< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 148 سطر 12 (قوله فاما من نفی وجود الزمان)
 موضوع: دلیل اول بر نفی وجود زمان/ ادله نفی وجود زمان
 گفتیم درباره زمان اقوال وجود دارد گروهی منکر وجود زمان شدند، نه زمان را موجود در خارج دیدند و نه زمانی را موجود در توهم دیدند. نه زمان را موجود تدریجی قرار دادند نه زمان را موجود دفعی قرار دادند. نه زمان را به عنوان امر واحد پذیرفتند و نه به عنوان امر مرکب پذیرفتند. اینها بر نفی زمان دلایلی اقامه کردند یکی از دلایلشان را امروز شروع می کنیم.
 این گروه فرض را تقسیم به طرفین نقیض می کنند و هر دو طرف را باطل می کنند. یعنی اگر زمان فرض شود این فرض ما تقسیم به طرفین نقیض می شود مثلا گفته می شود که زمان یا منقسم است یا منقسم نیست. و ادامه می دهد و همه تقسیمها دائر بین نفی و اثبات است و تمام اقسام را استیفا می کند و بعداً شروع به ابطال این اقسام می کند و چون اقسام به طور مستوفی بیان شد و باطل گردید سپس زمان هم باطل می شود.
 اما تفصیل دلیل این است که زمان اگر وجود داشته باشد یا امری منقسم است یا امری غیر منقسم است (یعنی یا قسمت می شود یا قسمت نمی شود).
 اما این فرض که زمان امر غیر منقسم است (صفحه 148 سطر 14) باطل است چون ما زمان را تقسیم به قرن و ماه و سال و هفته می کنیم. چون این تقسیماتِ زمان مورد قبول طرفین است پس زمان ابر غیر منقسم نیست.
 اما این فرض که زمان امر منقسم باشد (صفحه 149 سطر 1) می گوییم امری که منقسم می شود دارای اقسام است چون قابلیت تقسیم دارد. حال سوال می شود که آیا همه این اقسام با هم هستند و همه موجودند یا بعضی موجود است و بعضی معدوم است مثلا زمان را تقسیم به ماضی و مستقبل و حال می کنیم. آیا هر سه با هم موجودند یا یکی موجود است و بقیه معدوم است؟
 اگر همه اقسام موجود باشند (صفحه 149 سطر 1) اشکال می کنیم که لازم می آید ماضی و مضارع با هم موجود باشند و اینکه ماضی و مضارع با هم موجود باشند واضح البطلان است پس اینکه همه اجزاء زمان با هم موجود باشند واضح البطلان است.
 اما اگر بعض اقسام موجود باشد و بعض اقسام موجود نباشد (صفحه 149 سطر 2) یعنی زمان تقسیم به اجزائی می شود که بعضی از آن اجزا موجودند و بعضی معدومند. در اینصورت مستدل می گوید: وقتی گفتید زمان تقسیم به اقسامی می شود. قبل از اینکه بگویید بعضی از اقسام موجودند و بعضی معدومند ما از شما سوال می کنیم که آن اقسام چه چیز هستند؟ آیا آن اقسام عبارت از ماضی و حال و مستقبل است یا سال و ماه و روز و ساعتند.
 اگر تقسیم به ماضی و حال و مستقبل را اراده کردید اشکال دارد و اگر تقسیم به سال و ماه و روز را اراده کردید اشکال آن را مصنف بیان نمی کند چون حکم این قسم مانند قسمی است که زمان تقسیم به ماضی و حال و مستقبل شود.
 اما اگر تقسیم به ماضی و حال و مستقبل را اراده کردید اشکالش این است که ماضی و مستقبل وجود ندارند. خود قائلین به زمان هم معتقدند که ماضی، گذشته است و مستقبل هم نیامده است. گذشته، که وجود ندارد آینده هم که هنوز نیامده و وجود ندارد فقط حال است که وجود دارد. پس ماضی و مستقبل هم به اعتراف قائلین به زمان و هم به اعتراف خود مستدل (که از منکرین زمان است) وجود ندارد. و اگر احتمالِ وجود باشد فقط درباره حال و حاضر است. لذا درباره حال بحث می کند (قبل از ورود در بحث از زمان حال، اشکالی را به این استدلال می کنیم و آن این است که چه کسی گفته ماضی و مستقبل وجود ندارد. ماضی و مستقبل در زمان حال موجود نیستند اما هر کدام از اینها در زمان خودشان موجودند. ماضی بهره ای از وجود در زمان خودش دارد مستقل هم بهره ای از وجود در زمان خودش دارد. بله در زمان حال، ماضی و مستقبل وجود ندارد علتش هم این است که زمان امر تدریجی است. پس نمی توان از ماضی و مستقبل وجود را به طور مطلق نفی کرد بلکه باید بگویی ماضی و مستقبل، وجودِ در زمانِ حال را ندارند.
 مستدل می گوید اگر بحثی وجود دارد درباره زمان حال است. اگر احتمال وجود هست درباره زمان حال مطرح می شود و در مورد ماضی و مستقبل مطرح نمی شود. لذا وارد در بحث این می شود (صفحه 149 سطر 4 قوله و اما الحاضر) و می گوید درباره زمان حال دو فرض وجود دارد.
 1 ـ ابتدادِ مختصری داشته باشد به طوری که بتوانیم آن را تقسیم کنیم.
 2 ـ هیچ امتدادی نداشته باشد و قابل انقسام نباشد یعنی «آن» باشد.
 اما فرض اول که بگویید مقداری امتداد دارد و قهراً می توان آن را تقسیم کرد. در این صورت حال را تقسیم به سه قسم می کنیم که یک قسم آن، ماضی و قسم دیگر، حال و قسم سوم، مستقبل می شود. دوباره ماضی و مستقبل را می گوییم وجود ندارد و حال باقی می ماند و آن حال اگر قسمت شد دوباره به ماضی و حال و مستقبل تقسیم می کنیم و ماضی و مستقبل را بیرون می کنیم و حال باقی می ماند و همینطور تقسیم را ادامه می دهیم تا وقتی که شما قبول کنی که قابل قسمت نیست. وقتی قبول کردی قابل قسمت نیست می گوییم «آن» است و قابل قسمت نیست، در این صورت، فرض دوم می آید که حال، قسمت نمی شود و اگر قسمت نشود پس «آن» است که چند اشکال وارد می شود.
 اشکال اول: وجود «آن» محال است و خود شمای مثبتین زمان هم این را قبول دارید چون می گویید «آن» انتهای زمان است و نمی تواند به طور مستقل وجود پیدا کند و وجودش مستقلا محال است. شما گفتید ماضی و مستقبل نیستند اما حال هست و حال هم عبارت از «آن» شد یعنی «آن» موجود هست، در حالی که خود شمای مثبتین زمان می گویید «آن» هم نیست و «آن» را موجود به وجود استقلالی نمی دانید. بله «آن» را انتهای ماضی و ابتدای مستقبل قرار می دهید ولی الان که ماضی و مستقبل را معدویم کردیم «آن» اگر بخواهد موجود شود باید مستقلا موجود شود نه به عنوان اینکه انتهای ماضی یا ابتدای مستقبل است. و لذا باید مستقلا موجود شود و شما هم قبول ندارید که مستقلا موجود است پس طبق مبنای شما (مثبتین زمان) «آن» که همان حال است معدوم می شود. لذا از زمان چیزی باقی نماند و در نتیجه زمان معدوم می شود.
 مستدل می گوید اگر تقسیم شما به «آن» رسید، به اعتراف مثبتین زمان، «آن» ممنوع الوجود است، «آن» وجود بالفعل نمی تواند داشته باشد اما وجود بالقوه می تواند داشته باشد.
 وجود بالقوه یعنی «آن» را نداریم بلکه زمان داریم منتهی در این زمان، «آن» هم بالقوه و بالفرض موجود است مثل اینکه در یک مسافتِ یک متری، جزء لا یتجزی نداریم ولی می گوییم بی نهایت جزء لا یتجزی هست اما همه آنها بالقوه موجودند. در یک متر از مکان، بی نهایت اجزاء لایتجزی است اما چون موجود بالقوه اند می توانیم از آنها عبور کنیم و با یک قدم این یک متر مکان را طی کنیم در حالی که اگر می خواستیم اجزاء بی نهایت را طی کنیم بی نهایت زمان لازم داشت و هر کدام را باید جدا جدا طی می کردیم چون این اجزاء بی نهایت، بالفعل نیستند و لازم نیست که آنها را طی کنیم کافی است که یک قدم راه برویم تا با همین یک قدم، بی نهایت جزء ها طی شود چون یک جزء بالفعلِ یک متری داریم که آن را طیّ می کنیم. و آن اجزاء ریز را بالقوه داریم و بالفعل نداریم و لذا طی کردن آن اجزاء لازم نیست. این در مسافت است در زمان هم همینطور است که این موجوداتِ «آن»ی، بالقوه موجودند و وقتی بالقوه موجودند نمی توان گفت که موجودند بلکه باید بالفعل موجود باشند تا بتوان گفت موجودند. شما بر فرض که به «آن» وجود بالقوه بدهید می توانید بگویید زمان موجود بالقوه است. شما می خواهید زمان را موجود بالفعل بگیرید.
 پس خلاصه اشکال این شد که «آن» موجود نیست مگر بالقوه، و وجود بالقوه فایده ندارد و باید بالفعل موجود شود. وقتی بالفعل شد اشکال دوم را مطرح می کنیم که این «آن» که بالفعل موجود شد یا باقی می ماند یا معدوم شود. (این اشکال در صفحه 149 سطر 6 قوله و لو وجد بالفعل بیان می شود) جواب می دهد اگر باقی بماند معلوم می شود همین «آن» که استمرار داشت تقسیم به ماضی و حال و مستقبل می شود. چون اگر باقی بماند استمرار پیدا می کند و تا استمرار پیدا کرد ماضی و مستقبل و حال در آن پیدا می شود و دوباره حرفهای قبل بر می گردد اما اگر معدوم شود می گوییم که در همان «آن» که موجود است نمی تواند معدوم شود بلکه باید در «آن» بعد معدوم کردد یعنی «آن» وجود با «آن» اِعدام، دو «آن» می شود، حال این سوال مطرح می شود که آیا بین الآنین، زمان فاصله است یا زمان فاصله نیست؟ به عبارت دیگر «آن» وجود داشت و در همان لحظه وجود که نمی توان گفت معدوم شد. بلکه در لحظه بعدی باید معدوم شود پس یک «آن» برای وجود و یک «آن» برای عدم داریم، حال سوال می کنیم که آیا بین این دو «آن» زمان فاصله است یا به یکدیگر چسبیده اند؟
 می گوییم بین آنها زمان نیست. اما اگر بگویی بین آنها زمان است معنایش این است که «آنِ» اول، ادامه داشت تا وقتی که «آنِ» دوم که «آنِ» اعدام است به وجود آمد. «آنِ» اول اگر ادامه داشت دیگر «آن» نبود. یعنی منجر به خلف فرض می شود. شما می گویید «آنِ» اول در «آنِ» دوم معدوم شد و بین الآنین، زمان وجود دارد معنایش این است که تا «آنِ» دوم نیامد «آنِ» اول باقی است. «آنِ» دوم، «آنِ»، اِعدام است و «آنِ» اول، تا «آنِ» دوم باقی است. یعنی یک مدت زمانی باقی است ولو کوتاه باشد. در این صورت به این، «آن» نمی گویند چون «آن» نمی تواند باقی باشد و استمرار پیدا کند پس این فرض باطل شد.
 فرض بعدی این است که بگویید بین الآنین، زمان نیست. در این صورت لازمه اش این می شود که دو «آن» در کنار یکدیگر قرار بگیرد و تشافه «آنین» یا تشافه «آنات» شود و خود شما تشافه «آنین» و «آنات» را باطل می دانید. پس این فرض هم باطل می شود حتی به اعتراف خود شما که قائل به زمان هستید.
 (فاما من نفی وجود الزمان فقد تعلق بشکوک)
 تعلق یعنی تمسک.
 (من ذلک)
 از جمله آن شکوک که ما آن را دلیل اول قرار می دهیم این است.
 (ان الزمان ان کان موجودا فاما ان یکون شیئا منقسما او یکون شیئا غیر منقسم)
 (ان الزمان ان کان موجودا) مقدّم است.
 (فاما ان یکون ... غیر منقسم) تالی است و تالی بتمام اقسامش باطل می شود پس مقدم که زمان موجود باشد باطل است.
 ترجمه: زمان اگر موجود است یا منقسم است یا غیر منقسم است.
 (فان کان غیر منقسم فمستحیل ان یکون منه سنون و شهور و ساعات و ماض و مستقبل)
 اگر زمان غیر منقسم باشد اشکالش این است که محال است که تحقق پیدا کند از زمان، سالها، ماهها، ساعتها و ماضی و مستقبل. یعنی این اقسامی که برای زمان داریم همه محال می شوند. در حالی که ما این تقسیمات را داریم و می دانیم که باطل نیستند، پس نتیجه می گیریم این فرض که زمان قسمت نشود باطل است.
 (و ان کان منقسما فاما ان یکون موجودا بجمیع اقسامه او ببعضها)
 اگر زمان، منقسم شود یا همه اقسامش با هم موجود است یا بعضی اقسامش موجود است.
 (فان کان موجودا بجمیع اقسامه یکون الماضی و المستقبل منه موجودین معا)
 اگر زمان، به تمام اقسامش موجود باشد واجب است که ماضی و مستقبلِ از زمان، با هم موجود باشند.
 البته توجه شود که مستدل فرقی بین وجود دفعی و وجود تدریجی نگذاشته است. در وجود دفعی اینگونه است که اگر همه اقسامش موجودند لازم می آید که همه با هم موجود باشند اما در تدریجی اگر حکم کنیم که اقسامش موجود است لازم نیست که با هم موجود باشند.
 ما حکم می کنیم که ماضی و مستقبل موجودند ولی با هم موجود نیستند. بله اگر زمان امر دفعی بود حکم می کردیم که ماضی و مستقبل با هم موجودند که در این صورت اشکال وارد می شد اما چون زمان امر تدریجی است می توانیم بگوییم ماضی و مستقبل موجودند ولی هر کدام در ظرف خودشان موجودند نه اینکه با هم موجود باشند.
 (و ان کان بعض اقسامه موجودا و بعضها معدوما)
 اگر بعضی اقسام زمان موجود باشد و بعض اقسامش معدوم باشد سوال می کنیم که مراد شما از این اقسام چیست؟ آیا مراد ماضی و مستقبل و حال است یا سال و ماه و هفته و روز است؟
 (فلا یخلو اما ان تکون القسمه التی تعتبر ایاها تعبیر واقعه علی سبیل الحاضر و المستقبل و الماضی او واقعه علی سبیل الساعات و الایام و ما اشبه ذلک)
 نسخه صحیح (التی ایاها تعتبر) است.
 ترجمه: یا می باشد قسمتی که آن قسمت را تو اعتبار می کنی (چون تقسیم زمان با اعتبار درست می شود زیرا زمان واقعا منقسم نیست. زمان، امر واحد مستمر است و با اعتبار تقسیم می شود. حال مصنف می گوید این قسمتی که تو اعتبار می کنی چه نوع قسمتی است) آیا قسمت زمان به ماضی و مستقبل و حال است یا قسمت زمان به ساعات و ایام است.
 (و ما اشبه ذلک) یعنی هفته و سال و ماه.
 نحوه دوم (که علی سبیل الساعات و الایام است) را مستدل، ادامه نمی دهد و حکمش را بیان نمی کند. علتش همین است که این نحوه دوم را با نحوه اول یکی می کند یعنی این ساعات را که تقسیم می کنی در خود ساعات، ماضی و مستقبل و حال وجود دارد یا وقتی که ایام را تقسیم می کنی در خود یوم، ماضی و مستقبل و حال وجود دارد. و وقتی وضعِ ماضی و مستقبل و حال روشن شد وضعیت سال و هفته و ماه هم روشن می شود. پس احتیاج ندارد که این نحوه دوم را جدا مطرح کنیم و لذا همان اشکالی که در نحوه اول می آید در نحوه دوم هم می آید.
 (فاما الماضی و المستقبل فکل واحد منهما باتفاق من مثبتی الزمان معلوم).
 نسخه صحیح (الزمان معدوم) است.
 ماضی و مستقبل را اگر لحاظ کنی (مستدل که نافی زمان هست معتقد است که همه زمانها معدوم هستند و اصلا زمانی نداریم. اما در بین این سه ماضی و مستقبل را، شما ((که قائل به زمان هستید)) قائلید که معدوم است.) به اتفاق مثبتین زمان معدوم است.
 (جواب این را دادیم که ماضی و مستقل را معدوم نمی دانیم بلکه معدومِ فی الحال می دانیم و فرق است بین معدومِ فی الحال و معدومِ مطلق).
 (و اما الحاضر فان کان منقسما و جبت المساله بعینها)
 اما زمان حاضر و زمان حال، اگر زمانی باشد که استمرار داشته باشد و لو استمرار کمی داشته باشد (یعنی منقسم شود) دوباره همان مساله بعینها واجب می شود و سوال دوباره تکرار می شود که این حال را آیا تقسیم می کنی یا نمی کنی؟ اگر بگویی قابل انقسام نیست می گوییم پس چگونه به ساعات و دقایق تقسیم می کنی اما اگر بگویی قابل انقسام است می گوییم آیا همه اجزائش موجود است؟ یا بعض آن موجود و بعض آن معدوم است اگر بگویی بعضی موجود است و بعضی معدوم است می گوییم چگونه آن را تقسیم می کنی؟ حتما تقسیم به ماضی و حال و آینده می کنی که دوباره همان سه قسم درست می شود و دو قسم آن را منتفی می کنیم و حال باقی می ماند و نقل کلام در حال می کنیم که آن را به ماضی و مستقبل و حال تقسیم می کنیم و هکذا.
 (و ان کان غیر منقسم کان الامر الذی لیمونه آنا و لیس بزمان)
 (کان) تامه است.
 اگر زمانِ حاضر غیر منقسم باشد (ماضی و مستقبل ندارد) در این صورت این اشکال لازم می آید که تحقق پیدا می کند امری که آن را «آن» می نامند و زمان نیست. این، محقق می شود در حالی که خود شما (مثبتین زمان) منکر تحقق آن هستید.
 این مطلب (که خود شما منکر تحقق آن هستید) اشکال است ولی مستدل نگفته است و مقدر گرفته و به خود ما واگذار کرده است.
 (و مع ذلک فانه لایجوز ان یوجد بالفعل)
 (مع ذلک) اشاره به اشکالی است که مقدّر است یعنی لازم می آید «آن» داشته باشیم در حالی که «آن» نداریم و خود شما (مثبتین زمان) معتقدید که «آن» نداریم پس وجود «آن» محال است
  (مع ذلک) یعنی علاوه بر اینکه وجود «آن» محال است جایز نیست که وجود بالفعل داشته باشد و اگر موجود است بالقوه موجود است. اگر بالفعل موجود باشد اشکال دارد که بیان می کنیم.
 (ولو وجد بالفعل لم یخل اما ان یبقی و اما ان یعدم)
 اگر «آن» وجود بالفعل پیدا کند یا باقی می ماند یا معدوم می شود.
 (فان بقی کان منه شی متقدما و شی متاخرا و لم یکن کله آنا و کان الماضی و المستقبل معا فی آن واحد و هذا محال)
 اگر بگویید «آن» باقی است (بعد از لفظ «کان» استاد، جمله ای را اضافه کردند برای توضیح مطلب به این صورت «کان بمقتضای بقاء منه شیء))) به خاطر اینکه بقاء، این اقتضا را می کند باید این «آنِ» باقیمانده، از آن شی متقدّمی و شی متاخری درست شود که در این صورت لازم می آید که همه آن، «آن» نیست بلکه وسط آن متقدم و متاخر، «آن» می شود. متقدم، همان ماضی است و متاخر، همان مستقبل است و در وسط که لحظه ای باقی می ماند «آن» است. پس ما فرضناه «آناً» لیس بـ «آنٍ» بلکه بعض آن، «آن» شد نه اینکه همه آن، «آن» شود.
 (و لم یکن کله آنا) این عبارت، اشکال است که بیان کردیم.
 (و کان الماضی و المستقبل) اشکال دوم است یعنی شما این «آن» را «آن» گرفتید و الان ماضی و مستقبل را در آن قرار دادید پس ماضی و مستقبل را در «آن» واقع ساختید در حالی که ماضی و مستقبل در «آن» واقع نمی شوند.
 (و ان عدم لم یخل اما ان یعدم فی آن یلیه لا زمان بینهما و اما ان یعدم فی آن بینه و بینه زمان)
 اما اگر بگویی «آن» باقی نمی ماند و معدوم می شود. می گوییم حال که معدوم می شود در همان «آنِ» وجودش که معدوم نمی شود بلکه در «آنِ» بعدی معدوم می شود و در این صورت بین الآنین، یا زمان فاصله است یا زمان فاصله نیست.
 ترجمه: اگر «آن» معدوم شود خالی نیست از اینکه یا معدوم می شود در «آنِ» بعدی اش که زمانی بین این دو «آن» نیست. و یا معدوم می شود در «آن» ی که بین این «آنِ» موجود و «آنِ» معدوم، زمان هست.
 (فان عدم فی آنٍ بینه و بین زمان لزم ان یبقی زمانا و قد ابطلنا ذلک)
 نسخه صحیح: (بینه و بینه زمان) است.
 اگر معدوم شود در «آن»ی که بین آن «آنِ» وجود و این «آنِ» دومی که «آنِ» عدم است زمانی وجود دارد لازم می آید که آن «آنِ» اول در یک زمانی باقی بماند و با آمدن «آنِ» دوم معدوم شود.
 و ما باطل کردیم این مطلب را که «آن» باقی بماند چون «آن»، لحظه ای است و نمی تواند باقی بماند و مستمر باشد.
 (و ان عدم فی آن یلیه کان الآن یلی الآن علی الاتصال من غیر تخلل زمان بینهما و هذا مما یمنعه مثبتوا الزمان)
 اگر معدوم شود این «آن» (که همان زمان حاضر است) در «آنِ» پشتِ سرِ خودش که بین آنها زمانی فاصله نیست لازم می آید که «آن»ی کنار «آن» دیگر قرار بگیرد و به یکدیگر متصل باشند (به هم متصل باشند یعنی زمانی بین آنها فاصله نشود و تخلل نداشته باشد. این، همان تشافه آنات است که باطل است).
 (هذا) یعنی این تشافه آنین از چیزهایی است که مثبتِ زمان آن را نفی می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo