< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب از اشکال بر دلیل سوم بر نفی حرکات مستقیم در خلا

«صفحه 131 سطر 18»

جوابی که داده می شود این است که بحث ما در ملا موثر است یا به تعبیر مصنف بحث ما در مقاومتی است که اولاً موجود است و ثانیا موثر است. و مقاومت موثر، حرکت را کند می کند و نمی گذارد حرکت متحرک، برابر با زمان حرکت در خلا باشد.

مصنف نمی گوید مقاوم می تواند موثر نباشد یا نمی تواند موثر نباشد چون ممکن است کسی بگوید مقاومی که موثر نباشد نداریم. بلکه قبول می کند مقاومِ غیر موثر داریم ولی از بحث ما خارج است چون بحث ما در مقاومی است که موثر است لذا خودش را درگیر این مساله نمی کند که آیا مقاومِ غیر موثر داریم یا نداریم.

مصنف اینگونه جواب را توضیح می دهد که اگر مقاومت موجود باشد و موثر باشد لازمه اش این می شود که زمانش با زمان حرکت در خلا مساوی باشد و این باطل است پس خلا باطل است. یعنی استدلال اینگونه بیان شد که اگر مقاومِ غیر موثر داشتیم لازم می آید که زمان حرکت در این مقاوم برابر با زمان حرکت در خلا باشد و این جایز نیست پس خلا جایز نیست. بعد از اینکه این استدلال را مصنف بیان می کند بر خودش اشکال می کند که اگر مراد از مقاومت، مقاومت موثر بود چرا قید «موثر» را نیاورد جوابی که مصنف می دهد این است که چون احتیاج به این قید نبود زیرا کلمه (مقاومت) ، موثر بودن را می رساند. اگر بگوییم مقاومتِ غیر موثر، یعنی مقاومتی که مقاوم نباشد و این، تناقص گویی است.

مصنف از صفحه 132 سطر 3 گویا استدلال را تکرار می کند به طوری که اشکال مستشکل باطل شود پس هم استدلال را تکرار می کند و هم اشکال را باطل می کند به این صورت می فرماید: متحرکی که می خواهد در ملا مقاومی حرکت کند تاثیر می گذارد اما چگونه در این متحرک تاثیر می کند؟ می فرماید به دو نحوه تاثیر می کند و بیان می کند که در هر کدام از این دو نحوه، استدلال تمام است.

1 ـ شتاب این متحرک و میلِ این متحرک کم شود (تعبیر به میل می شود) یعنی این متحرک اگر در خلا حرکت می کرد شتابِ خاصی داشت الان می خواهد در ملا حرکت کند ملا در آن تاثیر می کند و در مقابلِ او مقاومت می کند یعنی شتاب او کم می شود.

2 ـ ملا، شتاب این متحرک را کم نمی کند بلکه متحرک با همان شتابی که در خلا می تواند حرکت کند در ملا هم حرکت کند ولی این ملا کم کم این متحرک را متوقف کند یعنی فرض کنید یک سانت، این متحرک با آن شتابِ خاص حرکت می کند وقتی می خواهد وارد در سانت دوم شود در یک لحظه این مقاوم، متحرک را متوقف می کند و دوباره دست از مقاومت بر می دارد و متحرک دوباره با شتاب قبلی حرکت را ادامه می دهد. بارِ دیگر در یک لحظه این مقاوم، متحرک را متوقف می کند و دوباره دست از مقاومت بر می دارد و اجازه می دهد که متحرک با همان شتاب قبلی حرکت کند. متحرک اینگونه حرکت می کند که اگر این متحرک، به آخر برسد زمان طولانی تری می خواهد.

(ما نمی خواهیم بگوییم این نحوه دوم صحیح است یا غلط است بلکه می گوییم تاثیر به یکی از این دو نحوه است)

در سرعت و بطو هم بعضی این را گفتند. در سرعت گفتند مقاومی وجود ندارد وشی با شتاب مخصوص خودش می رود. در بطو گفتند، این شی (یا در اثر مقاومت یا به خاطر خودش) شتاب مخصوص را دارد ولی در لابلای این حرکت، توقفهای نامرئی می کند بعد که این توقفها را جمع می کنیم حس می کنیم که توقف کردند یعنی در آخرِ حرکت، متوجه می شویم یک متحرک، در یک ساعت آمده و دیگری یک ساعت و ربع آمده است. چرا کند تر آمده؟ چون در بین راه به اندازه یک ربع توقف کرده و این یک ربع در یک جا نبوده بلکه تکه تکه بوده است. اینها را که جمع کردیم ربعِ توقف را حس می کنیم. پس بطو عبارت از تخلل سکنات در حرکات است یعنی در ضمنِ حرکات، سکنات هم اتفاق افتاده ولی این سکنات را حس نمی کنیم وقتی جمع کردیم حس می کنیم. این توجیه را قبول نکردیم چون لازمه اش این است که سکون در( آن)واقع شود و این (آن )ممکن است با (آنِ )دیگر قرار بگیرد و تشافع آنان درست شود.

خود (آن)، در بینِ حرکت باطل است چون جزء لایتجزی است مگر حرکت را قطع کنی که اگر قطع کنی انتهای حرکت، (آن) است و اشکال ندارد اما حرکتی که مستمراً انجام می گیرد در لابلای آن نباید (آن) باشد چون جز لایتجزی است و جز لایتجزی باطل است. این یک مطلب است. اما مطلب دیگری هم هست که اگر ده (آن) کنار هم جمع شدند تشافع آنات می شود و تشافع اجزاء می شود (یعنی اجزاء لایتجزی، جفت می شوند و کنار هم می آیند و این محسوس است لذا نه (آن) را اجازه می دهیم که در ضمن اجزا لایتجزی وجود داشته باشد نه تشافع آنات را اجازه می دهیم. (شفع در مقابل وتر است. و به معنای جفت است. دو جز که کنار هم قرار بگیرند لا اقل دو جزء هستند که می گویند تشافع دو جز شد. حال اگر دو(آن) کنار هم قرار بگیرند می گویند تشافع آنات شد و این اشکال دارد که بین دو (آن)، زمان فاصله نشود. اما اگر زمان فاصله شود اشکال ندارد. زیرا (آن) اول را ابتدا و (آن) دوم را انتها قرار می دهیم و زمانِ مستمر بین این دو (آن) است.

اما اگر وسط رابرداری مثل این است که دو طَرَف داری که وسط ندارد و این، محذور دارد. علاوه بر اینکه جز لا یتجزی است لازم می آید که وسط نداشته باشند.

مصنف می فرماید هر کدام از این دو نحوه باشد میتوانیم تاثیر ها را کم کنیم حال چه تاثیر، تاثیر در شتاب باشد چه تاثیر در ایجاد سکنات باشد. اگر مقاومت را کم کردی تاثیر کم می شود و اگر مقاومت را کمتر کردی تاثیر کمتر می شود. اگر موثر رقیق تر شد تاثیر کمتر می شود وبه جایی می رسی که تاثیر موجود است ولی کم شده است و به جایی می رسی که زمان حرکتِ متحرک دراین تاثیرِ رقیق ، برابر با زمان حرکت متحرک در خلا می شود. گاهی تاثیر، زیاد است و زمان حرکت در ملا کُند می شود و زمانش بیشتر از زمان حرکت در خلا می شود و چون بیشتر شد اشکال ندارد اما اگر مقاوم را رقیق کنیم و تاثیر ضعیف شود تا به جایی می رسد که تاثیر، طوری می شود که زمان حرکت در ملا غیر موثر، برابر با زمان حرکت در خلا می شود پس استدلال تمام است.

توضیح عبارت

(فالجواب عن هذا)

جواب از اشکال دوم این است.

«انا اخذنا المقاومه علی انهالو کانت موجودة مقاومة موثرة لکان زمانها زمان حرکه و لا مقاومه»

ما مقاومت را طوری اخذ کردیم که اگر موجود باشد و موثر باشد لازم می آید که (اگر خلا داشته باشیم) زمانِ این مقاومت (به عبارت دیگر زمان حرکت دراین مقاومت) برابر باشد با زمان حرکت در لا مقاومت. یعنی اگر خلا و مقاومتِ موثر داشته باشیم لازم می آید زمان حرکت در مقاومتِ موثر با زمان حرکت در خلا برابر باشد و این برابری باطل است.

(و انما لم نحتج ان نقول مقاومه موثره لان المقاومه اذا قیل انها غیر موثره کان کما یقال مقاومه غیر مقاومه)

این عبارت جواب از اشکال مقدراست.

اشکال: اگر مراد از مقاومت، مقاومتِ موثر بود چرا قید «موثر» را نیاورد.

جواب: لازم نبود مقاومتِ موثربگوید، زیرا اگر گفته شود که مقاومت، غیر موثر است گویا گفته شده که مقاومت ،غیر مقاومت است. یعنی اگر تاثیر را از مقاومت برداریم گویا مقاومت را از مقاومت برداشتیم.

(فمعنی المقاومه هو التاثیر لا غیر)

معنای مقاومت، همان تاثیر است نه غیر تاثیر.

مصنف این جواب را نداد که مقاوم به غیر موثر نداریم اما از این عبارت، بدست می آید که این جواب را می تواند بدهد که مقاوم موثر نداریم.

(و هذا التاثیر علی وجهین)

این تاثیر که مقاوم در متحرک می گذارد دو گونه است.

(احد هما الکسر من الحُمَیَّه و من قوه المیل)

(واو) تفسیر است.

(کسر) یعنی کاستنی. و مراد از (الحمیه) سُورت و شدت است که ما از آن تعبیر به شتاب کردیم.

مقاومت تاثیر می گذارد یعنی از شدت حرکت می کاهد و از سورت حرکت کم می کند. خود مصنف متوجه است که (من الحمیه) ناشناخته است لذا با عبارت (ومن قوه المیل) توضیح می دهد.

(و الثانی ما یظنّ من احداث المقاومه سکونا)

احتمال اول را که قبول داشت لفظ (یظن) را نیاورد اما احتمال دوم را که قبول ندارد لفظ (یظن) را می آورد یعنی چیزی که دیگران گمان کردند ولی نزد مصنف مقبول نیست.

ترجمه: آنچه گمان شده این است که مقاومت، سکون احداث کند.

(فلا تزال تحدث سکونات عن مقاومات متشافعه لا یحس بامزادها و تحس بالجمله کالبطو)

(متشافعه) اگر به رفع بخوانیم صفت برای (سکونات) می شود واین بهتراست اگر به جر بخواهیم صفت برای (مقاومات) می شود.

این احتمال دوم را قبول نداریم ولی چون قابل تصور است آن را طرح می کنیم و می گوییم دائماً سکوناتی حادث می شود از مقاوماتی که آن مقاومات متشافعند (یا آن سکونات متشافعه) یعنی سکونات ،پی در پی است که در لابلای حرکت واقع شده نه اینکه یک سکون باشد.

(لا یحس بافرادها) یعنی به تک تک این سکونات، حس تعلق نمی گیرد و حس، آنها را تشخیص نمی دهد اما مجموعه را حس می کند و به مجموعه تعلق می گیرد.

(کالبطو) مثل اتفاقی که در بطو می افتد که متحرک در لابلای حرکتش، سکناتِ غیر محسوس انجام می دهد و این بنابر قولی است. اما بنابر قولی که مصنف طرفدار آن قول است این است که حرکت از ابتدا کُند ا ست نه اینکه سریع است و به خاطر تخلل سکنات، کند می شود ولی این گوینده که مقاومت را مُحدثِ سکون حساب می کند بطو را اینگونه توجیه می کندکه تخلل سکنات است لذا می گوید کالبطو، یعنی همانطور که در بطو تخلل سکنات است در مقاومتها هم اینگونه باشد که گاهی مقاومت می شود و گاهی مقاوم، رها می کند و متحرک با سرعت خودش حرکت می کند. چون این حرکت و ایستادن با یکدیگر تلفیق می شود ما می گوییم مقاومت حاصل شد و حرکِ متحرک در ملا کُند شد.

(و انت ستعلم بعد انه ما من تاثیر علی احد ا لوهمین الا و فی طباع المتحرک ان یقبل اقل منه)

این عبارت، مقدمه دوم است. یعنی تو در آینده خواهی دانست که هیچ تاثیری به یکی از دو وجه نیست مگر اینکه این خاصیت در آن است که در طبعِ متحرک، این است که قبول می کند اقل از آن تاثیر را، حال چه تاثیر به نحو اول باشد یا به نحو دوم قبول کند. و هکذا اقل از آن اقل را قبول می کند تا به جایی می رسد که مقاومت، لا مقاومت می شد.

(لو کان موثرا یوثره)

نسخه صحیح (موثر) به رفع است.

یعنی متحرک، اقل را قبول میکند اگر موثری در این اقل اثر بگذارد متحرک در طبیعتش اینگونه است که می تواند این را قبول کند.

(فیجب من ذلک ان تکون بعض بلک المقاومات التی تحتملها طبیعه الجسم مساویا فی زمانه لغیر المقاومه و هذا محال)

(فیجب) به معنای (یلزم) است. مراد از (الجسم) جسم متحرک است.

ترجمه: لازم می آید از این بیانی که کردیم اگرخلا داشتیم بعضی از مقاوماتی را که طبیعتِ جسم تحمل می کند و می پذیرد و با پذیرش آن مقاومات ،متاثر می شود لازم می آید که بعضِ این مقاومات مساوی باشد در زمان با غیر مقاومات (یعنی با خلا)

(فقد طهرانه لا یکون فی الخلا حرکه طبیعه البتة)

تا اینجا ثابت شد که در خلا، حرکت طبیعی مستقیم نیست.

تا اینجا جواب از اشکال دوم را بیان کردیم اما جواب از اشکال اول را مصنف بیان نکرد ولی مرحوم لاهیجی در کتاب شوارق الالهام جواب آن را داده

اشکال اول این بود که اصل الحرکه زمانی می طلبد و مقاومت می تواند این زمان را اضافه کند اگر مقاومت، زیادتر باشد زمان را زیادتر اضافه می کند و اگر مقاومت کمتر باشد زمان را کمتر اضافه می کند ولی مقاومت، زمانی را بر اصلِ زمان حرکت اضافه می کند لذا اگر حرکتِ متحرک در خلا یک ساعت شد مقاومت غلیظ، چیزی به آن اضافه می کند مثلا یکساعتِ دیگر اضافه میکند و حرکت در ملا غلیظ دو ساعت می شود و اگر حرکتِ متحرک در مقاومِ رقیق باشد که نصفِ مقاومتِ غلیظ، مقاومت کندزمانی را که مقاومتِ رقیق اضافه میکند نصفِ زمانی است که مقاومت غلیظ اضافه میکند پس مقاومت رقیق به جای اینکه یکساعت به اصل الحر که اضافه کند نیم ساعت اضافه می کند و لازم می آید در ملا رقیق، حرکت یکساعت و نیم طول بکشد و تساوی خلا با ملا لازم نمی آید.

مرحوم لاهیجی می فرماید مصنف جواب از اشکال دوم را بیان کرد و جواب از اشکال اول مبتنی بر جواب از اشکال دوم است لذا از اشکال دوم جواب داد تا مقدمه ی جواب از اشکال اول را بیان کرده باشد و وقتی مقدمه را بیان کرد ذی المقدمه (که جواب از اشکال اول است) را نگفت و مرحوم لاهیجی آن ذی المقدمه را بیان کردند.

مصنف قبول می کند که برای اصل حرکت، زمانی را باید در نظر گرفت و آن را حفظ کرد حال به سراغ مقاومت می آید و برای مقاومت، زمان قرار می دهد با مطلبی که در جواب از اشکال دوم خواندیم گفتیم این مقاومت، از یک حداکثری شروع می شود و همینطور کم می شود مثلا مقاومت غلیظ، یکساعت حرکت را بر اصل حرکت اضافه می کند سپس می گوید این مقاومت غلیظ را که یکساعت تاثیر می گذارد رقیق کن اگر نصف کنی، نصفِ ساعت تاثیر می گذارد. اگر نصفِ ساعت را نصف کنی رُبع ساعت تاثیر می گذارد و همینطور تاثیر کم می شود تا به یک دقیقه و نصفِ یک دقیقه می رسد و تا حد صفر می آید در اینجا این مقاومت، تاثیر می کند ولی چندان تاثیری ندارد که برای آن زمان قرار داد لذا حرکت در ملا رقیق مثل حرکت در خلا می شود.

و اگر مدت زمان، کمتر از صفر شد کندتر از خلا می شود و اشکال بیشتر می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo