< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 146 سطر 4 (قوله و اذا کان خلافه)
 موضوع: ادامه رد دلیل پنجم اصحاب خلا
 دلیل پنجم: این دلیل در صفحه 117 سطر 16 (قوله و من ذلک احتجاجهم) بیان شد و خلاصه آن این است که شیشه خالی (قاروره، بطری) را می مکیم و بلافاصله با دهانه، وارد آب می کنیم (یعنی از دهانه بطری، وارد آب می کنیم) که آب را به خودش جذب کرد و مقداری از آب، داخل شیشه آمد. اما اگر نمی مکیدیم و شیشه را داخل آب می کردیم آب، وارد شیشه نمی شد. این آب که وارد شیشه شد در خلائی که درون شیشه موجود وارد شد.
 جواب: گفتیم بعضی از اجسام قابلیت دارند که تخلخل و تکاثف حقیقی پیدا کنند یعنی بدون اینکه جسمی در آن داخل یا خارج شود بزرگی و کوچکی حجم پیدا کند. از جمله آب اجسام، هوا است که می تواند فشرده شود بدون اینکه چیزی از آن خارج شود (که همان تکاثف حقیقی است) و می تواند منسبط شود بدون اینکه چیزی در آن داخل شود(که همان تخلخل حقیقی است) اگر مقداری از این جسم را جدا کنیم جایز است قسمتِ باقیمانده، جای آن قسمت جدا شده را پُر کند یعنی اضافه حجم پیدا کند. در این حالت، به وسیله مکیدنِ قسمتی از هوای درون قارور، هوای باقیمانده اضافه حجم پیدا می کند و پخش می شود و تمام قاروره را پر می کند. بعدا که قاروره را در آب گذاشتیم آب وارد می شود و هوایی که متخلخل شده بود را دوباره به جای اولش برمی گرداند و متکاثف می شود
 این، داستان قاروره است نه آنچه که شما گفتید. شما گفتید خلا حاصل می شود و این خلاءِ حاصل، آب را جذب می کند ما و شما هر دو قبول داریم که هوایی بیرون می آید و آبی داخل می شود ولی در توجیه آن اختلاف داریم. شما می گویید خلا درست می شود ما می گوییم تخلخل درست می شود. سپس شما می گویید خلا جذب می کند ما می گوییم آب به خاطر اینکه قوه قاسر که منشا پیدایش تخلخل شده، تمام شده لذا تخلخل به تکاثف برمی گردد و آب، راهِ ورود پیدا می کند و وارد می شود. ما می گوییم قاسری تخلخل درست کرد و این قاسر، تمام شد پس قسرش هم تمام شد. این هوایی متخلخل چون قاسری ندارد باید به تکاثف برگردد.
 تا وقتی می مکیدیم قاسر بود و تاوقتی که در آب نینداخته بودیم قاسر دیگری بود. یعنی دو قاسر در اینجا فعالیت می کند 1ـ دهان ما که می مکد و مقداری از هوا را خارج می کند 2ـ خلا ممتنع است و ملا واجب است. خود همین اقتضا می کند که هوا متخلخل شود و نگذارد خلا درست شود و ملا منتفی شود. وقتی که شیشه را در آب انداختیم. قاسر اول که مکیدن بود. تمام شد و قاسر دوم هم (که وجود الملا و امتناع الخلا است) می رود چون آب می تواند جای خالی را پُر کند و احتیاجی به انبساط هوا نیست و هوا به سمت تکاثف می رود.
 این، خلاصه حرفهایی بود که در جلسه قبل بیان کردیم.
 مصنف گفت (اگر بعد از اینکه ما قسمتی از جسم را بُریدیم و جایز بود که جسم، آن حجم سابق خود را حفظ نکند و متخلخل شود و حجم بزرگتری پیدا کند دلیل شما باطل می شود به همان بیانی که گفتیم. اما اگر جسم، بعد از اینکه بخشی از آن جدا شد واجب بود که در همان جایگاهی که بود باقی بماند و حق تخلخل نداشت حجت شما درست می شد. حال مصنف در جلسه امروز می گوید (اذا کان خلافه جائزا) مطلب این بود که جسم بعد از اینکه مقداری از آن جدا شد در همان مکان خودش باقی بماند به طوری که خلا بوجود بیاید، حال مصنف می فرماید اگر خلاف این مطلب جایز باشد یعنی اگر عدم وقوع جسم در همان جایگاه اولش جایز بود اینچنین می گوییم: داخل قاروره مقداری هوا وجود دارد که به طور طبیعی دارای حجمی خاص است اما وقتی قاروره را مکیدیم و قاسری بوجود آمد، چون خلا محال و ملا واجب است هوای داخل قاروره باید انبساط پیدا کند.
 توضیح عبارت
  (و اذا کان خلافه جایزا فجائز ان یکون الهوا بطبعه یقتضی حجما)
 مطلبی که گفته بودیم در صفحه 146 سطر 3 (قوله یجب ان یبقی...) بود یعنی اگر قسمتی از هوا را گرفتیم و واجب شد باقیمانده هوا به حجم خود باقی بماند در این صورت ماوراء این حجمِ باقیمانده خلا بوجود می آید. اما اگر خلاف آن جایز باشد یعنی باقیمانده جسم به حجم خود باقی نماند و منبسط شود و قاروره را پر کند جایز است که هوا طبیعهً حجمی را اقتضا کند و همان حجم را دارد
 (ثم انه یضطر فی حال الی ان یصیر اعظم)
 سپس همین هوایی که به طبیعت خودش و بدون اینکه اضطراری بر آن وارد شود حجمی را اقتضا می کند همین هوا بعد از ورود اضطرار، اقتضا می کند که عظیمتر شود. تا وقتی که حالت طبیعی داشت و اضطرار برای او وارد نشده بود حجمی را اقتضا می کرد اما الان که اضطرار و قاسری بر آب وارد شده و او را مجبور به کاری می کند او ناچار است که خودش را پَهن کند و اضافه حجم به خودش بدهد.
 (بان یقتطع من جزء بالقسر)
 این جمله، تفسیر برای حال اضطرار است. آن حال اضطرار چه وقت حاصل می شود؟ به این صورت حاصل می شود که جزیی از هوا، بالقسر تقطیع شود و وقتی تقطیع شد دو حالت پیدا می شود 1ـ جانشین، جای جزء تقطیع شده می رود 2ـ جانشین، جای جز تقطیع شده نمی رود. بحث ما در وقتی است که جانشین، جای جزء تقطیع شده نمی رود
 (من غیر ان یجعل له الی استخلاف جسم یدل ما یقتطع منه و فی حجمه سبیل)
 (سبیل) نائب فاعل (یجعل) است.
  ضمیر در (له) به هوا برمی گردد.
 (الی استخلاف... حجمه) جمله معترضه است یعنی: به اینکه جسمی را جانشین کند به جای قطعه ای که از هوا جدا شده و در حجمِ آن هوایِ جدا شده است.
 بدون اینکه قرار داده شود برای هوا راهی، به اینکه جانشین کند یا طلب جانشین کند جسمی را که اولا به جای ما یقتطع من الهوا است و ثانیا فی حجم ما یقتطع من الهوا است. یعنی وقتی مقداری از هوا را خارج کردیم راهی برای جانشینیِ آن هوایِ خارج شده نباشد در این صورت حالت اضطرار درست می شود و هوا بر مقتضای طبیعت خودش عمل نمی کند چون مقتضای طبیعت هوا این بود که حجم خودش را داشته باشد ولی الان به خاطر انبساطی که پیدا کرد از طبیعت خودش خارج شد.
 (و اذا کان اقتطاع ذلک الجزء منه لایمکن او ینبسط انبسا طا یصیر الباقی فی حجمه الاول لامتناع وقوع الخلاء وجوب الملا)
 مصنف از اینجا دوباره مطلب را بیان کند. در خط قبل بیان کرد که حال اضطرار را با دو قید درست کردیم 1ـ از هوا قطعه ای را جدا کردیم 2ـ جانشین برای آن قرار ندادیم حال مصنف مطلب را ادامه می دهد و می گوید سه قید لازم داریم
 1ـ اگر بریدنِ از این جسم ممکن نباشد مگر اینکه این جسم منبسط شود (یعنی از اجسامی مانند هوا باشد که با جدا کردن بخشی از آن، منبسط شود و مانند سنگ نباشد که با جدا کردن بخشی از آن، منبسط نشود.)
 2ـ این انبساطی هم که باید حاصل شود ممکن الحصول باشد یعنی ذاتا حاصل است و مانعی جلوی آن را نبسته است.
  3ـ قاسری این امکان را به فعلیت برساند. یعنی ممکن است که هوا منبسط شود اما قاسری، این امر ممکن را بالفعل کند یعنی قاروره را بِمَکد و مقداری از هوا را بیرون ببرد تا هوای باقیمانده منبسط شود.
 اگر این سه شرط حاصل شود هوا از قاسر اطاعت کند و منبسط می شود انبساط عظیما.
  سوال: این انبساط هوا، طبیعت هوا است چرا آن را به قاسر نسبت می دهی
 جواب: ما بیان کردیم که هوا به مقتضای طبیعت خود حجمی را می طلبد وقتی قاسر می آید و قسمتی از هوا را قطع می کند باز هوا به طبیعت خودش پَهن می شود اما به طبیعت مقسوره خودش منبسط می شود. اگر هوا مقسور نشده بود همان حجم اولی را پُر کرده بود و منبسط تر نمی شد. هوا، طبیعتی است که قسرِ قاسر را می پذیرد. اما سنگ اینطور نیست شما می گویید هوا به طبیعتش پهن می شود ما هم می گوییم هوا به طبیعتش پهن می شود اما سنگ به طبیعت خودش پهن نمی شود. اما هوا به طبیعت خودش پهن می شود ولی هوایی که مقسور شده است. یعنی جون می بیند که الان، جایی آن هوای خارج شده، خالی شده پهن می شود. ولی باز هم طبیعت هوا، هوا را پهن می کند اما طبیعتی که مبتلی به قسر شده اگر مبتلی به قسر نشده بود بر سر جای خودش بود و اضافه حجم پیدا نمی کرد. الان هم که قسمتی از آن را قطع کردیم باز هم به طبیعت خودش فعالیت می کند و با طبیعت قسری خود فعالیت می کند.
 (او ینبسط) به معنای (الا ان) است.
 ترجمه: اگر اقتطاع این جزء از این جسم (که در مثال ما، هوا است) ممکن نبود مگر اینکه هوا منبسط شود یک نوع انبساطی که آن مقدار باقی، حجم اول را پیدا کند (یعنی حجم مقدار باقیمانده به اندازه کل شود.) به خاطر اینکه خلا ممتنع است و ملا واجب است لذا هوا ناچار است خودش را به حجم اول برساند.
 (و کان هذا الانبساط ممکنا)
 این جمله، عطف بر (کان) در خط قبل است و شرط دوم را بیان می کند.
 ترجمه: این انبساط هم ممکن باشد و به مانعی برخورد نکند.
 (و کان للقا سر قوه تحوج الی خروج هذا الممکن الی الفعل بجذبه ایاه فی جهه)
 این جمله عطف بر (کان) در دو خط قبل است و شرط سوم را بیان می کند.
 قاسر، قوه و نیرویی داشته باشد که آن نیرو، هوا را وادار و محتاج کند به اینکه این امر ممکن را به سمت فعل ببرد. (یعنی آن قوه قاسر، ممکن را وادار کند که به سمت فعلیت خارج شود)
 (بجذبه ایاه) ضمیر در (بجذبه) به قاسر بر می گردد و ضمیر در (ایاه) به هوا بر می گردد. و این عبارت، تفسیر برای (خروج هذا الممکن) است.
 فرض کنید شیشه ای پر از هوا است. یک سطح هوایی که درون شیشه است لب به لبِ درب شیشه است. سطح دیگر این هوا به تَهِ شیشه چسبیده است یعنی هوایی که درون شیشه است دو سطح دارد که سطح بالا و سطح پایین است.
 سطح بالایِ آن به ته شیشه چسبیده است و سطح پایین آن، لب به لبِ سر شیشه است. چون شیشه را وارونه گرفتیم و می خواهیم آن را بمکیم.
 هوای درون شیشه را با مکیدن جذب می کنیم به طوری که سطح پایین آن به جهتی می رود مثلا داخل دهان ما می رود ولی سطح دیگر آن، ملازم با «مایلی» می باشد یعنی ملازم با ته شیشه می ماند. و قسمتی از هوای داخل شیشه جدا می شود. حال سطحی در کمرِ شیشه درست می شود و سطحی هم به ته شیشه چسبیده است آن سطحی که به ته شیشه چسبیده از اول هم به ته شیشه چسبیده بود و ملازم با «مایلی» است و آن را رها نمی کند اما این سطحی که از آن جا هوا را بریدیم و جدا کردیم که در وسط و کمر شیشه قرار دارد جذب به سمت درب شیشه می شود.
 مراد از (فی جهه) یعنی جهتِ دهانه شیشه مراد است.
 (و لزوم سطحه لمایلیه فی جهه)
 مراد از (فی جهه) جهت «مایلیه» که ته شیشه می باشد است.
 سطح هوا با ته شیشه ملازم باشد که تالیِ آن سطحِ هوا است یعنی به سطح هوا چسبیده است. سطحی که به ته شیشه چسبیده ملازم داشته باشد و بچسبد و جدا نشود.
 (لزوم) عطف بر (جذب) است
 ترجمه: لزوم داشته باشد سطح هوا با ته شیشه که مجاور هوا است.
 پس هوای داخل شیشه از یک جهت جذب در دهان آن شخصی که می مکد می شود و از جهت دیگر ملازم با «مایلی» باشد. یعنی اینطور نباشد که وقتی هوا مکیده شد هوا از ته شیشه جدا شود و بین ته شثیشه و وسط شیشه خالی شود.
 (و ذلک بسط منه و تنظیم ایاه بالقسر)
 (ذلک) یعنی این جذبِ سطح و لزومِ سطح که توضیح دادیم.
 (بسط) این کلمه را دو گونه معنی می کنند 1ـ به معنای پهن شدن است که در این صورت ضمیر (منه) به هوا بر می گردد. یعنی: پهن شدنی از جانب هوا است 2ـ به معنای پهن کردن است (البته این معنای دوم به صورت احتمال مطرح می شود چون بسط به معنای پهن کردن نیست) ضمیر در (منه) به قاسر بر می گردد.
 (و تنظیم ایاه بالقسر) تنظیم در نسخ خطی نبود و به جای آن، (تعظیم) بود که بهتر است
 ترجمه: و بزرگتر شدنی است هوا را، اما بزرگتر شدنی که قسری است.
 (اطاع القاسر فانبسط انبساطا عظیما و صار بعض ما انبسط واقفا خارج القاروره و هو الممصوص)
 این جمله جواب برای اذا کان در سطر 6 می باشد.
 در بعضی نسخ، (واقعا) به جای (واقفا) است که شاید بهتر باشد.
 ترجمه: هوا اطاعت قاسر می کند و منبسط می شود و وقتی منبسط شد مقداری از آن، بیرون می آید که آن بعض، همان است که مکیده شده است.
 (و بقی الباقی ملء القاروره ضروره)
 باقی هوا به پُری قاروره باقی می ماند اما پری که به اضطرار و ضرورت حاصل شده (مراد از ضروره، بدیهی نیست بلکه به معنای اضطرار و وجوب است)
 (قد ملاها منبسطا لضروره الجذب الماص بقدر القاروره)
 این عبارت، تکرار جمله قبلی است
 (بقدر القاروره) متعلق به (منبسطا) است
 ترجمه: هوا، قاروره را پر می کند در حالی که آن هوا، منبسط به مقدار قاروره شده است. هوایی که این حالت را دارد که به قدر قاروره منبسط شده قاروره را پر می کند به خاطر اضطرار جذبی که آن شخصِ مَک زننده ایجاد کرده بود.
 (فاذا زال ذلک المص و جاز ان یرجع الی قوامه الاول بان ینجذب ماء او هواء الی شغل المکان الذی یتحرک عنه متقلصا)
 تا اینجا توضیح داده شد که هوا در قاروره پهن شود اما الان قاروره را در آب انداختیم البته انگشت خود را بعد از مکیدن بر درب قاروره می گذاریم سپس قاروره را وارد آب می کنیم و انگشت خود را بر می داریم و آب وارد قاروره می شود و این دخول آب، و اضطرار را از هوایی که درون شیشه بود و منبسط شده بود بر می دارد. و هوا به جای اول خودش بر می گردد یعنی قبلا یک سطح هوا به ته شیشه چسبیده بود و یک سطح هوا در وسط شیشه بود. حال آن سطحی که به درب شیشه آمده بود به جای اول خودش که وسط شیشه است بر می گردد. و سطحی که به ته شیشه چسبیده بود همچنان چسبیده است. پس هوا به حجم اولی خودش بر می گردد یعنی به حجمی که مقتضای اولیش بود. در خط 5 همین صفحه خوانده شود (فجایز ان یکون الهوا. بطبعه یقتضی حجما)
 که هوا به طبیعت خودش حجمی را اقتضا می کرد که قاسر او را وادار کرده بود از حجم خودش دست بردارد. حال که قاسر رفت دوباره به حجم اولش بر می گردد یعنی به همان حجمی که مقتضای طبیعتش بود بر می گردد.
 ترجمه: وقتی که آن مکیدن تمام شود و جایز باشد که این هوا به قوام اولی خودش برگردد (این جواز وقتی است که آب داخل شود یعنی استخلاف شود و خلیفه بیاید حال آن خلیفه، هوا باشد یا در مثال ما، آب باشد. خود مصنف «جاز ان یرجع» را با عبارت «بان یجذب» بیان می کند) به اینکه هوای داخل شیشه آبی را جذب کند (در وقتی که شیشه را در آب بیندازیم) یا هوایی را جذب کند (در وقتی که انگشت را از دهانه شیشه برداریم و شیشه را در درون آب نگذاریم. پس هوای باقیمانده در شیشه گاهی آب و گاهی هوا را جذب می کند)
 (الی شغل المکان) این هوا و آبی که جذب می شود به کجا می رود؟ می رود تا مکانی را پر کند. مکانی را که هوای باقیمانده از آن مکان، تقلص کرده است. تقلص یعنی مرتفع شده و بالا رفته است. این هوایی که الان پهن شده و کل شیشه را پر کرده وقتی آب، داخل آن می شود تقلص می کند و به سمت بالا می رود یعنی به سمت ته شیشه می رود چون شیشه را به صورت وارونه در داخل آب کردیم.
 (عاد الی قوامه)
 جواب برای (اذا زال) است یعنی به قوام اول خودش بر می گردد.
 در بعضی نسخ آمده (عاد الی قوامه الاول)
 پس اگر 1ـ زال ذلک المص 2ـ هوا باقیمانده رجوع به قوام اولش کند به این نحوه که گفتیم این هوا به قوام اولش بر می گردد. و وقتی به قوام اولش برگشت مقتضای طبیعت اولیه خودش را بدست می آورد و همان حجمی را پر می کند که قبلا از ورود قاسر پر می کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo