار دهد. تا نتیجه نشود که یک زمان برای این دو حرکت کافی است بلکه برای هر حرکتی، زمانِ جدا قائل می شود. این مطلب را در ابتدای دلیلش می آورد که هر حرکتی دارای زمان است. سپس بحث را ادامه می دهد و فرض می کند که در یک جا دو حرکت با هم باشند در چنین جایی حتما باید دو زمان با هم باشند. (آنچه برای مستدل مهم است با هم بودن است) اگر آب مقدمه استدلال را نمی گفتیم کسی می گفت که دو حرکت با هم هستند ولی یک زمان دارند. ولی مستدل می خواهد ثابت کند که اگر دو حرکت داریم پس دو زمان داریم و اگر این دو حرکت با هم هستند زمانشان هم با هم هست. در این صورت معیتِ دو زمان درست شد. حال سوال می کند که این دو زمان که با هم هستند در چه چیز با هم هستند آیا در یک مکان با هم هستند یا در شرافت معیت دارند یا در طبع معیت دارند؟ تفحص و جستجو می کند و می گوید در هیچ چیز نمی توانند با هم باشند جز در زمان یعنی معیت آنها، معیت زمانی است. پس دو زمان با هم هستند اما در زمان با هم هستند. (اما چگونه بقیه معیت ها را نفی می کنیم و فقط معیت در زمان را ثابت می کنیم بعداً توضیح می دهیم.) در این صورت لازم می آید که یک زمان ظرف باشد و دو زمان، مظروف باشد که این دو زمان هر دو در آن زمان واقع شوند مثلا ساعت 8 روز یکشنبه دو حرکت واقع می شود که این دو حرکت در ساعت 8 است که اشکال ندارد ولی این دو حرکت، دو زمان دارند و هر دو زمان با هم هستند یعنی هر دو زمانها در ساعت 8 روز یکشنبه واقع می شود که دو زمان در یک زمان واقع می شود.
 این زمانی که ظرف است با این زمانها که مظروفند معیت دارند چون ظرف با مظروف معیت دارد اما در چه چیز معیت دارد؟ می گوید در زمان معیت دارند پس این ظرف با آن مظروفها در یک زمان سوم قرار می گیرند و زمان سوم با ظرف اول و مظروفهای اول معیت دارد و معیتش هم معیت زمانی است سپس ظرف چهارم پیدا می شود و هکذا لازم می آید که بی نهایت زمان با هم باشند البته ما بی نهایت زمان داریم که من الازل الی الابد است ولی با هم نیستند مثل فلک که من الازل الی الابد حرکت می کند ولی با هم نیستند.
 در حالی که در این صورت لازم می آید که بی نهایت حرکت با هم باشند و چون هر حرکتی برای متحرک است لازم می آید بی نهایت متحرک داشته باشیم و این محال است. از کجا به این محال افتادیم؟ از اینکه از همان اول، زمان را لازم حرکت دانستیم اگر زمان را لازم حرکت ندانیم و منکر شویم این اشکال لازم نمی آید.
 توضیح عبارت
 (و یقولون ایضا)
 ورود در دلیل دوم است که منکرین زمان می گویند.
 (انه ان کان لابد للحرکه فی ان تکون حرکه من ان یکون لها زمان)
 کلمه (لابد) را با (من) تمام می کنند لذا جمله (فی ان تکون حرکه) متمم برای (لابد) نیست و به صورت جمله معترضه آمده است.
 مستدل زمان را قبول ندارد و لابدیت زمان برای حرکت را هم قبول ندارد لذا با فرض شروع می کند و می گوید اگر زمان ،لابد برای حرکت باشد در اینکه حرکت، حرکت باشد. (یعنی در صدق حرکت بر حرکت، باید زمان باشد. یعنی زمان چنان لازمی است که در حرکت بودن حرکت دخالت دارد).
 ترجمه: اگر برای حرکت در حرکت بودن، لازم است که زمان داشته باشد («فی ان تکون حرکه» را تاویل به مصدر بردیم و ترجمه کردیم).
 (و لیس تحتاج هذه الحرکه فی ان تکون حرکه الی ان یکون جسم آخر یتحرک ایضا غیر جسمها)
 واو در(ولیس) حالیه است یعنی در حالی که این حرکت در حرکت بودنش محتاج به جسم دیگری در حرکت نیست. (یعنی به همراه احتیاج ندارد یعنی به حرکتی که همراه خودش باشد احتیاج ندارد ولی به زمان احتیاج دارد).
 ترجمه: احتیاج ندارد این حرکت در حرکت بودنش به اینکه جسم دیگری را حرکت بدهد یعنی متحرِّک می تواند محرِّک نباشد و چیزی را حرکت ندهد و فقط خودش حرکت کند.
 (بل ربما احتیج الی ذلک فی بعض الامور لا ان تکون حرکه بل لان موجودها یحتاج فی ان یحرک الی ان یتحرک)
 (ذلک) یعنی تحرک غیر جسمش
  در یک نسخه خطی مراد از (ذلک) را (تحرک جسمها) گرفته بود. اما اگر مراد (تحرک غیر جسمها) باشد عبارت روانتر معنی می شود)
 (لا ان تکون الحرکه) در نسخه ای (لا لان تکون الحرکه) است که هر دو صحیح است.
 (موجودها) نسخه صحیح (موجدها) است.
 (فی بعض الامور) را با عبارت (لا ان تکون حرکه) توضیح می دهد.
 متحرک به حرکت غیر جسمش احتیاج دارد اما در بعض امور احتیاج دارد، نه اینکه در حرکت بودن، احتیاج داشته باشد بلکه موجدِ این حرکت، عقل نیست لذا در حرکت دادن احتیاج دارد که خودش حرکت کند در جایی که موجد این حرکت، عقل است در حرکت دادن احتیاج به حرکت ندارد ولی جایی که موجِد،عقل نیست در حرکت دادن، احتیاج به حرکت دارد اما نه اینکه چون حرکت، حرکت است بلکه چون موجِد، اینچنین است. در چنین حالتی است که حرکتی لازم حرکتی می شود و الا ذاتاً این حرکتِ متحرک در حرکت بودن احتیاج به آن محرک ندارد. و محرک هم در حرکت بودن احتیاج به متحرک ندارد. بله چون این محرک، محرّکی است که اگر بخواهد حرکت دهد خودش هم باید حرکت کند در اینجا حرکت محرّک، لازمِ حرکتِ متحرک می شود و با همدیگر رابطه لزومی پیدا می کند و می توان گفت یک زمان برای هر دو کافی است. ولی در چنین حالت خاصی این اتفاق می افتد و الا به صورت ذاتی که نگاه می کنی این حرکت، جدا است و آن حرکت هم جدا است پس برای هر کدام می توان زمانِ جدا در نظر گرفت.
 ترجمه: احتیاج به حرکت این جسم در بعضی از امور نه برای تحقق حرکت. (برای تحقق حرکت احتیاج به حرکت کردن این جسم نیست بلکه چون موجِد، موجدی است که تا حرکت نکند نمی تواند حرکت بدهد احتیاج به حرکتِ جسمی موجد پیدا شد والا موجد می توانست حرکت نکند. چون چنین موجودی است که حرکت دادنش همراه با حرکت کردنش است لذا لازم شد که جسمش حرکت کند).
 (و هذا لیس من شرط الحرکه که بما هی حرکه و لا من لوازمها)
 (هذا) به معنای همراهی حرکت است.
 ترجمه: و این همراهی حرکتِ این جسم از شرط حرکت بماهی حرکت نیست، از لوازم حرکت هم نیست. و الا هیچ وقت تخلف نمی کرد.
 (فاذا کان کذلک فایة حرکه فرضتها موجوده یلزمها من حیث هی حرکه ان یکون لها زمان)
 از اینجا نتیجه می گیرد و می گوید حال که چنین است یعنی زمان، لازمِ حرکت شد اما همراهی لازم نشد یعنی ما دو حرکت را از هم جدا کردیم. پس باید برای هر حرکتی به صورت جدا زمان قائل شد نمی توان برای دو حرکت، یک زمان قائل شد. دو حرکت، دو زمان می خواهد. اگر دو حرکت با هم هستند دو زمان هم باید با هم باشد.
 ترجمه: اگر اینچنین است که حرکتهای همراه، هر کدام جدای از هم می توانند حساب شوند پس هر حرکتی را که فرض کنی آن حرکت موجود است لازم می باشد این حرکت را از این جهت که حرکت است زمان داشته باشد.
 (و لا یلزمها من حیث هی ان تکون هناک حرکه اخری)
 و لازم نمی باشد این حرکت را از این جهت که حرکت است حتماً همراه حرکت دیگر باشد (اگرچه لازم است همراه زمان باشد ولی لازم نیست همراه حرکت دیگر باشد).
 (و اذا کان کذلک)
 و اگر اینچنین است که حرکت، باید زمان را همراه داشته باشد ولی حرکت، لازم نیست حرکت دیگر را همراه داشته باشد.
 (کان کل حرکه مستتبعه زمانا علی حده غیر موقوف علی حرکه اخری)
 هر حرکتی (چه این حرکتها با هم باشند چه جدا جدا باشند) یک زمانِ علی حدّه ای را بدنبال دارند و وقتی چند حرکت حاصل شد چند زمان حاصل می شود و اگر حرکتها با هم باشند این چند تا زمان هم با هم می باشند.
 (غیر موقوف) یعنی حرکت، موقوف بر حرکت دیگر نیست به طوری که زمان آن حرکت دیگر بر این حرکت موقوف هم کافی باشد بلکه دو حرکت هستند و دو زمان می خواهند.
 (کما یستتبع مکانا علی حده)
 چنانکه هر حرکتی مکان علی حدّه می خواهد. هر حرکتی با متحرکی است و متحرکش مکان علی حده می خواهد و این حرکت در این مکان واقع می شود و حرکت دیگر در مکان دیگر باید واقع می شود. هر دو حرکت نمی توانند با هم در یک مکان واقع شوند بله جدا جدا در یک مکان می توانند واقع شوند پس همانطور که هر حرکتی مکان مستقل می طلبد هر حرکتی، زمان مستقل می طلبد.
 (و لا یکون لها زمان واحد الا علی نحو ما یکون لها مکان واحد ای الواحد بالعموم)
 این عبارت، مطلبی است که مصنف بیان می کند و ربطی به بحث ما ندارد و آن مطلب این است که «هر حرکتی مکان واحد می خواهد» به چه معنی است؟ آیا به معنای این است که هر حرکتی مکان واحد شخصی می خواهد به طوری که نمی تواند در واحد شخصیِ دیگر تحقق پیدا کند؟ اینطور نیست. ما در این مکان واحد شخصی حرکت می کنیم و همین حرکت ما می توانست در یک مکان واحد شخصی دیگر واقع شود. پس اینطور نیست که هر حرکتی، مکان واحد شخصی را طلب کند بلکه مکان واحد بالعموم را طلب می کند یعنی نیاز به یک مکان دارد حال چه این مکانِ شخصی باشد چه آن مکانِ شخصی باشد. پس واحد بالعموم (یعنی یک واحد) برای ما کافی است و فرق نمی کند این مکان باشد یا آن مکان باشد پس واحد شخصی لازم نیست در مکان که اینطور است در زمان هم همینطور است که هر حرکتی یک زمان بالعموم می خواهد حال زمانش شنبه باشد یا یکشنبه باشد. حال که شنبه است می خواهد در ساعت 8 باشد یا در ساعت 9 باشد فرق ندارد. پس هر حرکتی مکان واحد بالعموم می خواهد و هر حرکتی زمان واحد بالعموم می خواهد.
 ترجمه: و نمی باشد برای حرکت، زمان واحد مگر به همان نحوی که حرکت، مکان واحد می خواهد به همان نحو هم زمان واحد می خواهد.
 (و لیس کلامنا فی ذلک)
 یعنی بحث ما در این نیست که واحد، بالعموم است یا بالشخص است و در دلیل ما دخالتی ندارد. این یک خط را مصنف به صورت جمله معترضه آورد و سریع آن را کنار گذاشت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo