< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 135 سطر اول
 موضوع: رد قول کسانی که قائلند خلا دارای قوه فعاله (قوه دافعه) است
 بعضی قائل بودند که خلا دارای قوه دافعه است یعنی جسم گاهی متخلخل می شود و تکاثف پیدا می کند و در این شکافها، خلا وارد می شود و این خلا باعث می شود که جسم به سمت بالا حرکت کند.
 مصنف در جواب به این قول فرمود: آیا این خلائی که این جسم را به سمت بالا حرکت می دهد خودش همراه این جسم بالا می رود یا همان خلائی که حرکت را شروع کرده باقی نمی ماند و خلاهای بَعدی جانشین آن می شوند و این جسم را به سمت بالا می برد. به تعبیر مصنف، آیا خلا ملازم با جسم متحرک است یا ملازم نیست. اگر ملازم باشد حکم آن را در جلسه قبل بیان کردیم که چون خلا صاحب بُعد و متمیز در وضع است پس محتاج به مکان می شود. در حالی که مکان داشتنِ خلا باطل است.
 بحث امروز درباره فرض دوم است که خلا ملازم با جسم متحرک نباشد. منظور این نیست که خلا همراه جسم نباشد اگر خلا همراه جسم نباشد جسم به سمت بالا نمی رود و دفع نمی شود بلکه منظور این است که آن خلائی که ابتدا با جسم همراه بود دیگر همراه نباشد. چون اگر خلا ملازم باشد از باب اینکه ملازم، شی را رد نمی کند باید این خلا (یعنی همان خلا خاص و شخصی) همراه این جسم باشد و منتقل شود اما الان می گوییم ملازم نیست نمی گوییم خلا موجود نیست. یعنی ملازمِ جسم متحرک نیست و می تواند جسم متحرک را رها کند و جای خود را به خلا بعدی بدهد پس در فرض دوم، وجود خلا را نفی نکردیم بلکه ملازمتِ خلا با جسم متحرک را نفی کردیم مصنف می فرماید این خلا که تجدید می شود چگونه تجدید می شود؟ آیا آناً فآناً تجدید می شود یا در زمان محدود تجدید می شود؟ قطعاً نمی توان گفت که در زمان محدود، تجدید می شود چون تعیین زمان، سبب می خواهد مثلاً این خلا، 5 دقیقه همراه جسم بود و آن خلا دیگر 10 دقیقه همراه جسمِ متحرک بود اگر این خلا قابل تبدیل است و در زمان خاصی تبدیل می شود باید بیان کنیم. و در این صورت سوال می کنیم که چرا 10 دقیقه یا 5 دقیقه شد؟ لذا چون سببی نداریم ناچاریم بگوییم خلا آناً فآناً عوض می شود حال که معلوم شد خلا آناً فآناً عوض می شود باید ببینیم در (آن)، فرصتِ چه تاثیری را پیدا می کند خلا در یک (آن) می آید در یک (آن) چه کار می تواند بکند؟ آیا می تواند دفع کند؟ دفع یک امر تدریجی است و در (آن) واقع نمی شود پس این خلائی که آمد نتوانست دفع کند چون فرصتِ دفع پیدا نکند چون یک (آن) آمد و رفت. دفع هم (آنی) نیست که بتواند در یک (آن) امر دفعی را ایجاد کند. پس در (آن) نمی تواند کاری کند، خلا بعدی هم آمد و آن هم در (آن) بود و نتوانست کاری کند قهراً خلاها از جهتِ دفع بی اثر شدند فقط یک راه می ماند و آن این است که بگوییم هر کدام از این خلاها که می آیند یک نیرویی به اندازه خودشان در این متحرک ایجاد می کنند.
 تا اینجا روشن شد که خلا، همراهی نمی کند و ملازمه هم ندارد بلکه تبدیل می شود و تبدیلش هم در (آن) واقع می شود و در هر (آنی) هم که وارد می شود نمی تواند دفع ایجاد کند بلکه فقط می تواند نیرو ایجاد کند.
 حال امر دائر بین این است که این نیرو از بین برود یا باقی بماند؟ این خلا مقدار کمی نیرو ایجاد کرد و این نیرو، صرف حرکت می شود و جسم را بالا می برد خلا بعدی هم که می آید یک نیرو می دهد و جسم را بالا می برد. این نیروها که صرف شدند آیا از بین می روند یا نمی روند؟ اگر بگوییم از بین می روند باید قبول کنیم که در خلا اصطکاک و مقاومت است و این نیروی حاصل، از بین می رود. البته این اشکال وارد نمی شود چون این جسم (یعنی بخار) در خلا حرکت نمی کند گرچه مشتمل برخلا است لذا آیا می توان گفت که این نیروی حادث از بین رفته؟ اگر نیروی حادث از بین رفته باشد ما اشکالی نداریم چون خلا ایجاد شده و آمده نیرویی ایجاد کرده و رفته است و این نیرو هم کار خودش را کرده و تمام شده خلا بعدی می آید و نیروی بعدی می آید و این هم کار خودش را انجام می دهد تا بتدریج تمام شود. اما اگر این نیروهای وارد شده باقی بمانند لازم می آید که شی (جسم متحرک که حرکت را شروع کرده بود) دائماً حرکتش سریعتر شود چون نیروها متراکم می شوند. نیروی قبلی که به وسیله خلاءِ قبلی وارد شد باقی ماند نیروی بعدی هم، به آن نیروی قبلی اضافه می شود و کم کم نیروها متراکم می شوند و سرعت جسم متحرک، بیشتر می شود. البته در اینجا اشکالی وارد می شود که در توضیح عبارت می گوییم.
 پس توجه شود در صورتی که خلا ملازم نباشد، اشکال این بود که خلا خودش باقی نمی ماند و لحظه به لحظه می آید و می رود و نمی تواند دفع انجام دهد مگر اینکه بگویی نیرو ایجاد می کند. حال این نیرویی که ایجاد کرد دو حالت دارد 1 ـ یا زائل می شود 2 ـ یا باقی می ماند.
 زوالِ نیرو، جهتی ندارد. مصنف بحث زول را مطرح نمی کند بلکه می گوید نیرو متراکم می شود. نیرویی که وارد می شود پشت سر آن، نیروی بعدی می آید چون (آن) به (آن) است. حال فرض کن قسمتی از این نیروها زائل شود ولی قسمتی از آنها باقی بماند. هنوز که کاملا زائل نشده نیروی بعدی می آید. قهراً اگر همه نیروها اثر نکنند بالاخره تراکم نیرویی از این نیروها حاصل می شود و اشکال تراکم پیش می آید و لازم می آید که شی در ادامه، حرکتش سریعتر شود. آیا اینگونه است؟ مثلا بخار وقتی که به سمت بالا می رود آیا در بالا، حرکتش سریعتر می شود؟ تا جایی که ما بخار را می بینیم حرکتش سریعتر نمی شود. در جاهایی هم حرکتش محو می شود و در جاهایی هم متراکم می شود و ابر می شود که به سمت بالا حرکت نمی کند چون مقداری فشرده تر می شود و خلاهایی که آن بخار را بالا می بردند کم می شود.
 توضیح عبارت
 (اولا یکون ملازما له بل لا یزال یستبدل بحرکته خلاءً بعد خلاء)
 این جمله عطف بر صفحه 134 سطر 15 است.
 ضمیر در (لا یکون) به خلا بر می گردد و ضمیر در (له) به جسم متحرک بر می گردد.
 ضمیر در (یستبدل) و (بحرکته) به جسم متحرک بر می گردد.
 ترجمه: نمی باشد خلا، ملازم با جسم متحرک، بلکه این جسم متحرک، حرکتش پیوسته تبدیل می شود خلائی بعد از خلا.
 نکته: حاشیه ای در نسخه خطی بر روی کلمه (یستبدل) نوشته شده (به نحو الاعداد لا الایجاب) یعنی این جسم، ایجاب نمی کند با حرکتش خلا را، بلکه این جسم اعداد می کند با حرکتش، خلا را.
 این اعداد به چه معنی است؟ ما مثال به تکلّم می زنیم. تکلّم یک نوع حرکت است که به تدریج انجام می شود و با حرکت، صادر می شود. این جزء از کلام زائل می شود و جا برای جزء بعدی حاصل می شود و جزء بعدی می آید. مادامی که جزء قبلی از بین نرفته باشد جزء بعدی نمی تواند بیاید پس هر جزء قبلی، علت برای پیدایش جزء بعدی است اما نه اینکه علت ایجابی باشد بلکه علت اعدادی است. علت ایجابی تکلّم، خود ما هستیم و قوای ادراکی ما است که تکلم می کنیم اما قسمتِ قبلی که با رفتنش، جا برای قسمتِ بعدی باز می کند علت اعدادی است نه علت ایجابی، آن قسمت قبلی، کلمات بعدی را ایجاب نمی کند.
 پس این حرکت که در کلام واقع می شود (حرکت در کلام یعنی رفتن کلام قبلی که زمینه را برای آمدن بعدی باز می کند) مُعدّ برای آمدن جزء بعدی است و موجد نیست این بخار هم که حرکت می کند همینطور است. با حرکتش، خلائی را کنار می گذارد و خلا دیگر می آید. اما این حرکت، کارش فقط اعداد است یعنی این حرکت، فضا و زمینه را برای آمدن خلا آماده می کند.
 (فان کان کذلک فایّ خلاء تفرضه یکون ملاقاته له فی آن)
 شروع به ایراد می کند که اگر چنین است خلا باقی نمی ماند بلکه دائماً شخصِ خلا مبتدل می شود و اگر چنین است پس هر خلائی که آن را فرض کنیم ملاقات آن خلا با این جسم متحرک در آن خواهد بود یعنی این خلا با این جسم متحرک در (آن) ملاقات می کند و در (آن) بعدی، شخص دیگر خلا می آید.
 (و فی الآن لا یحرک شی شیئاً)
 اشکال این فرض این است که در (آن) نمی تواند شیئ، شی دیگر را حرکت دهد علتش همین است که حرکت، امر (آنی) است و تدریجی نیست، دفع هم گفتیم امر تدریجی است. و امر تدریجی در (آن) واقع نمی شود پس نمی توان گفت در یک (آن) که این شی، موجود می شود حرکتی را ایجاد می کند. می گوییم بعد از (آن) حرکت را ایجاد کند. یعنی یک مقداری را در (آن) ایجاد کند و مقداری را بعد از (آن) ایجاد کند.
 جواب می دهد که بعد از (آن)، این خلا، ملاقی نیست و باطل شده و رفته است و با جسم متحرک، ملاقاتی ندارد که بخواهد در جسم متحرک، حرکتی را ایجاد کند یا حرکت را ادامه دهد مگر نیرویی از خودش در جسم متحرک بگذارد که بعداً می گوییم.
 (و بَعد الآن لا یکون ملاقیا فیه)
 ضمیر در (لا یکون) به خلا بر می گردد. در بعضی نسخه ها (ملاقیا له) است که بهتر است و ضمیر در (له) به جسم متحرک بر می گردد.
 (بل عسی ان یعطیه قوه من شان تلک القوه ان تبقی فیه و تحرکه)
 ضمیر فاعلی (یعطیه) به خلا و ضمیر مفعولی به جسم متحرک بر می گردد.
 ترجمه: بلکه شاید این خلا، آن جسم متحرک را قوه ای عطا کند که ازشان آن قوه این باشد که باقی بماند در جسم متحرک و آن را حرکت دهد.
 کلمه (شان) مشکل را حل می کند.
 وقتی که وارد بحث شدیم این دو احتمال را مطرح کردیم.
 1 ـ قوه وجود بگیرد و کار خودش را انجام دهد و معدوم شود.
 2 ـ قوه وجود بگیرد و کار و معدوم نشود و بماند.
 سپس گفتیم اگر قوه بخواهد از بین برود مشکلی پیش نمی آید ولی از بین رفتنش مساله دارد که باید بحث کنیم چگونه از بین می رود. اما اگر قوه بماند اشکال می شود که تراکم قوه ها می شود و باید جسم متحرک، سریعتر حرکت کند.
 ما، در فرض زوال قوه مشکلی که در آن است، را حل نکردیم، مشکل این است که خلا بیاید قوه را ایجاد کند و آن قوه کار خود را انجام دهد و باطل شود خلا بعدی بیاید و قوه بعدی بیاید و این کار دوباره ایجاد بشود و هکذا ادامه پیدا کند که در اینصورت تراکم قوه نمی شود و اشکال مصنف وارد نمی شود. این مشکل را باید جواب بدهیم. جوابش این است که قوه می خواهد چه کاری بکند؟ خلا، ایجاد حرکت می کرد. قوه ای هم که ایجاد خلا می کند آن هم باید ایجاد حرکت کند. یعنی همان کار را می کند.
 همانطور که خلا در (آن) می آید قوه هم در (آن) می آید. خلا در (آن) نتوانست حرکت ایجاد کند چون حرکت امر تدریجی بود و در (آن) واقع نمی شود. قوه هم همینطور است که نمی تواند در (آن) حرکت تدریجی کند. این قوه که الان در (آن) آمده و (آنِ) بعدی می خواهد از بین برود نمی تواند کاری انجام دهد در حالی که حرکت انجام می شود پس معلوم می شود که قوه باقی مانده است. ممکن است قوه در (آنِ) اول و دوم و سوم حرکت را انجام دهد چون حرکت، تدریجی است.
 الان چند (آن) گذشته و حرکت، صورت گرفته است. آن قوه، این حرکت را تامین می کند پس معلوم می شود که این قوه، لااقل در چند (آن) باقی مانده که حرکت را تامین می کند. این فرضی که ما گفتیم این قوه باطل می شود، فرض باطلی است چون قوه نمی تواند باطل شود. زیرا اگر خلا و قوه هر دو باطل شود این حرکت، چگونه واقع می شود. خلا اِوّلی که وارد شد شروع کرد. خلاهای بعدی که می آیند هیچکدام نمی توانند تاثیر کنند چون در (آن) انجام می گیرند و در (آن) نمی توانند حرکتی ایجاد کنند. حال قوه اگر در یک (آن) موجود باشد و در (آن) بعدی فاسد شود آن هم نمی تواند تاثیر کند و لازم می آید که این جسمِ متحرک، بدون عامل به سمت بالا حرکت کند و این باطل است سپس اگر ما خلاها را باطل می کنیم نیروهایی که از طریق این خلاها ایجاد می شوند نباید باطل کنیم بلکه باید مدتی باقی بماند تا بتوانند فعالیت های خود را بکنند حال این قوه باقی می ماند و قوه بعدی ضمیمه می شود و تراکم قوه لازم می آید.
 این فرض که قوه ایجاد شود و زود باطل شود امکان ندارد چون اگر باطل شود نمی تواند حرکت ایجاد کند لذا قوه های بعدی به آن ضمیمه می شود و تراکم قوه لازم می آید. لذا مصنف تعبیر به (من شان تلک القوه ان تبقی) کرد.
 (مثلا ان تسخنه او توثرفیه اثرا آخر یبقی فیه)
 می گوییم آن قوه چیست؟ جواب می دهد که مثلا آن جسم متحرک را گرم کند. یعنی قوه، قوة گرم کردن باشد یا قوه ای باشد که در این متحرک، اثر دیگری را بگذارد که آن اثر، در متحرک باقی بماند. یعنی آن قوه یا اثر از بین نرود (ولو خلا از بین رفته باشد) تا بتواند حرکت را که تدریجی است و باید در چند (آن) واقع شود آن را واقع کند.
 (و یکون المحرّک ذلک الاثر)
 یعنی محرک،خودخلا نباشد بلکه اثری که خلا گذاشته، باشد. در اینجا مصنف اشکال نمی کند که خلف فرض لازم آمد. چون فرض بر این بود که خلا، محرّک است. الان معلوم شد که خلا، محرک نیست. آن نیرویی که ایجاد می شود محرک خواهد بود.
 (و یکون کل خلا جدید یوثر فیه من ذلک الاثر)
 این عبارت، شروع در اشکال بعدی است. یعنی خلا در این متحرک، این قوه را می گذارد و خلا بعدی می آید و قوه ای از سنخ همان قوه می گذارد و همه قوه ها از سنخ هم هستند و متراکم می شوند و وقتی متراکم شدند تاثیرشان بیشتر می شود و جسم، سریعتر حرکت می کند.
 (فلا یزال ذلک الاثر یشتد و الحرکه تسرع)
 دائما باید اثر بیشتر شود و حرکت، شدیدتر شود در حالی که اینچنین نیست. وقتی بالاتر می رود تا جایی که ما آن را می بینیم حرکتش اسرع نمی شود بلکه وقتی تا یک حدّ بالا رفت حرکتش متوقف می شود زیرا در آنجا تراکم پیدا می کند و به شکل ابر در می آید. یعنی خلاهایی که تا الان اثر گذاشته بودند تمام شد.
 (الان ان ایجاب جهه من الخلا لذلک الاثر ایضا من دون جهه و الخلا متشابه ایجاب مستحیل)
 (لذلک الاثر) متعلق به (ایجاب) است یعنی جهتی از خلا بتواند این اثر را ایجاب کند. (من دون جهه) یعنی قسمتی از خلا بتواند ایجاد این قوه و اثر کند. خلا دیگر یا قسمت دیگر از خلا نتواند ایجاد این قوه و اثر کند. در حالی که خلا متشابه است.
 (و الخلا متشابه) اشاره به اشکال دارد.
 این عبارت را دو گونه معنی می کنیم.
 معنای اول: این عبارت، جواب برای سوال مقدر باشد مصنف گفت که این جسم هر چقدر بالاتر رود نیروی بیشتری را کسب می کند و قهراً باید سریعتر برود.
 مستشکل می گوید چه اشکال دارد که خلاهای مختلف باشد و جزئی از خلا که در این متحرک داخل می شود قوه ای را اثر کند، و جزء دیگر که وارد می شود قوه دیگری را اثر کند و به این صورت که بعضی اثر کند و بعضی اثر نکند. در این صورت اشتداد نیست. زیرا اگر همه خلاها اثر می کردند هر کدام که می آمد یک قوه ای ایجاد می کرد و تراکم قوه لازم می آمد ما اینگونه تصویر می کنیم که خلاءِ اول، قوه ای ایجاد کرد و این قوه، شروع به حرکت دادن کرد و در دو (آن) باقی ماند. خلاء دوم که آمد، قوه ای ایجاد نکرد و همان قوه اولی باقی ماند و جسم متحرک، در دو (آن) حرکتش را ادامه داد. سپس این قوه از بین رفت و خلاء سوم که آمد، قوه را ایجاد کرد و خلا چهارم، قوه ایجاد نکرد. یعنی طوری شد که تا وقتی قوة قبلی باقی است و اثر می کند خلاهای بَعدی که می آیند قوه، ایجاد نمی کنند. بنابراین همیشه قوه ای که در این جسم متحرک، حاصل است به یک اندازه می باشد زیرا تراکم قوه لازم نمی آید. اینطور نیست که هر خلائی که می آید یک قوه ایجاد کند. بعضی خلا قوه ایجاد می کند و بعضی خلاها قوه ایجاد نمی کنند. در جایی که لازم است قوه ایجاد شود قوه ایجاد می شود و وقتی که تراکم قوه بوجود می آید قوه، ایجاد نمی شود لذا این قوه همیشه ثابت می ماند یعنی اندازه ی قوه ثابت می ماند و تراکم قوه نمی شود.
 مصنف جواب می دهد که همه خلاها یکسان اند. چرا برای یکی این شان را قائل هستی که ایجاد قوه بکند و برای یکی، این شان را قائل هستی که ایجاد قوه نکند فرق گذاشتن بین خلاها، محال است.
 (لذلک الاثر) متعلق به (ایجاب) است یعنی جهتی از خلا بتواند این اثر را ایجاب کند (من دون جهه) یعنی قسمتی از خلا بتواند ایجاد این قوه و اثر کند. خلا دیگر یا قسمت دیگر از خلا نتواند ایجاد این قوه و اثر را کند در حالی که خلا متشابه است.
 این عبارت (و الخلا متشابه) اشاره به اشکال دارد. مراد از (جهه) جهت تحت است. بخاری که بالا می رود از پایین باید جمع شود.
 (ایجاب جهه) اسم برای (انّ) است و (ایجاب مستحیل) خبر برای (ان) است و (و الخلا متشابهه) دلیل است. یعنی اینکه جهتی از خلا این اثر را ایجاد کند و جهت دیگر، ایجاد نکند. این ایجاد، ایجادی مستحیل است چون خلا، متشابه است و حکم همه اجزائش یکسان است. اگر خلائی بتواند ایجاد اثر کند خلا دیگر هم باید بتواند ایجاد اثر کند.
 مراد از (لذلک الاثر) در مثال مصنف، تسخین و حرارت است.
 معنای دوم: دفع دخل مقدر نیست بلکه مراد از جهت، جهتی است که متحرک می خواهد به سمت آن جهت حرکت کند. یعنی جهتی از خلا می خواهد این متحرک را به سمتی حرکت دهد. و جهتِ دیگر، این متحرک را به سمت دیگر حرکت می دهد. مصنف می فرماید چون خلا متشابه است این اتفاق نمی افتد.
 البته معنای اول بهتر از معنای دوم است.
 الان جهت تحت، اثر را ایجاد می کند که بخار، بالا می رود وقتی که بالاتر رفت دیگر ایجاب نمی کند. چون معترض گفت این پایین، این اثر ایجاد می شود و در مرتبه بعدی اثر ایجاد نمی شود و با همان اثر بعدی بالا می رود و لازمه اش این است که این خلائی که تحت است بتواند موثر شود و خلائی که فوق است نتواند موثر شود یعنی یک جهت از خلا موثر شود و یک جهت موثر شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo