< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 145 سطر 6 (قوله فاما حجج اصحاب الخلا)
 موضوع: رد دلیل اول اصحاب خلا
 اصحاب خلا بر مدعای خودشان ادله ای اقامه کردند تا خلا را اثبات کنند مابعد از اینکه اصل قول آنها را رد کردیم ادله آنها را رد می کنیم.
 دلیل اول: این دلیل در صفحه 117 سطر 8 آمده (انا بزی ان الاجسام)
 اجزاء جسم گاهی از یکدیگر دور می شوند و بین اجزایش خلا واقع می شود که گفته می شود این جسم متخلخل شد (تخلخل یعنی خُلَل و فُرَج پیدا کردن) و گاهی اجزاء جسم به سمت یکدیگر نزدیک می شوند و فشار داده می شوند و خلائی که وجود داشت به وسیله اجزائی که به هم نزدیک می شوند پُر می کردند و گفته می شود که جسم، متکائف شد (تکاثف یعنی انبوه و فشرده شدن)
 در تخلخل خلا بوجود می آید اما در تکاثف، خلا از جسم بیرون می رود پس هم تخلخل دلیل بر وجود خلا است که این واضح است و هم تکاثف دلیل بر وجود خلا است چون تکاثف، خلا را از بین می برد یعنی خلائی که موجود بوده را از بین می برد.
 مقدمه جواب: مصنف می فرماید تخلخل و تکاثف دو گونه است. (مصنف، بحث را در تکاثف مطرح می کند و تخلخل را قیاس به تکاثف می کند)
 1ـ تخلخل و تکاثف حقیقی: تکاثفی که فقط با نزدیک شدن اجزا به یکدیگر انجام می شود و تخلخلی که با دور شدن اجزا از یکدیگر حاصل می شود به شرطی که هیچ چیز در داخل جسم نمی شود ولی جسم، متخلخل می شود و حجمش بیشتر می شود و هیچ چیز از جسم، خارج نمیشود ولی جسم متکاثف می شود و حجمش کمتر می شود.
 در وجود این نوع تخلخل و تکاثف، اختلاف است. گروهی گفتند که این قسم از تخلخل و تکاثف واقع نمی شود و گروهی گفتند واقع می شود. مصنف از گروه دوم است و شیخ اشراق از گروه اول است.
 2ـ تخلخل و تکاثف مشهوری (و مجازی)؛ عبارتست از اینکه جسمی مانند هوا داخل در جسم دیگر می شود و آن جسم دیگر، بزرگتر می شود. مثلا پنبه ای که فشرده است و حلّاج، این پنبه را بزند به طوری که تُنُک شود و در لابلای این پنبه، هوا داخل شود و این جسمی که نازک بود بر اثر ورود هوا در اجزائش ضخیم می شود سپس بر روی این پنبه، جسم سنگینی بگذاریم که هوای آن خارج شود و متخلخل گردد.
 این تخلخل و تکاثف را همه قبول دارند.
 اصل جواب: مصنف می فرماید اگر مراد، تخلخل و تکاثف مشهوری باشد آنچه که داخل در جسم و خارج از جسم می شود هوا می باشد یعنی در وقتی که تخلخل بود هوا و پنبه بود که خلا وجود نداشت و در وقتی که تکاثف بود فقط پنبه بود که خلا وجود نداشت.
 و اگر مراد، تخلخل و تکاثف حقیقی باشد می گوییم همانطور که مستدل این قسم را محال می داند ما هم می گوییم محال است. اما در جای خودش، که بحث از تخلخل و تکاثف می کنیم بیان خواهیم کرد که تخلخل و تکاثف حقیقی محال نیست و جواب از اشکال خلا را در آنجا می دهیم.
 توضیح عبارت
 (فاما حجج اصحاب الخلا فالجواب عن المبنی، منها علی التخلخل و التکاثف ان التکاثف علی وجهین)
 (من) در (منها) بیان برای (ال) در المبنی است و ضمیر آن به حجج برمی گردد.
  جواب از حجتی که از بین آن حجج، مبنی بر تخلخل و تکاثف است این است که تکاثف بر دو نوع است (مصنف چون تخلخل را قیاس به تکاثف می کند لذا اسمی از تخلخل نیاورد و نگفت تکاثف و تخلخل بر دو نوع است)
 (تکاثف باجتماع الاجزاء المنبثه فی هوا یتخللها)
 ضمیر مفعولی در یخللها به اجزاء (پنبه) برمی گردد.
 این عبارت، بیان وجه اول تکاثف است که تکاثف مشهوری است.
 تکاثف مشهوری، تکاثفی است که اجزاء منبثه در هوا، مجتمع می شوند(اجزا جسم مثلا پنبه که در هوا پرا کنده بودند مجتمع می شوند و هوا از آنها خارج می شود. در اینصورت تکاثف اتفاق می افتد. اما کدام هوائی است که اجزاء پنبه در آن منبثه است؟ می فرماید هوایی که در خلل این اجسام رفته
 ترجمه: تکاثف به این است که جمع می شود اجزائی که پراکنده در هواست
 (بان یخرج الهوا عن الخلل)
 این عبارت توضیح (باجتماع) است. می گوییم چگونه اجزاء منبثه در هوا مجتمع می شوند؟می فرماید هوائی که داخل در خُلل و شکافها بودند از خُلَل و شکافها بیرون بیایند.
 (فنقوم الاجزا مقامه من غیر ان یکون هناک خلا معه)
 اجزا جسم (پنبه مثلا) قائم نمی شود مقام هوایی که خارج شده بدون اینکه با آن جسم خلائی باشد (قبل از اینکه تکائف شود خلا نبود بلکه هوا بود. الان هم که تکاثف شد هوا بیرون رفته باز هم خلا نیست بلکه اجزاء جانشین شده است پس اصلا خلا نداریم)
 (و یقابله تخلخلٌ)
 تنوین در (تخلخل) تنوین تنویع است یعنی در مقابل این تکاثف، مطلق تخلخل قرار نگرفته بلکه نوعی از تخلخل قرار گرفته که تخلخل مشهوری است و تخلخل مشهوری این است که اجزا جسم که به هم چسبیده از یکدیگر دور شوند و فاصلۀ بین اجزاء را هوا پر کند، این تخلخل مشهوری هم نافی خلا است).
 (و تکاثف یکون لا بان الاجزاء المتفرقه اجتمعت بل بان الماده نفسها تقبل حجما اصغر تاره و حجما اکبر اخری)
 این عبارت، وجه دوم تکاثف را می گوید که تکاثف حقیقی است به این صورت است که نه به این نحو باشد که اجزاء متفرقه اجتماع کنند بلکه خود ماده (بدون دخالت ماده جسم دیگر مثل هوا) قبول کند حجم اصغر را که تکاثف شود و قبول کند حد اکبر را که تخلخل شود.
  (نفسها) یعنی نه چیزی در او داخل شود در تخلخل، و نه چیزی از او خارج شود در تکاثف.
 (اذا کان کلا هما امرین عارضین له لیس احدهما اول من الآخر)
 (کلا هما) یعنی حجم اصغر و حجم اکبر
 (له) یعنی للماده
 زیرا هر یک از این دو (اصغر و اکبر) می تواند عارض بر آن ماده شوند به این صورت که هیچ یک از این دو (اصغر و اکبر) اولی به ماده از دیگری نیستند لذا نمی توان گفت که ماده، با این همراه است بلکه ماده، قابل هر دو است و هر دو را به نحو مساوی می تواند بپذیرد بنابراین هم تخلخل و هم تکاثف اتفاق می افتد اگر یکی از این دو برای ماده اُولی بود ماده همیشه با همان اُولی همراه می شد اما چون هیچ کدام از این دو برای ماده اُولی نیست بلکه ماده می تواند هم با این و هم با آن باشد لذا قابل است که هر دو را بگیرد پس تخلخل و تکاثف، اتفاق می افتد.
 (فاذا قیل حجما اصغر قیل نه تکاثف)
 نسخه صحیح (فاذا قبل) است.
 اگر حجم اصغر را قبول کند گفته می شود که تکاثف پیدا کرد.
 (و لمقابله تخلخل)
 یعنی (قیل لمقابله تخلخل)
 اگر مقابل تکاثف اتفاق افتاد گفته می شود که تخلخل واقع شد بدون اینکه چیزی داخل یا خارج شود.
 (و هذا امر تبیین فی صناعه اخری)
 این امری است که در جای دیگربیان می شود. مراد از صناعه اخری، طبیعیات است و چون طبیعیات دارای چند فن است هر فنی را یک صناعت نامیده جای بحث تخلخل و تکاثف در الهیات شفا نیست بلکه در نمط 1 یا نمط2 کتاب اشارات بحث کرده است و در شرح حکمت اشراق در بخش منطق بحث کرده که مغالطات را می شمارد و می گوید مشا در اینجا به مغالطه افتادند که تخلخل و تکاثف را قائل شدند. یکی از مغالطات 10 گانه همین تخلخل و تکاثف حقیقی است.
 (و ان لم یبین فی هذا الموضع لم یضر)
 اگر در این موضع، بیانش نکردیم و خلاءِ ادعا شده را در این تخلخل و تکاثف حقیقی باطل نکردیم ضرر نمی زند چون اصل تخلخل و تکاثف حقیقی را باطل می دانیم و قبول نداریم تا جواب از این اشکال را بدهیم.
 (اذ تکون غایه ذلک ان هذا القسم یبطل)
 زیرا که غایت بحثی که ما در اینجا می توانستیم از تخلخل و تکاثف حقیقی کنیم این است که بگوییم باطل است تا گرفتار خلا نشویم چون خلا، محذور دارد.
 (و یبقی ذلک القسم الذی اجیب عنه)
 این قسم دوم که باطل شد قسم اول باقی می ماند که عبارت از تخلخل و تکاثف مشهوری است که از آن، جواب دادیم و گفتیم خلا در آن نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo