< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 144 سطر 17 (قوله ثم لو کان)
 موضوع: ادامه رد دلیل هفتم قائلین به بُعد بودن مکان
 دو مطلب برای جلسه دیروز است که بیان کنیم:
 1ـ عبارت (بل یعلمون و یقولون علی ما فی المشهور اوالوهم) که در سطر 12 صفحه 144 مطرح شد، بعد به این صورت معنی می کنیم که (علی ما فی المشهور اوالوهم) هم مربوط به (یقولون) و هم (یعملون) است یعنی عمل و قول عرف طبق مشهور و آن چیزی است که در وهم خودشان است.
 2ـ عبارت (و لا و هم یفهمون) در سطر 16 صفحه 144 بود که بعد از (ولا) حرف (واو) آمده بود که این کلام ابن سینانی است و در نسخه هم واو آمده و اشکال ندارد.
 دلیل هفتم: اگر مکان را بُعد بدانیم به این کبری (کل جسم له مکان) عمل کردیم و استثنائی بر این کلی وارد نکردیم زیرا بنابر اینکه مکان، عبارت از بُعد باشد همه اجسام حتی فلک الافلاک هم بُعد دارد اما اگر مکان عبارت از سطح باشد چون برای فلک الافلاک سطح حاوی نیست باید بی مکان باشد و نمی توانیم به قاعده (کل جسم له مکان) عمل کرده باشیم و باید این قاعده را در فلک الافلاک استثنا بزنیم. و چون این قاعده را داریم پس باید مکان را طوری تفسیر کنیم تا این قاعده استثنا نخورد.
 جواب: تمام حرفِ مصنف درباره همین قاعده است که آن را قبول ندارد که در جلسات قبل بیان کردیم اما در این جلسه مصنف این مطلب را بیان کند که قبول داریم (کل جسم فله مکان) اما در عین حال آنچه را که آنها گفتند حق نمی دانیم یعنی اینکه مکان، بُعد باشد را حق نمی دانیم. و از این قانون بُعد بودن مکان را نتیجه نمی گیریم.
 این مطلب خلاصه گیری از حرفهایی است که مصنف در این چند خط فرمود.
 مصنف می فرماید جسم (هر جسمی که باشد) با دو چیز همراه است 1ـ با بُعد همراه است 2ـ با سطح همراه است بنابراین نمی توانیم حکم کنیم که کدام یک از این دو مکان است؟ چون با هر دو همراه است بله اگر فقط یا یکی همراه بود همان را مکان می گرفتیم.
 توجه کنید که این قاعده با قطع نظر از فلک نهم است. همه اجسام دو چیز را همراه دارند 1ـ بُعد 2ـ سطح. ولی فلک نهم دو چیز را همراه ندارد فقط یک چیز را همراه دارد که بُعد است فلک نهم، سطح حاوی را همراه ندارد ولی سطح را همراه دارد یعنی سطح فلک هشتم را همراه دارد و ما الان اصرار نمی کنیم که مکان، سطح حاوی است تا بگویی فلک نهم سطح حاوی ندارد می خواهیم چیزی را در کنار بُعد قرار بدهیم و بگوییم آن هم می تواند مکان باشد اعم از اینکه حاوی باشد یا محوی باشد. پس همه اجسام همراه با سطح ملاقی اند و همه اجسام همراه با بُعد اند و تعیین نمی کنیم سطح، سطح حاوی باشد چون اگر تعیین کنیم در فلک الافلاک دچار مشکل می شویمن.
 توضیح عبارت
 ثم لو کان هذا ایضا حقا لما وجب علی ما بینا ان یکون ما قالو حقا
 جمله (علی ما بینا ان یکون) جمله معترضه است یعنی با توضیحی که دادیم معلوم شد که این نتیجه را نمی توان از این قانون گرفت. وقتی می توان این نتیجه را گرفت که به سه قضیه اعتراف کنیم که در سطر 6 و 7 از صفحه 144 بیان کردیم. اما ما به این سه قضیه اعتراف نداریم (هذا) اشاره به (کل جسم فله مکان) دارد.
 (ما قالوه) کنایه از (کون المکان بعداً) است.
 اگر این (کل جسم فله مکان) حق باشد (ما که گفتیم حق نیست ولی بر فرض که حق باشد می گوییم) آن که آنها گفتند حق نمی شود یعنی نتیجه نمی دهد که بُعد، مکان است بر فرض کبرای کلی را قبول کنیم نتیجه آن را که بُعد باید مکان باشد را قبول نمی کنیم.
 (و کان یجوز ان یکون المکان امر غیر البعد)
 جایز است که مکان امری غیر از بُعد باشد چون هم بُعد همراه است هم غیر بُعد همراه است و شما از کجا ثابت می کنی مکان یکی از این دو همراه است و دیگری نیست.
 (و کل واحد منهما مما یوجد لکل جسم)
 در عبارت مصنف، دو مطلب آمده 1ـ ما قالوه که مراد، بُعد است 2ـ امراً غیر البُعد آمده نتیجه به سطح حاوی نکرد. صحیح (منهما) به این دو بر می گردد. (ضمیر را به سطح حاوی بر نمی گردانیم چون سطح حاوی برای همه اجسام از جمله فلک الافلاک نیست بلکه مراد غیر بُعد است که غیر بُعد، همراه اجسام ولو فلک الافلاک است.
 می توان کلمه ملاقات را اضافه کرد و گفت ملاقات با بُعد و ملاقات با غیر بُعد و این، از عبارت بعدی مصنف بدست می آید.
 (فلا یکون وجود البعد ملاقیا لکل جسم دلیلا علی انه مکان له)
 (ملاقیا) خبر برای (یکون) نیست بلکه حال است و (دلیلا) خبر است.
 (انه مکان له) یعنی ان البُعد مکان الجسم)
 ترجمه: همراه بودن (کل جسم) با بُعد، دلیل بر مکان بودن بُعد نیست. زیرا احتمالات دیگر هم هست که آنها هم همراه این جسم هستند.
 (اذ کان یجوز ان یکون شیئان موجودین لکل جسم واحد هما دون الآخر مکان)
 دو چیز برای جسم موجود باشد 1ـ بُعد 2ـ غیر بُعد. ولی یکی مکان باشد و دیگری مکان نباشد آیا بُعد مکان است یا غیر بعد، مکان است؟ نمی توان تعیین کنی که احدهما مکان است واحدهما مکان نیست. به عبارت مصنف، نمی توان گفت که واجب است بعد، مکان باشد.
 توضیح مطلبی که خارج از درس است و آن این است که:
 مرحوم صدرا می فرماید کل عالم جسمانی مکان ندارد. در کل عالم جسمانی، بُعد است. پس اگر بُعد مکان بود باید می گفتیم عالم جسمانی هم مکان دارد ولی چون می گوییم عالم جسمانی مکان ندارد نگاه می کنیم و می بینیم که فقط سطح حاوی ندارد می فهمیم که سطح حاوی مکان است. این هم حرف بدی نیست البته در صورتی که ثابت شود عالم جسمانی، محدود است. عالم جسمانی چه محدود باشد چه نباشد بُعدی را اشغال کرده ولی سطح حاوی ندارد. اگر محدود باشد و سطح حاوی ندارد روشن است اگر نامحدود هم باشد سطح حاوی ندارد.
 آیا عالم جسمانی محدود است یا نامحدود است؟
 حکما اصرار دارند که عالم جسمانی محدود است و مرحوم صدرا هم می گوید محدود است در حالی که یکی از مبانی مرحوم صدرا، ملازم با نامحدود بودن عالم است و نمی توانیم بگویی که مرحوم صدرا متوجه این لازم نبوده، بلکه متوجه این لازم بوده ولی آن را نفی می کرده، این مطلب، از بحث ما خارج است ولی آن را مطرح می کنیم و می گوییم
 مرحوم صدرا معتقد است این عالمی که ما در آن زندگی می کنیم ازلی و ابدی نیست برخلاف مشا که معتقدند این عالمی که ما در آن زندگی می کنیم ازلی و ابدی است و از ازل این عالم خلق شد و تا ابد هم ادامه دارد و هیچ تخریبی در آن روی نمی دهد و در آیه (اذا الشمس کورت) و امثال آن که نمی توانند توجیه کنند لذا آنها را کنایه می گیرند، و در واقع کنایه گرفتن، خراب کردن معنای آیه است و آیه را از دلالت ظاهری می اندازد که کار صحیحی نیست.
 مرحوم صدرا چون متوجه این تالی فاسد کلام مشا است معتقد می شود این عالمی که ما در آن زندگی می کنیم ازلی و ابدی نیست بلکه حق در این مساله با متکلمین است که می گویند این عالم اول و آخر دارد. قرآن و روایات هم بر این مساله دلالت دارد که این عالم اول و آخر دارد ولی اعتقاد مرحوم صدرا برخلاف متکلمین است چون متکلمین می گویند خدا تبارک در ازل، بی کار بود و هیچ جیز را خلق نکرد و در وقت شروع این عالم، خلق شروع شد و سپس خدا تبارک، این عالم را از بین می برد و بساطش را جمع می کند و عالم دیگر نمی آفریند بلکه همین موجودات این عالم را در دار آخرت اداره می کند یعنی فیض خدا تبارک ابدی است اما ازلی نیست. در ازل، خلقی نداشت اما در لا یزال که همین عالم است خلق، شروع شد و سپس فیض تبارک ابدی است و ازلی نیست و این عالم ما حادث است و زائل می شود و بعد از ارواحش در برزخ می رویم و بعد از زوال برزخ، در عالم آخرت می رویم .
 مرحوم صدرا این نظر را غلط می داند و می گوید قبل از این عالم خدا تبارک، عالمی آفرید و آن عالم هم مثل عالم خودمان بود که اول و آخر داشت و با آخرش، قیامتش برپا شد. عال ما هم آخری دارد که قیامت ما برپا می شود. سپس خدا تبارک بعد از عالم ما، عالم دیگری خلق می کند و هر عالمی قبل از ما قیامتی داشته و هر عالمی بعد از ما هم قیامتی دارد ولی خلق عوالم یا به تعبیر خدا تبارک فیض الهی از ازل بوده یعنی از ازل، خلق عالم ها شروع شد و تا ابد، خلق عالم ها ادامه پیدا می کند. اما چند عالم را خدا تبارک خلق می کند؟ بی نهایت عالم خلق کند چون از ازل نهایت است و از ازل تا ابد بی نهایت است پس بی نهایت عالم خلق می شود که ما یکی از این عالم ها هستیم و نمی توان شمرد که عالم ما، عالم چندم است؟ چون از ازل شروع شده و اولی نبوده تا از آن ابتدا شروع کنیم و به عالم خودمان برسیم. پس عدد عالم ما معلوم نیست.
 این، کلام مرحوم صدرا است که روایات آن را تایید می کند مثل این روایت که می گوید قبل از عالم ما چه بود؟ بعد از عالم ما چه بود؟ می فرماید قبل از عالم شما.
 الف الف عالم بود و انتم فی آخر تلک العوالم. یعنی شما آخر آن عوالم هستید نه اینکه آخر اصل عالم هستید زیرا بعد از شما هم عالمی می آید. این روایت نشان می دهد که حرف مرحوم صدرا صحیح است و حرف متکلمین و حکما صحیح نیست.
 پس بی نهایت عالم داریم و این بی نهایت عالم، بی نهایت قیامت لازم دارد یعنی بی نهایت آخرت لازم دارد. مرحوم صدرا آخرت را جسمانی می داند و روحانی نمی داند. پس بی نهایت جسم، وارد عالم آخرت می شود. در همین دنیا همه موجودات جسمی اند. دنیاهای قبل و بعد هم همین گونه است. پس بی نهایت جسم وارد می شود و جسم، جا می خواهد اما جای آن کجاست.
 اگر همان جسم بی نهایت نباشد این بی نهایت جسم در کجا قرار می گیرد لازم کلام مرحوم صدرا این است که عالم بی نهایت داشته باشیم. یعنی تناهی ارجاء را مرحوم صدرا نباید قبول کند. مرحوم صدرا باید بگوید ابعاد بی نهایته یعنی عالم جسم، عالمی بی نهایت است و مرز و انتها ندارد. اما مرحوم صدرا این را نمی گوید اما نه به خاطر اینکه متوجه لازم کلامش نبود، بلکه متوجه بوده اما چون مبنایی داشته که او را ملتزم نمی کرده که به این لازم قائل شوی و آن مبنا این است که هر عالم تامی بی مکان است یعنی این عالم ما، عالم تام است آخرت آن هم عالم تام است و با جسم وارد آخرت می شود ولی آخرت عالم گامی است و مکانی ندارد.
 آخرت آن عالم قبل از ما، تام است و مکان ندارد.
 آخرت آن عالم بعد از ما تام است و مکان ندارد هر یک از این عوالم چون تامند سپس مکان ندارند پس یک یک این جسم ها در مکان هستند ولی عالم وقتی عالم تام باشد در مکان نیست مثل عالم خودمان که عالم تام است اگر سوال کنی که دنیای ما در کجا است؟ می توان گفت که فلک و جایش کجا است ولی نمی توان بگویی کل این عالم کجاست؟
 این کلام صدرا است که می فرماید عالم تام امکان ندارد اگر کسی این قاعده را قبول نکند ناچار است که به عدم تناهی ابعاد معتقد شود و قول به تناهی ابعاد را که فلاسفه گفتند را رد کند این، تحقیق بود که بیان شد.
 حال بعضی بدون این تحقیق می خواهند بگویند عالم جسمانی ما، نامتناهی است. شاید بتوان با این گروه موافقت کرد چون معتقدند که هنوز به آخر آسمان اول نرسیدیم، یعنی این همه کهکشانها کشف شد، که بعضی از آنها چهل میلیارد سال نوری با زمین فاصله دارند و ماورا، آنها هم کهکشان هایی وجود دارد که دستگاه برای کشف آنها نداریم. بعد از آن، آسمان دوم شروع می شود که آسمان اول در مقابل آسمان دوم طبق دلالت روایات « کحلقه فی فلات» یعنی مثل انگشتری در یک بیابان است که انگشتر در میان بیابان گم می شود یعنی این آسمان اول با این عظمت، در مقابل آسمان دوم، به حساب نمی آید. سپس آسمان دوم در مقابل آسمان سوم همین طور است. اگر این طور ادامه بدهی می بینی بی نهایت است احتیاج نیست که معنای مرحوم صدرا بیان کنیم
 بدون احتیاج به مبنای مرحوم صدرا می توان قائل به بی نهایت شد. لذا تناهی ابعاد را که قدما ثابت می کردند باطل می شود و عالم جسمانی را محدود نمی دانند ولی محدود نمی دانیم اگر مبنای مرحوم صدرا را که می گوید عالم تام، مکان ندارد را بپذیریم باید برای این عالم نامحدود، مکان قائل شویم نامحدود بودن، دلیل بر نفی مکان نمی شود. پس برای آن مکان را قائل هستیم مگر اینکه مبنای مرحوم صدرا را قبول کنیم که می گوید عالم تام مکان نمی خواهد.
 سوال: مرحوم صدار معتقد است که در قیامت، انسان با بدن مثالی محشور می شود لذا نتیجه حرفهای ما این شد که موجودات مثالی جمع شوند و بی نهایت شوند نه اینکه این عالم عنصر، بی نهایت شود.
 جواب: انسان با بدن اخروی محشور می شوند نه با جسم عنصر، بنابراین نظر به مرحوم صدرا با توضیحی که دادیم اگر ملاحظه شود این نتیجه را می دهد که بی نهایت بدن مثالی (بدن اخروی) خواهیم داشت و عالمی که عالم مثالی است عالم نامتناهی است. این اشکال شما است. اما جواب این است که عالم مثال عالم اندازه است اگر چه اده عنصری در آن نیست و لذا موجوداتی که در آنجا هستند اندازه دارند. و لذا اگر اندازه داشته باشد لازم می آید که هر کدام جایی را اشغال کنند و قهرا یک عالم مثال بی نهایت پیدا می شود یعنی یک عالم جسمانی بی نهایت پیدا می شود. و ما هم همین را می خواستیم بگوییم ولی با عالم عنصری نگفتیم عالم عنصری چه متناهی باشد چه نباشد که البته با بیان اخیری که دادیم احتمال دادیم که عالم عنصری هم بی نهایت می شود ولی اگر از این با بیان اخیر صرف نظر کنیم می خواهیم بگوییم عالم جسمانی بی نهایت است ولو جسم، جسم عنصری نباشد. ما داریم اضافاتی را که در این عالم است به عالم خودمان اضافه می کنیم تا این عالم، طولانی شود شاید آسمان دوم و سوم، وجود مثالی باشند و فقط وجود مثالی برای آسمان اول باشد. ولی ما آن مثالی را به این عنصری ضمیمه می کنیم و مجموع را گفتیم که بی نهایت است. لزومی ندارد که بی نهایت را حتما بر عنصر تطبیق کنیم بلکه با جسم می خواستیم بیان کنیم ولو جسم عنصری نباشد بلکه جسم مثالی باشد. کلام مرحوم صدرا این اقتضا را دارد که اجسام، مجموعا نامتناهی باشد که اعم از جسم عنصری و مثالی است.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo