< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 147 سطر 14 (قوله واما الجواب عن الحجه)
 موضوع: رد دلیل ششم اصحاب خلا
 دلیل ششم: هر متحرکی که حرکت می کند آیا در ملا حرکت می کند یا در خلا حرکت می کند اگر در خلا حرکت کند اثبات خلا می شود ولی اگر در ملا حرکت کند یکی از دو امر اتفاق می افتد که هر دو باطل است.
 امر اول: این جسمی که حرکت می کند، در ملا داخل شود مثلا ما که در هوا حرکت می کنیم هوا را پَس و پیش نمی کنیم بلکه هوا، ثابت در سر جای خودش است و بدن ما در هوا داخل می شود. این امر باطل است چون مستلزم تداخل اجسام است و تداخل اجسام باطل است.
 امر دوم: ما وقتی حرکت می کنیم جسم مقابل (ملا) را جابجا می کنیم. ما در ملا داخل نمی شویم بلکه آن را دفع می کنیم و جا برای خودمان باز می کنیم حال اگر فرض کنیم اولین قدم را برداریم فشار به هوا می آوریم و هوا دفع می شود و آن هوای دفع شده به هوای بعد از خودش فشار می آورد و همینطور این دفع ادامه پیدا می کند و باید کلّ هوای موجود در کره زمین حرکت کند در حالی که روشن است با حرکت ما، کلّ هوای زمین حرکت نمی کند. پس حرکت در ملا باطل است در نتیجه حرکت در خلا ثابت می شود.
 جواب: دو جواب می توان در اینجا داد.
 جواب اول: حرکتی که روی هوا وارد می شود حرکت قسری است یعنی وقتی ما حرکت می کنیم هوای مقابل ما، بالقسر حرکت می کند و در حرکت قسری تا وقتی قاسر فعالیت می کند باقی است و وقتی فعالیت قاسر قطع شد حرکت قسری، نیرویی برای ادامه پیدا نمی کند و کم کم تحلیل می رود و تمام می شود ولی وقتی که ما حرکت می کنیم هوای مقابل ما حرکت می کند و جابجا می شود و وقتی ما ایستادیم نیرویی که ما در هوا ایجاد کرده بودیم موجود است و در مدت زمان کوتاهی بعد از ایستادن ما، هوا را تکان می دهد ولی چون نیرویی، پشتیبانِ آن نیرو نمی آید کم کم آن نیرو تحلیل می رود و تمام می شود و وقتی تمام شد هواهای بعدی را نمی تواند حرکت دهد و در یک جایی تمام می شود و وقتی که تمام شد این موجی که ما در هوا ایجاد کردیم مثل موجی است که در آب ایجاد می شود. مثلا سنگی را داخل آب می اندازیم و ایجاد موج می کند و این موج تا جایی ادامه دارد و بعداً تمام می شود اینطور نیست که کلّ دریا را حرکت دهد. چون نیروی قاسر، ادامه پیدا نکرد و در یک جایی ایستاد و تمام شد و این حرکت تا مقداری ادامه پیدا کرد که آن نیرو توانست تاثیر بگذارد و وقتی آن نیرو تمام شد حرکت هم تمام شد. در هوا هم همین اتفاق می افتد. این مطلبی است که امروزه معتقدند.
 جواب دوم: جوابی است که مصنف بیان می کند و شاید بتوان این جواب را به جواب اول برگرداند، جواب مصنف این است که وقتی ما شروع به حرکت می کنیم هوای جلوی ما به سمت جلو دفع می شود و پشت سر ما خالی می شود یعنی ما وقتی هوای جلوی خودمان را به جلو حرکت می دهیم این هواها به یکدیگر متصل اند هوای جلوی ما از هوای پشت سرما بُریده می شود و وقتی هوای جلو را فشار می دهیم پشت سرما خالی می شود. هوای جلوی ما تکاثف پیدا می کند و هوای پشت سر ما تخلخل پیدا می کند چون جای خالی در پشت سر ما حادث می شود و هوای پشت سر ما باید جای خالی را پر کند لذا بدنه خودش را وسعت می دهد و تخلخل حقیقی بوجود می آید، و هرگز خلائی رخ نمی دهد و هوای پشت سر دم به دم تخلخلِ حقیقی پیدا می کند و جاهای خالی را پر می کند و هوای جلوی ما دم به دم تکاثف حقیقی پیدا می کند.
 هوای جلوی ما که تکاثف پیدا می کند دوباره با دفع شدن هوای دیگر، تکاثفِ شدیدتر پیدا می کند و به جایی می رسد که این تکاثف مثل یک دیواره می شود و هوا را تبدیل به یک دیواره ای می کند که دفع را قبول نمی کند اما نه دیواره محکم مثل سنگ شود بلکه دیواره معتدل ایجاد می کند و وقوف معتدلی اتفاق می افتد یعنی هوای مقابل، دفع جدید را قبول نمی کند.
 فرض مصنف این است که ما حرکت کردیم و به جایی که می خواستیم برسیم، رسیدیم و توقف کردیم. لذا از جانب ما حرکتی نیست فقط هوایی را که ما به حرکت انداختیم دارد حرکت می کند و مصنف آن را اینگونه می گوید که وقتی به سمت جلو رفت هوای جلوتر را متکاثف می کند تا وقتی که آن هوا سفت می شود و وقتی که سفت شد قبول دفع نمی کند و مندفع نمی شود. و این هوایی هم که حرکت می کرد دیگر نمی تواند دفع کند. و چون آن، مندفع نمی شود و این هم دفع نمی کند لذا توقف حاصل می شود.
 توضیح عبارت:
 (و اما الجواب عن الحجه التی بعد هذه)
 اما جواب از حجتی که بعد از این حجت، جواب داده شده که در صفحه 117 سطر 18 (قوله وقالو ایضا ان المتحرک)آمده بود.
 (فمناسب لهذا الجواب)
 مناسب با این جواب از دلیل قبلی (دلیل پنجم) است.
 دلیل پنجم که دلیل قبلی بود را چگونه جواب دادیم؟ با توجه به تکاثف حقیقی جواب دادیم. این دلیل ششم را هم با تکاثف جواب می دهیم. پس این جواب با جواب از دلیل پنجم مناسبت دارد. هر دو از مبنای تکاثف حقیقی قسری استفاده می کنند.
 (و ذلک لان المتحرک یدفع مایلیه من قدام من الهواء).
 متحرک، دفع کند مایلیه را ،(مایلیه) را بعداً با (من الهوا) بیان می کند یعنی متحرک، دفع می کند هوایی را که مجاورش است.
 (من قدام): مجاور هر شی 6 چیز است. هوایی جلوی ما مجاور ما است که تالی من قدام است و هوای پشت سرما، تالی من خلف است و هوایی سمت راست ما، تالی من یمین است و هوایی سمت چپ ما، تالی من شمال است و هوایی بالای سرما تالی من فوق است و هوایی پایین پای ما تالی من تحت است.
 هر موجود جسمانی 6 تالی دارد یعنی 6 جهت از هوا آن را احاطه کرده که هر کدام از این جهات، مجاورند. مصنف می گوید هوای تالی، اما تالی که من قدام باشد یعنی هوای مجاور که جلوی ما است نه اینکه پشت سرما یا سمت راست و چپ ملاحظه شود.
 ترجمه: اینکه می گوییم جواب، مناسب است به خاطر این است که از تکاثف استفاده می کنیم به این بیانی که می گوییم که متحرک، مجاور خودش را دفع کند مجاوری که من قدام است و عبارت از هوا می باشد را دفع می کند.
 (و یمتد ذلک الی حیث لا یطیع فیه الهواء المتقدم للدفع)
 (للدفع) متعلق به (لایطیع) است و ضمیر در (فیه) به (حیث) بر می گردد.
 این دفع کردن و مندفع شدن امتداد پیدا می کند تا جایی که در آن جا هوای جلوی ما اطاعت از دفع نمی کند. هوایی مقابل، دفعی را که دافع بر او وارد می کند نمی پذیرد و مندفع نمی شود.
 (فیتلبدّ الموج بین المندفع و غیر المندفع)
 (یتبلّد) که باء مقدم بر لام باشد به معنای کودن است که مراد نیست ولی در اینجا لام مقدم بر باء است. تلبّد به معنای به هم چسبیدن و انبوه شدن است.
 تلبدّ را بعضی به معنای تداخل گرفتند یعنی هوای دافع و هوای مندفع در یکدیگر داخل می شوند و بالاخره فشرده می شوند و این فشردگی به جایی می رسدکه حالت دیواره پیدا می کند.
 بعضی تلبدّ را به معنای روی هم نشستن معنی کردند یعنی دافع با مندفع روی هم می نشیند و این تعبیر از تعبیر اول (تداخل) بهتر است. این نشستن روی همدیگر اینقدر ادامه پیدا می کند تا استحکام درست شود و هوا محکم شود و دیگر دفع نمی شود.
 مرحوم آقا جمال عبارتی دارد که می فرماید «فانه لما وقع هناک تداخل المندفع فی غیر المندفع» که تلبّد را به معنای تداخل معنی کرده است.
 هوای مندفع یعنی هوایی که جلوی متحرک بوده و بر اثر حرکت متحرک، به جلو رانده شده است. هوای غیر مندفع، هوایی است که جلوتر است که این هوای مندفع به آن هوای غیر مندفع باید برخورد کند و آن را مندفع کند ولی آن، مندفع نمی شود و غیر مندفع می شود. موجی که بین مندفع و غیر مندفع بوجود آمده در مندفع و غیر مندفع گم می شود و تمام می گردد. مصنف تعبیر جالبی می کند و می گوید در این قسمت از هوای مندفع که بر اثر حرکت ما جابجا شد و آن غیر مندفع که هنوز این جابجایی به آن نرسیده است موج موجود، در بین این دو هوا (ی مندفع و غیر مندفع) گم می شود و آن موج، تداخل می کند و گم می شود و باقی نمی ماند تا بخواهد ادامه بدهد.
 ترجمه: موج تداخل می کند بین قسمت از هوا که مندفع است و قسمتی که هنوز مندفع نشده است.
 (و یضطرالی قبول حجم اصغر)
 ضمیر در (یضطر) به (مایلیه من قدام) بر می گردد یا می توان به مندفع برگرداند.
 ترجمه: آن هوایی که جلوی متحرک است مضطر می شود به اینکه حجم اصغر را قبول کند یعنی متکاثف شود.
 (و ما خَلفَه یکون بالعکس)
 ضمیر در (خلفه) به متحرک بر می گردد و «ما» کنایه از هوا است یعنی هوایی که پشت سر متحرک است بالعکس است. یعنی هوای جلوی ما متراکم و متکاثف می شود ولی هوای پشت سرما برعکس می شود یعنی متخلخل می شود و حجمش اکبر می شود.
 (فیکون بعضه ینجذب معه و بعضه یعصی فلا ینجذب)
 ضمیر در (معه) به مندفع بر می گردد به متحرک هم می توان بر گردد.
 ضمیر در (بعضه) به (ماخلفه) بر می گردد.
 هوایی که پشت سر متحرک است همه آن متخلخل نمی شود بلکه قسمتی از آن به دنبال متحرک کشیده می شود و متخلخل می شود و قسمتی هم به قول مصنف، عصیان می کند و در سر جای خودش می ماند و به دنبال متحرک نمی آید.
 توضیح: بعضی از قسمت هوا با هوای مندفع به سمت جلو کشیده می شود و قسمتی عصیان می کند و باقی نمی ماند و آن قسمتِ عصیان کرده که پشت سر ما باقی مانده متخلخل می شود.
 ترجمه: بعض هوای پشت سرما با مندفع جذب می شود و بعض از قسمت هوای پشت سر ما عصیان می کند و جذب متحرک (یا مندفع) نمی شود و آن که جذب نمی شود تخلخل پیدا کند.
 (فیتخلخل ما بینهما الی حجم اکبر)
 مراد از (ما بینهما) یعنی ما بین آن قسمتی از هوا که جلو رفته است (و به سمت مندفع جذب شده) و قسمتی از هوا که عصیان کرده، مابین این دو، خلا پیدا می شود که حجم هوایِ ما بین این دو، اکبر می شود که تخلخل حاصل شود و خلائی موجود نشود.
 ترجمه: مابین آن قسمتی که همراه مندفع به جلو رفت و آن قسمتی که عصیان کرد متخلخل به سمت حجم اکبر می شود.
 (یحدث من ذلک وقوف معتدل عند قوام معتدل)
 (یحدث) صفت برای جذب و دفع است. به این صورت می گوییم که جذب و دفعی حاصل می شود. دفعِ هوای جلوی ما و جذبِ هوای پشت سر ما اتفاق می افتد.
 (ذلک) اشاره به جذب و دفع دارد.
 ترجمه: جذب و دفعی که از آن جذب و دفع، حادث می شود وقوف معتدل عند قوام معتدل.
 (وقوف معتدل) یعنی آن موجی که هوا برداشته متوقف می شود اما توقفی که معتدل است. توقف معتدل، توقفی است که بازگشت ندارد. ممکن است این هوایی که می رود محکم به دیواری برخورد کند در این صورت توقف می کند ولی توقفش توقف معتدل نیست و دوباره به عقب بر می گردد مثل توپ که به زمین می زنیم و دوباره به سمت بالا می رود. چون هوای مقابل آنچنان سفت نشده و این هوایی هم که مندفع می شود حرکت عظیمی ندارد لذا وقتی برخورد می کند به دیواره ای که از هوا درست شده، توقف معتدل پیدا می کند نه توقفی که دوباهر برگردد.
 به قول مرحوم آقا جمال، لایزعجه الموج عن مکانه. یعنی موجی را از مکانش نمی کَند.
 ترجمه: حادث می شود از جذب و دفع، وقوفی که این وقوف، معتدل است در وقتی که هوای مقابل، قوام معتدلی پیدا می کند. هوای مقابل مثل آهن و سنگ سفت و محکم نمی شود.
 (فلیکفنا هذا القدر من الکلام فی المکان و لنتکلم الآن فی الزمان)
 مصنف می فرماید این مقدار از کلام درباره مکان ما را بَس است و الان جا دارد که وارد در بحث زمان شویم و بحث از زمان کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo