< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل بر نفی حرکت قسری در خلا

«صفحه 132 سطر 7»

بحث در این بود که خلا ممتنع است. دلیل چهارمی بر این مدعا شروع کردیم که اگر خلا موجود باشد حتما مکان است و باید خاصیت مکان را داشته باشد خاصیت مکان این است که در مکان، حرکت و سکون واقع می شود پس خلا هم اینگونه است که در آن، حرکت و سکون واقع می شود ولی در خلا حرکت و سکون وجود ندارد پس خلا مکان نیست. و چون خلا، شان دیگری ندارد پس نمی تواند موجود باشد. این اصل استدلال بود. برای اثبات این مدعا که حرکت در خلا اتفاق نمی افتد حرکت را به سه قسم تقسیم کردیم:

    1. حرکت مستدیر

    2. حرکت طبیعی

    3. حرکت قسری.

تا اینحا دو قسم از حرکت را در خلا نفی کردیم. الان می خواهیم حرکت قسری را هم در خلا نفی کینم. مصنف می فرماید حرکت قسری دو قسم است و باید هر کدام از دو قسم را جداگانه مطرح کنیم و ببینیم که در خلا امکان وقوع دارد یا ندارد.

قسم اول: حرکتی که قاسر، ملازمِ متحرک است یعنی مثلاً سنگی را روی دست خود می گذاریم و راه می رویم در این صورت محرّک که قاسر است ملازم با متحرک است و با او حرکت می کند.

قسم دوم: محرّک و قاسر ملازم متحرک نیست. بلکه نیرویی در متحرک ایجاد می کند و متحرک را رها می کند مثل اینکه شخصی، سنگی را پرتاب کند که خود آن شخص، همراه سنگ نمی رود ولی نیروی قسری در سنگ ایجاد کرده.

ابتدا وارد حکم قسم اول می شویم و می گوییم در چنین حالتی باید در خود محرّک بحث کنیم و به متحرک کاری نداریم زیرا محرک، در خلا حرکت می کند و متحرک را به حرکت وا می دارد باید ببینیم خود محرّک چگونه حرکت می کند پس بحث را اگر در محرک روشن کینم بحث در متحرک هم روشن می شود.

مصنف می فرماید حرکت این محرک یا قسری است یا ارادی است یا طبیعی است چون قاسر، یکی از این سه نوع حرکت را دارد.

اگر حرکتش قسری باشد دوباره تقسیم می کنیم و می گوییم قاسری که این قاسر را به حرکت انداخته یا ملازم با قاسر اول است یا ملازم با قاسر اول نیست. اگر ملازم با قاسر اول نیست، بحث آن را بعداً باطل می کنیم اما اگر ملازم با قاسر اول باشد نقل کلام در قاسر دوم می کنیم که آیا حرکت آن طبیعی است یا ارادی است یا قسری است که بحث دوباره به حرکت طبیعی یا ارادی یا قسری بر می گردد. اگر حرکت آن به خاطر قاسر سوم باشد تسلسل می شود و تسلسل باطل است اما اگر حرکت قاسر دوم، به حرکت نفسی یا طبیعی باشد این را بیان می کنیم که باطل است.

اما اگر مستند به حرکت طبیعی باشد باطل است زیرا مصنف بیان کرد که حرکت طبیعی در خلا ممکن نیست به خاطر اشکالاتی که در جلسات قبل بر نفی حرکت طبیعی بیان شد. لذا اگر حرکت طبیعی در خلا اتفاق نمی افتد حرکت قسریِ مستندِ به حرکت طبیعی هم نخواهیم داشت.

اما اگر مستند به حرکت نفسی باشد می گوییم اراده، منشا می شود که این محرّک، میلی را در متحرک ایجاد کند و این میل قابل شدت و ضعف است. دلیل وجود میل در متحرک، فشاری است که این متحرک وارد می کند مثلا اگر دست خود را جلوی این متحرک بگذاری فشار به دست وارد می کند و این فشار، علامت این است که آن محرّک در متحرک میل ایجاد کرده است در اینجا همان مباحث قبلی پیش می آید که این میلی که ضعیف یا شدید است باعث سرعت و بطو می شود و گفتیم سرعت و بطو یا مربوط به امری در متحرک است که این صورت را بحث نکردیم. یا مربوط به امری در مسافت است که این را بحث کردیم و ثابت کردیم چنین حرکتی اتفاق نمی افتد لذا حرکت نفسی که به این صورت باشد نداریم. در نتیجه حرکت قسری که بواسطه این حرکت می خواهد اتفاق بیفتد نداریم.

پس حرکت قسری در این فرض که محرک، ملازم متحرک باشد اتفاقات نمی افتد چون بحث را روی خود محرک پیاده می کنیم و می بینیم محرک نه حرکت طبیعی نه قسری نه نفسی می کند.

پس اینکه محرّکی حرکت کند و بخواهد موجود دیگری را قسراً حرکت دهد نداریم. پس حرکت قسری در خلا حاصل نمی شود چون محرکی حاصل نمی شود.

توضیح عبارت

(فقد ظهر انه لا یکون فی الخلا حرکة طبیعیه البته نقول و لا حرکه قسریه)

نسخه صحیح (ونقول) است یعنی باید واو باشد.

با بیانات گذشته ظاهر شد که حرکت طبیعی در خلا واقع نخواهد شد حال می گوییم که حرکت قسری هم واقع نخواهد شد.

(لا حرکه قسریه) عطف بر (حرکه طبیعیه) است یعنی اسم برای (لا یکون) است.

(و ذلک ان الحرکه القسریه اما ان تکون بمقارنه المحرک او بمفارقته)

اینکه در خلا، حرکت قسری اتفاق نمی افتد بیانش این است که حرکت قسری یکی از دو قسم است.

1- حرکت قسری یا به این صورت است که محرک ،ملازم و همراه متحرک است و حرکت را لحظه به لحظه در متحرک ایجاد می کند.

2- حرکت قسری یا به این صورت است که محرک، ملازم و همراه متحرک نیست و مفارقت می کند و نیرویی را در متحرک ایجاد می کند و خودش از متحرک جدا می شود.

(فان کان بمقارنه المحرک فالمحرک متحرک)

وارد در بیان قسم اول می شود و آن را باطل می کند. فرض دوم را در سطر 13 با عبارت (و ان کان المحرک) بیان می کند.

ترجمه : اگر حرکت قسری به مقارنت محرّک باشد، یعنی خود محرک، همراه با متحرک است لذا خود محرک، متحرک می شود.

(فهو ایضا اما متحرک عن قاسر او عن نفس او عن طبع)

این محرک قسری مثل متحرک، یا متحرک به واسطه قاسر است یا متحرک بواسطه نفس است یا متحرک بواسطه طبع است.

(و ان کان عن قاسر لزم الکلام الی ان ینتهی الی نفس او طبیعه)

اگر این محرک، حرکتش قسری باشد یعنی نقل کلام در آن محرک دوم می کنیم که آن محرک دوم آیا نفس یا طبع یا قسر است. اگر قسر باشد نقل کلام درآن مقسور می کنیم لذا تسلسل می شود و برای اینکه تسلسل نشود باید آنچه که محرک اول را حرکت می دهد نفسی یا طبیعی بگیریم و هر دو باطل است.

(لزوم الکلام) یعنی کلام، لازم است و منفک نمی شود یعنی همینطور کلام واقع می شود و سوال ما هنوز از اینجا برداشته نمی شود سوال می کنیم که این قاسر چگونه حرکت کرد تا اینکه آن رامنتهی به نفس یا طبیعت کنیم در این صورت، سوال را ادامه نمی دهیم چون این حرکت یا از نفسِ آن یا از طبیعتِ آن درست شد و حرکت آن نفسانی یا طبیعی می شود که بحث آن در ادامه می آید.

(و ان کان عن نفس فالنفس تحرّک باحداث میل ما مختلف ایضا فی الشده و الضعف)

از اینجا شروع در این مطلب می کند که حرکت قاسر، از نفس باشد (و در سطر 12 بیان می کند که اگر طبیعی باشد چه مشکلی دارد) در این صورت می گوییم نفس اینگونه نیست که لحظه به لحظه حرکت را ایجاد کند بلکه ابتدا در متحرک، میل ایجاد می کند بعدا حرکت را ایجاد می کند. شاهد بر اینکه اول میل ایجاد می کند این است که اگر دست خود را جلوی متحرک بگیری فشار را احساس می کنی.

(ایضا) می تواند متعلق به (فالنفس تحرک) باشد یعنی همانطور که طبیعت بواسطه میل، حرکت ایجاد می کند نفس هم بواسطه میل حرکت ایجاد می کند.

می توان متعلق به مختلف باشد یعنی این میل، مختلف است به لحاظ صدورش از فاعلهای مختلف، همینطور مختلف است به خاطر شدت یا ضعف.

(حتی ان ذلک لیحسّ مع التسکین المقام للحرکه)

آن میل حس می شود اگر شما بخواهی این متحرک را ساکن کنی.

لفظ (مع التسکین) بکار رفته و (مع السکون) بکار نرفته است. مصنف نمی خواهد بگوید وقتی متحرک، ساکن شد میلِ آن را احساس می کنی چون در آن صورت، میل ندارد بلکه بالفظ (تسکین) آمده یعنی وقتی آن شی را ساکن کنی احساس فشاری می کنی پس با تسکین احساس فشار می شود نه با سکون.

ترجمه: آن میل حس می شود همراه با تسکینی که جلوی حرکت را می بندد و مقاومت با حرکت می کند.

(کما یحس فی المتحرک طبعا اذا قووم فمنعت حرکته)

چنانچه همین میل، حس می شود در آن جسمی که به سمت طبیعتش حرکت می کند، وقتی این متحرک طبیعی، مبتلا به مقاوم شود و حرکتش منع شود در این صورت حس می کنیم که این متحرکی که به حرکت طبیعی حرکت می کند دارای میل است چون فشار آن را می یابیم.

(و ذلک المیل یختلف بالقوه و الشده)

تا اینجا ثابت شد که حرکت نفسانی با احداث میل همراه است. حال مقدمه بعدی را اضافه می کند که این میل با قوت و شدت، اختلاف پیدا می کند یعنی اگر در مقابل این میل، معاوق وجود داشت آن میل، ضعیف است و اگر در مقابل این میل، معاوف وجود نداشت آن میل، قوی است.

(و یلزمه ما یلزم المیل)

میلی که نفس ایجاد می کند مختلف است یعنی ضعیف و شدید می شود.

مشکل آن این است که حرکت در خلا با حرکت در ملا رقیق مساوی می شود که در صفحه قبل کتاب بیان کردیم که حرکت طبیعی در خلا باطل است زیرا ایجاد میل می کرد. در ما نحن فیه هم حرکت نفسانی چون ایجاد میل می کند حکم حرکت طبیعی را دارد و همان اشکالی که بر حرکت طبیعی وارد می شود بر حرکت نفسانی هم وارد می شود.

ترجمه: لازم می آید این میل را که میل نفسی است همان مخدور و اشکالی را که در میل طبیعی لازم می آمد.

(و ان کان طبیعیا لزم ما قیل)

اگر حرکت قاسر، حرکت طبیعی باشد لازم می آید همان مشکلی که در حرکت در خلا با حرکت در ملا رقیق پیش می آمد.

(فاذا کان النفس و الطبیعی لایصح فی الخلا لم یصح ان یکون فی الخلا تحریک قاسر یلزم المحرک فیه المتحرک)

نسخه صحیح (و النفسی) است.

مراد از (نفسی و طبیعی) حرکت نفسی و طبیعی یا میل نفسی و طبیعی است. اگر حرکت نفسی یا طبیعی در خلا ممکن نباشد صحیح نیست بگوییم در خلا تحریکِ قاسری اتفاق افتاده چون قاسر، حرکت نمی کند زیرا اگر قاسر حرکت کنداشکالاتِ قبل پیش می آید.پس قاسر حرکت نمی کند و اگر حرکت نکند نمی تواند قسری را ایجاد کند.

ترجمه: اگر این دو حرکتِ نفسی و طبیعی در خلا صحیح نبودند تحریکِ قاسری در خلا اتفاق نمی افتد. قاسری که اینچنین صفت دارد که ملازم با متحرک است.

(قاسری که مفارفت از متحرک می کند بحث بعدی است که بعداً می آید)

(یلزم) صفت برای تحریک قاسراست یعنی تحریکی که در آن تحریک، محرّک ملازم متحرک است. اینچنین تحریکی در خلا انجام نمی شود پس قسری که در آن قسر محرک، ملازم متحرک است را نمی توان تصویر کرد.

توضیح مطالب صفحه 132 سطر 13

از اینجا وارد در حکم قسم دوم می شود. قسم دوم این بود که محرک، همراه متحرک نرود. بلکه محرک، نیرویی را در متحرک ایجاد کند. دراینجا نمی توان گفت که آیا خود قاسر، مقسور است یا مقسور نیست چون قاسر، حرکت نمی کند بلکه نیرویی در متحرک(سنگ) ایجاد می کند لذا نمی گوییم آن قاسر، یا حرکت طبیعی یا نفسی یا قسری دارد زیرا آن قاسر، اصلا حرکت ندارد.

مصنف فرماید چنین متحرکِ قسری، اختلافِ حرکت پیدا می کند اما نه از طریق قاسر، چون قاسر یک نیروی واحد در سنگ وارد کرده است و در نیروی واحد، اختلاف معنی ندارد. اما این متحرک (سنگ) وقتی وارد مسافت می شود اگر مسافت، خالی باشد به مانعی برخورد نمی کند لذا آن نیرویی که در سنگ ایجاد شده با چیزی اصطکاک پیدا نمی کند و قهراً سنگ به حرکت خود ادامه می دهد اما اگر سنگ را در ملا رها کنی آن مسافت، مانع از حرکت سنگ می شود لذا حرکتِ آن را کُند می کند.

(نیرو و محرک، عوض نمی شود بلکه آنچه که تاثیر می کند مانع است) و لذا سرعت و بطو مربوط به مسافت است و اگر مسافت، خالی باشد سرعت، زیاد است و اگر مسافت در ملا غلیظ باشد سرعت، خیلی کم است و اگر مسافت، در ملا رقیق باشد سرعت، متوسط است.

به بیانی که قبلا در دلیل گفتیم لازم می آید که این جسم در خلا و ملا رقیق، یکسان حرکت کند و در یک زمان، حرکتش را تمام کند و این باطل است.

و قبلا این بحث را در حرکت طبیعی مطرح کردیم که اختلاف در سرعت و بطو اگر به لحاظ محرّک باشد یک بحث دارد و اگر به لحاظ مسافت باشد اشکال دیگری دارد.

توضیح عبارت:

(و ان کان المحرک یفارق عند ایجاد الحرکه)

این جمله عطف بر (و ان کان بمقارنه المحرک) در سطر 8 است.

یعنی اگر آن محرکِ قسری، از متحرک مفارقت کند در وقتی که حرکت را در متحرک ایجاد می کند.

(فقد یلزمها الاختلاف من جهه ما یتحرک فیه)

اختلاف از ناحیه میل نیست و نمی توان گفت میل، شدید و ضعیف می شود چون میل را ایجاد کرد و تمام شد بلکه اختلاف از ناحیه مسافت است پس لازم می آید که این اختلاف از ناحیه مسافتی که متحرکِ قسری در آن مسافت حرکت می کند باشد.

مراد از «ما» در (ما یتحرک) مسافت است و ضمیر در (یتحرک) به متحرک بر می گردد.

(و یلزم ما قلنا فی الحرکه الطبیعیه بعینها)

آنچه را که ما در حرکت طبیعی گفتیم لازم می آید یعنی لازم می آید زمان حرکت در خلا برابر با زمان حرکت در ملا رقیق باشد.

(و ایضا فان الحرکه القسریه المفارقه للمحرک قد تکون موجوده و تحریک المحرک قد زال)

این عبارت، اشکال دوم برقسم دوم (محرک، ملازم متحرک نباشد) است که برای آن اقسامی را بیان می کند و نتیجه می گیرد که حرکت قسری ممکن نیست.

در مقدمه بحث ثابت می کند که این حرکت، موجود است و تحریک، معدوم است. ابتدا تحریک حاصل شد و این حرکت را ایجاد کرد سپس از این تحریکِ حاصل شده، تحریکِ محرّک، زانل شد یعنی سبب تحریک، زائل شد نه اینکه خود تحریک زائل شود. پس حرکت قسری در این فرض که محرک همراه متحرک نمی رود باقی است اما تحریک محرّک زائل شده و محرّک تحریکی دیگر نمی کند بلکه همان تحریکی را که کرده موجود است. سوال این است که این حرکتهایی که حاصل می شود از کجا حاصل می شود و سبب آن چیست؟

جواب این است که این حرکت از همان نیرویی است که محرّک دراین سنگ ایجاد کرده و باید دربارۀ این نیرو بحث کنیم.

ترجمه: حرکت قسری که محرّکش را از دست داده و از محرکش جدا شده گاهی آن حرکت هنوز باقی است و می بینیم این سنگ حرکت می کند.

(و محال ان یکون ما یتجدد علی الاتصال من الحرکه موجودا و سببه غیر موجود)

و محال است حرکتی که علی الاتصال، متجدد می شود موجود باشد در حالی که سبب آن موجود نباشد پس ناچاریم بگوییم سبب درا ین متحرک، موجود است.

(من الحرکه) بیان از «ما» در (ما یتجدد) است.

واو در (و سببه) حالیه است. و در بعضی نسخه ها به جای (و سببه) (و موجبه) است.

(فیحب ان یکون هناک سبب یستبقی الحرکه)

در موجود متحرکی که قسراً حرکت می کند باید سببی باشد که این سبب حرکت را باقی بدارد و حفظ کند.

(و ان یکون ذلک السبب موجودا فی المتحرک یوثر فیه)

این سبب باید در متحرک موجود باشد و در متحرک تاثیر بگذارد سببِ ایجاد میل، محرک است اما سبب حرکتهای پی در پی، محرک نیست بلکه سبب یا نیرویی است که در این سنگ ایجاد کرده یا چیز دیگری است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo